۲۸ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۰

ماجرای قهر شش ماهه با معروف؛

خاطرات موسوی از اتفاقات تیم ملی والیبال/ کشتن زایتسف و عشق پفک!

خاطرات موسوی از اتفاقات تیم ملی والیبال/ کشتن زایتسف و عشق پفک!

بازیکن سرعتی تیم ملی والیبال که در سال‌های اخیر همواره در صدر بهترین مدافعان روی تور جهان ایستاده است به مرور خاطرات زندگی اش پرداخت و از اتفاقاتی صحبت کرد که در تیم ملی رخ داده است. وی همچنین به پاداش هایی که گرفته اند هم اشاره کرد اما حاضر نشد مبلغ قرارداد والیبالیست ها را افشا کند.

به گزارش خبرنگار مهر، سیدمحمد موسوی عراقی که در لیگ جهانی و مسابقات قهرمانی جهان نام خود را در صدر بهترین مدافعان روی تور جهان قرار داده بود در گفتگویی خواندنی از اتفاقات تیم ملی والیبال و پیرامون زندگی شخصی خود پرداخت که چکیده‌ای از صحبت‌های این بازیکن سرعتی به شرح زیر است:

از زمین خاکی آمده ام
همیشه فوتبالیست‌ها می‌گویند که در زمین‌های خاکی بازی کرده اند و رشد کردند ولی من باید بگویم والیبالیستی هستم که در زمین‌های خاکی دزفول رشد کرده ام. پدرم مربی‌ام بود و خیلی به من کمک می‌کرد. البته آن اوایل با این که قد من بلند بود ولی به من بازی نمی دادند و می‌گفتند بچه است. من والیبال را دوست داشتم و از همان کودکی دنبال این رشته رفتم.

آخر کلاس می‌نشستم
از من می‌پرسند که چه کار کردی قدت بلند شده؟ فکر می‌کنم که این موضوع ژنتیکی بوده. خانواده‌ام قد بلند هستند. من بچه که بودم همیشه می‌رقتم آخر کلاس می نشستم. از بقیه بچه‌ها قد بلندتر بودم. صندلی جلو که می‌نشستم اذیت می‌شدم.

نقش ایوان بوگانیکف
فکر می‌کنم ایوان بوگانیکف که خیلی‌ها حتی او را بازیکن اصلی قرن می دانند خیلی به والیبال ایران خدمت کرده است. فدراسیون دوره یزدانی خرم استعدادیابی خوبی را شروع کرد. حتی در روستاها بوگانیکف می رفت و بازیکن انتخاب می کرد. در مسابقات مدارس این کار را می کردند. من خودم و بقیه بازیکنان هم همینطور انتخاب شدیم. البته وقتی مدرسه می رفتم دیگر بازیکن سرعتی نبودم و قدرتی بازی می کردم.

نگاه به پایه ها کمرنگ شده
من برای تیم‌های پایه ایران نگران هستم. همیشه والیبال دنبال استعدادیابی بوده. الان نه اینکه اینگونه نباشد ولی فکر می‌کنم یک مقدار نسبت به گذشته این کار کمرنگ‌تر شده است. خودم احساسم این است که از وقتی تیم بزرگسالان نتجه می‌گیرد و مطرح شده نگاهها به تیم های پایه کمتر شده است.

بدون حاشیه
در تیم ملی با همه رفیق هستم. واقعا یک تیم هستیم. شش ماه تمام در اردو بودیم ولی کوچک‌ترین اتفاقی رخ نداد. وسط بازی شرایط فرق می‌کند. شاید من عصبانی شوم، شاید سر کسی داد بزنم ولی به خاطر شرایط بازی است و کاملا عادی است. ولی وقتی بیرون از زمین می‌رویم همه چیز تمام می شود. در تیم ملی همه با هم یکدل هستند. واقعا کمتر پیش می‌آید که یک تیم اینطوری بدون حاشیه بماند. من با همه رابطه خوبی دارم. شاید با شهرام محمودی و امیر غفور راحت‌ترم.

شش ماه با معروف قهر نبودم!
من و معروف شش ماه با هم قهر نبودیم. در یک زمانی که به گیتی پسند رفته بودیم خیلی عصبانی بودم. بدترین تصمیم من رفتن به اصفهان بود. تیم نتیجه نمی‌گرفت و با وجود اینکه قراردادهای خوبی بسته بودیم پولی به ما ندادند. در یک بازی با معروف درگیری پیدا کردیم و بعد تا مدتی با هم حرف نزدیم. اینطور نبود که شش ماه قهر باشیم. فکر می کنم هر دو آدم‌های مغروری هستیم و هیچ کدام تماسی با هم نگرفتیم تا اینکه چند ماه بعد در اردوی تیم ملی همدیگر را دیدیم. اولین برخوردمان جوری بود که انگار نه انگار اتفاقی رخ داده. اینطوری بود که همه چیز فراموش شد.

سر میرزاجانپور داد می‌زنم
خیلی وقت‌ها در وسط بازی سر میرزاجانپور داد می‌زنم. مجتبی بازیکن با کیفیتی است ولی یک زمانی کارهایی می‌کند و توپ‌هایی را خراب می‌کند که باورم نمی‌شود برای همین سرش داد می زنم. البته او بچه دل پاکی است و می‌داند که داد زدن من به خاطر خراب کردن توپ‌های ساده است نه چیز دیگر. کلا میرزاجانپور کارهای عجیب و غریب در زمین زیاد انجام می‌دهد.

معروف شخصیت عجیبی دارد
سعید معروف شخصیت عجیب و خاصی دارد. خیلی آرام است. سعی می‌کند همیشه توی خودش باشد. بعضی وقت‌ها آدم نمی‌داند که با او گرم بگیرد یا نه. او کاپیتان اول تیم ملی است و مهدوی هم کاپیتان دوم. البته مهدوی از نظر سنی بزرگتر است ولی معروف کاپیتان است. بعضی وقت‌ها هم معروف عصبانی می شود و وسط بازی چیزی می‌گوید ولی همه می‌دانند که او کاپیتان است.

ولاسکو والیبال ایران را از بهم ریختگی نجات داد
خولیو ولاسکو مربی بزرگی بود که خیلی به والیبال ایران خدمت کرد. همه پیشرفت ایران را نباید به او نسبت بدهیم ولی مثل کسی بود که پازل بهم ریخته والیبال ایران را جمع کرد. او کلا از اساس والیبال ایران را تغییر داد. سال دومی که ولاسکو اینجا بود می خواست ایران را ترک کند چون فکر می‌کرد درست نمی شود ولی در سال سوم وقتی به آرژانتین برگشت ما خیلی ناراحت شدیم چون وقت نتیجه‌گیری بود. وقتی مقابل آرژانتین بازی داشتیم من خیلی انگیزه داشتم و می‌خواستم حتما او را ببریم.

ولاسکو خیلی باتجربه تر از کواچ است
نمی‌توان ولاسکو و کواچ را با یکدیگر مقایسه کرد. مثل این است که بپرسند من بهترم یا ظریف. ولاسکو مربی باتجربه تر و بهتری است چونکه بیشتر از 60 سال سن دارد و تجربیات گرانبهایی کسب کرده است. کواچ جوان و با انگیزه است. ما با کواچ راحت‌تریم چونکه او با بازیکنان رابطه دوستانه برقرار کرده است ولی رابطه ولاسکو با بازیکنان کاملا استاد و شاگردی بود.

خسته و مصدوم بودم
قبل از مسابقات قهرمانی جهان من واقعا اذیت شده بودم. مصدومیت کهنه داشتم و سفر به برزیل و آمریکا خیلی اذیت کرد. نشستن روی صندلی هواپیما به خاطر قد بلند برایم سخت است. شش ماه در اردو بودیم و نمی‌خواستم مردم من را در بازی با کیفیت پایین ببینند. اگر صحبت‌های بچه‌ها را به یاد بیاورید همه فکر می‌کردند که در مسابقات جهانی نتیجه نمی‌گیریم. من به فدراسیون نامه نوشتم که در تیم ملی نباشم تا شاید یک بازیکن با انگیزه بیاید ولی فدراسیون قبول نکرد. وقتی آمریکا و ایتالیا را بردیم حتی به این نتیجه رسیدیم که می‌توانیم روی سکو قرار بگیریم.

زایتسف را کشتیم
ایوان زایتسف واقعا بازیکن با کیفیتی است. خیلی بازیکن بزرگی است ولی ما او را کشتیم اما در بازی با آلمان آن اتفاق رخ داد و یک بازیکن آنها ما را کشت. قکر می‌کردیم آلمان را می‌بریم و به جمع چهار تیم برتر دنیا می‌رسیم ولی یک بازیکن با سرویس‌هایش تیم ما را کشت!

پیشنهاد مودنا را رد کردم
خیلی‌ها می خواهند بدانند چرا لژیونر نمی‌شوم. همین امسال از مودنا ایتالیا پیشنهاد داشتم ولی نرفتم و با پیکان قرارداد بستم. شرایط مالی آنها خوب نبود. پست من در والیبال جوری است که کمترین پول را به آنها می‌دهند اما بازیکن پشت خط زن می تواند خوب قرارداد ببندد. من به امیر غفور گفتم که می‌تواند در بهترین تیم‌های دنیا بازی کند و خوب هم پول بگیرد.

حواله ماشین دادند اما نه برای مازراتی
سال گذشته به ما حواله ماشین دادند و گفتند که می‌توانید خودرو وارد کنید بعد از آن خیلی‌ها گفتند که مازراتی وارد کردیم. باور کنید اینگونه نبود و ما حتی پول گمرک را هم مثل مردم عادی پرداخت کردیم. تنها در آن زمان ورود ماشین خارجی ممنوع بود که به ما مجوز دادند و 148 میلیون تومان فروختیم.

فقط 15 میلیون پاداش داده‌اند
در تمام ماه‌های اخیر که بازی داشتیم و نتیجه گرفتیم سر جمع به ما 15 میلیون تومان پاداش داده‌اند نه بیشتر. نه خبری از ماشین بوده و نه چیز دیگر. البته قول دادند که پاداش خوبی در آینده بدهند و چون پارسال به قول خودشان عمل کردند نگران نیستیم.

من عراقی نیستم
اسم فامیل من پسوند عراقی دارد و یکسری فکر می‌کنند که عراقی هستم ولی اینطور نیست. ما اصالتا اراکی هستیم ولی در دزفول بزرگ شده‌ام و عاشق این شهر هستم. آنجا بزرگ شدم ولی دیگر به خاطر تیم ملی به کرج آمدیم. دوستانم همه دزفول هستند و همیشه با آنها ارتباط دارم.

تا 10 سالگی محمد بودم بعد شدم سید!
همه خانواده من را سید صدا می‌زنند. تا 10 سالگی پدر و مادرم من را محمد صدا می‌زدند ولی پس از آن به من گفتند سید. در اردوی تیم ملی هم سید به من می‌گفتند. دیدم اینطوری برای خارجی‌ها هم تلفظ اسم من راحت‌تر است و پشت پیراهنم نوشتم سید.

معروف شماره 4 را از من گرفت
من عاشق شماره 4 هستم ولی در اردوی تیم ملی معروف این شماره را از من گرفت. او پیشکسوت‌تر بود و کاری نمی‌توانستم بکنم. همه شماره‌ها را برداشته بودند و فقط شماره 6 مانده بود. من هم مجبور شدم که این شماره را انتخاب کنم ولی حالا دیگر این شماره را دوست دارم و در باشگاه هم این شماره را می‌پوشم.

لباس‌هایم را خارج از ایران می خرم
برایم لباس خریدن یک مقدار سخت است. چند روز پیش در همین کرج کلی گشتیم ولی لباس پیدا نکردم. سایز من را ندارند. برای همین سعی می کنم در سفرهای خارجی برای خودم خرید کنم. معمولا در هر سفر یک زمانی به ما می دهند تا آزاد باشیم که من هم استفاده می‌کنم و به خرید می‌روم.

می خواستم دست پیرمرد را ببوسم
تا دو سه سال پیش مردم ما را زیاد نمی‌شناختند و مثل فوتبالیست های تیم ملی نبود که همه بشناسند. فقط والیبالی‌ها می شناختند ولی حالا همه می‌شناسند. وقتی حمایت‌ها و تشویق آنها را می‌بینم خیلی انرژی می گیرم. چند وقت پیش به یک رستوران رفته بودم که یک پیرمرد ما را شناخت و جلوی ما بلند شد تا به خاطر نتایج تیم ملی تشکر کند. خودم جا خورده بودم از این صحنه و فقط می‌خواستم دستش را ببوسم که نگذاشت این کار را کنم.

مثل گذشته مذهبی هستم
من در یک خانواده مذهبی بزرگ شده‌ام. همیشه نماز و روزه ام سر جای خودش بود. می‌پرسند که مثل گذشته هستم؟ باید بگویم که من همان محمد موسوی هستم، همان سید. هیچ وقت عوض نمی‌شوم. من از یک خانواده مذهبی هستم و اعتقاداتم همیشه با من هستند.

مادرم برای ازدواج گیر می‌دهد
چند سال است که مادرم به من گیر می‌دهد که چرا ازدواج نمی کنی ولی من فرار می‌کنم. این اتفاق برای همه رخ می‌دهد ولی من شرایط آن را ندارم. وقتی ماه‌ها در سفر و اردو هستیم چطوری می‌توانم ازدواج کنم. الان برای بازیکنان متاهل و امثال مهدوی و ظریف که بچه دارند خیلی سخت است. وقتی بچه‌های آنها پشت تلفن گریه می‌کنند من تحملش را ندارم. یک عکسی هم که در اینترنت منتشر شده بود مربوط به ازدواج هم شیره بود نه خودم!

در سایت های اجتماعی فعال هستم
من در سایت‌های اجتماعی با مردم خیلی حرف می‌زنم. اینطوری می‌توانم با آنها ارتباط برقرار کنم. از بقیه بازیکنان تیم ملی فعال‌تر هستم و فکر می کنم که این راه خوبی است تا با همه مردمی که دوست‌شان داریم ارتباط برقرار کنیم.

عاشق پفک هستم

من پفک را خیلی دوست دارم. در همه سفرها با خودم می‌برم. یک بار مردم دیده بودند و توی ماشین من پفک انداختند. غذاهای ایرانی را هم خیلی دوست دارم البته اگر دستپخت مادرم باشد.

کد خبر 2392411

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha