به گزارش خبرگزاری مهر، خانواده اولين و مهمترین كانون جامعه است، زيرا با تشكيل خانواده است كه نسل ها حفظ مي شوند و باقي مي مانند و لازمه وجود گروهها و طوايف و جوامع، خانواده ها هستند. در هر جامعه اگر بناي خانواده ها مستحكم گردد و ارزش ها و معيارهاي انساني و آموزشي و تربيتي و اخلاقي و مذهبي در خانواده ها مورد توجه قرار گيرد نه تنها جامعه آسيب پذير نخواهد بود، بلكه در زمينه امور اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي جايگاه و يژه اي خواهد داشت و اگر خانواده ها در اين راستا موفق نباشند مشكلاتي به وجود مي آيد كه جايگاه خانواده به خطر و چالش مي افتد و روز به روز ازدواجهاي بيشتري به طلاق ختم مي شوند.
راجع به خاستگاه افزايش نرخ طلاق دلایلی شمرده می شود كه از جمله می توان به افت اخلاقي افراد، خود خواهي فزاينده زوجین، تنوع طلبی افسار گسیخته و ناتواني در ايجاد روابط عميق اشاره کرد. اما نکته مهمتر و عجیب تر از افزایش نرخ طلاق ها، تنوع جدایی و فاصله بین زوجین است که خیلی از آنها در آمارهای طلاق محاسبه هم نمی شوند. برخی از انواع طلاق ها عبارتند از:
- طلاق اقتصادي؛ كه در رابطه با پول و توافقهاي مالي مانند مهريه است.
- طلاق عاطفي؛ زماني رخ مي دهد كه ازدواج دستخوش تباهي مي شود، اما ممكن است تا بعد از حكم طلاق ادامه يابد.
- طلاق هم والدي؛ كه در ارتباط با نگهداري و سرپرستي از فرزند يا حق ملاقات با فرزندان است.
- طلاق اجتماعي؛ كه در زمينه تغيير روابط با جمع دوستان همسر رخ مي دهد.
- طلاق رواني؛ كه در حضور مسائل مربوط به بازيابي فردي و مشكلات مربوط فكر كردن بر اساس ضمير "من" و نه "ما" است.
- طلاق قانوني؛ كه زن و مرد به صورت قانوني و رسما از يكديگر جدا مي شوند.
پس از طلاق به دلايل مختلف ممكن است عزت نفس دچار آسيب شود. بسياري از افرادي كه متاركه كرده اند خود را شخصي ناپسند و فاقد توان كافي براي ازدواج مجدد مي دانند. مردان و زنان از لحاظ واكنشي كه در برابر طلاق از خود نشان مي دهند با يكديگر فرق دارند. مردان گرايش به آن دارند كه طلاق را به عنوان چيزي که به ناگهان رخ داده ادراك كنند. زنان بيشتر احتمال مي رود كه آن را به عنوان نقطه پاياني بر يك فرآيند طولاني قلمداد كنند. به همين خاطر است كه زنها كمتر احساس هاي منفي را درباره طلاقشان گزارش مي كنند. البته طلاق براي زنان تنش زاتر است.
همچنین انسانها از لحاظ واكنشي كه در برابر طلاق از خود نشان مي دهند بسيار متفاوت هستند. بسياري از هم مي پاشند، اما برخي ديگر، نوعي روند عاطفي متفاوت را تجربه مي كنند. اگر طلاق را نقطه مقابل ازدواج موفق و خوب تلقي كنيم در اين صورت پديده اي غمبار قلمداد خواهد شد. اما براي بسياري از كساني كه طلاق گرفته اند، انتخاب هايي كه در اختيار داشته اند يا طلاق بوده است و يا يك ازدواج ناموفق و بد.
سازگاري با طلاق به عوامل بسياري وابسته است. برخي از فنون حل مشکلات و مهارتهاي حل تعارض كه براي بهبود ازدواج ها به كار مي روند مي تواند براي كمك به حل آسيب هاي ناشي از جدايي نیز موثر باشد.
اگر زن و مرد در زندگي زناشويي واقع بين باشند و تفاوت هاي فردي و جنسيتي را در زندگي مشترك مد نظر داشته باشند و صداقت، درك و احترام متقابل را سرلوحه زندگي زناشويي خود قرار دهند و به خواسته ها و انتظارات يكديگر در حد توانايي خود پاسخگو باشند مي توانند زندگي شاد و موفقي را براي هم رقم بزنند كه از طلاق و آسيبهاي آن جلوگيري مي شود.
نظر شما