مجلهمهر: همه آنها که پی عطر حرم و یاس و گلاب پا به بازار رضای مشهد گذاشتهاند، عطر «سیدجواد» مشامشان را پرکردهاست. هرجای مشهد را بپرسی عطر خوب میخواهم «سیدجواد» نشانی اول و آخر اهالی ست که حوالهتان میدهد به حجره آقای سید. حالا از سیدجواد تنها خاطرهاش مانده و نامش تا این روزهای بازار رضای مشهد یک چیزی کم داشته باشد. خبری که آوازهاش تا بیرون مشهد بپیچد و خرید کردهها زین پس هربار که قطر عطری گوشه گردن و لباسشان زدند فاتحهای هدیهکنند به روح مردی که همه از او شمیم خوشی به یاد دارند.
حدود ۵سال پیش به وقت ۹ مهرماه ۱۳۹۱همکار خوبمان «عزت خیابانی» از حاج «سیدجواد موسوی» و یا به قول مشهدیها «سیدجواد عطری» گزارش زیبایی نوشتندکه درگذشت این کاسب محبوب و معروف مشهدی بهانه ای شد تا دوباره آن را بخوانیم.
ااینجا بوی بهار می دهد
زائران چهار نسل او را می شناسند بیش از نیم قرن است کهن ترین بازار نور و رنگ و عطر مشهد صبحگاهان را با شمیم گلبوی خدا آغاز می کند با رایحه ای که ۵۰ سال است سید جواد به دستهای متبرک زائران هدیه می کند.
وقتی مجاور و زائر از قدقامت نماز و آیینه های زیارت امام مهربانیها باز می گردد، در نور باران لحظه های ملکوتی اش، برای التماسهای دعایی که به قلبش گره زده، سوغاتی از زعفران، زرشک، مهر، تسبیح یا عطر گل محمدی می برد.
جوی باران و چتر بید و عطر یاس، طراوتت می بخشد هر زمان از روز و شب که پای در آن نهی، از سنگفرش چند صد ساله تا خشت خشت گنبد نیلوفری اش همه تو را می کشاند به خلوتی از یک عبور بی کران.
این جا بازار رضای مشهد است، هیچ ایرانی نیست که به زیارت امام رئوف آمده و لحظه های پس از آن را با خنکای روح بخش و جریان زندگی این مکان تقسیم نکرده باشد.
کسی نذرش به نخود مشگل گشا و برشهایی از سبزی پارچه را با خود می برد تا در آستان بنده برگزیده شهر بهشت به دستهای نجیب مردم بسپارد.
آن دیگری مهر و جانمازهمراهش می شود تا به عبادات ننه آقا که انتظارش در کاسه های سفالی لب پر خورد و روی سنگفرش کوچه ریخت، تقدیم کند.
تو اما اگر از هر چهار ورودی این دکانهای رج گرفته بازار که وارد شوی و بپرسی عطر خوب و ارزان می خواهم؛ آدرست می دهند: نزدیک بانک ،«عطر سید جواد».
حالا من میان بهارم. گلهای محمدی و مریم در دستانم. بوی بهشت گرفته ام انگار. درست مثل همین چند ده تا میهمان امامم که صف کشیده اند مقابل تلاش برادرانی که پشت در پشت پدر ایستاده اند و با کرامت، به دستهای متبرک زائران گل و ترنم باران هدیه می کنند.
کنار در با سلام بر فاطمه به خلسه یک انتظار می رسم. روی تابلو نوشته تاسیس:۱۳۴۰ و این که عطر، زعفران و انگشترسید جواد، هیج شعبه ای ندارد.
عطرت را که خریدی باید صلوات بفرستی
عکس سید و حجه الاسلام سید رضای روی دیوار، دلم راسبز می کند. بقیه علما هم هستند. از آیه الله مرتضی زاهدی و شیخ رجبعلی خیاط تا آیت الله محمد تقی جعفری و بهاالدینی و میرزا جواد آقا تهرانی. دو شهید هم آرام به ایران لبخند می زنند، حمید رضا ملاحسنی وسید احمد پلارک.
استعمال بوی خوش موجب نشاط و محکم کردن قلب است. لابد این جملات را سید برای مردم موعظه کرده است و تاکید که ارائه عطر فقط با حجاب کامل امکان پذیر است.
برای فرج امام زمانت هم باید صلوات بفرستی وقتی عطرت را خریدی.
مشغول فروشندگی است وقتی وارد می شوم. زائر و مجاور برای خرید می آیند. مهلت پاسخگویی به من نیست. صبر می کنم و فرصت می دهم تا شیشه ها و قابها با خاطرات دور هنگامش، مرا برساند تا سپیده دمی که سید جواد از نماز و دعای صبحگاه باز می آمد و کرکره دکان را بالا می کشید و می گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا به امید خودت. بعد برای رفع چشم زخم ۴ قل می خواند و اسپند می گیراند.
وقتی پشت دخل قرار می گرفت کودک دل خریدارن آرام می شد که این جا کم فروشی و گران فروشی معنا ندارد، وقتی مردی سبزینه پوش به دستان متبرک آنان از زیارت، عطر و گلاب می گذارد.
"سلام بر حضرت فاطمه". این عبارت بهشتی چشم نوازی ام می کند. باید از هرچه غیر یار استغفرالله گفت و عطرینه های خلقه الکعبه خرید.
قمصر کاشان، دلربایم می کند. گل یخ مرا تا کرانه های رفک مادر بزرگ می کشاند. مشک و ختن می برندم تا سرزمینهای دور هند و چین. اکسیژن و کول واتر و کبری هم که برای جوانتر هاست.
این جا پر می شوم از غنچه اعلا وگل غنچه های متبرک که همسفر زوار است از مشهد الرضا تا دوردستهای سرزمینم ایران.
سلام سید، یه عطر می خوام موندگار باشه. این لهجه ای اصفهانی است که همراه ۱۲ تن دیگر به دکان می ریزد.
عطر مخصوص خودتون شیشه ای چنده؟ و این پرسش از آن زن و مردی است که ته لهجه عربی دارند.
سید روی دیوار حک کرده: این جا قیمتها یک کلام است و لطفا اصرار نفرمایید. اما هر کس می آید راضی بیرون می رود. حالا نوبت من است که بپرسند، بفرمایید. می گویم: از مهر آمدم برای تهیه گزارش.
می شنوم که: برو مغازه بغل از برادر بزرگترم بپرس چون حاجی چند وقت است کسالت دارد و مغازه نمی آید.
آن جا هم پر از مشتری است. اما علی آقا برایم وقت می گذارد بعد از نماز مغرب خدمت حاج سیدموسوی برسیم.
نور و دعا و قرآن
از میدان ضد که بایستی رو به امام هشتم سرزمین آفتاب سلام دهی تا کوچه امام رضا راهی نیست. به خانه که می خواهی وارد شوی باید به امام حسین سلام دهی. آخر این جا زمینش حسینیه و قداست دارد.علی آقا منتظر من است.
با هم خدمت سید جواد و حاج خانم می رویم. نماز سید که تمام می شود، انگار هاله ای از نور مقابلم نشسته. صبور، مهربان و آرام. قرآن و کتاب دعایش را نیز کنار دستش می گذارد.
زنی که ۵۱ سال است مادر بچه هایش شده با گلهایی از مهربانی و مهمان نوازی برایمان چای و میوه می آورد. این جا دل خانه ای است که از آن سوی آبها مشتاق و التماس دعا خواه دارد.
علی می گوید: سید بودن دل زوار رو گرم می کند و تاثیر داره، مهمانهای امام نسبت به حاج آقا ارادت بسیار دارند.
سید از همسر اولش که به رحمت ایزدی پیوسته ۷ فرزند دارد. سید هاشم که او نیز فوت شده و غمی سنگین بر خانواده نهاده. سیدمهدی و سیده ها: ناهید، اکرم، فاطمه، زهره و مریم و از همسر دوم نیز با رعایت مساوات ۷ فرزند دیگر به نامهای: سید علی، سید عباس که طبقه سوم همین خانه زندگی می کند، سید رضا که طبقه اول است و بی بی ها: زهرا، مرضیه و زینب.
همه فرزندان ازدواج کرده و سید رضا مسوول بردن پدر برای نماز و دعای صبحگاه به حرم مطهر است.
پسران، عطر فروش و دختران خانه دارند. سید جواد قبل از عطر فروشی "شعربافی "می کرده و دستمال و حوله ساخت دست را در کیسه ای بر پشت به حرم می برده و به زائران می فروخته است.
اما روزی حجه الاسلام سید رضا – پدرش – به او توصیه می کند برو عطر فروشی.
پسر می گوید: پدر جان مگر کراهت ندارد و ایشان پاسخ می دهند که کراهتش با مساله گفتن در حرم از بین می رود.
توصیه به دین
پسر گوش به فرمان پدر به این درخواست عمل می کند. او ۲۰ سال قبل از انقلاب نیم ساعت مانده تا اذان صبح کنار مضجع شریف امام، توصیه، مساله دینی و از معجزات حضرت، می گفته است.
سید یک کتاب هم با همین عنوان منتشر کرده است. او بهترین دعا را عاقبت بخیری می داند و می گوید: روزهای اول به سفارش پدر شیشه های عطر را دانه ای یک تومان می دادم که الان شده دو هزار و ۵۰۰ تومان و این را از نظر لطف امام رضا(ع)می داند.
پشت کتاب سید قیمت خورده ۲۰۰ ریال و منتشر شده ۲۹ مرداد ۵۱ است. این مرد ۸۵ ساله عاشق بیان کرامات امام مهربانیها به زوار بوده و هست.
سید ادامه می دهد: ۸ ساله بودم مادرم فوت کرد، پدرم روحانی بود و دیگر ازدواج نکرد، می گفت می خواهم تنها باشم و بقیه عمر را برای آخرت کار کنم، دو خواهر دارم و برادرم در سالهای جوانی بی اذن پدر به هندوستان رفت، بعد از سفارش پدر به عطر فروشی، هنگام نماز ظهر برای زائران مساله و معجزات امام را می گفتم و صبح ها هم دم ایوان طلا یک ساعت صحبت می کردم، در این دو بار منبر رفتن هر آن چه از پدر آموخته بودم و خودم مطالعه می کردم منتقل می شد، مردم هم استقبال می کردند، بعد هم عطر فروشی می کردم.
سید نقبی به تاریخ می زند: توی بازار زنجیر دکانی تهیه کردم تا بازار رضا بنا شد، سال ۵۵ بازار زنجیر را که خراب کردند؛ رفتم توی بازار، منزل اولم کوچه چهنو بود، خیلی شلوغ شد این بود که زمینی این جا تهیه کردم و ساختمان زدیم، حالا هم که صبح ها پسر کوچکم مرا به حرم می برد و چندی قبل که زمین خوردم و لگنم شکست مانع می شود بروم در دکان، خدا حفظشان کند پسران، مغاره را می چرخانند.
سید به این جا که می رسد، نفس راست می کند و می افزاید: زوار خیلی ارادت دارند اما من توان ایستادن و زیاد صحبت کردن ندارم، راستش خانم نمی گذارد بروم در دکان، خوب حقم دارد،بعد از برگشتن از مسجد گوهر شاد در منزل مشغول نماز و دعایم.
علی می گوید: پدر می آمد و جلوی مغازه می نشست،بعد از فوت برادر بزرگم ضربه سنگینی به پدر وارد شد، جوانی بسیار مودب و خادم حسینیه بیت الفاطمه آخر بازار هم بود.
می بینم ؛ سید ۵۰ سال پیش عطر گل محمدی و یاس می فروخته است، حالا پسران علاوه بر اینها از تجار عطر های دیگر و روز دنیا را می خرند و به مشتری ارائه می دهند.
قدمت ۵۰ ساله عطر سیدجواد
علی ادامه می دهد: مشتری ها روی اعتمادی که به پدر داشته اند هنوز هم نزد ما می آیند، ما هم جنس درجه یک با قیمت ارزان ارائه می کنیم.
سید جواد می گوید: پدرم هم صبحها مشرف می شد حرم و می آمد مغازه و می گفت: زوار میهمان حضرتند، اگر شما به آنها محبت کنید؛ امام برایت دعا می کند و روز به روز زندگی به نفع تو خواهد چرخید.
وی می افزاید: عطری که بچه های من ۲۵۰۰ می فروشند جای دیگرتا ۵ هزار تومان فروخته می شود، من هم به پسرانم توصیه کردم اگر انصاف داشته باشید مردم به جای یک شیشه چند شیشه خواهند خرید.
سید جواد ۸۰ فرزند، نوه و نبیره و نتیجه دارد. داماد بزرگش روحانی است و هروقت برای دوستش در بیت رهبری عطر سوغات می برد سفارش می کند یک شیشه هم به رهبر تقدیم شود و البته بارها شنیده که معظم له پرس و جوی حال سید را داشته اند.
او می افزاید: در جریان ۱۰ دی قبل انقلاب وقتی تانکهای سربازان شاه، مقابل بیمارستان امام رضا بودند آقا هم روی یکی از آنها مردم را دعوت به انقلاب می کردند و من هم پایین پای ایشان بودم.
علی آقا سرفه های کوتاه و خشک دارد. علت را که می پرسم می گویددکتر منع کرده به عطر فروشی، ریه ام آسیب دیده، اما او که عاشق زائران هشتمین کوکب آسمان ولایت است دست بردار نیست.
او اظهار می کند: با این که فرانسه منبع تولید عطر است اما ایرانیان مقیم آن کشور و سایر کشورهای اروپایی مشتری مایند، چون عطر خالص گل محمدی و مریم نزد ماست و آنها ادکلنش را دارند، اصلا نرگس و یاس در اروپا نیست.
بهشت به آن سوی آبها می رود
وی می افزاید: کویتیها عاشق قمصرند، عطر مواد خالص ادکلن است، در ادکلن ها از ۵۵ تا ۶۰ درصد حلال و الکل برای پخش شدن استفاده می شود و فروشندگان، بیشتر پول برند و مارکشان را دریافت می کنند، ما الان عطرهایی در دکان داریم که ادکلنش ۳۰۰ تا۵۰۰هزار تومان فروش دارد.
سید علی معتقد است عطر مورد استفاده به طبع گرم و سرد و زمستان و تابستان بایستی متفاوت باشد و استفاده عکس آن کاربردی تر است.
او در ادامه یادآور می شود: جانبازان، بچه های جنگ و ۸ سال دفاع مقدس مشتریان پرو پا قرص عطر سید جوادند، پدر توصیه کرده اگر زائری آمد و گفت پول ندارم به احترام آقا با او رفتار سخاوتنمندانه داشته و هدیه دهید که مشمول محبت امام خواهید شد.
پسر ادامه می دهد: ما عطر سید جواد را به ثبت رساندیم وقتی فهمیدیدم در تهران و قم و کربلا با این عنوان دارند جنس می فروشند در حالی که ما هیج کجای ایران و جهان شعبه دیگری نداریم.
وی بیان می کند: عطرهای جدید هشت سالی می شود وارد بازار شده اما ما پیگیر شدیم باز هم بهترین کیفیت ها را ارائه دهیم.
از سید جواد می خواهم به یکی از همان توصیه های صبحگانش در حرم، میهمانم کند. کتاب دعایش را می بندند و می گوید:عاقبت بخیری و اگر مشکلی داشتی بعد از نماز صبح ۱۴۴ مرتبه یا مقلب القلوب یا تا ۴۰ روز سوره مبارکه یاسین بخوان.
همراه پدر در صبحگان می آید دست سید بزرگ را به احترام می بوسد و کنارش آرام می گیرد.
حاج خانم اصرار دارد باز هم به منزلشان بروم. گرمای لذت بخش یک کانون دلربا در این خانه معنا و عشق تقسیم می شود وقتی عطر مریم به دستانم هدیه می کنند.
نظر شما