به گزارش خبرنگار مهر، به تازگی دو کتاب از مجموعه کتابهای طنز نوجوان انتشارات پیدایش با عنوان «لطیفههای شیرین ملانصرالدین و ...» و «لطیفههای شیرین لطایفالطوایف» با انتخاب و گردآوری مرجان کشاورز تجدید چاپ و به بازار نشر عرضه شدهاند. «لطیفههای شیرین ملانصرالدین و ...» برای دهمین بار و «لطیفههای شیرین لطایفالطوایف» برای هشتمین بار است که چاپ میشود.
در کتاب «لطیفههای شیرین ملانصرالدین و ...» کشاورز، به روایت و سادهنویسی بیش از 70 لطیفهای پرداخته که ماجرای آنها از گذشتههای دور نقل شده و به افراد مشهور همان زمان نسبت داده شده است. ملانصرالدین، بهلول، انگاسی و کریم شیرهای چهار شخصیت رند ایران کهن هستند. این 4 فرد، شخصیتهایی هستند که در پوشش کارها و حرفهای احمقانه، هم مخاطب را میخندانند، هم او را به فکر میاندازند و هم به او یاد میدهند که بسیاری از عملها و سخنها معنایی خارج از ظاهر دارند.
کتاب «لطیفههای شیرین ملانصرالدین و ...» شامل 4 بخش است و به ترتیب لطیفههای مربوط به ملانصرالدین، بهلول، انگاسی و کریم شیرهای را شامل میشود.
در یکی از حکایتهای بخش ملانصرالدین این کتاب آمده است:
شب هنگام بود که ملانصرالدین لوازم و وسایل خود را آماده کرد و به زنش گفت: فردا سپیده دم به کوه میروم و هیزم بار خر میکنم و ظهر نشده باز میگردم. زن گفت: بگو انشاالله! ملانصرالدین گفت: انشاالله ندارد. خر سالم است و تا گلو خورده و سیر شده. من هم تا فردا نخواهم مرد. زن دلخور و ناراحت شانههایش را بالا انداخت و از اتاق خارج شد. صبح سپیدهدم، ملا همانطور که گفته بود بر خرش سوار شد و راه کوه در پیش گرفت. دست بر قضا همانروز غلامان شاه برای بردن هیزم به آشپزخانه کاخ به کوه آمده بودند. خر ملا را به زور گرفتند و خودش را تا میخورد کتک زدند و تا شب سه بار هیزم بار خر کردند و به کاخ بردند. نیمه شب بود که ملانصرالدین پای پیاده، کتک خورده و بیالاغ به در خانه رسید. ناتوان بر در کوبید. زن از پشت در پرسید: کیست؟
ملا نالان و ناتوان پاسخ داد: انشاالله منم! باز کن!
یکی از حکایتهای مربوط به بهلول نیز که در این کتاب چاپ شده، به شرح زیر است:
بهلول گوشه خرابهای نشسته بود که ماموران هارون به دستور هارونالرشید غذایی رنگین و لذیذ برایش آوردند. بهلول نپذیرفت و آن را پس زد. مامور خلیفه با تعجب گفت: این غذای مخصوص خلیفه هارونالرشید است، نمیتوانی آن را برگردانی! بهلول به سگهایی که دور و بر خرابه پرسه میزدند اشاره کرد و گفت: بدهید سگها بخورند! مامور خشمگین شد و فریاد زد: تو به راستی از هر دیوانهای دیوانهتری. خلیفه از غذای مخصوص خود برای تو فرستاده و تو این چنین به هدیه او بیحرمتی میکنی؟
بهلول دست بر دهان مامور گذاشت و گفت: آهسته! چرا فریاد میزنی مرد حسابی. اگر سگها بفهمند که این غذا مخصوص را هارونالرشید فرستاده، آنها هم به آن پوزه نخواهند زد!
این کتاب با 144 صفحه مصور، شمارگان 2 هزار نسخه و قیمت 6 هزار و 500 تومان منتشر شده است.
نظر شما