مجله مهر:تاریخ ادبیات سرزمین ما پر شده است از شخصیت هایی که بیشتر از اینکه با کتاب ها و آثارشان را شناخته باشیم تنها به سپردن اسمشان در گوشهای از ذهنمان بسنده کردهایم. شاعرانی که هر کدام چه در دوران زندگیشان و چه بعد از مرگشان به واسطه نگاهشان به دنیا در شکل گیری فرهنگ و تمدن ایران و جهان سهم داشته اند. ادیبانی که وقتی به تاریخچه زندگی آنها نگاه میکنیم کنار سرو کله زدن با دنیای واژهها،جملهها وعنوان شاعری میتوانی ردپای علوم دیگری مثل عرفان،فلسفه،طب، ریاضی،نجوم و... را ببینی. برای همین هم کافی است سری به تاریخچه زندگی این شخصیتها بزنید تا به نقاط تاریک و روشنی برسید که ازحیات هرکدام از آنها نقاط عطفی ساخته که حالا بعد از سالها و قرنها میتوان از آن حرف زد به آن به چشم زندگی نامه شخصیت های برجسته ای ادبیات و فرهنگ این سرزمین نگاه کرد.
مردم عادی تر شاید عطار نیشابوری را بیشتر با «منطق الطیر» وماجرای سیمرغ بشناسند. سیمرغی که از اشعار حماسی فردوسی حالا رد و نشانش را میشد در شعرهای عرفانی پیدا کرد. شاعری که بسیاری از صاحب نظران ومورخان دوران زندگی او را در هاله ای ابهام و معماگونه می دانند تاجایی که شاید کمتر کسی بداند که این شاعر شهیر ایرانی در ششم اردیبهشت ماه سدههای قبل نه به مرگ طبیعی که بلکه به دست مغولان هم عصر خود کشته شده است.
درویشی که زندگی عطار را تغییر داد
نام کاملش«فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری»است. شاعری که اگر بخواهید درباره زندگیاش بیشتر بدانید باید در سدههای ششم و هفتم کتابهای تاریخ ادبیات دنبال اسم و سبک آثارش بگردید. این شخصیت پیش از اینکه ازعالم شعر و شاعری سر در بیاورد طبق گفته ها همانطور که از اسمش بر میآید داروخانهای داشته، به شغل عطاری مشغول بوده و حتی طبابت هم میکرده؛اما با توجه به نقل قولها و حکایتهای مختلفی که وجود دارد عطار مثل تمام شخصیتهای برجسته تاریخی از یک جایی به بعد زدن یک جرقه ساده در زندگیاش دوران حیات این شاعر را به دو بخش قبل و بعد تقسیم میکند؛ قبل و بعدی که ازعطار شاعر و عارفی میسازد که حالا هنوز بعد از سالهای سال آدمها اسم و آثار او را از خاطر نبرده اند. این اتفاق از جایی شروع میشود که عطار قید مال و ثروت دنیا را میزند و زهد پیشه میکند. بسیاری ریشه این اتفاق را به این ماجرا نسبت میدهند که عطار روزی از روزها وقتی در دکانش مشغول به عطاری بوده است.درویشی از آنجا میگذرد و از او کمکی طلب میکند؛ اما عطار او را نادیده میگیرد و درویش در پاسخ به این رفتار از او میپرسد که تو که انقدر به دنیا و مال آن وابستهای بعدها چگونه جان خواهی داد؟عطار در جواب این پرسش این سوال را از خود درویش می پرسد و می گوید«مگر تو چگونه جان خواهی داد؟»درویش برای جواب عطارهمان جا میخوابد، کاسه چوبیاش را زیر سرش میگذارد و در دم جان میسپرد که در نهایت همین اتفاق از عطارعارفی میسازد که تا پایان عمر به زهد و تقوا پیشگی میپردازد.
حکایت مغولی که عطار را به قتل رساند
یکی از نکات جالب زندگی این شاعر که شاید درباره آن کمتر شنیده باشیم مرگ عطار نیشابوری است. مرگ ناگواری که با کشته شدن به دست مغولها به زندگی هفتاد و اندی ساله او پایان میدهد. نا گفته نماند که درباره کشتن عطار هم روایت های مختلفی نقل شده و حتی در بیشتر موارد درباره صحت و سقم این حکایتها نیز تردید وجود داشته است. اما در این بین «عبدالحسین زرین کوب» در کتاب «با کاروان حله» یکی از معروفترین داستانهایی که درباره این اتفاق نقل شده است را آورده:«به موجب افسانهها، در کشتار عام نیشابور شیخ فریدالدین عطار که پیری ضعیف بود به دست مغولی اسیر افتاد. مغول وی را پیش انداخت و همراه برد. در راه مریدی شیخ را شناخت، پیش آمد و از مغول درخواست تا چندین سیم از وی بستاند و شیخ را به وی بخشد. اما شیخ روی به مغول کرد و گفت که بهای من نه این است. مغول پیشنهاد مرید نیشابوری را نپذیرفت و شیخ را همچنان چون اسیر پیش راند. اندکی بعد یک تن از آشنایان شیخ را شناخت، پیش آمد و از مغول درخواست تا چندین زر از وی بستاند و شیخ را به وی بخشد. شیخ باز رو به مغول کرد و گفت که بهای من این نیست. مغول نیز که میپنداشت شیخ را به بهای گزاف از وی بازخواهند خرید نپذیرفت و همچنان با شیخ به راه افتاد. در نیمه راه روستاییای پیش آمد که خر خویش را میراند، شیخ را بشناخت و از مغول درخواست تا وی را رها کند. مغول از وی پرسید که در ازای آن چه خواهد داد و روستایی گفت یک توبره کاه. اینجا شیخ روی به مغول کرد و گفت بفروش که بهای من این است. مغول برآشفت شمشیر کشید و در دم شیخ را هلاک کرد. اما شیخ که تیغ مغول سرش را به خاک افکند بود خم شد، سر خویش برگرفت و بر گردن نهاد، پس از آن در حالی که یک منظومه کوتاه خویش – بیسرنامه - را میسرود در برابر چشم حیران مغول راه خویش در پیش گرفت و وقتی منظومه را به پایان آورد ایستاد و همانجا افتاد و جان داد.»
ابر ابهام در زندگی شاعر نیشابور
اگر کمی درباره زندگی عطار نیشابوری جست و جو کنید حتما به این موضوع خواهید رسید که بیشتر ادیبان و تاریخ نگاران این حوزه درباره مبهم بودن و کمی اطلاعات موجود درباره زندگی این شخصیت اشتراک نظر دارند. تا جایی که عده ای معتقدند اطلاعات شاعران پیشین عطار از خود او بیشتر است. استاد شفیعی کدکنی زندگی عطار را در«ابر ابهام» توصیف میکند و حتی عبدالحسین زرین کوب روایت های موجود در مورد زندگی،تصمیم او برای عارف مسلکی و حتی مرگ این شخصیت را افسانههایی میداند که تحت تاثیر کتابهای خود عطار بوده است مثل «منطق الطیر»یا «تذکره الاولیا». او درباره این موضوع این طور میگوید:« در واقع سرگذشت زندگی عطار مثل زندگی بسیاری از مشایخ و اولیا مشحون است از قصهها و روایات آکنده از اغراق و مسامحه. میتوان گفت تار و پود بسیاری از قصههایی که تذکرهنویسان نسج سرگذشت شیخ را از آن پرداختهاند هم از داستانهای مذکور در تذکرةالاولیاء او گرفته شده است. چنانکه حکایت تذکرهنویسان در باب بدایت حال او، که ذکر آن گذشت و به موجب آن مرگ ارادی یک سائل او را به ترک دنیا و گرایش به زهد و تصوف کشانیده است.»
کتابهایی از عطار که به آتش کشیده شد
زندگی عطار نیشابوری انگار با جنگ گره خورده؛ تا جایی که شروع و پایان زندگی او به جنگ ختم میشود. دوران کودکی عطار با طغیان غزها همراه بود. واقعه دردناکی که نیشابور را به ویرانی و نابودی کشاند. در این حادثه تمامی آثارفرهنگ و تمدن شهر نیشابور از بین رفت. حتی در کتاب های تاریخی درباره این اتفاق آمده است که «غزان به نیشابور تاختند و وارد شهر شدند و شهر را به نحوی ظالمانه غارت کردند و آن را چنان کوبیدند که با زمین هموارگردید.اهالی نیشابور را از کوچک و بزرگ به قتل رسانده و شهر را آتش زدند.» این درحالی است که در این زمان عطار نیشابوری شش یا هفت سال بیشتر نداشته است. از طرف دیگر پایان مرگ عطار نیشابوری نیز با حمله مغولان رقم میخورد. مغولانی که حتی به کشتن این شاعرهم بسنده نمیکنند و حتی آثار و کتابهای او را نیز به آتش میکشند تا جایی که میگویند آثار باقی مانده از او مثل«مصیبت نامه»،«منطق الطیر»،«مختارنامه» و... کتابهایی است که قبل از حمله مغول به بیرون از شهر برده شده است.
نظر شما