۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۸:۵۰

۲۹ سال پس از عملیات؛

روایتی از «کربلای ۴» و رشادت شهید «محمد صمصامی»

روایتی از «کربلای ۴» و رشادت شهید «محمد صمصامی»

بوشهر - پس از گذشت ۲۹ سال از عملیات کربلای ۴، هم‌رزمان شهید محمد صمصامی گرد هم جمع آمدند و عملیات کربلای ۴ با دلاورمردی‌ها و شجاعت و رشادت این شهید را روایت کردند.

خبرگزاری مهر - گروه استان‌ها: اولین روزی که شهید صمصامی را به من معرفی کردند، گفتم که به درد کار من نمی‌خورد، جثه کوچکی دارد و توان عملیاتی مناسبی ندارد. در والفجر ۸ کار سخت غواصی را تجربه بودم و می‌دانستم که کاری بسیار سخت و طاقت‌فرسا است و قدرت بدنی بالایی می‌خواهد که بتوانی بعد از غواصی در اروند، کار تخریب را انجام داد.

اینها را «بهزاد زنگنه» فرمانده دسته عملیات گردان مالک در عملیات کربلای ۴ می‌گوید. همراه با هم‌رزمانش به منزل شهید صمصامی در آب‌پخش آمده بود. روبروی پدر و مادر شهید نشسته بود و از شهید و رشادت‌هایش در عملیات کربلای ۴ می‌گفت. بعد از چند دقیقه دیگر نتوانست بنشیند و ایستاده، روایتش از جانفشانی‌های شهید صمصامی در این عملیات را ادامه داد.

به شهید صمصامی گفتم تو می‌خواهی تخریب‌چی من باشی؟ گفت: وقتی که من هستم نگران هیچ چیزی نباشید. واقعا هم درست می‌گفت؛ کاری کرد که نگران هیچ چیز نبودم.

http://media.mehrnews.com/d/2015/08/10/4/1789628.jpg

دسته ما آماده عملیات بود. باید از اروند خروشان عبور می‌کردیم. بچه‌های تخریب علاوه بر وسایلی که همه رزمندگان حمل می‌کردند، وسایل اضافه‌ای برای بازکردن موانع نیز داشتند. آب اروند خروشان بود و آن شب هم سرد بود. به آب زدیم و خود را به آن سوی اروند رساندیم.

بهزاد به اینجای داستانش که می‌رسد، بغض می‌کند و می‌گوید که اگر ما امروز زنده هستیم، مرهون تلاش و جانفشانی همین شهدا است. حرفهایش را همین بغض در گلو ادامه می‌دهد.

مادر شهید صمصامی هم در گوشه‌ای از اتاق نشسته و با صحبت‌های فرمانده پسر شهیدش کم کم اشک از چشمانش سرازیر می شود ولی هیچ نمی‌گوید و همچنان منتظر ادامه قصه پسرش است.

بهزاد، جانفشانی‌های حسین را شبیه حسین فهمیده عنوان می‌کند و می‌گوید: موضوعاتی را در مورد شهید فهمیده شنیده‌ایم ولی ما شهید فهمیده را در واقعیت در شهید صمصامی به وضوح دیدیم.

موانعی از هشت‌پری، سیم‌های خاردار توپی، مین منور و فو گاز جلوی ما چیده‌اند، نه یک ردیف بلکه چندین ردیف از این موانع را پیش رو داریم.شهید صمصامی شروع به بازکردن محور می‌کند و همزمان در دو محور دیگر نیز بچه‌ها مشغول باز کردن محور هستند. در یک خط پشت سر آنها وارد محور می‌شویم. هیچ کسی را ندیدم که با این شجاعت به بازکردن محور مشغول شود.

سمت راست محور ما شروع به تیراندازی کردند ولی شهید صمصامی دست از کار نکشید و با رشادت و شجاعت، تا آخر مسیر را باز کرد. منور زدند و هوا مثل روز روشن شد. بچه‌ها یکی یکی از محور عبور کردند و در همین لحظه بود که مرد میدان ما شهید صمصامی تیر خورد. آتش حتی یک لحظه هم قطع نمی‌شد.

بهزاد حالا صدایش را بلندتر می‌کند و قسم می‌خورد که کسی را که شهید صمصامی را زده بود، زدیمش. خودم او را زدم و از این بابت خوشحالم. نگذاشتم زمانی بگذرد و بلافاصله او را زدم.

تنها محوری که باز می‌شود، محور شهید صمصامی است و رزمندگان از این محور عبور کرده و خود را به دشمن می‌رسانند. دشمن تلفات زیادی در این نقطه داد.

مادر شهید صمصامی بی‌قرار شده است و چادرش را کامل روی سر و صورتش می‌کشد و آرام آرام گریه می‌کند.

حاج کرامت کشاورز نیز دیگر هم‌سنگر شهید است که امروز به خانه پدر شهید آمده است. حرف‌هایش رشادت‌های شهید صمصامی را از زاویه‌ای دیگر به تصویر می‌کشد.

ما به عنوان تخریب‌چی در یکی از بزرگترین عملیات‌های دوران دفاع مقدس یعنی کربلای ۴ به منطقه رفتیم.

من و شهید صمصامی و شهید صمدی و بهزاد زنگنه به آب زدیم و از اروند عبور کردیم. وقتی که به آن سوی اروند رسیدیم به قطب نما نگاه کردیم و متوجه شدیم که آب ما را پائین‌تر برده است. آمدیم بالاتر و به محلی که باید باز می‌کردیم، رسیدیم.

هفت یا هشت ردیف سیم خاردار جلوی ما بود و باید باز می‌کردیم. به کمک هم محور را باز کردیم. بعد از میدان موانع، یک دیوار بود. نرسیده به دیوار شهید صمصامی تیر خورد. قرار این بود که بعد از اینکه به دیوار رسیدیم و محور را تا آن منطقه باز کردیم، با اولین قایقی که رزمندگان را به آنجا می‌آورد، برگردیم.

از دیوار عبور کردیم و به آن طرف رفتیم. منتظر بودم که بقیه بچه‌ها هم بیایند ولی خبری از بچه‌ها نبود. برای مدتی در این منقطه ایستادم. تکلیف نیروها را نمی‌دانستم که کجا هستند. در آنجا کمین کردم که صدای تجهیزات لشکر را شنیدم. از صحبت‌هایشان فهمیدم که عراقی‌ها هستند و هر جنازه را که می‌دیدند با رگبار او را می‌زدند.

http://media.mehrnews.com/d/2015/08/10/4/1789629.jpg

حاج کرامت ادامه ماجرای خود در بین انبوه عراقی‌ها را ادامه می‌دهد؛ اینکه چطور با دو بار پرتاب نارنجک در تاریکی هوا از آنها تلفات گرفته و اینکه چقدر تیر به سمتش شلیک شده بود و زنده مانده بود.

از دیوار بالا رفتم و خودم را به سمت اروند انداختم. عراقی‌ها با شنیدن صدای من با گفتن ایرانی ایرانی شروع به تیراندازی کردند.

یادم بود که شهید صمصامی کجا تیر خورده؛ به سمت همان محل رفتم. آب اروند پائین رفته بود و پیکیر مطهر شهید صمصامی از سیم‌های خاردار آویزان بود. ما نیز به آب زدیم و برگشتیم.

امیر رفیعی از دیگر همرزمان شهید است و می گوید: آشنایی قبلی با شهید صمصامی نداشتم. از آب عبور کردیم و بچه‌ها شروع به باز کردن محور کردند. به نزدیکی دیوار پشت میدان موانع رسیدیم که ناگهان درد شدیدی در پای خود احساس کردم.

وقتی که یکی سمت راستم گفت که تیر خورده‌ام، از او پرسیدم که نامت چیست و او گفت صمصامی هستم. شهید صمدی را هم صدا زدم ولی او نمی‌توانست حرف بزند و حالش خوب نبود.

http://media.mehrnews.com/d/2015/08/10/4/1789636.jpg

بچه‌ها یکی یکی سینه خیز از کنار ما عبور می‌کردند و از دیوار بالا می‌رفتند و به آن سمت می‌رفتند ولی من و شهید صمصامی و شهید صمدی در این قسمت ماندگار شدیم. صدای بچه‌ها را می‌شنیدم که به سمت چپ و راست می‌رفتند.

درد شدیدی در پا داشتم ولی نمی‌دانستم تیر به کجای پایم خورده است. شهید صمدی دقایقی بعد دو سه بار یا مهدی گفت و دیگر صدایش قطع شد. به هم دلداری می‌دادیم. به شهید صمصامی گفتم بیا جلوتر تا به دیوار تکیه بدهیم تا تیر به سرمان برخورد نکند ولی او گفت که توان حرکت ندارم.

بغض گلوی امیر را گرفته است. می‌گوید امیدواریم یک روز ما هم بتوانیم جایگاه شهید صمصامی را پیدا کنیم.

عابدین غریبی هم از هم‌رزمان شهید در کربلای ۴ است. عابدین با یک آر.پی.جی خالی به عملیات اعزام شده و به او گفته‌اند که به آن طرف اروند که رسید باید موشک آر.پی.جی پیدا کرده و استفاده کند.

تنها محوری که در گردان مالک در عملیات کربلای ۴ باز شد همین محوری بود که شهید صمصامی و دیگر دوستان باز کردند. در کنار شش‌پرها منتظر باز شدن محور بودیم. با باز شدن محور به دیوار پشت آن رسیدیم. آنجا اسلحه‌ای را برداشتم که فکر کنم متعلق به شهید صمصامی بود.

http://media.mehrnews.com/d/2015/08/10/4/1789630.jpg

از دیوار بالا رفتیم و با عراقی‌ها درگیر شدیم و به جلوتر رفتیم. عراقی‌ها از آن منطقه رفتند ولی کسی از نیروهای ما نیامد. دو دل بودیم و نمی‌دانستیم که برویم یا بمانیم و تصمیم جمعی این شد که برگردیم.

یونس قیصی زاده نیز رزمنده دوران دفاع مقدس  ولی از آرمان‌ها و ارزش‌های دوران دفاع مقدس دست نکشیده است و در اینگونه محافل حضوری همیشگی دارد. او هم روایتی جذاب از کربلای ۴ و رشادت‌های شهید صمصامی دارد.

كربلای ۴ خاص‌‌ترین عملیات جنگ ایران و عراق است، در آن جنگ نوجوانی از آبپخش تخریب چی محور اول گردان غواصی مالك اشتر شد، پسر بچه‌ای كه به دلیل جثه كوچكش مورد پذیرش فرمانده محور قرار نگرفت و با اطمینان (شهید) اسدی فرمانده گردان تخریب، پذیرفته شد.

شب عملیات كربلای چهار در سیاهی ظلمات شب با لباس غواصی علاوه بر اسلحه، ملزومات تخریب شامل كوله پشتی حاوی مواد منفجره و انبر بزرگ آهن‌بری و ... بر دوش كشید و در جلو غواصان بوشهری مالك اشتر به آب زد، بعد از گذشتن از امواج خروشان اروند در مقابل هشت ردیف موانع عراقی‌ها شامل هشت پری و سیم خاردار و مین و .. سر از آب بیرون آورد.

غواصان نگران و منتظر بودند تا این نوجوان یكی از پیچیده‌ترین و سخت ترین موانع جنگ را پاكسازی و محور را برای آنها بگشاید، نوجوان به محور زد و مشغول شد و وجب به وجب جلو رفت.

http://media.mehrnews.com/d/2015/08/10/4/1789638.jpg

سمت راست محور درگیری شروع شد و محور اول گردان مالك اشتر زیر آتش سنگین قرار گرفت، اما نوجوان تخریب‌چی دست از كار نکشید؛ چرا كه می‌داند كه باز نشدن محور یعنی قتل عام غواصان بوشهری كه بی‌سنگر در آب منتظرند.

آتش سنگین‌تر شد و نوجوان تخریب‌چی به پایان موانع رسید و علامت پیروزی و باز شدن محور را داد؛ غواصان خوشحال از باز شدن محور به جلو رفتند و آتش عراقی ها سنگین تر شد.

تنها محور سه گانه عملیاتی گردان مالك اشتر در عملیات كربلای چهار باز شد و غواصان هنگامی كه از محور باز شده به خط مقدم عراق یورش بردند، از كنار جسد شهید محمد صمصامی نوجوان تخریب‌چی عبور می‌کردند كه یك متر جلوتر از موانع به رگبار عراقی‌ها غرق در خون آرام خوابیده است.

داستان رشادت‌های شهید صمصامی ادامه دارد

غلامرضا وفایی و مهدی بحرانی نیز از دوستان و همسایگان شهید هستند که در این محفل سخنانی را در توصیف سجایای اخلاقی و رفتاری و شجاعت‌های شهید صمصامی مطرح کردند.

http://media.mehrnews.com/d/2015/08/10/4/1789637.jpg

سهراب گله‌گیریان، پرویز ایزدی، یونس قیصی‌زاده، امیر رفیعی، حسین سلیمی، عابدین غریبی، حاج عباس ضبیحی، ابراهیم فروزش، کرامت کشاورز و بهزاد زنگنه پس از ۲۹ سال در منزل شهید صمصامی گرد هم جمع شدند تا روایتی از دلاورمردی‌ها و شجاعت‌های شهید را بیان کنند. هر چند زبان و کلام نمی‌تواند روایتی از این ایثارگری‌ها داشته باشد.

دوستان «محمد» درختی را به یادگار در منزل شهید می‌کارند. پدر و مادر شهید حس عجیبی دارند و پس از سال‌ها شنیده‌اند که پسرشان چه کرده و چگونه به شهادت رسیده است.

خبرنگار: سعید رضائی

عکس: مسعود باقری

کد خبر 2879260

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • حسین ۱۱:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۹
      0 0
      درود بر تمام شهیدان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس سهراب گله‌گیریان، پرویز ایزدی، یونس قیصی‌زاده، امیر رفیعی، حسین سلیمی، عابدین غریبی، حاج عباس ضبیحی، ابراهیم فروزش، کرامت کشاورز و بهزاد زنگنه
    • محمدرضا ۱۱:۴۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۲۱
      0 0
      شرمنده ام شرمنده شهید نوجوان محمد صمصامی شهید حسین فهمیده شهر ما
    • علی ۱۷:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۲۴
      0 0
      بعد از شهدا ما چه کردیم. یادش گرامی و روحش شاد من این شهید را میشناسم سلام من به تمامی شهدا و خانواده این شهید بزرگوار.
    • مصطفی صمصامی ۱۰:۳۷ - ۱۳۹۴/۰۵/۲۵
      0 0
      گلی به جمال همرزمان شهید که باعث خوشحالی پدر و مادر و زنده شدن خاطره و رشادت آن بزرگمرد شهید شدند.