به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از گاردین، کامیلا شمسی متولد ۱۳ اوت ۱۹۷۳، نویسنده اهل پاکستان - بریتانیا است. وی در کراچی متولد و از همیلتون کالج در رشته نویسندگی خلاق فارغالتحصیل شده است. او کارشناسی در رشته هنرهای زیبا را از دانشگاه ماساچوست اهرست دریافت کرده و اکنون در لندن و پاکستان زندگی میکند.
نخسیتن کتاب وی با عنوان «در شهر کنار دریا» سال ۱۹۹۸منتشر شد و به فهرست اولیه جایزه جان لولین ریس راه یافت و برای آن موفق به کسب جایزه نخست وزیر در ادبیات در پاکستان شد. دومین رمانش «نمک و زعفران» در سال ۲۰۰۰ منتشر شد و او را به عنوان یکی از ۲۱ نویسنده منتخب اورنج در قرن ۲۱ انتخاب کرد. سومین رمانش «آیات شکسته» در سال ۲۰۰۵ بار دیگر نامزد جایزه جان لولین ریس شد او با این کتاب و کتاب قبلیاش موفق به کسب جایزه پاتراس بخاری آکادمی ادبیات در پاکستان شد.
رمان بعدی او «سایههای سوخته» به فهرست نهایی جایزه اورنج راه یافت و جایزه کتاب آنیسفیلد-وولف را دریافت کرد. «یک خدا در هر سنگ» نیز از فینالیستهای جایزه والتر اسکات ۲۰۱۵ و جایزه بیلیس زنان شد و جدیدترین رمان او با عنوان «آتش خانه» از نامزدهای بوکر ۲۰۱۷ بود.
کامیلا شمسی در مصاحبهای که سراسر درباره کتاب است، از این گفته که چطور نویسنده شده، با چه کتابی تغییر کرده و با کدام کتابها احساس آرامش کرده است.
کتابی که زندگیام را تغییر داد
رمانی با عنوان «همه سگها به بهشت میروند» نوشته بت براون زندگی من را تغییر داد. این کتاب را وقتی خواندم که ۱۱ سال داشتم و من و بهترین دوستم را ترغیب کرد تا با همدیگر رمانی درباره سگهایمان که به تازگی مرده بودند بنویسیم. از آن زمان رماننویسی را کنار نگذاشتم.
کتابی که آرزو میکنم خودم نوشته بودم
در این لحظه «رفتن، رفت، رفته است» نوشت جنی ارپنبک
کتابی که کمتر مورد توجه قرار گرفته
«روزهای بدون گوشت» نوشته سارا سولری. وقتی ۱۶ سال داشتم آن را خواندم که بهترین سن برای واقعا تکان خوردن با یک کتاب است. آن زمان کتابهای خیلی کمی بودند که داستانشان به پاکستان مربوط باشد و به انگلیسی نوشته شده باشند. صحنه جهان اطراف من به سرعت با خواندن این کتاب تغییر کرد و حسی جدید و هیجانانگیز به دست آوردم.
و کتابی که به آن کم توجهی کردم
سالها میگفتم کتاب «قلب تاریکی» که نخستین بار در دانشگاه خواندمش، متکلف و خسته کننده است. چند سال پیش، دوباره خواندمش و دیدم درخشان است. آنقدر مغبون شده بودم که از آن زمان گفتم دیگر هیچ چیز را خیلی خسته کننده نمینامم.
کتابی که نظرم را تغییر داد
در فصل برگزیت و ترامپ فکر می کردم خوشبینی در رمانها معادل راحتی کاذب است. «پاییز و زمستان» الی اسمیت موجب شد تا در این فکرم بازبینی انجام دهم.
آخرین کتابی که به گریهام انداخت
«اولیور دوست داشتنی» نوشته استفان ریل بالک. موضوع اصلی آن درباره مرد جوانی است که پس از تیراندازی در مدرسه در کما به سر میبرد و پیامدهای آن برای خانوادهاش خود به خود اشکآور است؛ اما هنر واقعی این رمان این است که از برانگیختن احساسات خودداری میکند.
کتابی که نتوانستم تمامش کنم
اولین کتابی که نتوانستم تمامش کنم «زیر دنیا» نوشته دان دلیلو بود. بیشترش را خواندم، اما حس میکردم بیشترش را به عنوان یک خواننده از دست میدهم. برای همین متوقف شدم. اما از آن زمان در برابر تسلیم شدن در برابر کتابها حسابی شوالیه شدهام.
کتابی که شرمندهام نخواندهامش
حسابی برای جای خالیهایی که در زندگی من به عنوان یک کتابخوان وجود دارد شرمنده هستم، اما تنها تصمیمی که من تاکنون برای سال جدید گرفتم درباره کتابهای ناخوانده بود. «جنگ و صلح» را به عنوان یک تصمیم و عزم برای حدود ۱۷ سال داشتم تا این که سرانجام خواندمش. بعد تعجب کردم چرا اینقدر طولش دادم. «میدل مارچ» در مقایسه با آن تنها هشت سال در لیست بود تا خوانده شد.
کتابی که هدیه میدهم
«پرسرو صدا: تاریخ کریکت پاکستان» نوشته عثمان سمیعالدین
خاطرهام از کتابخوانیهای اولیهام
با نگاهی به صفحه «چیتی چیتی بنگبنگ» با تصویری از یک ماشین شگفتانگیز، و یادآوری این که روی صفحه اول این جمله نوشته شده «و چیتی چیتی بنگ بنگ از سرهایشان پرواز کرد و به آسمان رفت...»
کتابخوانی آرامشبخش
«بیمار انگلیسی» و «در پوست یک شیر» مایکل اونداتیه را وقتی خواندم که نیاز به آرامش و راحتی داشتم. آنها قدیمی هستند و حالا دوستانی شناخته شده، شبیه بهترین دوستانی که میتوانند شما را به راههای دوست داشتنی شگفتزده کنند.
نظر شما