۲۲ دی ۱۳۹۶، ۹:۵۷

بررسی طنزهای نویسنده مجاری؛

نقد انسان‌ها در قالب شوخی باحیوانات/ انگیزه‌بخشی نویسنده به مترجم

نقد انسان‌ها در قالب شوخی باحیوانات/ انگیزه‌بخشی نویسنده به مترجم

کتاب «جانورنامه» اثری است که نویسنده بلغاری‌اش به بهانه شوخی با حیوانات، خلق و خو و رفتار ناپسند انسان‌ها و جامعه بشری را نشانه رفته است.

خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: کتاب «جانورنامه» که چندی پیش توسط نشر چشمه چاپ شد، بخشی از کتاب «زیست شناسی آبسورد» نوشته لایوش ناگ نویسنده و طنزپرداز مجارستانی است که در سال ۱۸۸۳ متولد و در سال ۱۹۵۴ درگذشت. این نویسنده روستا زاده بوده و طمع زندگی در روستا و شهر را چشیده که این تفاوت و تقابل دو نوع زندگی مورد نظر را می‌توان در برخی سطور کتاب «جانورنامه» مشاهده کرد.  

مار، فیل، عقاب، میلیونر _ حیوان، سگ، مورچه، خرس، اسب آبی، لک لک، اسب، گربه، مرغ، ببر، کلیبری، لولهنگ غواص، گرگ، گاو، ماهی، مگس، شیر، خوک، قناری، طوطی، غاز، خرگوش، چکاوک، قورباغه، خارپشت، خفاش، شترمرغ، حشره، شتر، کانگورو، ساس، زرافه، فُک، میمون، پشه، تراموا _ حیوان، لاک پشت، پرستو، یهودی عناوین بخش‌های مختلف این کتاب هستند که هرکدام یک صفحه تا دو صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده اند.  

ناگ در این کتاب با طنزهای گاه تند و تیز و گاهی معتدل، جامعه انسانی و به ویژه عادات زندگی در مجارستان را به چالش کشیده است؛ این کار را هم بدون هیچ تعارفی انجام داده و بیشتر مطالب کتاب را هم در سال ۱۹۲۰ یا ۱۹۲۱ نوشته است. به سخره گرفتن یا به باد انتقاد گرفتن انسان‌ها و جامعه شان، با استفاده از عادات و منش حیوانات مختلف و یا بهتر بگوییم به بهانه زندگی حیوانات انجام شده است. به همین دلیل طنزهای کتاب را می‌توان هم از نظر ساختار زبانی و هم از نظر محتوایی در حوزه نقد فلسفی بررسی کرد. در حوزه نقد محتوایی فلسفی، زندگی حیوانات مختلف و عاداتشان روایت شده و سپس تشابهات یا تضادهایشان با انسان‌ها مطرح می‌شود. در این زمینه شوخی‌هایی هم به قلم نویسنده در حوزه منطق و فلسفه انجام می‌گیرد. مثلا «می‌گویند شتر کشتی صحراست. از این گفته نتیجه می‌گیریم که صحرا دریای شتر است و این که کشتی شتر دریاست.» و یا نمونه دیگر: «کانگورو در استرالیا زندگی می‌کند و در قاره‌های دیگر پیدا نمی‌شود، اگر پیدا شود، یعنی گم شده است.»

اما در حوزه نقد ساختاری فلسفی اثر باید اشاره کرد که نویسنده از یک لحن کودکانه و عامیانه استفاده کرده است؛ گویی یکی از شاگردهای کودن کلاس مشغول خواندن انشایش در حضور جمع دانش آموزان و معلم است. همین قالب و چارچوب، بهانه خوبی برای طرح کردن دغدغه‌های سیاسی اجتماعی نویسنده است و البته قالبی است که با آن، بسیاری از کتاب‌های فلسفی ساده فهم را برای نوآموزان این علم، می‌نویسند.  

همان طور که اشاره شد، لایوش ناگ، رفتار و سکنات حیوانات را بهانه ای برای تاختن به عادات و رفتارهای زشت انسان دوران مدرن و حتی دوران باستان قرار داده است. به عنوان مثال در بخش مربوط به «ببر» می‌نویسد: «به سبب اشتیاق شدید ببر به کشتن، به جرئت می‌توان او را با انسان مقایسه کرد. زیرا انسان علاوه بر نیازهای خود، علاوه بر آن یک قرص نان و یک کاسه آش، هم دست به کشتار می‌زند، بی آن که شکل دندان‌هایش توجیهی برای آن باشد. چون انسان فقط گوشت خوار نیست، تغذیه مختلط دارد و دندان‌هایش هم مناسب تغذیه مختلط شکل گرفته است. ولی حالا بگیریم که هست، یعنی همه جور آدمی‌ با همه جور دندانی پیدا می‌شود. باشد، عیب ندارد، قبول! شما بفرمایید در دادگاه عدل الهی این طور ازشان دفاع کنید که دندان شان باعث خون خواری‌های شان بود، عیب ندارد! اما یکی به من بگوید این آدم‌هایی که دو رج دندان مصنوعی توی دهن شان دارند چرا آدم کشی می‌کنند؟»

درنده خویی و کشت و کشتارهایی که در جنگ جهانی اول، انجام شد، بهانه خوبی برای نوشتن مطالب این کتاب به دست لایوش ناگ داده و او این مساله را فقط در مورد «ببر» دنبال نمی‌کند. در بخش مربوط به «گرگ» هم می‌نویسد: «اگر گرگ را با بره مقایسه کنیم، یا با کبوتر، به خصوص اگر سرخ کرده باشد، گرگ وحشی و خطرناک و بی رحم و خون خوار است. اما اگر با ببر مقایسه اش کنیم، یک جا آن وسط‌هاست، نیمه وحشی است، و یا نیمه اهلی، یک کلام: میانه رو. اگر با انسان، اشرف مخلوقات، مقایسه کنیم، گرگ بنفشه و یاس و آویشن که هیچ، آلاله و شیر و عسل است _ بسته به این که طبع هرکس کدام را می‌پسندد.»

اوضاع سیاسی و اجتماعی مجارستان پس از جنگ جهانی اول، اصلا مورد پسند این نویسنده نبوده و به خاطر نوشته‌های انتقادی اش به مرور، منزوی و از طرف حکومت طرد شد. طبق اشاره ای که ابتدای این مساله به روستازادگی و شهری بودن شد؛ تقابل فقیر و غنی بین انسان‌ها از دیگر موضوعاتی است که از نظر لایوش ناگ یک امر ناپسند و زشت دیگر زندگی انسان‌هاست که با توسل به زندگی حیوانات به آن پرداخته است. مثلا در بخش مربوط به «گاو» می‌نویسد: «خوراک گاو، یونجه خشک و علف است. اما در این روزگار قحطی که علف آن قدر گران شده که دیگر به دهن بزی هم شیرین نمی‌آید، گاو ناچار است با علف نامرغوب بسازد که این هم به مذاق پول دارها نمی‌سازد، چون گوشت گاو را می‌خورند، اما گرانی مایحتاج آدم‌های فقیر خوشحال شان هم می‌کند، چون گوشت آن‌ها را نمی‌خورند، و از طرفی چیزهایی را هم که آن‌ها دیگر نمی‌توانند بخورند، این‌ها می‌خورند.»

نکته دیگر درباره محتوا و مطالب کتاب این است که نویسنده با علم از اساطیر و افسانه‌های قدیمی، به مطالبش آب و تاب بیشتری داده است. مثلا در بخشی که مربوط به «قورباغه» و در ادامه اش وزغ می‌شود، با بانوان و عادت‌های تجمل گرایانه شان شوخی کوچکی کرده و در ادامه به افسانه ازدواج شاهزاده خانم قصرنشین با وزغ زیبا اشاره کرده است. همچنین مطالبی که لایوش ناگ در این کتاب، دستاویز طنز و شوخی قرار داده، مطالب مستند و علمی‌درباره حیوانات هستند. این مطالب در اکثر بخش‌ها، حول محور حیوان مورد نظر آن بخش قرار دارند اما نویسنده در قسمت مربوط به «پشه» کمی‌حاشیه رفته و به جای آن که از پشه بگوید وارد بحث زندگی روستایی و سختی‌هایش شده است.  

یکی از جملات کلیدی کتاب، این است: «کودن بودن و بدجنس بودن در این سال و زمانه (منظور نویسنده همان سال ۱۹۲۰ است) بخت بزرگی محسوب می‌شود.» و در بخش مربوط به «خفاش» درج شده است. در این قسمت راه اندازی جنگ جهانی به گردن خفاش‌ها افتاده است. مشخص است که می‌توانیم اشاره دور مطلب را به انسان‌های خفاش سیرت یا همان افراد خونخوار و مستبد بدانیم. لایوش ناگ همان طور که اشاره شد در برخی از فرازهای کتاب، بدون هیچ تعارفی و به طور مستقیم چنین افرادی را این چنین محکوم می‌کند: «مارشال هیندنبورگ که مرتب می‌گفت ما پیروز می‌شویم ما پیروز می‌شویم، حیوان ماقبل تاریخ به حساب نمی‌آید. فقط خر است.» البته گاهی هم دایره انتقاد را فراتر از افراد مشخص و معین برده و به نوع بشر می‌تازد؛ مثلا در فرازی که به بدن حشرات پرداخته و می‌نویسد: «بدن حشره از ۳ بخش تشکیل شده. سر، سینه، شکم. بنابراین ساختمان بدنش از انسان پیشرفته تر است که فقط یک بخش اصلی دارد که شکم باشد.»

یک نکته مهم درباره این کتاب، ترجمه آن است. شواهد نشان می‌دهد که طنز موجود در نثر کتاب به قدری به مترجم انگیزه داده که او هم دست به کار شده و چیزی بر آن افزوده است. به این جمله توجه کنید: «گلنسای زیبا هم، قوم و خویش یاردانقلی شکم گنده سه غبغبه است.» بدیهی است لذتی از خوانش فرازهای این کتاب می‌بریم، با خواندن نسخه اصلی اش فراهم نمی‌شد چون مترجم روی متن کار کرده و پاورقی‌های مناسبی برای آن نوشته است. کمال ظاهری در مقام برگرداننده این کتاب، حتی جایی به بهانه یکی از شوخی‌های کتاب و تشابه آن با شوخی یکی از معلم‌های دوران دانش آموزی خود، از آن معلم یاد کرده است.  

با توجه به شرایطی که اروپای آن سال‌ها داشته، لایوش ناگ تقصیر و دلیل بسیاری از بدبختی‌های آن زمان از جمله جنگ را به گردان حیوانات و البته یهودی‌ها می‌اندازد.  ناگ در سال ۱۹۴۰ برای امرار معاش، یک کتاب فروشی کوچک تاسیس کرد اما در سال ۱۹۴۴ به دلیل یهودی بودن همسرش، ناچار شد به زندگی مخفی رو بیاورد. پس از پایان جنگ جهانی دوم هم در سال ۱۹۴۵ به حزب کمونیست پیوست. همه بخش‌های کتاب به اسم حیوانات نامگذاری شده اند به غیر از دو بخش که با نام «یهودی» و «تراموا» نامگذاری شده اند. یعنی نویسنده، برای تند و تیزتر کردن پیکان طنز خود و زدن کنایه بیشتر، انسان یهودی را هم، همسنگ جانواران بررسی کرده تا رویکرد اشتباه و مغرضانه قدرت‌های آن روز اروپا را نسبت به پیروان این دین نشان بدهد. به عنوان مثال می‌نویسد: «سخن کوتاه، هیچ خصلت خوب و پسندیده ای در وجود یهودی پیدا نمی‌شود، اگر معالجه می‌کند به خاطر پول می‌کند، اگر درس می‌دهد به خاطر حقوق می‌دهد، اگر مجانی معالجه می‌کند به خاطر ظاهرسازی می‌کند، اگر به جنگ می‌رود به این دلیل است که باید برود، وگرنه می‌گیرند پدرش را در می‌آورند، اگر هم کشته شود، اصلا از روی رضا و رغبت نیست. همین جنگ گذشته را هم او راه انداخت، او بود که باعث شکست یکی از طرفین و پیروزی طرف دیگر شد، اگر او نبود مساوی می‌شد. او بود که انقلاب کرد و بلشویکی راه انداخت، و او بود که لنین را از مسیحیت منحرف کرد. گرانی‌ها هم زیر سر اوست، همچنین سرمای زمستان و نایابی زغال سنگ و گرمای چهل درجه و گرسنگی و قحطی و آنفولانزای اسپانیایی.»

بد نیست اشاره ای هم به یکی دیگر از انتقادهای این کتاب به نوع بشر امروز یا بشر درگیر در سال‌های جنگ جهانی داشته باشیم. لایوش ناگ در بخش مربوط به «مگس»، سوداگری و رباخواری آدم‌ها را به باد انتقاد گرفته است. او در این باره نوشته: «بعضی از طبیعت‌گردها از وجود مگس‌های سوداگر و رباخوار هم خبر داده اند. هرچند این طبیعت گردها تا به حال به چشم خودشان ندیده اند که مگس چیزی بخرد یا بفروشد یا با مگس دیگری مشغول معامله و مذاکره باشد، اما بارها دیده اند که مگس دو پای جلوش را، که به جای دو دست تاجرهای کهنه کار است، با رضایت به هم می‌مالد که نشان می‌دهد معامله شیرینی کرده یا نزول هنگفتی گرفته است.» 

گفته می‌شود که طنز به خاطر شرایط بد و نامناسب، تولید می‌شود. با این حساب می‌توان در نظر گرفت که سال‌های ابتدایی و میانی قرن بیستم، چه بهانه‌های مناسبی برای تولید اثر به دست طنزنویسان داده اند. در این زمینه لطیفه و جوک‌های زیادی هم تولید شده که در فرهنگ عامیانه مردمان اروپای آن روز رواج داشتند که البته به نظر می‌رسد با گذشت سالیان طولانی از جنگ جهانی اول و دوم، به دست فراموشی سپرده شده باشند.  

به هر حال، با داشتن عقبه‌ای چون عبید زاکانی و سعدی در قرون گذشته و نمونه‌هایی چون عمران صلاحی و طنزنویسانی که سال‌های گذشته در مجله گل آقا قلم می‌زدند و معدود افراد طنازی که هنوز و به صورت پراکنده فعالیت می‌کنند، می‌توان «جانورنامه» را اثری خوب و مناسب در حوزه طنزنویسی سیاسی اجتماعی توصیف کرد و آن را نه به عنوان الگو که به عنوان نمونه ای مناسب در این زمینه مد نظر قرار داد.

کد خبر 4196305

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha