به گزارش خبرنگار مهر، دو رمان ایرانی «تنِ تنها» و «نه چندان زیبا، با هوشی متوسط» به تازگی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شدهاند.
«تن تنها» اولین رمان نویسنده اش، سحر سخایی است که به عنوان نود و هشتمین کتاب مجموعه «کتاب های قفسه آبی» و دویست و هشتاد و هفتمین «داستان فارسی» این نشر چاپ شده است. سخایی نوشتن این رمان را در سال ۹۲ به پایان رسانده است.
سخایی آهنگساز است؛ موسیقی فیلمهای سینمایی وارونگی و مالاریا را ساخته و با خوانندگانی چون همایون شجریان همکاری داشته است. «تن تنهایی» درباره زندگی چند جوان است که دختری نوازنده، پسری آهنگ ساز و والدین آنها در قصه اش حضور دارند. این رمان به تجربیات زیسته نویسنده اش نزدیک است.
بخش های مختلف این رمان عبارتند از: گشایش، بهارمست، نغمه، حزین، چکاوک، رهاب، کرشمه، بر دل ما تیر بلا، بیداد، بیدادکت، تن تننا، خزان، شهرآشوب، پرواز عشق، گردونیه، عشاق، نهفت، بوسلیک، با من صنما، بسته نگار، شکسته، هجرانی،
فضای خانواده و همچنین دانشگاه از جمله اماکنی است که شخصیتهای این رمان در آن، با تناقضهایی روبرو میشوند و مخاطب رمان با تنهای تنها، تنها میماند. روبرو شدن شخصیتهای این داستان با تناقضها باعث تغییر مسیرشان میشود...
در قسمتی از رمان «تن تنها» میخوانیم:
تلفن که زنگ زد رضا نگاهی به ساعت کرد. مامان حالا خواب بود. گوشی را برداشت. صدایی خش خش کنان از آن سوی دنیا داشت نام رضا را تکرار می کرد. رضا هی گفت «بله... خودم هستم بله... شما؟» و صدا باز میگفت «آقای دادگر؟ از طرف برادرتون...» و قطع شد. لیوان شیر را گذاشت روی میز. برگه های نُت را کنار گذاشت و نشست روی صندلی. برادرتان. مدت ها که از یاد برده بود برادری هم داشته که روزگاری با هم دور حوض مامان بزرگ می چرخیدند. برادری که از همان اول انگار از خون و رگ و ریشه دیگری بود.
تلفن دوباره زنگ زد. گوشی را چسباند به گوشش و فریاد زد: «خودم هستم... الو!» مرد با لهجه ای غریبه و بدآهنگ گفت «آقای دادگر، من رحیم هستم، دوست و شریک هادی. شما خبر نگرفتید از هادی؟»
رضا کلافه جواب داد «من چند ماهه از هادی خبر ندارم. کجاست؟ چی شده؟ «صدای خش دار فقط گفت «هادی به رحمت خدا رفته آقارضا. براش دعای خیر کنید. پسر خوبی بود. شماره شما تنها نشونی ای بود که هادی این جا به بچه ها داده بود. آخرین باری که ازتون حرف زد شبِ راهی شدنش بود. شماره شما رو نوشت داد دستم که اگه یه روز...»
این کتاب با ۱۵۹ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۳۰ هزار ریال به چاپ رسیده است.
«نه چندان زیبا، با هوشی متوسط» نوشته محمدجواد صابری است که اولین کتاب از مجموعه «کتاب های قفسه قرمز» محسوب میشود که توسط این ناشر چاپ خواهد شد.
صابری نویسنده این رمان، سابقه چند سال روزنامه نگاری را در کارنامه دارد و «نه چندان زیبا، با هوشی متوسط» یک رمان تجربی در کارنامهاش محسوب میشود. داستان این رمان درباره آخرین روزهای خدمت سربازی یک پسر جوان است که مواجه شدنش با مرگ، او را وادار می کند به شهر اجدادش برگردد. او در ادامه با انسانهایی روبرو میشود که علاقه چندانی به آنها ندارد. مشکلاتی که این شخصیت در زندگی شخصی و عاشقانه اش دارد، موجب می شود که حرکات و رفتار خاصی داشته باشد.
این رمان با زبان طنز نوشته شده و فضاسازی های آن، با توهم های شخصیت اصلی و خیال ورزی هایش شکل می گیرد.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
او را که پشت میز مرتب، بیرون اتاق سرهنگ، دو سال آزگار دیده بودی، امورات سرهنگ را رتق و فتق می کرد، نامه های اضافه خدمت یا دیگر موارد تنبیهی و تشویقی را به دست سرهنگ می رساند و از همه مهم تر، مسئول تنظیم لیست شیفت سربازان درجه دار بود که ماهی یک بار باید به عنوان معاون افسر نگهبان، شب، در پادگان می ماندند. داشتن این جور مسئولیت ها مثل داشتن بمب اتم است؛ فقط خاصیت بازدارنده دارد و نمی شود ازش استفاده بهینه کرد. آجودان سرهنگ نمی توانست کاری کند اسم خودش توی لیست نباشد. نهایتا می توانست زمان شیفتش را جابه جا کند؛ آن هم با کلی دم این سرباز و آن سرباز را دیدن. می شود گفت او از این تنها امکانی که داشت نهایت استفاده را می کرد. تابستان چنین چیزی ابدا به چشم نمی آمد. به نظر می رسید در آن فصل همه چیز برای او علی السویه بود اما در این روزهایی که از زمستان گذشته بود، همه دیده بودند او چه طور به این در و آن در می زند، شیفتش نیفتد در شب برفی.
این کتاب با ۲۰۹ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۶۰ هزار ریال منتشر شده است.
نظر شما