خبرگزاری مهر، گروه استانها ـ رویا رجبی: بوی دلدادگی همه جا پیچیده است، دل هایی که به حسین(ع) داده شده و دیگر پس گرفته نشده اند. آری اینجا این آدم ها همگی دلهایشان را به حسین(ع) نسیه داده اند تا روز مبادا حساب کنند. اینجا چذابه است، مرز ایران و عراق. رقابت شدید است برای معامله بر سر عشق حسین(ع). معامله های بلاعوضی که ضمانت آنها بهشت است و آغوش اباعبدالله الحسین(ع). اینجا معشوق یک نفر است و عاشق هزاران هزار نفر اما نه تنها حسادت در کار نیست بلکه عاشقی را با یکدیگر تقسیم می کنند گویا عدالت معشوق به همه آنها به ارث رسیده است.
چذابه این روزها به یک دنیای دیگر تبدیل شده است، دنیایی که آدم های درونش جدا از تمام گذشته و تفکرات خود با هدف عشق و وصال حسین(ع) در آن گام برداشته اند. آری اینجا تفاوت ها زیاد است اما همه به تفاهم عشق به حسین(ع) با هم یکی شده اند. اینجا عده ای با ماندن و نرفتن می خواهند عشق خود را ثابت کنند عده ای هم با پای پیاده رفتن به سوی کربلا. چذابه این روزها به بازار خادمان و زائران حسینی تبدیل شده است، بازاری که در آن بهای همه چیز عشق حسین است با ضمانت اخروی.
قدم به قدم از کنار موکب ها رد می شوم هر کدام رنگ و لعاب خاصی دارند. هر موکبی با فعالیت های متفاوت. همه می دانند اینجا خودنمایی ها بوی ریا نمی دهد فقط همه دلشان می خواهد خودی به حسین نشان دهند تا خودی تر شوند در این عشق هزاران ساله .
لیوان چای را که همانند عشقش به اباعبدالله الحسین(ع) داغ است به دست زائران می رساند و التماس دعا می گوید و اصرار می کند که زائران نذری بگیرند. حدودا ۵۰ ساله است به سمتش می روم. آرامش چهره اش اضطراب درونم را کم می کند وقتی می گویم قصد مصاحبه دارم می گوید حرفش را هم نزن من آمده ام که فقط نوکری امام حسین(ع) را کنم. این را می گوید و هر زائری که رد می شود در مقابلش خم می شود و دعای خیر می کند .
محو در آرامش این مرد میانسال هستم که جارو کردن و طی کشیدن یک جوان توجهم را جلب می کند. لباس مشکی پوشیده و چفیه بر سر دارد. سرش پایین است و طی می کشد. نامش «رضا قربانی» است از خرم آباد لرستان آمده و در موکب اصفهانی ها مشغول خدمت رسانی به زائران است.
حماسه حسینی می سازیم
رضا در گفت وگو با خبرنگار مهر می گوید: ارتشی هستم و ستوان سوم. سال گذشته به کربلا رفتم اما امسال تصمیم گرفتم که در مرز بمانم و به زائران حسینی خدمت رسانی کنم .
وی می افزاید: به کوری چشم دشمنان اسلام ما هوشیار هستیم و به هر شکل ممکن در خلق حماسه اربعین تلاش می کنیم.
به سمت دیگری می روم. در حوالی یکی از گیت های خروجی پسر جوانی با یک چهره امروزی قرآن به دست گرفته و زائران را از زیر آن رد می کند. ظاهرش چشمگیراست همانند کار متفاوتی که در حال انجام آن است، گویا تنوع در خدمت رسانی به زوار را به اوج خود رسانده است. به سمتش می روم و مصاحبه را آغاز می کنم.
می گوید: «علی قلم چی» هستم، ۲۴ ساله و ساکن دزفول هستم. دو سال است که ایام اربعین در مرز چذابه مستقر می شوم و زائران را از زیر قرآن رد می کنم تا به سلامت بروند و برگردند .
وی با بیان اینکه تاکنون کربلا نرفته ام، اضافه می کند: لذت عشق به امام حسین(ع) را در همین مرز نیز حس می کنم.
علی ادامه می دهد: سال گذشته با همین قرآن به دست گرفتن و ماندن در مرز حاجتم را از آقا گرفتم و شک ندارم که امسال نیز آقا امام حسین حواسش به من هست.
نوکری امام حسین(ع) خستگی ندارد
در میان شلوغی ها و هیاهوها، خم شدن هایش، جارو کشیدن هایش و کیسه زباله در دستش با آن لباس خوشرنگ عجیب خودنمایی می کند. او رفتگر مسن و زحمتکش شهرداری است که در حال انجام فعالیت است.
صحبت را اینگونه آغاز می کند: «ناهی معیایی» هستم ۵۰ سال سن دارم و کارگر شهرداری اهواز هستم .
ناهی می گوید ۲۰ روز است که شبانه روز در حال خدمت رسانی به زائران است و از این بابت احساس غرور می کند.
وقتی از او می پرسم که از این همه خم شدن برای جمع کردن ظروف پلاستیکی و زباله ها خسته نمی شوی؟ عنوان می کند: نوکری آقا امام حسین(ع) خستگی ندارد. سه سال است که از سوی شهرداری در ایام اربعین نوکری زائرین را می کنم و از این بابت احساس خوشحالی و افتخار دارم.
بازار داغ تردد اتوبوس ها
در میان شلوغی ها اتوبوس ها هم بازارشان داغ است، زائران را جابه جا می کنند و هزینه شان هم تنها یک دعای خیر است. یکی از رانندگان این اتوبوس ها بوق می زند و با لبخند مهربانانه ای به من خسته نباشید می گوید. وارد اتوبوس می شوم و می گویم شما هم سوژه خیلی خوبی هستید. می خندد و به معرفی خودش می پردازد و می گوید: «رحمن چارلنگ» هستم ۴۸ سالمه و در اتوبوسرانی اهواز فعالیت می کنم.
آقا رحمن همانطور که زائران را سوار و پیاده می کند، ادامه می دهد: تاکنون سعادت نداشته ام به کربلا بروم اما از اینکه زائران اباعبدالله الحسین را در مرز جابه جا می کنم احساس غرور می کنم، حال و هوایم به گونه ای است که احساس خستگی نمی کنم و تمام روز و شب را نیز در مسیر هستم چرا که قطعا در مقابل بزرگی امام حسین کوچکترین وظیفه ام است.
از اتوبوس که پیاده می شوم چشمم به چند پسر جوان می خورد که به سرعت در حال رفتن به گیت خروجی هستند. به سمت یکی از آنها می روم و من هم همانند او قدم هایم را تند و تندتر می کنم تا مبادا از دوستانش جا بماند. نامش «مجید روزبهانی» است و ساکن تهران، کارمند است، مرخصی گرفته تا برای دومین بار عازم کربلا شود.
مجید که ۳۰ سال دارد، عنوان می کند: سال گذشته به کربلا رفتم اما این اولین باری است که پیاده روی اربعین را تجربه می کنم و واقعا شور و حال تازه و عجیبی دارد.
این زائر تهرانی اضافه می کند: این همه جمعیت و سیل این عاشقان هر شیعه ای را تشویق می کند که در پیاده روی اربعین شرکت کند.
انتظار از سر و رویش می بارد. لیوان چایی در دستش و نگاهش به سمت گیت است، با همراهانش صحبت می کند اما تمام حواسش به دور دست است.
نامش «سید حسام الدین عالمشاه» است، ۴۶ ساله و ساکن اهواز. وی در گفت وگو با خبرنگار مهر اظهار می کند: چهارمین بار است که قصد رفتن به کربلا را دارم، در تمام این سالها به محض اینکه سال جدید آغاز می شود تقویم سال جدید را تهیه می کنم و به جای شمردن روزهای تعطیلی، برای اربعین سال بعد برنامه ریزی می کنم.
این زائر اهوازی ادامه می دهد: کارمند هستم و مرخصی چند روزه گرفته ام ولی ای کاش کارمند نبودم تا می توانستم از همان اهواز تا کربلا را پیاده بروم.
وقتی ازوی پیام حضور پرشور زائران حسینی را می پرسم، می گوید: خون شهدای کربلا جواب داده و این همه عاشق و فداکار تمام خطرات و سختی ها را به جان خریده اند تا روزی در زیر پرچم سبز امام زمان(عج) بتوانند دنیا را فتح کنند قطعا پیام این حضور پرشور وحدت مسلمانان و همه گیر بودن قیام کربلا است.
در مقابل یکی از موکب ها پسر جوانی با چهره ای سیه چرده و پای برهنه نشسته و یک سینی خرما را روی سر گذاشته و از زائران عبوری پذیرایی می کند. سمتش که می روم نامش را نمی گوید فقط به این اکتفا می کند که من نوکر اباعبدالله الحسین هستم.
آرام نفس می کشد و تکان نمی خورد تا مبادا سینی از سرش به روی زمین بیفتد. می پرسم حالا چرا با پای برهنه و سینی بر سر؟ می گوید: حس و حالش قشنگ تر است .
این خادم خوش ذوق ادامه می دهد: تاکنون سه بار به کربلا رفته ام چند روز پیش نیز بین الحرمین بودم اما به محض برگشت در مرز ماندم تا به زائران خدمت رسانی کنم.
چند پیرزن را می بینم که ساک به دست در هیاهوی رفتن هستند، خانه را گذاشته و در سر شوق وصال دارند. یکی از آنها که «حکیمه» نام دارد و ۵۶ ساله است، در گفت وگو با خبرنگار مهر اظهار می کند: من و سه دوست دیگرم همگی برای سومین بار است که قصد رفتن به کربلا را داریم.
حکیمه خانم که دوستانش عجله سرشار از شوق از سر و رویشان می بارد، اضافه می کند: وقتی وارد این مسیر می شویم سن و سال و غم و غصه فراموشمان می شود، برای مدتی خودمان را پیدا می کنیم و احساس تطهیر می کنیم. اربعین برای همه است هر کسی که شیعه است باید برای حقیر کردن دشمن و اثبات اتحاد مسلمانان در این مسیر گام بردارد و مطمئن باشد که امام حسین(ع) نگهبانش خواهد بود.
به گزارش مهر، به هر سو که می نگرم خادمان و زائران حسینی خودنمایی می کنند. زمان مانده است، اینجا برای هیچ کاری دیر نیست. نیمه شب و دم صبح، ظهر و عصر برایشان فرقی ندارد، بازار عاشقی و خدمت رسانی، بازار رفتن ها و برگشتن ها در تمام ساعات داغ است ...
هر قدمی که برمی داری می بینی عده ای با چایی و شیر و خرما، عده ای با شام های گرم و سرد، عده ای اسپند دود می کنند و عده ای به موکب دعوت می کنند برای استراحت. میوه و کیک و تنقلات هم موجود است. قدرت انتخاب زیاد است و نیازی به صرف هزینه از جیب نیست. دویدن برخی زائران برای زودتر رسیدن به آن سوی مرز، خداحافظی ها و حلالیت طلبیدن ها، بازگشت ها و گریه های دلتنگی هم از دیگر صحنه هایی است که تمام مرز را احاطه کرده اند. آنقدر جمعیت زیاد است و موکب ها فراوان که بیابان بودن مرز به چشم نمی آید. این لحظه ها ادامه دارد و هر روزش دنیای دیگر و تازه ای است. اینجا رقابت بر سر دلدادگی حسین(ع) است رقابتی از جنس اتحاد و با هم بودن .
نظر شما