به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی رمان "و کوهها طنین انداختند" نوشته خالد حسینی نویسنده افغان که به تازگی با ترجمه مریم نسکاهی از سوی انتشارات تهران منتشر شده شب گذشته با حضور مترجم، اسدالله امرایی و علیرضا سیف الدینی در محل موسسه فرهنگی بهاران تهران برگزار شد.
در این نشست علیرضا سیف الدینی نویسنده و منتقد معاصر با اشاره به آثار خالد حسینی اظهار داشت: من حسینی و این کتاب را جزو ردیف ادبیات به معنی ادبیات که درخور توجه باشد نمی دانم اما به هر شکل نویسنده برای تالیف این رمان زحمت کشیده و باید مورد توجه واقع شود.
وی افزود: این رمان با حمایتی شروع می شود که داستان روبرو شدن یک دیو با فردی به نام باب ایوب است. به نظر من این داستان محتوای فشرده ای از کل رمان است و حسینی در ادامه رمان سعی کرده این تصویر را بازنمایی کند و پیغامی به خواننده منتقل کند که خانواده های متلاشی شده در کشورش دارای چه وضعیتی هستند و در آینده برای آنها چه اتفاقی خواهد افتاد.
سیف الدینی ادامه داد: تراژدی موجود در داستان حسینی یک طرفه است یعنی دیوی ظاهر می شود که به خانواده های روستا اسیب می رساند اما مشخص نیست علت این ماجرا چیست و به نظرم تنها نویسنده سعی کرده با این ماجرا پیامی را منتقل بکند البته در طول این رمان ما متوجه می شویم که او سعی داشته به این موضوع اشاره کند که انسانهای گرفتار مصیبت خودشان هم در وضعیتشان مقصر هستند.
این نویسنده افزود: به نظر من حسینی سعی کرده در این اثر نشان دهد که منظورش از دیو همان کشور آمریکاست و این مردم کشورش بودند که باید تلاش می کردند تا اسیر آن نشوند و اگر امروز گرفتار آسیب آن هستند خودشان هم مقصرند.
این نویسنده با اشاره به فرم روایی این داستان اظهار داشت: به نظر من نویسنده تلاش زیادی کرده تا رمانش از شکل خطی و روال نوشتن بیرون آید ولی به نظر من جاهایی که رمان از حیث بیان داستانی به تکرار افتاده خطی بودن دوباره تکرار شده است و این موجب شده این شیوه به صورت کارکرد مدرنش در رمان حسینی اتفاق نیفتد. از سوی دیگر خالد حسینی دوست داشته از حیث زاویه دید هم اثر مدرنی ارائه کند اما به نظر من نتوانسته است. همچنین به نظر می رسد زمان بندی های رمان هم چندان دقیق نیست و تنظیمات قابل توجهی را نمی توانیم در آن ببینیم.
در ادامه این نشست اسدالله امرایی نویسنده، مترجم و منتقد معاصر نیز در سخنانی با تاکید بر سخنان سیف الدینی مبنی بر اینکه خالد حسینی و آثارش در طبقه بندی ادبیات و داستان های با ارزش دنیا قرار نمی گیرند گفت: کاری مثل کار آقای حسینی آثاری نیست که مثلا در دانشگاهها روی آن بحث شود چیزی میان خاطره و رمان است اما به خاطر اینکه نویسنده در آنها به مسائل روز می پردازد و مطرحش می کند مهم است بویژه اینکه حسینی چه در این کار و چه در کارهای قبلی اش سعی دارد چهره امروزی افغانستان را نشان دهد که به نظر من در کار رمان بادبادک باز بیشتر به این موفقیت رسیده است.
امرایی افزود: داستان کودک گم شده که محور رمان جدید حسینی است یکی از روایات اصلی کتب مقدس است و حسینی از این موضوع استفاده دقیقی کرده. به نظر من کودک گم شده در این داستان به نوعی نمادی از کشور افغانستان است که مدتی در دست کشور انگلستان بود و به اشغال شوروی درآمد و بعد از آن نوبت طالبان شد و امروز هم آمریکا که البته این آخری سعی دارد خودش را ناجی افغانستان نمایش دهد البته این نوع نگاه استعاری درباره افغانستان در آثار نویسندگان دیگر این کشور مانند عتیق رحیمی و محمد حسین محمدی هم دیده شده با این تفاوت که آنها امروزی تر و ملموس تر راجع به افغانستان صحبت می کنند.
امرایی همچنین گفت: خط کشی هایی که حسینی در کارهایش ارائه می دهد مثل داستانهایی است که در کوکی هایمان خوانده ایم و در آن هم یا بسیار فقیرند یا بسیار پولدار و به اعتقاد من خالد حسینی کمی هم پیازداغ شیوه بیانش را زیاد کرده است.
وی افزود: نکته دیگر در مورد این رمان استفاده هوشمندانه حسینی از اسامی است. انتخاب اسامی مانند نبی، صبور و یا خانواده وحدتی دارای معانی خاصی است. ما در ادبیات اروپای قرن نوزدهم و در آثار نویسندگانی مانند اهنری با اسامی ای روبرو بودیم که شخصیت داستان را می ساختند. به نظر من یکی از دلایل موفقیت خالد حسینی در کنار همه این موارد رمانتیک کردن ماجرای داستانهایش است که خواننده غربی را کمک می کند تا به این سئوالش که مبنی بر اینکه در افغانستان چه خبر است و ما برای چه در آن می جنگیم پاسخ دهد.
این نویسنده و منتقد در ادامه این نشست به موضوع نویسندگان مهاجر حاضر در آمریکا اشاره کرد و گفت: من نویسندگان ایرانی زیادی می شناسم که زودتر از خالد حسینی به آمریکا رفتند و به زبان انگلیسی داستان نوشتند اما مطرح نشدند به نظر من علت آن این است که آنها تنها خودشان را روایت کرده اند اما خالد حسینی دارد آمریکایی ها را روایت می کند و مخاطبان آمریکایی دوست دارند خودشان را از چشم دیگران ببینند.
در ادامه این نشست مریم مفتاحی مترجم این رمان نیز در سخنانی با اشاره به آثار حسینی گفت: خالد حسینی در 15 سالگی به آمریکا رفت و با خانواده اش پناهنده شدند البته می دانم که شرایط زندگی اش با زندگی معمول افغانها فرق دارد اما جالب است که بدانیم او به گفته خودش اصلا قصد نداشته نویسنده بشود و حرفه اصلی اش پزشکی است اما پس از اینکه در سال 2003 به افغانستان سفر می کند و زنان کشور خود را می بیند که زیر چادر هستند تصمیم می گیرد داستانی در مورد کشورش بنویسد و همین کتاب نخست 38 میلیون نسخه در دنیا به فروش می رود.
مفتاحی افزود: او در مصاحبه هایش بارها گفته که به مردمش بدهکار است و فکر اینکه چرا او در رفاه است و مردمش نه و تناقض هایی از این دست او را به این وا داشته تا در مورد مردمش داستان بنویسد و به نظر من در این کتاب هم او چیزهایی به مردمش هدیه می کند تا همه مخاطبان از جمله آنها به فکر واداشته شوند.
این مترجم همچنین با اشاره به عنوان این کتاب گفت: عنوان کتاب از شعری از ویلیام بلیک انتخاب شده است. در شعر بلیک به جای کوه از عبارت "تپه ها" استفاده شده که صدای آوا و خنده بچه ها را منعکس می کند اما در افغانستان کوهها تنها منعکس کننده صدای غم و غصه مردم این کشور هستند.
وی در پایان تاکید کرد: به نظر من حسینی نویسنده سیاسی نیست اما می داند در کجا زندگی می کند و با دانش و پختگی خاصی بر همین مبنا رمانش را نوشته است.
نظر شما