۶ خرداد ۱۳۹۷، ۹:۳۳

با چاپ عناوین جدید کتاب‌های قفسه آبی؛

پلیس خشن و خاص قدم به کتابفروشی‌ها گذاشت

پلیس خشن و خاص قدم به کتابفروشی‌ها گذاشت

رمان ایرانی «عقب‌گرد یک پیاده ی شطرنج» با محوریت شخصیت یک پلیس خسته و خشن به همراه دو رمان دیگر «مدارِ بدونِ باد» و «موعود» توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، نشر چشمه به تازگی ۳ عنوان داستان ایرانی از دو مجموعه «کتاب‌های قفسه آبی» و «کتاب‌های قفسه قرمز» منتشر و راهی بازار نشر کرده است. کتاب‌های قفسه آبی این ناشر، ژانری، قصه‌گو و جریان محور بوده و کتاب‌های قفسه قرمز هم ساختارگرا، جریان‌گریز و ضدژانر هستند.

کتاب جدیدی که از مجموعه «کتاب‌های قفسه قرمز» چاپ شده، «مدارِ بدونِ باد» نوشته بهرنگ بقایی است. این کتاب هفتمین عنوان مجموعه مذکور و اولین رمانی است که بقایی منتشر می‌کند. نویسنده در این رمان، دو داستان را به طور موازی پیش برده و در یک بار یک نسل تباه‌شده نوشته است.

نتیجه یک شاهزاده قجری که زمان خود، قدرتمند بوده، این روزها در تهران زندگی می‌کند، پیش برنده یک بخش از داستان است و بخش دیگر، یادداشت‌های همان شاهزاده قدرتمند و البته بی‌رحم و مدعی تاج و تخت پادشاهی است که پس از ترور ناصرالدین شاه تبعید شده است. در این میان، تبار قجری و زنان خاندان سلطنتی نقش مهمی دارند.

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

حوالی ظهر به حیات عمارت ورود کردیم. اوضاع آب‌وهوا چیز خیلی غریبی شده بود که تعجب می‌کردیم. مهابت اوضاع ایجادِ خوف زیاد نموده بود. خاطر مکدّر داشتیم خدای ناکرده نکند نفرین و چشم‌زخمی گریبان‌گیر باشد. فرمایش فرمودیم اسفند و بخورات دودکره، قربانی کنند بلکه دفع چشم‌زخم گردد. از این بابت در اضطراب زیاد بودیم. سالار و نوکرها توی عمارت، تشریفات زیاد فراهم آورده بودند. زالو معیّت چندتن فراش، اسباب از اسب و کالسگه پیاده نمودند. چایی خواستیم. تا برسد، توی عمارت تالارهای پایین نشستیم. سید باقرخان را به حضور خواندیم. خدمت رسیدند. فرمودیم شخصا مهیا گردیده، علی‌رغم تندی هوا فورا عازم تلگراف‌خانه باشد تا خط و خبری از وضع دارالخلافه گرفته، تلگرافا از بابت آن نواحی یقین حاصل نماییم. بلکه بدین جهت، رفع تلاطم خاطر نموده، قدری آرام بگیریم‌ان شاالله.

این کتاب با ۱۵۱ صفحه، شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۱۴ هزار تومان منتشر شده است.

کتاب بعدی، صدوبیست‌وسومین عنوان از مجموعه «کتاب‌های قفسه آبی» است که با عنوان «عقب‌گرد یک پیاده ی شطرنج» به چاپ رسیده و اثر غلامرضا معصومی است.

این رمان را می‌توان یک اثر پلیسی توصیف کرد که درباره مواجهه یک افسر اداره آگاهی با جهان شروران و تبهکاران است. شخصیت اصلی این رمان یک پلیس خسته و تا حدودی خشن است که در پیگیری پرونده‌هایی که به او محول می‌شود، روش خودش را دارد و با همین روش، روایت‌های تاثیرگذاری به جا می‌گذارد. داستان با قدم گذاشتن این پلیس به بند زندانی‌هایی شروع می‌شود که برخی از آن‌ها را خودش به زندان انداخته است. ورود این پلیس به بند با هویتی مبدل یعنی به عنوان یک لوله‌کش باعث سفر به گذشته و فلش‌بک به منطقه‌ای می‌شود که سال‌ها پیش در آنجا خدمت کرده است...

فصل‌های مختلف این رمان به به این ترتیب نامگذاری شده اند که فصول ابتدایی و انتهایی «عقب‌گرد یک پیاده شطرنج» نام داشته و بین‌شان هم فصولی با عناوین پرونده ۱ تا پرونده ۱۱ قرار گرفته‌اند.

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

بلند شدم. گوشه حیاط، زیرزمینی بود. درِ چوبی‌اش را هل دادم. بوی نا می‌آمد. چند ظرف شیشه‌ای بزرگ، کثیف و خاکی، سینه دیوار ردیف شده بودند. چیزی نرم به نوک پایم خورد و صدا کرد. خوب که نگاه کردم توپ‌های پلاستیکی را دیدم که کنار پایم یک‌به‌یک به هم می خوردند و مثل جانورانی زیرزمینی، بی‌قرار پی هم می‌خزیدند. چشمم چندان به تاریکی عادت نکرده بود که به نظرم آمد پچ‌پچ آهسته‌ای در فضا پیچید؛ گویی زنی به اسم صدا می‌کرد. خوشه‌های انگور آویزان از تیرهای چوبی سقف، از صدای پای قاتل می‌لرزیدند...

این کتاب هم با ۹۲ صفحه، شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۸ هزار و ۵۰۰ تومان به چاپ رسیده است.

کتاب سوم هم رمان «موعود» نوشته سیامک ایثاری به عنوان صدوبیست‌وچهارمین عنوان «کتاب‌های قفسه آبی» است که زیرنظر حسین سناپور نوشته شده‌است.

کتاب پیش رو اولین اثر چاپ‌شده از نویسنده خوزستانی‌اش است. زمینه اصلی داستان این کتاب، ستایش مفهوم امید است و شخصیت‌هایی که برای این داستان طراحی شده اند، خواب‌آلود و در تاریکی به سمت روشنایی حرکت می‌کنند و کورمال کورمال در پی مسیر هستند.

فصول این رمان از اول تا نوزدهم نامگذاری و در واقع شماره‌گذاری شده‌اند.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

تنها چند لحظه سکوت کافی بود تا قاسم عین جانوری که توی تله افتاده شروع کند به خرّه کشیدن و بعد هم مثل همیشه جملات بی‌سروتهی از دهانش بیرون بیاید بلرزد و از تشنج خیس عرق بشود و هی داد بزند سایه، سایه. با توجه به دایم‌الخمر بودنش دادگاه حضانت بچه را به او نمی‌داد. این را می‌دانست و برای این‌که فراموش کند دوز الکلش را بالاتر می‌برد. تا مدتی پیش فکر می‌کردم با رنج کشیدن چیزی در وجودم صاف و صیقلی می‌شود، یک‌جور دلخوش‌کنک، اما وقتی حال‌وروز دوستم قاسم را دیدم یا زمانی که عموهوشنگ بعد از ده سال زندان با آن احوال به خانه برگشت به این نتیجه رسیدم که درد کشیدن سودی برای آدم‌ها ندارد و هیچ‌چیز مقدسی هم در آن نیست.

این کتاب با ۱۴۹ صفحه، شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۱۴ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 4306653

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha