۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۲

عدالت، فلسفه حکومت در گفت و گو با آیت الله امینی؛

چگونگی تحقق عدالت اجتماعی/اخلاق اسلامی عامل مهم عدالت اجتماعی است

چگونگی تحقق عدالت اجتماعی/اخلاق اسلامی عامل مهم عدالت اجتماعی است

آیت الله امینی گفت: شهید مطهری رعایت اخلاق اسلامی را یکی از عوامل مهم عدالت اجتماعی می‌داند. ما باید علاوه بر رعایت منافع خودمان، به اصول اخلاقی هم پای بند باشیم.

به گزارش خبرگزاری مهر، عدالت از مباحث مهمی است که در رشته‌ های مختلف علوم از آن بحث می‌شود. متفکر شهید آیت الله مطهری در آثار و تألیفات مختلف خود، بحث عدالت را از نظر فلسفی، کلامی، فقهی، حقوقی و اخلاقی مورد توجه قرار داده است. هر چند در اثر مستقلی که استاد با نام «عدل الهی» در این زمینه تألیف نموده، از منظر فلسفی و کلامی بدان پرداخته، اما در آثار دیگرش از جنبه‌ های دیگر نیز غفلت نورزیده است. پیوند حکومت و عدالت، از مسائلی است که در نوشته ‌ها و سخنرانی‌ های مختلف استاد به چشم می‌خورد. یکی از شاخه ‌های این بحث را تحت عنوان «عدالت، فلسفه حکومت» با آیت الله امینی در میان گذاشتیم. وی که از گذشته ‌های دور با استاد شهید انس و الفتی داشته و با افکار و اندیشه‌ های ایشان آشنا هستند،  به پرسش های فصلنامه حکومت اسلامی در این زمینه پاسخ گفته است. متن این گفتگو را در ادامه می خوانید:

*یکی از مسائل مهم در اندیشه ‌سیاسی استاد شهید مطهری(ره)، بحث عدالت است. عدالت از جنبه ‌های مختلف در آثار و تألیفات ایشان مورد توجه قرار گرفته است. آنچه در این گفتگو دنبال می‌کنیم، «ارتباط عدالت با حکومت» است. لطفاً در خصوص عدالت به عنوان فلسفه حکومت در آثار آن شهید توضیح دهید.

آیت الله امینی: در اینکه عدالت، فلسفه حکومت است، ندیده ‌ایم که مرحوم شهید مطهّری در آثار خود با صراحت این مسأله را مطرح کرده باشند، ولی به صورت پراکنده، در سخنرانی‌ها، و یادداشت های ایشان مطالبی در این زمینه وجود دارد.

ابتدا باید در باره «فلسفه حکومت‌ها» که در آثار شهید مطهری نیز به چشم می‌خورد، توضیح دهم.

اصلاً چرا انسان به حکومت احتیاج دارد؟ و حکومت از چه زمانی در زندگی بشر مطرح شده و فلسفه تأسیس حکومت چیست؟ در پاسخ به این پرسش باید به چند نکته توجه کرد:

الف. انسان دارای زندگی اجتماعی است؛ یعنی گرایش به زندگی اجتماعی دارد، چه بر اساس آفرینش اجتماعی باشد، چنانکه بعضی معتقدند یا زندگی اجتماعی را به عنوان بهترین زندگی شناخته و دنبال کرده است. به هر حال از نظر تاریخ مسلّم است که انسان همیشه زندگی اجتماعی داشته و حتی در زندگی قبل از تاریخ هم در اجتماع زندگی می‌کرده است، البته در اجتماع کوچکتر.

ب. گرایش انسان به زندگی اجتماعی، به منظور استفاده از اجتماع بوده یا خدمت به اجتماع، یا هر دو؟ این مطلب قابل بحث و بررسی است ولی چون ما را از محور اصلی بحث دور می ‌کند، از پرداختن به آن صرفنظر می ‌کنیم.

پس از آنکه دانسته شد انسان دارای زندگی اجتماعی است، باید توجه داشت که لازمه زندگی اجتماعی این است که هر فردی از افراد اجتماع حقی پیدا می‌کند که باید این حق از سوی دیگران مراعات شود. بحث حق از مسائل مهمی است که مرحوم شهید مطهری در آثار مختلفشان پی‌گیری کرده‌اند. از نظر ایشان حقوق، تکوینی و فطری است؛ یعنی آفرینش انسان به گونه‌ای است که او را صاحب حق می‌کند؛ مثلاً انسان به غذا احتیاج دارد و غذایش را با کار و تلاش به دست می‌ آورد. به همین منظور حاصل کار و تلاش و دسترنج خود را حقِ خودش می‌داند و باید هم همین گونه باشد.

از این رو، از دیگران انتظار دارد که حق او را به رسمیت بشناسند و چون همه آنها که در این اجتماع زندگی می‌کنند، برای تأمین نیازهای خود می‌ کوشند و حاصل دسترنج خود را حق خودشان می ‌دانند، همگی باید حق همدیگر را مراعات کنند. پس بر اساس خلقت انسان و نیاز او به غذا، این حق به رسمیت شناخته شد.

در خصوص بقیه شؤون زندگی انسان هم همین طور است. انسان قادر است فکر کند، پس حق فکر کردن دارد. قدرت تکلّم دارد، پس حق سخن گفتن دارد. طبیعت و آفرینش او این حق را نشان می‌دهد.

شهید مطهری می‌گوید: حق چیزی نیست که جامعه آن را بپذیرد یا نپذیرد، جعلی و قانونی نیست، بلکه طبیعی و تکوینی است. پس انسان به حسبِ خلقت، در جامعه حقوقی دارد و چون همه انسان‌ها در جامعه به حق خود قانع نیستند و به حقوق دیگران تجاوز می ‌کنند، باید قانونی باشد که این حقوق را معین کند و با اجرای آن قانون، حقوق افراد تأمین شود. در برابر قانون هم همه یکسانند؛ یعنی عدالت در جامعه ایجاب می‌کند که همه در برابر قانون مساوی باشند. اجرای قانون بوسیله نهادی به نام حکومت و افرادی به نام حاکمان جامعه صورت می‌گیرد. پس تأمین حقوق مردم به وجود قانون بستگی دارد و اجرای قانون نیز به حکومت نیاز دارد. به تعبیر شهید مطهری، اینکه این قانون باید عادلانه باشد و به طور مساوی و عادلانه در حق همگان اجرا شود، یک امر ارتکازی است و همه درک می‌کنند.

همه می‌فهمند که باید با اجرای قانون، حقوق همه تأمین شود. عادلانه بودن به معنای «إعطاء کلّ ذی حقّ حقَّه» است؛ یعنی حق هر کسی به او داده شود که در تعریف عدالت نیز همین بیان را دارند. ایشان معتقدند که این مسأله نیازی به اقامه دلیل ندارد. مردم مفهوم عدالت را درک می‌کنند و خواستار عدالت‌اند. منشأ همه نهضت هایی که برای تأسیس حکومت برپا شده، عدالت خواهی انسانها بوده، چنانکه منشأ همه قیام هایی که بر ضدّ حکومت ها شده نیز بی عدالتی آن حکومت ها بوده است. پس عدالت یک خواسته و نیاز طبیعی است که همه از آن سخن می‌گویند و هیچ کس نمی‌گوید عدالت ضرورت ندارد. همه مدعی عدالت‌اند، گرچه بعضی از حکومتها چیزهایی را به عنوان عدالت معرفی می‌کنند که در حقیقت عدالت نیست، اما همین‌ها نیز منکر عدالت نیستند.

در ادیان الهی نیز مسأله از همین قرار است که همه پیامبران برای برقراری عدالت بر انگیخته شدند؛ (و لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلَنْا بِالبَیِّناتِ وَ أَنزلنا مَعَهُم الْکِتابَ وَ المیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسطِ)؛ [۱] «ما پیامبران را به همراه بینات فرستادیم و با آنان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قائم به قسط شوند.» یعنی هدف از بعثت پیامبران این بوده که مردم عدالت را بین خودشان برپا کنند، نه اینکه پیامبران اقامه عدالت کنند. فرستادن پیامبران به این منظور است که مردم خودشان به راه بیفتند و اقامه عدالت کنند.

ایشان علاوه بر این آیه، به آیات و احادیث دیگر هم استناد می‌ کنند، ولی مهمتر از همه، همان درک عقلی است که همه عقلا عدالت را می‌پسندند و مدعی آنند.

*اگر همه عقلا عدالت را می‌پسندند و یک مسأله عقلی هم هست، چه تفاوتی است میان عدالتی که حکومتهای بشری تعقیب می‌ کنند و میان عدالتی که حکومتهای الهی و ادیان آسمانی به دنبال آن هستند؟ آیا فلسفه همه حکومتها تأمین عدالت است یا نگاهشان به عدالت تفاوت دارد؟

آیت الله امینی: در اینکه همه عدالت را می ‌خواهند و معنای عدالت هم «اِعطاء کلّ ذی حقّ حقّه» است، بحثی و اختلافی میان آنها نیست. اختلاف نظر در مقوله حق است. حقِ هر صاحب حقی چیست که این حکومت به دنبال آن است. در شناسایی حقوق و به رسمیت شناختن آن حقوق میان مکاتب و حکومت ها اختلاف وجود دارد.

شهید مطهری معتقد است که فلسفه طبیعی آفرینش، حقوق انسان ها را روشن می ‌کند، جعلی و قراردادی، به معنای اینکه انسان ها و مکاتب از پیش خود حقوق انسان را تعریف کنند، نیست. در مکاتب بشری، شناسایی حق به عهده افراد گذاشته شده که حقوقی را برای انسانها جعل و اعتبار کنند. حتی مکاتبی هم که از حقوق طبیعی و فطری سخن گفته‌ اند، در شناسایی این حقوق با مشکل رو به‌ رو هستند. برای بشر حقوقی را جعل و به عنوان حقوق بشر تدوین کرده ‌اند. اما در ادیان آسمانی حق انسان همان چیزی است که آفرینش او تعیین می‌کند، هر چند پاره ‌ای از این حقوق توسط پیامبران از طریق وحی تعریف می‌شود. به عبارت روشن تر، چون خداوند خالقِ انسان است و حقوقی را بر اساس خلقت انسان برای او ترسیم می‌کند و انسان اطمینان دارد که خداوند به خلقت آدمی واقف است و به همه نیازهای واقعی او احاطه دارد، حقوقی هم که برای او به رسمیت شناخته، بر اساس آفرینش اوست.

*اگر فلسفه حکومت، عدالت است، این مسأله با مشروعیت حکومت پیوند می‌خورد؛ بدین معنا که حکومتها به مقداری که در جهت تحقق فلسفه خود حرکت می‌کنند و عادلانه رفتار می ‌نمایند و عدالت را به اجرا در می ‌آورند، به همان میزان مشروعیت پیدا می‌کنند. آیا این سخن قابل پذیرش و التزام است؟

آیت الله امینی: البته اگر عدالت، فلسفه حکومت شد، هر قدر از این فلسفه وجودیِ خود انحراف پیدا کرد، به همان میزان حکومت نامطلوب خواهد شد. یکی از آفات حکومت ها همین است که عدالت واقعی را اجرا نکنند و یا از آن اعراض نمایند. اتفاقاً علّت بسیاری از قیام ها و نهضت های ضدّ حکومت ها همین است که در روایات ما هم به این مضمون وارد شده که «عدالت عامل دوام حکومت و ظلم موجب زوال آن است.»؛ «الْمُلکَ یَبْقی‌ مَعَ‌الْکُفْرِ وَ لا یَبْقی‌ مَعَ الظّلْمِ». [۲] اگر حکومت عمداً از مسیر عدالت جدا شد و فاصله گرفت، مردم حق قیام و مخالفت خواهند داشت.

*قبل از ادامه بحث، مختصری در باره تعریف عدالت از دیدگاه شهید مطهری توضیح دهید.

آیت الله امینی: تعریف عدالت در آثار ایشان همان است که یادآوری شد «إعطاءُ کُلِّ ذی حَقّ حَقَّهُ». [۳] برای این تعریف، به کلمات امیرالمؤمنین علی(ع) در نهج البلاغه استناد می ‌کند مثل: «الْعَدْلُ یضع الامْور مَواضِعَها»؛ یعنی عدالت هر چیزی را در جایگاه خود قرار می‌دهد. و حق هر کسی را، که در آفرینش معین شده، تأمین می‌کند.

در خصوص موارد استعمال عدالت، می‌توان گفت که عدل یا عدالت در چند مورد استعمال می‌ شود:

۱. در جهان بینی و اصول عقاید؛ مثل اینکه گفته می‌شود: خدا عادل است؛ یعنی آفرینش جهان هستی و موجودات و حوادث آن از سوی خداوند، بر طبق عدالت است؛ به این معنا که از یک معیار واقعی نشأت می‌ گیرد. چون آفرینش زمین و آسمان، ماه و خورشید و موجودات دیگر مصلحت بوده، آفریده شده و بدون ضابطه و معیار نبوده است. شهید مطهری در کتاب بسیار ارزشمند «عدل الهی» این بحث را به تفصیل مطرح کرده و عدالت الهی را به خوبی تبیین و تشریح می‌کند و شبهات موجود را پاسخ می ‌دهد. پس عدالت خداوند به این معناست که آفرینش موجودات از یک مصلحت واقعی نشأت می‌گیرد.

۲. عدالت خداوند، به معنای عادلانه بودن احکام و قوانینی است که خداوند برای انسانها تشریع کرده است. در اینجا هم عدالت الهی بدین معناست که بر اساس مصالح واقعی انسانها، قوانینی در حق آنها جعل شده است. همه دستوراتی که به آنها داده شده؛ مانند نماز خواندن، روزه گرفتن، خمس و زکات دادن و... چون همگی بر اساس مصلحت واقعی انسان بوده، جعل و تشریع شده ‌اند.

علاوه بر آنها، دستوراتی که خداوند برای اداره جامعه توسط پیامبر خدا(ص) ارسال کرده، عادلانه است. اگر به حاکمان دستورات خاصی داده شده، عادلانه و برای اجرای عدالت است که از آن به عدالت اجتماعی تعبیر می‌ شود. شهید مطهری در همه این اقسام بحث کرده است.

۳. عدالت در اخلاق نیز از مباحثی است که می‌توان به آن اشاره کرد. در کتب اخلاقی به‌خصوص اخلاق ارسطویی، عدالت معیار ارزش های اخلاقی شمرده شده؛ یعنی دور بودن از افراط و تفریط و مراعات حدّ وسط. در این زمینه نیز شهید مطهری در بعضی از آثارش اشاراتی دارد.

چگونگی تحقق عدالت اجتماعی

*اتفاقاً یکی از پرسش‌های ما مسأله عدالت اجتماعی است که در بحث عدالت جایگاه خاص دارد و با حکومت داری ارتباط بیشتری است. عدالت اجتماعی و چگونگی تحقّق آن را از دیدگاه شهید مطهری توضیح دهید.

آیت الله امینی: در بحث عدالت اجتماعی مسائل مختلفی مطرح است. در اینکه حق هر کسی باید به او داده شود، تردیدی نیست. یکی از مسائل مسلّم آن است که همه در برابر قانون مساوی‌اند. مکاتب مختلف در این مسأله اتفاق نظر دارند. در جعل قوانین هم باید حق افراد مراعات شود واصل بر تساوی باشد. پس هم در جعل قانون و هم در اجرای آن، باید تساوی مراعات شود. در خصوص عدالت اقتصادی، شهید مطهری سه نظریه را مطرح می‌کند:

۱. همه شهروندان در کلیه امور زندگی باید تساوی کامل داشته باشند. همه آنها نیاز به شغل دارند، پس باید شغل داشته باشند. نیاز به غذا و مسکن و لباس دارند، باید همه آنها تأمین شود و بالسویه هم باشد. اگر بنابر این است که ملک شخصی داشته باشند، باید همه از آن برخوردار شوند. اگر بنابراین است که مردم وسیله نقلیه داشته باشند، باید همه از آن‌بهره‌مند گردند. همه اتومبیل داشته باشند یا همه موتور سیکلت داشته‌باشند.

می‌ گویند: مقتضای عدل این است که همه به طور یکسان از مواهب زندگی برخوردار باشند. میان آنها که کار بیشتری می‌کنند و درآمد بیشتری دارند با کسانی که کار کمتری می‌کنند و درآمد کمتری دارند، از نظر استفاده از امکانات زندگی تفاوتی وجود ندارد. چون همه احتیاج به غذا و لباس و مسکن دارند. همه شهروند جامعه‌اند، باید کار کنند، دولت هم باید نیاز همه آنان را تأمین کند.

مرحوم شهید مطهری این نظریه را صحیح نمی‌داند و معتقد است، این نه تنها عدالت نیست بلکه ظلم است. چون همه انسانها یکسان آفریده نشده‌اند، یکی خوش استعداد و خوش فهم و پر تلاش است و دیگری ضعیف‌تر است و تلاش چندانی ندارد. عدالت را «اعطاء کلّ ذی حقٍّ حقّه» تعریف کردیم، کسی که بیشتر کار کرده و کار مهمتری انجام داده، نباید با کسی که کمتر کار کرده، یکسان باشند، اگر یکسان باشند، ظلم است. علاوه بر آن، تجربه نظام های اشتراکی و مارکسیستی نشان داد که امکان تداوم ندارند و سرانجام هم با شکست مواجه شدند. در آن نظام ها هم علی رغم گفته هایشان، در عمل چنین رفتار نمی‌کردند. دولت چه حقی دارد که چنین زندگی ای را بر مردم تحمیل کند؟ و به کسی که تلاش بیشتری کرده بگوید: در آمدت را به من بده تا به طور یکسان میان همه تقسیم کنم، حتی کسی که تنبلی کرده و تلاش و کوششی انجام نداده است. گرچه جامعه واقعیت دارد، ولی فرد هم واقعیت دارد و نباید به بهانه حقوق اجتماع، حق فرد ضایع شود.

۲. همان مکتب سرمایه داری یا لیبرالیسم است که برخلاف دیدگاه پیشین، فردگرایی حاکم است. پیروان این مکتب معتقدند که باید به افراد آزادی داد و در کارها هم مسابقه گذاشت تا رشد بیشتری کنند و در آمد بیشتری به دست آورند. در آمد کار هر کسی متعلق به خود اوست، حال اگر در جامعه هم عده‌ای به هر دلیل گرسنه ‌اند، ارتباطی به او ندارد.

خلاصه آنکه دولت حق دارد با وضع مالیات های معین، مقداری از درآمدها را بگیرد و صرف مصارف عمومی، که متولی خاصی ندارد، بکند؛ مثل بهداشت و درمان، چون نفع این امور به همه می‌رسد، همه مردم به دلخواه خود و به هر مقدار که برای این امور لازم دانستند، مالیات می‌پردازند. مصالح جامعه ایجاب می‌کند که مالیات دریافت و برای مصارف عمومی هزینه شود؛ چون اگر در جامعه محرومیت زیاد باشد جرم و جنایت زیاد می‌شود.

کسی که در محرومیت کامل به سر برد، دست به دزدی و جنایت می‌زند و صدمه‌اش به همه شهروندان می‌رسد، میان تهیدستان و ثروتمندان بدبینی ایجاد می‌شود و نزاع در می‌گیرد و این وضعیت به ضرر صاحبان ثروت است. بودجه دولت از همین مالیاتها تأمین می‌شود. و خلاصه با این توجیه مالیات گرفته می‌شود و هزینه می‌ گردد.

شهید مطهری این نظریه را هم نمی‌پذیرد و مورد نقد قرار می‌ دهد و می‌ فرماید:

گرچه درآمد هر کسی باید به او داده شود، ولی دولت به چه مجوّزی‌ مالیات می‌گیرد؟ چرا باید مردم از حاصل دسترنج خود مالیات‌بدهند؟

در این نظریه حق افراد رعایت شده ولی حق جامعه نادیده گرفته شده ‌است.

مرحوم شهید مطهری در مباحث مختلف، این مسأله را مطرح کرده که جامعه یک واقعیت است و موجودیت خاصی دارد، همانطور که افراد واقعیت دارند و هر کدام دارای احکام خاص هستند در این نظریه حق افراد داده شده، اما حق جامعه داده نشده است.

جامعه به اعتبار اینکه موجودیتی دارد، دارای حقوقی است ولی در این مکتب این حقوق ادا نشده است، اختلافاتی که در جوامع سرمایه داری میان طبقات مختلف جامعه وجود دارد، از همین جاناشی می‌شود که حق جامعه رعایت نشده و این اقتصاد درستی نیست.

عدّه دیگری به همین منظور پا به میدان گذاشته و ادعا کرده‌اند که هم باید حق افراد مراعات شود و هم حق جامعه. افراد باید آزادی داشته باشند و ثمره کار و تلاششان به رسمیت شناخته شود و نمی‌توان از آنها به اجبار پولی گرفت. از سوی دیگر جامعه احتیاج به سکون و آرامش دارد. جامعه‌ای که در آن عده‌ای ثروتمند باشند و عده‌ای فقیر، نمی‌تواند آرامش داشته باشد. اگر فاصله طبقاتی زیاد باشد، این جامعه روی آرامش نخواهد دید.

از این رو، به جای آنکه به زور از ثروتمندان مالیات گرفته شود، باید این مطلب به ثروتمندان تفهیم شود که اگر می‌خواهید جامعه از آرامش وآسایش برخوردار باشد، باید از روی رغبت و آزادی مبلغی از درآمد خودتان را بدهید تا در جهت رفاه عمومی و برای رفع فقر مستمندان مصرف شود تا جامعه آرامش داشته باشد. در این نظریه از اخلاق استفاده کرده‌اند تا تفاهم برقرار شود. امروزه حتی در کشورهای سرمایه داری هم همین مسأله مطرح است و برای دریافت مالیات از همین توجیه استفاده می‌شود که پرداخت مالیات به نفع خودتان است.

با همین توجیه مالیات ها را زیاد می‌کنند و مردم نیز با رضایت می‌پردازند. یکی از راه های موفقیت دریافت مالیات در کشورهای سرمایه داری همین است که مردم توجیه می‌شوند. به نظر می‌رسد که ما در این زمینه قدری کوتاهی کرده‌ایم، مسؤولین هم کوتاهی می‌کنند. اگر مردم بدانند مالیاتی که می‌دهند، چه به دولت و چه به شهرداری، برای خود آنان خرج می‌شود، با رغبت آن را می‌پردازند. باید مردم نسبت به هزینه شدن مالیات توجیه شوند که احساس نکنند مبلغی را به اجبار از آنها دریافت می‌کنند و چون چنین احساسی دارند، از پرداخت آن سر باز می‌زنند. باید این فرهنگ در جامعه جا بیفتد که پرداخت مالیات برای آن است که برای خود آنان هزینه شود.

مرحوم شهید مطهری این مطلب را رد نکرده و آن را می‌پسندد ولی معتقد است اسلام در زمینه عدالت اجتماعی نظریه خاصی دارد. متأسفانه ایشان نتوانستند در زمینه اقتصاد اسلامی و عدالت اجتماعی تحقیقات عمیقی ارائه کنند و دشمنان با شهید کردن ایشان این نعمت بزرگ را از انقلاب و نظام گرفتند. ایشان یادداشت هایی در زمینه اقتصاد اسلامی دارند، اما به طور کامل ندیدم به معرفی اقتصاد اسلامی پرداخته باشند.

ولی دورنمایی از وضعیت مطلوب از نظر اقتصاد اسلامی را ارائه می‌کنند، در این زمینه روایتی نقل می‌کند که شخصی خدمت حضرت موسی بن جعفر(ع) آمد. حضرت به او فرمود: اخوّت اسلامی شما چه مقدار است؟ عرض کرد: «یا بن رسول اللّه عَلی أْفضَل الْاحْوال» یعنی به بهترین وجه با هم برادریم. حضرت سؤال کرد: آیا برادریتان به حدّی هست که اگر یکی از شما دارای امکانات و ثروتی باشد، دیگران حق داشته باشند به طور عادی دست در جیب او کنند و به مقدار نیاز بردارند و او هم ناراحت نشود؟ عرض کرد: نه، یا بن رسول اللّه، اینگونه نیست. حضرت فرمود: پس تا رسیدن به اخوت اسلامی فاصله زیاد دارید.

اگر در روایاتی از این قبیل تأمل کنیم، احساس می‌کنیم که هنوز به آن اسلامی که پیامبر و ائمه اطهار می ‌خواستند، ملتزم نیستیم. اینکه می‌فرمایند: اگر تو غذا برای خوردن داشته باشی ولی برادر مسلمانت نداشته باشد، چگونه است؛ اگر تو خادم داشته باشی و برادرت خادم نداشته باشد چه می‌شود؛ اگر تو لباس داشته باشی و برادر مسلمانت نداشته باشد، چنین و چنان است، و... اینها در روایات علامت نامسلمانی شمرده شده و تعارف هم نیست، شهید مطهری رعایت اخلاق اسلامی را یکی از عوامل مهم عدالت اجتماعی می‌داند.

ایشان بر این اعتقاد است که هر کسی حق دارد کار و تلاش کند، حاصل دسترنج او هم متعلق به خود اوست، اما در هزینه کردن باید دیگران را مراعات کند. جدا کردن اخلاق از اسلام و آن را از امور تشریفاتی بشمار آوردن اشتباهی بزرگ است. یکی از مشکلات جامعه ما آن است که ثروتمندان در کسب ثروت و درآمد آزادند. نسبت به پرداخت مالیات هم آنقدر که بر عهده دارند، نمی‌پردازند و وظایف خود را هم نسبت به مردم نادیده می‌گیرند. اگر یک ثروتمند در آمدی کسب کرد، در هزینه کردنش آزاد نیست که هر طور دلش خواست عمل کند.

اگر کالایی را وارد کرد، در فروختنش آزاد نیست تا به هر قیمتی خواست بفروشد. باید انصاف و عدالت را مراعات کند. اگر مراعات نکرد در مسلمانی‌اش نقصان وجود دارد. ما باید علاوه بر رعایت منافع خودمان، به اصول اخلاقی هم پای بند باشیم. باید به زندگی شخصی خود از جنبه دنیوی و اخروی توجه داشته باشیم.

به نظر من بعد از پیروزی انقلاب این مسأله آنگونه که باید جانیافتاده است. ما ثروتمندان زیادی داریم و در کنارشان فقرای زیادی هم هست؛ یکی در خانه‌ای متجاوز از هزار متر، در بهترین نقطه شهر ساکن است و دیگری اصلاً مسکن ندارد. اسلام چنین وضعیتی را نمی ‌پسندد. مقصود ما این نیست که تنها با توصیه‌های اخلاقی مسأله حل می‌شود، بلکه در درجه نخست، حاکم اسلامی در جعل قوانین و مقررات و اعطای آزادی‌ها و امکانات اقتصادی، عدالت را رعایت می‌کند و قوانین به گونه‌ای تنظیم و اجرا می‌شود که عملاً از تمرکز ثروت جلوگیری شود. حکومت اسلامی این حق را دارد که با جعل قوانین از تمرکز ثروت جلوگیری نماید.

*خلاصه فرمایش شما این است که حکومت باید برای تحقق عدالت اجتماعی، شرایط و امکانات مساوی را برای رشد اقتصادی جامعه و کسب در آمد افراد جامعه فراهم کند. محور جعل قوانین، عدالت باشد. اخلاق هم در جامعه ترویج شود؛ به طوری که ثروتمندان بدانند رعایت عدالت و رسیدگی به دیگران، وظیفه دینی و اسلامی آنهاست. حال، اگر حکومتی همه این امور را انجام داد و تعدادی از ثروتمندان هم وظیفه دینی خود را انجام دادند، ولی باز هم در بخشی از جامعه ثروت متراکم شد، آیا این حق را برای حکومت قائل هستید که برای ایجاد تعادل و از میان بردن شکاف طبقاتی با جعل مالیات یا از طریق دیگر، بخشی از اموال ثروتمندان را دریافت کرده و به مصرف فقرا برساند؟

آیت الله امینی: بله، البته در اسلام قوانینی داریم که اگر به درستی اجرا شود، عملاً جلوی تکاثر ثروت گرفته می‌شود؛ مثلاً زکات به همین منظور مقرّر شده که متأسفانه به درستی بدان عمل نمی‌شود. در روایات هست که اگر مردم زکات خود را بپردازند، فقیری در جامعه نخواهد بود. اگر از این زاویه به زکات بنگریم و با این هدف موارد آن را شناسایی کنیم و مورد عمل قرار دهیم، وضع جامعه دگرگون می‌شود.

نمونه دیگر، خمس است که یکی از منابع حکومت اسلامی است. حضرت امام(ره) معتقد بودند که خمس یک نوع مالیات و یکی از منابع مالی حاکم است. اگر خمس همانطور که تشریع شده، اخذ و مصرف شود، عملاً تمرکز ثروت پیش نمی‌آید. اگر در جایی هم تکاثر ثروت باقی بود و از این راهها بر طرف نشد و اداره جامعه نیاز بیشتری داشت، حکومت می‌تواند باجعل قوانین و مقررات، نیازهای ضروری خود را تأمین کند. البته معتقد نیستم که همه باید در یک سطح زندگی کنند، این سخن نه صحیح است و نه عملی است، افراد باید در کسب در آمد و زندگی آزاد باشند، اما باید تعادلی وجود داشته باشد که عموم مردم راضی‌شوند.

*به نظر می ‌رسد که عدم تعادل موجود در جامعه اسلامی بدین خاطر است که در همه مراحلی که فرمودید، خللی وجود دارد. هم در این مرحله که دولتمردان باید مواسات را با مردم رعایت کنند و همه چنین نیستند، هم از این جهت که ثروتمندان باید به وظیفه دینی و اخلاقی خود عملی کنند و بسیاری از آنان مراعات نمی‌کنند، هم در جعل قوانین و مقرارت و تقسیم امکانات که باید عدالت و مساوات مراعات شود، ولی عملاً چنین نیست که همه از وضعیت و امکانات مساوی برخوردار باشند. همه این عوامل، دست به دست هم داده و وضع نامطلوب و نامتعادلی را در جامعه به وجود می ‌آورد.

آیت الله امینی: بله، همین طور است. در همه زمینه‌ ها نقص و مشکل وجود دارد.

جایگاه عدالت، در مکتب شیعه

*این پرسش ها قدری با پرسش های پیشین متفاوت است. از آنجا که شهید مطهری این بحث را نیز در آثار خود مطرح کرده، از محضر عالی می‌خواهیم در این زمینه هم توضیحاتی داشته باشید. سؤال این است که در میان مذاهب مختلف، شیعه جزو عدلیه شمرده شده است، چه ویژگی مهمی در این مذهب وجود داشته که از چنین جایگاهی برخوردار شده و عدل را جزو اصول دین و مذهب بشمار می‌آورد؟

آیت الله امینی: مرحوم شهید مطهری می‌فرمود: در کتب کلامی، یکی از ویژگی‌های شیعه «عدل» است. در سنین کودکی هم به ما می‌ گفتند: یکی از اصول دین عدل است. در سده نخست اسلام، میان متکلمان اختلافی بوجود آمد. یک نظر این بود که خداوند متعال در همه مراحل آفرینش، جعل و تشریع قوانین عادل است و بر اساس مصالح واقعی به آفرینش و جعل قانون می‌پردازد.

هر موجودی به لحاظ استعداد و قابلیتی که داشته، حظّی از وجود و هستی دارد. در اعطای وجود به موجودات، استعداد ذاتی آنها تأثیر دارد. نظر دیگر این بود که مصلحت و واقعیتی در کار نیست و ما اینگونه امور را درک نمی‌ کنیم. در تشریع احکام هم هر آنچه را که شارع حلال کرده، خوب است و هر آنچه را حرام کرده، بد است. چون شارع گفته فلان کار خوب است و فلان چیز حلال است، ما هم می‌گوییم خوب است. چون شارع گفته بیع حلال است و ربا حرام، ما هم می‌گ وییم بیع خوب است و ربا بد.

اگر عکس آن را گفته بود، ما هم عکس آن را می‌ گفتیم. در حالی که دیدگاه نخست می‌گوید: چون بیع خوب است و مبادله مالی با مال دیگر است، حاصل دسترنجی با حاصل دسترنج دیگر تعویض می‌شود و همه آن را خوب می‌دانند، از این‌رو، شارع هم آن را حلال شمرده و این حکم از یک واقعیتی نشأت می‌گیرد و متقابلاً ربا را که حرام کرده، از یک مفسده‌ای حکایت می‌ کند. چون مصلحت جامعه نیست و مبادله حاصل دسترنج با حاصل دسترنج نیست، خداوند حرام کرده است.

عدلیه، که شیعه هم جزو آنها بود، دیدگاه اول را دارد؛ یعنی همه حلالها و حرامها یک منشأ واقعی دارند، از یک مصلحت و مفسده واقعی ناشی می‌شوند. عقل هم بسیاری از آنها را درک می‌کند. اینطور نیست که اگر قانونگذاری بگوید: بیع بد است و ربا خوب است، عقل هم آن را تأیید کند، عقل انسان درک می‌کند که بیع خوب است و ربا بد.

در بیع مبادله‌ای بین دو مال صورت می‌گیرد، ولی در ربا می‌خواهد چیزی از دیگری بگیرد بدون اینکه کاری روی آن انجام داده باشد. پول برای آن است که چرخ اقتصاد جریان داشته باشد ولی استفاده صرف از خودِ پول، بدون آنکه کاری انجام داده باشد، تورّم ایجاد می‌کند. عقل درک می‌کند که به صلاح جامعه نیست. اکل مال به باطل است. این دو مذهب از ابتدا در مقابل هم بودند؛ یک طرف شیعه و معتزله و در طرف دیگر اشاعره.

مرحوم شهید مطهری به خوبی این دو مذهب را توضیح می‌دهد و ضمن تأیید عدلیه می‌ فرماید: ما نمی‌ گوییم عقل همه مصالح را درک می‌کند، اما قادر است بعضی از مصالح را درک کند. توان درک حسن عدالت و قبح ظلم را دارد که معمولاً در کتب کلامی همین مثال را می‌زنند، پس حسن و قبح اشیا عقلی است. در بحث عدالت نیز عقل حسن آن را در همه مراحلِ آفرینش، جعل قانون و عدل اجتماعی درک می‌کند.

ایشان در اینجا مطلب جالبی دارند که ندیده ‌ام کسی متعرض آن شده باشد و آن اینکه وقتی پذیرفتیم عدل از اصول مسلّم عقلی است و عقل حسن آن را درک می‌کند، از اخلاق بالاتر می‌رود. باید به جایگاه عدالت در سیستم قانون گذاری اسلام و در فقه توجه کرد. همانطور که «استصحاب»، برائت و «لاضرر» از اصول استنباط احکام فقهی است و در همه جای فقه از آنها استفاده می‌شود، عدالت هم باید از چنین موقعیتی برخوردار باشد. ما در هر فرع فقهی که متضمن ضرر باشد از قاعده لاضرر، که از حدیث لاضرر گرفته شده، استفاده می‌کنیم و قاعده لاضرر را حاکم می‌دانیم؛ مثلاً اگر با آب وضو گرفتن برای کسی ضرر داشته باشد با این قاعده، وجوب وضو را از او بر می‌داریم و می‌ گوییم: وضو بر این شخص واجب نیست. در سایر عبادات هم همینطور است. ما باید از این اصل نیز در همه جا استفاده کنیم و در استنباط احکام آن را معیار قرار دهیم.

در مواردی که نصی نداریم می‌توانیم به این اصل استناد کنیم. اگر در موردی عقل ما تشخیص داد که فلان عمل عادلانه است، می‌توانیم آن را شرعی بدانیم و اگر آن راعادلانه ندانست، با استناد به اصل عدل، آن را نفی کنیم. اگر در موردی روایت عام داریم و اصل عدالت با آن مخالف است، مقتضای قواعد علم اصول آن است که آن روایت را با این اصل تخصیص بزنیم، یا با اصل عدل، اجمال روایتی را تفسیر کنیم. یا اگر ظاهر روایتی با عدالت سازگار نیست، این اصل را بر آن ظاهر مقدم بداریم. چرا این اصل محجور شده و در علم فقه آنگونه که باید مورد استناد قرار نمی‌گیرد؟ به قول ایشان عدل در مباحث فقهی ما محجور شده است.

اصل عدل باید مانند چراغی در اختیار مجتهدان ما باشد که هنگام استنباط احکام از آن استفاده کنند. اینکه ما چنین اصل مهمی را نادیده بگیریم و بگوییم: «ظاهر روایت همین است و لا غیر، تشخیص عقل هم که حجت نیست»، ما را به تحجر می‌کشاند. همان است که شهید مطهری از آن به تحجّر و جمود یاد می‌کردند. از نظر ایشان این یکی از مشکلات و آفتهای فقه ماست و اگر به صورت جدی در فقه مورد توجه قرار گیرد، آن را متحول می‌سازد.

*عقل انسان این واقعیت را درک می‌ کند که حق هر صاحب حقی را باید به او داد، ولی آیا عقل همه جزئیات و موارد را هم درک می‌کند؟ مثلاً با استناد به فرمایش شهید مطهری که «عدالت در سلسله علل احکام قرار دارد نه معلولات» و اینکه در احکام باید عدالت محور قرار گیرد، گفته ‌اند: برخی از احکام فقه درباره زن و مرد تبعیض و ظلم است و با عدالت الهی ناسازگار است، در حالی که خداوند می‌فرماید: (وَ ما رَبُّک بِظَلّام لِلْعَبید) [۴] استدلال می‌شود که عقل ما درک می‌کند این ظلم و بر خلاف عدالت است. واقعاً دامنه و گستره فرمایش شهید مطهری چقدر است؟ می‌شود چنین احکامی را با اینگونه استدلالها مورد خدشه قرار داد؟ آیا عقل انسان به فلسفه همه احکام پی برده که تشخیص دهد این حکم با عدالت ناسازگار است؟

آیت الله امینی: پایه این مسأله این است که در مرحله نخست باید حق شناخته شود. آیا حق همان است که در ظاهر این روایت آمده یا آن چیزی است که عقل درک کرده است؟ ایشان معتقدند ما باید حق هر کسی را از آفرینش به دست آوریم. همانطور که عرض کردم، از تجهیزاتی که در بدن ما هست، پی‌می‌بریم که انسان حقوقی دارد. در خصوص مسأله خاصی بحث نمی‌کنم ولی در همه جا هم باید حق هر کدام به آفرینش بازگشت کند.

حق یک امر صرفاً ذوقی و قراردادی نیست که حالا چون در مکاتب غربی مقرر شده که حق هر یک از این افراد چنین است، ما هم بپذیریم. حق هر کسی را باید طبیعت نشان دهد، اگر آفرینش زن و مرد یکسان بود می‌توانستیم از حقوق یکسان آنها سخن بگوییم. ولی آفرینش زن و مرد یکسان نیست، لذا حقوقشان هم که منشأ طبیعی دارد، متفاوت خواهد بود. ما فعلاً در جزئیات و موارد بحث نداریم، ولی از نظر مرحوم شهید مطهری اگر عدالت به عنوان یک اصل مسلّم در فقه مورد توجه فقها قرار گیرد، تأثیر خواهد گذاشت.

هر جا عقل توانست حق فردی را تشخیص دهد و درک کند، باید بدان ملتزم شد؛ چه شرق وغرب بگویند و چه نگویند، نمی‌توانیم بگوییم چون مکاتب غربی چنین گفته‌اند، پس ما بر خلاف آنها بگوییم یا از سخن خودمان بگذریم و سخن آنها را بپذیریم. یکی از اشکالات شهید مطهری این است که ما مبحث حقوق را پیگیری نکرده‌ایم تا در جامعه اسلامی حقوق را بشناسیم و بشناسانیم. وی از اینکه ما تحقیقات قابل عرضه‌ای نداریم تا در برابر آنچه که به عنوان حقوق بشر در دنیا مطرح شده، طرح کنیم، اظهار تأسف می‌کند.

*هر جا که عقل بتواند حق را تشخیص دهد، آنجا عدالت می‌تواند معیار احکام باشد، ولی در مواردی که عقل نمی‌تواند ادعا کند که حقیقتاً حق را تشخیص داده، طبعاً اصل عدالت نمی‌تواند در آنجا معیار باشد و بر اساس آن، احکام دچار تغییر و تحوّل شود.

آیت الله امینی: البته هر جا که عقل نتوانست تشخیص دهد، همینطور است، چون معیار شناخت عقلی است. هر جا نتوانست باید به سراغ حکم شرع رفت. در جعل قوانین و مقررات در مجلس شورا و امثال آن نیز این مسأله اهمیت زیادی دارد. اگر ما بتوانیم حقوقی را به صورت شفاف منظم کنیم و در اختیار مجلس قرار دهیم، آنها نیز طبق آن قانون جعل می‌کنند، بسیاری از اشکالات حل می‌شود. گاه مشاهده می‌کنیم که نمایندگان مجلس چیزی را به عنوان حق در اسلام مطرح می‌کنند و شورای نگهبان با آن مخالفت می‌ورزد، برای جلوگیری از بروز چنین مواردی، باید در مسأله حقوق، کارپژوهشی انجام گیرد.

*با اینکه اسلام نسبت به اجرای عدالت اجتماعی تأکید و سفارش می‌کند، پس چرا جوامع اسلامی تاکنون در تحقق مصداق عینی آن توفیق نیافته ‌اند؟

آیت الله امینی: پاسخ به این پرسش بسیار مهم، نیاز به تفصیل و توضیح دارد که متأسفانه در این فرصت کوتاه امکان آن نیست، ولی به طور کوتاه عرض می‌کنم: پاسخ را باید در بررسی امور زیر جستجو کرد:

۱. حوادث بعد از ارتحال پیامبر گرامی اسلام، حادثه اسفناک سقیفه‌بنی ساعده و نادیده گرفتن توصیه‌های مؤکد پیامبر گرامی دراشتراط تقوا و عدالت و آشنایی کامل به احکام و قوانین اسلام در حاکمان و کارگزاران جامعه‌اسلامی.

۲. نادیده گرفتن شرط تقوا و عدالت و آشنایی کامل به احکام و قوانین اسلام در قانون گذاران و مفسران قوانین.

۳. کنار زدن عدل از جایگاه واقعی خود؛ یعنی مرکز اجتهاد و استنباط احکام و قوانین مربوط به اداره جامعه اسلامی و غلبه عملی تفکّر اشعری‌گری به حوزه‌های علمی و حتی حوزه‌های شیعی و منزوی کردن عدل در حوزه اخلاق و عقاید. امور مذکور از بزرگترین مصائب اسلام بود که خلافت و امامت را از مسیری که پیامبر پیشبینی کرده بود منحرف ساخت و حوادث تلخی را به همراه آورد که یکی از مهمترین آنها عدم توفیق مسلمین در تحقق مصداق عینی یک جامعه کاملاً عادلانه می‌باشد.

*در اسلام برای تضمین عدالت اجتماعی چه ابزاری پیش‌بینی شده است؟

آیت الله امینی: در این رابطه به چند وسیله می‌توان اشاره کرد:

الف. تقوا و عدالت و عدالتخواهی حاکمان و کارگزاران و قانون‌گذاران.

ب. اجرای دقیق کیفرهایی که برای متجاوزان تعیین شده است.

ج. نظارت همگانی بر عملکرد شهروندان و تذکر به موقع، همکاری با مجریان قانون، که این یک وظیفه شرعی و همگانی است و در اصطلاح شرع امر به معروف و نهی از منکر نامیده می‌شود.

د. اخلاق، اخلاق می‌تواند به عنوان یکی از بهترین پشتوانه‌های عدالت اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد. ترویج و تبلیغ گسترده و مستمر عدالت، بیان و تشریح حسن رفتار عادلانه، بر شمردن آثار سوء ظلم و بی‌عدالتی، فطرت عدالتخواهی را بیدار می‌سازد، روح دادگری را در جامعه پرورش می‌دهد و بی عدالتی را به صورت یک کار زشت و ضد ارزش معرفی می‌کند. و اکثریت افراد جامعه را عدالتخواه می‌سازد.

*در پایان، با توجه به انس و الفتی که حضرت‌عالی با شهید مطهّری داشتید، اگر خاطره نقل نشده‌ای از استاد دارید، بفرمایید.

آیت الله امینی: خاطره جالبی در ذهن دارم که مربوط به سالهای اول دهه چهل؛ یعنی چند سال قبل از سال ۱۳۴۲ و شروع مبارزات حضرت امام(ره) است، زمانی که ما خدمت امام درس فقه و اصول می ‌خواندیم. بعضی از روزها با آقای مطهری قدم زنان تا بیرون شهر می‌رفتیم. و نماز مغرب و عشا را هم در همان اطراف می‌خواندیم. روزی صحبت از مخالفتهایی به میان آمد که با درس امام می‌شد. ما را سرزنش می‌کردند که چرا درس حاج آقا روح الله می‌روید؟ می‌گفتند: چه سیاستی است که اینها به درس حاج آقا روح الله می‌روند؟ لابد یک امر سیاسی است! می‌خواستند درس ایشان رونق نگیرد.

آقای مطهری گفت: فلانی! می‌خواهم مطلبی به تو بگویم. گفتم: بفرمایید. گفت: «باید از حاج آقا روح الله ترویج کرد و به این مخالفتها اعتنایی نکرد. من آینده بسیار درخشانی برای حاج آقا روح الله می‌بینم. ولی باید این کار قربة الی الله باشد. نه برای اینکه اگر روزی به جایی رسید، از او استفاده کنیم.» گفتم: این قید برای چیست؟ گفت: «به تجربه ثابت شده کسانی که خیلی برای فردی ترویج می‌کنند، اولین کسانی هستند که از سوی آن شخص طرد می‌شوند، مثل حاج آقا مهدی بروجردی که عامل آمدن آیة الله بروجردی به قم بود. او بود که در تهران به بیمارستان فیروز آبادی رفت و با اصرار ایشان را قانع کرد که به قم بیاید. اولین کسی هم که از سوی ایشان طرد شد، او بود. از این جهت بهتر است ما برای خدا این کار را بکنیم.» در این قضیه دو نکته جالب به نظر می‌رسد:

یکی بینش عمیق شهید مطهری است. در آن زمان هیچکس احتمال نمی‌داد که حضرت امام آینده درخشانی داشته باشد. شاگردان درس ایشان هم در آن مقطع تنها به عنوان علاقه‌ای که به ایشان و درسشان داشتند، در درس حاضر می‌شدند.

نکته دوم، اخلاص شهید مطهری است که گفت: این کار را برای خدا انجام دهیم.

شهادت شهید مطهری ضایعه‌ای برای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بود. شهید مطهری با تفکر عمیقی که در مسائل اسلامی داشت، که حتی در سخنرانی‌های ایشان نمایان است، می‌توانست برای نظام اسلامی بسیار مفید و مؤثر باشد. بسیاری از مطالب ایشان که امروز مورد استفاده قرار می‌گیرد، مربوط به چند دهه قبل است که حاکی از عمق تفکر ایشان است. تعصب خاصی که در تبیین و دفاع از معارف اسلامی داشت، از عوامل موفقیت او بود. در آن زمان افکار مختلفی در جامعه رایج بود، ایشان در میان روشنفکران و متحجران اعتدال خود را از کف نداد و به این‌سو و آن سو نغلتید و این خصلت بسیار مهم است.

اگر ایشان زنده بود و با تفکر عمیق خود به تجزیه و تحلیل مسائل اسلامی می‌پرداخت، بسیاری از مشکلات ما حل می‌شد. خدا لعنت کند کسانی را که آن بزرگوار را به شهادت رساندند. به راستی فهمیدند که چه کسی را از ما بگیرند. به نظر من بزرگترین ضایعه پس از پیروزی انقلاب شهادت شهید مطهری بود. خداوند ایشان را رحمت کند و ما را در پیمودن راه او موفق بدارد. والسلام‌ علیکم و رحمة الله.

پی‌ نوشت ها

[۱]. حدید: ۲۵

[۲]. بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۳۳۱

[۳]. التهذیب، ج ۹، ص ۱۳۱

[۴]. فصلت: ۴۶

کد خبر 3727708

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha