گروه تروریستی داعش با زیر پا نهادن تمام اصول انسانی و با ارتکاب جنایات وحشیانه و کشتار مردم بیگناه مسیر کوتاهی را برای ستاره شدن پیمودند. در چشم به هم زدنی این گروه تروریستی با استفاده از رسانههای خبری و پوشش گسترده اخبار خود به "اسب سرکش و افسارگسیختهای" تبدیل شد که ارتشها و ملتهای منطقه را در معرض تهدید خود قرار داد.
این شاید مهمترین دلیلی باشد که در رسانهها به عنوان علت اصلی دعوت آمریکا برای تشکیل ائتلاف بینالمللی علیه داعش مطرح شده است، اما این موضوع لایههای پنهان دیگری دارد که برای بررسی آنها باید به مسائل دقیقتر نگاه کرد.
البته در اینجا در نظر نداریم که وارد بحثهای مطرح شده درباره ریشههای شکلگیری گروه تروریستی داعش شویم، بلکه میخواهیم ائتلاف تازه تشکیل شدهای بپردازیم که ضریب شکنندگی بسیار بالایی دارد چون اعضای آن بیش از اینکه سنخیتی با هم داشته باشند دارای تناقضات ساختاری در رویکردها و عملکردها و سیاستهای خود هستند.
برای روشن شدن این مسئله لازم است به اظهارات اخیر "چاک هیگل" وزیر دفاع آمریکا در جلسه استماع کنگره توجه کنیم. وی در این جلسه اظهار داشت: ائتلاف بینالمللی علیه داعش به 500 میلیارد دلار بودجه نیاز داشت که کشورهای عربی اعلام کردهاند 485 میلیارد دلار آن را تامین خواهند کرد.
این بودجه هنگفت راز اشتیاق و سراسیمگی آمریکا برای تشکیل ائتلاف بینالمللی علیه داعش را نمایان میکند. البته واشنگتن این بار تلاش کرد هوشمندانه برای فرار از گرفتاری در باتلاق شکستهایی که دولت "جرج بوش" با سر دادن ندای جنگ صلیبی در عراق به بار آورد، شمار بیشتری از کشورهای جهان به ویژه اعراب را در این جنگ با خود همراه کند.
حالا دیگر داعش از یک معضل به یک نعمت برای آمریکا و همپیمانان اصلیاش تبدیل شده است. طبیعی است که واشنگتن سهم بیشتری از بودجه ائتلاف بینالمللی علیه داعش را از آن خود میکند، چون در جایگاه پدرخوانده ائتلاف قرار دارد. پس از آن نیز دیگر همپیمانان آمریکا جیبهای خالی خود را باقیمانده این بودجه هنگفت پر خواهند کرد.
نکته مهم اینکه میلیاردها دلار کشورهای عربی که در جیب غربیها سرازیر میشود، دلیل اساسی برای طولانی شدن روند از بین بردن گروه تروریستی داعش و خطر آن از منطقه خواهد بود. در واقع سرکوب سریع داعش طرحی نیست که آمریکاییها دنبال آن باشند، غرب در اینجا بر حفظ منابع مالی ناشی از تهدیدات داعش علیه کشورهای عربی تاکید دارد و به همین علت است که طی روزهای اخیر صحبت از طولانی شدن پروسه مبارزه با داعش از سه تا پنج سال سخن به میان آورده میشود.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است؛ "آیا قریب به 50 کشور و ارتش غربی و عربی با استفاده از جدیدترین، مرگبارترین و پیشرفتهترین انواع تسلیحات و تجهیزات جنگی به پنج سال زمان برای از بین یک گروه تروریستی که شمار اعضای آن در بالاترین برآوردها 31 هزار نفر اعلام شده، نیاز دارد؟"
از طرفی علت عدم انجام حملات زمینی برای از بین بردن خطر داعش نیز تلاش در راستای طولانی شدن این پروسه جهت بهره برداری بیشتر مالی کشورهای غربی است. در این مسئله با وجود اینکه ناظران امنیتی ورود نیروهای زمینی را راهحل مناسب تری برای از بین بردن خطر داعش عنوان کردند، اما دولت آمریکا با مخالفت با این طرح فقط حملات هوایی علیه داعش را در دستور کار قرار داد. البته دولت اوباما از تکرار اشتباه بوش در اعزام نیرو به عراق و نتایج فاجعه بار آن نیز هراس داشت و به همین دلیل هرگز به عملی کردن گزینه اعزام نیرو فکر نکرد.
حال این سوال مطرح است که اگر طرح آمریکا و همپیمانانش برای مبارزه با داعش واقعیت داشت آیا درست تر نبود که بودجهای بسیار کمتر از این بودجه هنگفت 500 میلیارد صرف تقویت ارتش منطقه از جمله ارتش لبنان میشد؟ آیا بهتر نبود که سرکردگان داعش در عملیاتهای ویژه زمینی هدف قرار گرفته و از بین بروند؟ آیا درست نبود که منابع مالی این گروه تروریستی و راههای نیرو گرفتن آنها مسدود شود؟ آیا بهتر نیست که برای مبارزه واقعی با داعش خرید نفت از این گروه تروریستی توسط برخی کشورهای اروپایی از جمله ترکیه متوقف شود؟
اینها سوالات بیجوابی است که پاسخ آن را طرفهایی میدانند که سرنوشت خود را به بقای داعش و اقدامات تروریستیاش گره زدهاند. برای بسیاری از کشورهای غربی، داعش در حال حاضر به "مرغ تخم طلا" تبدیل شده است و آیا این منطقی است که صاحب مرغ از گنج طلایی خود دست بردارد؟
*طونی خوری - تحلیلگر لبنانی
نظر شما