به گزارش خبرگزاری مهر، شهر کتاب در سالهای گذشته، مصادف با سالروز بزرگداشت سعدی، همایشهای سعدی و پوشکین، سعدی و یونس امره و سعدی و سروانتس را در تهران مسکو، آنکارا و مادرید برگزار کرده است. این همایشها ضمن بهکارگیری رویکردی بینامتنی و بینافرهنگی، بهمنظور بررسی مشابهتهای فرهنگی و ادبی ایران و کشورهای دیگر برگزار شدهاند. این رویکرد، در سال جاری با بررسی اشعار سعدی و متنبی، شاعر عرب، در قالب همایشی دو روزه پی گرفته شد. اولین روز این همایش ۲۹ فروردین در مرکز فرهنگی شهر کتاب با حضور مهدی محقق، سیروس شمیسا، موسی اسوار، محمدعلی آذرشب، کوروش کمالی سروستانی و علیاصغر محمدخانی برگزار شد.
در اولین روز این همایش موضوعات «تاثیر متنبی بر سعدی»، «سعدی و متنبی، دو اسلوب متفاوت»، «تناظر بلاغت و حکمت در سعدی و متنبی» و «عزتخواهی در گفتمان سعدی و متنبی» طرح و بررسی شدند.
متنبی و شعر کهن فارسی
محمدخانی، در ابتدای این همایش، ضمن شرح پیشینه شهرکتاب دربارهی فعالیتهای بینافرهنگی و جایگاه متنبی در گسترهی شعر جهان، شکل تاثیرگذاری وی در ادب پارسی را تبیین کرد. وی گفت: شاید متنبی نزدیکترین شاعر عرب به سعدی باشد. او در قرن چهارم (سه قرن پیش از سعدی) و تنها پنجاه سال زیست. متنبی هم در ادبیات معاصر خویش و در ادبیات عصر حاضر جایگاهی در خور و شایسته دارد. در ایران از قرن چهارم به اینسوی، غالب شاعران فارسیزبان چون انوری، خاقانی، ناصرخسرو، حافظ، مولوی و بسیاری دیگر از او متاثر بودهاند و شعرش را خواندهاند. اما گفته میشود، بیش از همه سعدی از وی متاثر بوده است. بررسی این تاثیرپذیری از ابعاد مختلف حائز اهمیت است که در این همایش قدری محقق خواهد شد.
معاون فرهنگی شهر کتاب، ضمن اشاره به فعالیتهایی که تاکنون در اینباره صورت گرفته است، افزود: مقالهها، پایاننامهها و کتابهای متعددی درباره چگونگی تاثیرگذاری متنبی بر شعر کهن فارسی، از جمله تاثیر وی بر سعدی، نوشته شده است. اولین آنها رساله دکتری یک خارجی (حسینعلی محفوظ) از دانشگاه تهران در سال ۱۳۳۱ است و اختصاصا به مقایسه سعدی و متنبی پرداخته است. تاکنون بیش از ۱۰۰ پایاننامه در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری، ۶۰ مقاله و ۲۰ کتاب درباره زندگی و آثار متنبی و تاثیر وی بر شاعران ایرانی تدوین شده است.
مضمونگیری شیرازی
کمالی سروستانی، حضور استادان ادبیات پارسی را مغتنم شمرد و ضمن اشاره به مباحث محل بحث، طرح پرسشهایی را ضروری دانست. وی تصریح کرد: درباره جایگاه متنبی در شعر عرب نمیتوان تردید کرد، اما درباره شکل تاثیرپذیری سعدی از وی مباحثی مطرح است. پیرامون تلاش استاد محفوظ نیز باید اذعان داشت که عرق او به وطن خویش در رویکرد مطالعاتیاش بیتاثیر نبوده است. به زعم وی مضامین غالب ابیات سعدی متاثر از متنبی بوده است. اگر این قول را بپذیریم، باید این نتیجهگیری را نیز قبول کنیم که کل ادبیات کهن پارسی از متنبی متاثر و او استاد شعر پارسی بوده است.
وی ادامه داد: استاد راهنمای محفوظ استاد فروزانفر و داوران آن استاد قریب و استاد صفا بودهاند. از اینروی اظهار نظر دربارهی کار وی قدر دشوار است. محفوظ در پایاننامه خود ضمن اشاره به قطعهای از سعدی بهعنوان شاهد، توجه ویژهی او به متنبی را استخراج و ارتباط آن دو را تعریف کرده است. این قطعه اینگونه است: به جزوی از متنبی نظر همی کردم/ در این سفینه دریای در بیشبها/ متاع خویشتنم در نظر حقیر آمد/ که رونقی ندهد پیش آفتاب سها/ به سمع خواجه رسیدست گویی این معنی/ که گفت خیر صلوه الکریم اعودها.
کمالی سروستانی تاکید کرد: این ابیات در هیچیک از نسخ چاپی اشعار سعدی اعم از نسخهی فروغی، ایرانپرست، مصفا، شوریده و نسخههای انگلستان، فرانسه و تاجیکستان دیده نمیشود. اولین سوال این است که این ابیات در کدام نسخه وجود دارند؟ قطعه اصلی که در دیوان سعدی وجود دارد در مدح صاحب دیوان است و میگوید: تو آن نکردهای از فعل خیر با من و غیر/ که دست فضل کند دامن امید رها/ جز آستانهی فضلت که مقصد امم است/ کجاست در همه عالم وثوق اهل بها. به همو خطاب میکند: متاع خویشتنم در نظر حقیر آمد؛ به این معنا که سخن من در مقابل صله تو آنقدر کم بود: که پرتوی ندهد پیش آفتاب سها. در آن روایت متاع شعر به سها بدل شده است و شعر متنبی به آفتاب.
وی، به علاقه خاص محفوظ به گلستان و برخی اشارات و اقوال او در پایاننامهاش اشاره کرد و افزود: مضمونگیری و اقتباس خالی از ایراد است، اما به نظر میرسد برخی با عربگرایی کوشیدهاند در دیوانهای شاعران عرب نکات تاثیرگذار بر ادب پارسی بیابند؛ حال آنکه فراموش کردهاند، عربها خود بر این عقیدهاند که پند و اندرز ساسانی به ادب عرب ورود یافته است و دوباره به پارسی بازگشته است. فارغ از تعصباتی از ایندست، میباید به تاثیر ایرانیها بر اعراب در عصر عباسیان که دورهی شاعری متنبی نیز هست، اشاره کرد. مورخان و پژوهشگران چهار دورهی ادبی در زندگی متنبی برشمردهاند. دورهی چهارم زندگی ادبی او در شیراز گذشته است. به زعم بسیاری از نقادان آثار متنبی در این دورهی سه ماهه، بهتر، دقیقتر، زیباتر و طبیعیتر از ادوار قبلی است. چرا تنها یک دورهی سه ماهه به یک دورهی زندگی تبدیل شده است؟
سعدی و مضامین تکراری
محقق، در ابتدا به تشریح معنی لغوی متنبی پرداخت. وی گفت: متنبی در لغت یعنی کسی که ادعای نبوت میکند. گویا این شاعر عرب چنین ادعایی کرده است. کتابهای بسیاری در اسلام دربارهی وجوه تفاوت میان نبی و متنبی نوشته شده است، چراکه در ادوار مختلف تاریخ، متنبیهای زیادی ظهور کردهاند؛ بنابراین دانشمندان مسلمان به ناچار میباید کتابهایی در اینباره مینوشتند.
وی، ضمن اشاره به تلاشهای محفوظ افزود: من در سال ۱۳۳۸ مقالهای درباره پایاننامه او نوشتهام. در این تاریخ کتاب محفوظ چاپ و جایزه سلطنتی را نیز دریافت کرده بود. من به نقل از دوستی شنیدم، محفوظ به همدرس و هموطن خود گفته است، ایرانیها تنها دو شاعر مهم دارند، سعدی را من در هم شکستهام، حافظ را تو در هم بشکن. البته من این جمله را از خود وی نشنیدم. اما این قول بر من گران آمد و ناچار شدم مقالهای بنویسم که در راهنمای کتاب و چندینبار در جاهای مختلف نیز چاپ شده است.
محقق، در شرح مطالب این مقاله تصریح کرد: به عقیده بسیاری از قدما، شعرا توارد خاطرین داشتهاند؛ به این معنا که اگر شاعری بهعنوان مثال درخشندگی خورشید و سفیدی ماه را دید به شیوهای اظهار میکند که ممکن است مشابه ابیات شاعری دیگر باشد. بنابراین نمیتوان گفت سعدی همهچیز را از متنبی اقتباس کرده است و ابتکاری در خلق مضامین نداشته است. حال آنکه در برخی کتابهای ادبی، ایندست موارد و استفاده تشبیههایی از سوی دو شاعر، به مولفههایی برای بررسی شکل تاثیرپذیری و تاثیرگذاری بدل شده است.
وی، به دیگر مولفههای مضمونگیری، برگرفته از مقاله خود، اشاره کرد و ادامه داد: بسیاری از صاحبنظران ادبیات و دانشمندان اهل بلاغت بر این عقیدهاند که فضیلت کلام به معانی نیست، به شکل کاربرد الفاظ و واژگان است. به زعم ایشان آنچه امروز با عنوان محتوا میشناسیم، پیشپاافتاده و ناچیز است و فضیلت بر اوست که بتواند آن محتوا را با جامهی فاخر الفاظ ادا کند. دیگر اینکه اسلام دروازه علم را گشوده است؛ آنچنانکه پس از ظهور اسلام کتابهای متعددی از زبانهایی چون سانسکریت، پهلوی، یونانی، سوریانی و چون آنها به عربی ترجمه شدهاند. بنابراین بسیاری از مضامین به این فرهنگ وارد شده است. اگر بر این اساس متنبی از این مضامین بهره جسته باشد و سپس سعدی از او برگرفته باشد، نمیتوان اذعان داشت که سعدی از متنبی اقتباس کرده است و خود هیچ ابتکاری به کار نبسته است.
محقق، ضمن بیان مصادیقی در اینباره افزود: بهعنوان مثال متنبی میگوید: کسی که به اهانت و ذلت تن دهد، خواری بر او هموار خواهد شد، اگر به مرده زخم زده شود، اظهار درد نمیکند. سعدی نیز میگوید: از ملامت چه غم خورد سعدی/ مرده از نیشتر مترسانش. این مضمون از زمان ارسطو در اسلام وجود داشته است، متنبی و سعدی نیز از آن استفاده کردهاند. بسیاری از ضربالمثلها را میتوان در این دسته جای داد. پس نمیتوان بر این مبنا بر تاثیرپذیری سعدی تاکید کرد.
وی ادامه داد: بسیاری از شاعران پارسی به متنبی توجه داشتهاند و گاه در وزن از او تاثیر پذیرفتهاند؛ این را میتوان اقتباس خواند. اما با توجه به مساله توارد خاطرین و گسترش فرهنگ پارسی نمیتوان سعدی را یکسر متاثر از متنبی و خالی از ابتکار دانست. در مقالهای دیگر به کتاب زندهیاد علی دشتی درباره سعدی اشاره کردهام. دشتی با استناد به برخی آثار سعدی اذعان داشته است که او نمیتواند خود را معلم اخلاق بداند؛ حال آنکه من دریافتم سعدی در حقیقت تصویرسازی کرده است و آن داستان را از داستانی دیگر برگفته است.
ریاست به دست کسانی خطاست...
اسوار، در ابتدای سخنان خود شرح نکاتی درباره پرسشهای کمالی سروستانی را ضروری دانست و اظهار داشت: در پی مطالعه شروح متنبی درمییابیم او خود بسیاری از مضامین را از شاعرانی دیگر برگرفته است؛ بنابراین میتوان رد این مضامین حکمی را در آثار شاعران مقدم بر وی و آبشخورهای حکمت اسلامی و یونانی جست. دیگر اینکه شاعرانی دیگر در گستره زبان پارسی از متنبی متاثر بودهاند، بهویژه در حوزه مثلهای سایر؛ اما چرا همین مثلهای سایر سعدی بر زبانها جاری است؟ این امر به واسطه هنر سعدی، بلاغت و ابتکار او در خلق و پردازش مجدد مضامین محقق شده است.
وی، بررسی آثار سعدی و متنبی را موضوع و مدخلی مناسب برای صورتبندی یک گفتوگوی بینافرهنگی ارزیابی کرد و این دو شاعر را مناسبترین نمونه تعامل دو فرهنگ از دو اقلیم همجوار خواند. اسوار تصریح کرد: از یکسو سعدی، قطع نظر از حشر و نشر بیستوچند ساله در حیات علمی و ادبی بغداد، وامدار و وامگذار زبان و ادب عرب است و از دیگر سو، متنبی مفتون جلوههای طبیعی و مدنی دیار فارس و نمکپروده آل بویه و اثرگذارترین شاعر عرب بر شعرا و نویسندگان پارسیگو بوده است. این دو سخنور، با وجود فاصله سه قرن، از جهات بسیار بهویژه از حیث خلق مضامین حکمی و تفرد در بلاغت شباهت بسیار به یکدیگر دارند.
اسوار افزود: شان و منزلت هر دو نیز تا حدود زیادی معطوف به همین دو خصیصه است، هرچند پارهای از مایههای حکمی سعدی از مضامین متنبی بار و بر گرفته است. در شعر این دو شاعر بلاغت و حکمت در اوج است. هرجا مضمونی حکمتآمیز آمده است، در بلیغترین و رساترین تعبیر نشسته است و این دو مقوله، همگام و هماهنگ، تقارنی نغز و موثر در صورت و محتوای شعر پدید آوردهاند. بنابراین هم سعدی و هم متنبی از جهتی مصداق تناظرند و هم بلاغت و حکمت در شعر آن دو.
وی، ضمن تشریح جایگاه متنبی در گسترهی ادبیات عرب و جهان و نیز شکل تاثیرگذاری وی بر شعرای ایرانی افزود: در ایران از دیرباز اشعار متنبی مدار اهتمام بوده است و دیوان او حتا در زمان حیاتش شهرت داشته است. غالب سخنوران پارسیگوی از اسدی طوسی تا سعدی، با شعر وی انس و الفت داشتهاند یا به آن استناد کردهاند یا از آن اثر و مضمون پذیرفتهاند یا برخی از همان مضامین را بازسرایی کردهاند.
اسوار، مصادیقی در تایید این مدعا برشمرد و جایگاه سعدی در ادب پارسی را تشریح کرد. وی اظهار داشت: درباره شرح جایگاه او در ادب پارسی به شرح و بازگفت نیاز نیست. سخن را میزان همین بس که حدیث سعدی میزان سخندانی است و سخن او معیار زبان پارسی؛ این دامنه نفوذ و تاثیر او در زبان و بیان فارسیگویان را نشان میدهد. اما در سخن از مضامین حکمی این دو شاعر باید گفت، این مایهها بر دو گونهاند: مشترک و خاص. مضامین مشترک خود از دو راه حاصل شدهاند: تاثیر متنبی بر سعدی که خود فصلی مستوفا است؛ توارد جداگانه مضمون در ذهن و زبان دو شاعر.
وی، مثالهایی دربارهی مضامین حکمی مشترک بیان کرد، سپس به تبیین مضامین حکمی خاص نزد دو شاعر پرداخت و ادامه داد: در این باره بیمبالغه میتوان صدها نمونه دست داد. از سعدی، بهویژه در بوستان که ایدهی او برای ایجاد آرمانشهر مقصود است، مضامین نغز پرشمار سراغ توان کرد: گدا گر تواضع کند خوی اوست/ ز گردنفرازان تواضع نکوست/ رعیت چو بیخاند و سلطان درخت/ درخت ای پسر باشد از بیخ سخت/ ریاست به دست کسانی خطاست/ که از دستشان دستها بر خداست. دیوان متنبی نیز مالامال شواهد حکمی است؛ مثل: یا عزیز بزی، یا میان طعنهی نیزهها و اهتزاز پرچمها مرگی شرافتمندانه اختیار کن/ در آتش دوزخ نیز عزت بجوی و از خواری روی بتاب حتا اگر در بهشت جاودان باشد/کار آنکس که از بیم فقر وقت خود را صرف گرد کردن ثروت میکند، عین فقر است.
اسوار ادامه داد: اما این تاملات که بخش اعظم آنها بر مدار حکمت عملی است و بازگفت آنها در شعر دو شاعر و در دو زبان و فرهنگ متفاوت صورت مثلهای سایر یافته است، از کجا نشات گرفته است. در متنبی حاصل تجارب ممتد و سیر آفاق و انفس و مطالعه و تفکر نافذ و عمیق در جهان و انسان است، هرچند عدهای از پیشینیان بر آن بودند که برخی رشحات اندیشه او را بر آبشخور فکر ارسطو مرتبط کنند. متنبی به این بارقههای حکمی سخت معتقد است و برای اثبات آنها یا از تصویر موثر شعری استفاده یا دلیل و برهانی بس کوتاه و نغز اقامه میکند. محور اندیشه او انسان است و حیات و اخلاق و احساسات و پیوندهای انسان با گروه و محیط از اهم موضوعات آن.
وی، ضمن بیان دیگر ویژگیهای کار متنبی به شرح خصایص آثار و نظرگاه سعدی پرداخت و اظهار داشت: خصیصه بارز او در اختیار مضامین حکمتآمیز این است که هم به تجارب شخصی استناد میکند و هم از این حیث با متنبی وجه اشتراک دارد و هم به سرگذشتها و تجربهها و دستاوردهای پیشینیان نظر دارد. اندیشههای بلند او به انسان و سعادت او و بایستهها و جلوههای این سعادت ناظر است. او در مقام هنرمندی روانشناس به ظریفترین شیوه از دقایق وجود انسان میگوید و راه و رسم و آیین زندگی اینجهانی را نشان میدهد. خداشناسی و مردمداری، راستی و درستی، خردورزی و تدبیر، عدالت و انصاف، اعتدال و میانهروی، تساهل و تسامح، رفق و مدارا، مهر و شفقت، احسان و نیکوکاری، ایثار و جوانمردی، استغنا و وارستگی، فروتنی و خاکساری و حقیقتجویی و عشق وجوه معنوی نگرش و و بینش سعدی و جنبهها و جهات فلسفه اخلاقی اوست.
احیاگری وظیفه جامع ادبیات
آذرشب، بر اهمیت گفتوگو میان فرهنگهای مختلف تاکید کرد و اظهار داشت: گفتوگوی فرهنگها در چارچوب ادبیات محقق میشود. ادبیات نوعی گفتمان جهانی است؛ میتوان با ادبیات بهترین راه را برای تحقق گفتوگوهای جهانی هموار کرد. گفتمان جهان اسلام مشترک است و شاید از جهاتی بررسی تاثیر و تاثر سعدی و متنبی ضروری نباشد، تا در پی آن، وحدت گفتمان این دو فرهنگ به دعوای عرب و عجم بدل نشود. اگر بتوان نسبت سعدی و متنبی و گفتمان آنها را به تثبیت وحدت حوزه تمدنی عرب و عجم سوق داد، مطلوب است.
وی، به اهمیت مفهوم مقصد نزد شعرا اشاره کرد و در اینباره گفت: به نظر میرسد دانستن مقاصد ادبیات بسیار مهم و ضروری است و باید آنها را ترسیم کنیم. به اعتقاد من احیاگری مقصد کل ادبیات است. به عبارتی هرگاه در جامعهای مرگ تمدنی احساس شود، ادبیات به میان میآید و ادبا به احیای تمدن جوامع خویش بر میخیزند. این رویکرد نزد سعدی و متنبی وجود دارد و میتوان از ورای آثارشان آن را دریافت. هر دوی ایشان در شرایطی میزیستند که جامعه به احیاگری نیاز داشت و تمدن اسلامی در هجمه تمدنهای دیگر قرار گرفته بود. جنگهای صلیبی علیه تمدن اسلامی صورت میگرفت و جوامع اسلامی در معرض ذلت واقع شده بودند.
آذرشب ادامه داد: امروز نیز به این گفتمان نیاز داریم، چراکه باز هم تمدن اسلامی مورد هجوم واقع شده است. وظیفه ادبای امروز نیز احیای تمدن اسلامی است. من این رویکرد را در اشعار و ابیات متنبی و حتا نهجالبلاغه دیدهام. از این حیث این آثار و آثاری با این ویژگی نزد من متفاوت هستند. به زعم من باید محورهایی شناخته شوند که ذلت را به عزت بدل میکنند. ادبیات با ابزار شعور این امر را محقق میکند. نتیجه بهکارگیری این رویکرد در ادبیات تمدنسازی است. یکی محورهای گفتمان سعدی و متنبی عزتبخشی به جامعه و تمدن اسلامی است. بنابراین عزت یکی از مهمترین معیارهای احیاگری است. انسان ذلیل و ضعیف مرده است. این رویکردی به تمام معنا فرهنگی است و نه سیاسی؛ مساله عزت دینی و اسلامی نیست، بلکه این رویکرد باید حول فرهنگ محقق شود.
وی، در تایید این معنا به قول فوکویاما در کتاب پایان تاریخ اشاره کرد و ادامه داد: به زعم وی یکی از عوامل حرکتدهنده تاریخ تیموس است؛ در این کتاب تیموس به مثابه نیاز بشریت برای کسب اعتراف به وجود اوست. به عقیده من این همان عزت است که در فرهنگ اسلامی مطرح شده است. سعدی و متنبی در اینباره مطالب متعددی گفتهاند.
آذرشب، پس از ذکر مصادیقی برگرفته از سعدی و متنبی در اینباره، به ضرورت تعریف چیستی ادبیات در دانشگاهها پرداخت و افزود: ضعف در اینباره موجب شده است، جایگاه ادبیات در جامعه مخدوش شود. ادبیات با شعور سخن میگوید. شعور محرک تمدن بشریت است. سعدی و متنبی با اتکا به این رویکرد همواره مخاطب خود را به عزتخواهی واداشتهاند. از دیگر محورهایی که هردوی ایشان بر آن تاکید کردهاند ذوقپروری است. نبود ذوق انسانها را به نخوت و مرگ نزدیک میکند. این نیز یکی از عوامل مهم در احیاگری است.
وی، عشق را از دیگر محورهای مهم در احیاگری تمدن برشمرد و ادامه داد: یکی از مطلوبترین گفتمانها در ادبیات پارسی عشق است. این مفهوم در ادبیات عرب قدری مخدوش و ممزوج با امر جسدی است، حال آنکه در ادبیات پارسی بسیار والا است. سعدی و متنبی بر این مفهوم نیز تاکید بسیار کردهاند. محور مشترک دیگر در آثار ایشان تاکید بر جوانمردی است. امروز به احیای منش جوانمردی و فتوت نیز نیازمندیم. در ادبیات پارسی فتوتنامههای بسیاری نوشته شده است که میباید به آنها پرداخت.
نهچندان بامزه!
شمیسا، به اهمیت آثار متنبی نزد شارعان ایرانی اشاره کرد و اظهار داشت: از آنجاکه سعدی در نظامیه بغداد درس خوانده است، به طریقه اولی با آثار متنبی آشنا بوده است. اما درباره شکل تاثیرپذیری وی از این شاعر عرب میباید به نکاتی برگرفته از مبانی و اصول نقد ادبی استناد کرد که در گذشته نادیده انگاشته شدهاند و برخی اساتید آنها را نمیپذیرند. به عقیده صاحبنظران حوزه نقد ادبی، مطالعات بینامتنی اصولی دارد که باید در بررسی تاثیرگذاری و تاثیرپذیری ادبا لحاظ شوند؛ بهعنوان مثال، در مطالعات بینامتنی وقتی از معنی گفته میشود، باید چیستی آن را دریافت. آنچنانکه گفته شد، در گستره ادبیات، معنی و موضوع مسالهی مهمی نیست؛ مثل «گدایی بد است» که در ادبیات کسی چنین موضوعی را از کسی وام نمیگیرد. آنچه در این حوزه اهمیت دارد مضمون است.
وی تاکید کرد: مضمون، به معنی برخورد هنری با موضوع از سوی شاعر است؛ «گدایی بد است» یک شعار است که شاعر باید آن را به مضمون بدل کند. محققان بسیاری، موضوعات مشترک از ایندست را از آثار بسیاری ادبا برگرفته و در کتابهای خود آوردهاند و آنها را مصادیق مضمونگیری و تاثیرپذیری شاعری از شاعر دیگر دانستهاند. حال آنکه این رویکرد در نقد ادبی تعریف شده است و اصطلاحی خاص خود دارد؛ به آن موتیف گفته میشود که دانشمندان عرب آن را به موضوع مکرر ترجمه کردهاند. بهعنوان مثال «دم را غنیمت بشمار» یک موتیف است. شاعر باید موضوع و موتیف را به مضمون بدل کند. حتا در حافظ نمیتوان موضوع تازه یافت، همه آنچه او طرح کرده است، دیگران نیز گفتهاند، حافظ مضامین تازه دارد.
شمیسا، به ویژگیهای سبک هندی در شعر اشاره و در اینباره تصریح کرد: اساس کار سبک هندی این است که در یک مصرع یک مطلب معقول شعارگونه بیان میشود؛ از آنپس شاعر در یک مصرع برجسته مضمونی رنگین بر میسازد. یکی از شیوههای متنبی همین است؛ در جایی موضوعی را مطرح و در جایی دیگر آن را به مضمون بدل میکند و از همینروی نیز او را خلاقالمعانی میخواندند. اصطلاح دیگری که در تبیین این موضوع اهمیت دارد «سنن ادبی» است. «بلبل عاشق است» یکی از آنها است؛ سنن ادبی را کسی از کسی وام میگیرد.
وی افزود: عدم توجه به نقد ادبی موجب شده است این دست مسائل، دلایلی بر تاثیرپذیری سعدی از متنبی تلقی شوند. البته من تاثیرگذاری او بر شاعران ایرانی و هم سعدی را از حیث مضمون انکار نمیکنم، به حتم میتوان مصادیقی در تایید این معنا یافت. بهعنوان مثال گاه در اشعار دو شاعر از الفاظ مشابه استفاده شده است که نمیتوان به سادگی از آن گذشت. اما غالب آثاری که به این موضوع پرداختهاند از آسیبهای یادشده مبرا نیستند. به نظر من برای بررسی این موضوع باید محک داشته باشیم. توصیه میشود بهجای ایندست مباحث روابط بینامتنی بررسی شوند.
شمیسا، ضمن اشاره به برخی اقوال درباره ویژگیهای آثار بینامتنی، سبک سعدی و متنبی را کاملا متفاوت از یکدیگر ارزیابی کرد و اظهار داشت: سبک متنبی به سبک خراسانی شبیه و مبتنی بر منطق نثر است و از اینروی بیشتر در شعر حرف میزند. غالب اشعار وی مدح است و مبتنی بر اغراق. او نه از طبیعت میگوید و نه از زیباییهای آن. همچنین، در قیاس با سعدی احادیث و آیات بسامدی محدود در آثار متنبی دارند. وصف او، وصف میادین جنگ و شبیخون و کمین و از این قبیل است. متنبی در برخی از این مدایح، خود را همشان ممدوح میشمارد. البته متنبی خلاقالمعانی است، یعنی میتواند از هیچوپوچ معنی و مضمون بسازد و لذا ابیات بسیاری از این مدایح، حکم کلمات قصار دارند.
وی ادامه داد: خلاقالمعانی است، اما دریغا که مواد وی تنها و تنها مدح است. حال آنکه سعدی هم طبیعت و هم عرفان و اخلاق را وصف میکند. برای کسی که با شعر سعدی و حافظ و مولانا آشنا است، شعر متنبی مزهای ندارد. متنبی مطلوب فضلای قبل از حمله مغول بود که هنوز در ایران عرفان و سبک عراقی وجود نداشت، زیرا اسلوب خراسانی رواج داشت و متنبی بیشتر با عنصری و فرخی مقایسه میشد. به نظر من سعدی از متنبی بیشتر سهل و ممتنع گفتن را آموخته است. ممکن است سعدی در استفاده از برخی جزئیات مثل «قلب مطلب» یا «طرد و عکس» به متنبی نظر داشته است، یا احیانا تشبیهی را از او گرفته است. اگر دو قصیدهی سعدی و متنبی را به لحاظ ساخت و موضوع و مضمون با هم بسنجیم، هیچ شباهتی با یکدیگر ندارند.
نظر شما