خبرگزاری مهر-گروه هنر-صادق وفایی: شهروز ملک آرایی را با صداپیشگی کارتن های گالیور، رابین هود و نقش رییس موپالمو در سریال «جومونگ» به یاد می آوریم؛ مردی که سال هاست در این عرصه کار می کند و این روزها بیشتر بر عرصه دوبله متمرکز شده و در تئاتر و سینما حضوری ندارد زیرا به گفته خودش پیشنهادهایی که به وی می شود آنقدر دندان گیر نیستند که به آنها «بله» بگوید.
گفتگوی مشروح با شهروز ملکآرایی گوینده و دوبلور پیشکسوت که چندی پیش قسمت اول آن را منتشر کردیم، در قسمت دوم و پایانی، فعالیتهای این گوینده را در عرصه دوبله از دهه ۵۰ تا امروز شامل میشود. در این بخش از گفتگو درباره اعتصابات گویندگان، مدیران دوبلاژی چون سعید مظفری، ژاله علو، ایرج دوستدار، عطاالله کاملی و... صحبت به میان میآید.
بازی و گویندگی ملکآرایی در سریال امام علی(ع) از جمله دیگر مواردی است که در این بخش از گفتگو به آن پرداخته شده است. همچنین بازی در تئاترهای تلویزیونی در سالهای ابتدایی دهه ۶۰ و اطلاعاتی از برخی مدیران استودیوی دوبله فیلم هم، موضوعاتی مطرح شده در بخش پایانی گفتگو با این گوینده هستند.
از نظر ملکآرایی دوبله، کلاس ندارد و یادگیری آن از طریق مشاهده و کسب مهارت در حضور پیشکسوتان میسر میشود. از جمله صحبتهای مندرج در این قسمت از گفتگو میتوان به سالهای پایانی زندگی و افسردگی ایرج دوستدار اشاره کرد که ملکآرایی روایتی از آن ارایه میدهد. او همچنین میگوید نسلهای قدیمی دوبله تفاوتی با جوانها و امروزیها دارند که باعث میشود قدیمیها محبوب باشند اما برای جوانترها این اتفاق فقط در چارچوب دوبله رخ میدهد. ملکآرایی برای این وضعیت افسوس میخورد اما میگوید نمیداند علت چنین وضعی چیست.
قسمت دوم این گفتگو را می خوانید:
* گفتید که از دهه ۵۰ تئاتر را کنار گذاشتید.
-البته کارهای تئاتری میکردم؛ جسته و گریخته مثلا «مرگ فروشنده» را پیش از آقای زنجانپور کار کردم.
* کارگردانش که بود؟
-خسرو شجاعزاده بود.
* در لالهزار؟
-نه. تلهتئاتری برای تلویزیون بود که بهرام زند هم با من بازی میکرد. بعد هم آقای شجاعزاده گفت یک کار دیگر هم هست؛ پاتریس لومومبا که در آن کار هم با بهرام زند بازی کردیم.
* سال ۶۱ یا ۶۲؟
سال ۶۲ بود. سینماتئاترِ سال ۶۱. یک برنامه تلویزیونی به این نام بود که شجاعزاده کار میکرد و من در ۲ کارش بازی کردم.
* شما نقش یک سرهنگ کودتاگر را بازی میکردید.
-بله و بهرام زند هم خود لومومبا را بازی میکرد.
* اکبر مندوب هاشمی هم در این کارها بازی میکرد؟
-بله. او هم بود. نقش پسر من را در «مرگ فروشنده» بازی میکرد. تازه فارغالتحصیل شده و دیپلم گرفته بود. من بعد از انقلاب، دو تله تئاتر دیگر کار کردم که یکیشان «مشدی عباد» بود. خیلی نقشها هم بود که در سالهای بعد به من پیشنهاد شد اما قبول نکردم. مثلا بارها در فیلمهای جنگی نقش افسرهای عراقی یا در فیلمهای انقلابی، نقش افسران ساواکی به من پیشنهاد شد ولی دوستشان نداشتم.
* در دهه ۵۰ چندین اعتصاب توسط گویندگان و دوبلورها انجام شد. شما در اعتصابها بودید؟
-بله.
* موافق اعتصاب یا مخالفش؟
-من جزو اعتصابکنندگان بودم. به دلیل وضعیت دستمزد بود که اعتصاب کردیم. مساله این نبود که کسی بیاید یا نیاید بلکه حرفمان این بود که این ۵ زار را بکنید یک تومان اما عدهای میگفتند ما با همین میزان دستمزد کار میکنیم. عدهای مثل آقای زنجانپور آمدند و اعتصاب را شکستند.
* و خسرو شکیبایی؟
-بله. گویندگانی چون او، جواد پزشکیان، ولیالله مومنی یا ژرژ پطرسی در همان برهه و مقطع زمانی آمدند.
* این اعتصاب چند نوبت داشت.
-بله و در نوبت اولش بزنبزن و کتککاری شد. دنبال این بودیم که دستمزدمان بیشتر شود. آخرین اعتصابمان در دهههای اخیر زمانی شکست که آقای جلیلوند از آمریکا به ایران آمد و گفت من کارمند تلویزیون نیستم کارمند استودیوی قرن بیست و یک هستم. این ماجرا، اعتصاب آنموقع ما را به هم ریخت و استودیوی قرن بیست و یک مقابل ما ایستاد.
* مقابل تلویزیون یا گویندههای قدیمی؟
- مقابل گویندهها یعنی انجمن ما. انجمن گویندگان مصوبهای داشت که براساس آن باید سالی فلانمیزان به حقوق ما اضافه شود. آقای جلیلوند که از آمریکا آمد، مخالف این مساله بود.
* یعنی مخالف زیاد شدن دستمزد گویندگان بود؟ یعنی فیلمی که ۱۰ سال پیش با ۳ میلیون تومان تمام میشد، الان هم با همان مبلغ تمام میشود؟
-بله. اگر ۱۰ سال پیش با ۳ میلیون تومان میشد فیلم را دوبله کرد الان با ۱ میلیون تومان این کار انجام میشود. کمتر هم شده است. در صورتی که اگر شرایط طبق مصوبه انجمن پیش میرفت، یک گوینده درجه چهار که ۱۰۰ هزار تومان میگرفت، امروز باید ۹۰۰ هزار تومان میگرفت ولی امروز ۵۰ هزار تومان میگیرد.
* فقط آقای جلیلوند نبود؟ گویندگان دیگری هم بودند!
-بله عدهای از دوستان از نظر آقای جلیلوند حمایت کردند مثل تورج مهرزادیان و افسانه پوستی. به هر حال استودیوی قرن بیست و یک مصوبه انجمن را شکست و به همین دلیل میبینید که بچههای قدیمی آنچنان بیرون کار نمیکنند مگر با شرایط خاص.
استودیوی قرن بیست و یک مصوبه انجمن را شکست و به همین دلیل میبینید که بچههای قدیمی آنچنان بیرون کار نمیکنند مگر با شرایط خاصنکته اینجاست که امروز قرار نیست کار، خوب ارایه شود بلکه بناست ارزان ارایه شود. آخر الان دیگر سینما طرفداری ندارد و کسی نیست که هواداریاش را بکند به همین دلیل هرچه ارزانتر تمام بشود، بهتر است. این است که عدهای از گویندگان، امروز کار نمیکنند و عده کمی هم که میروند سعی میکنند دستمزد بیشتری بگیرند.
* دهه ۵۰ چطور بود؟
-آنموقع هم دعوا سر همین بود. این اتفاقات به دلیل ناهمگون بودن همکاران ماست. متاسفانه فردا را نمیبینند و فقط به امروز توجه دارند. ۱۰ فیلم در این ماه کار کند، حالا هر اتفاقی افتاد، افتاد. هنر، نرخ ندارد. نمیتوانید بگویید کار هنری اینقدر نرخ دارد. دوبله خوب یک زمانی هنر بود ولی الان دیگر این کار هنر نیست. رکن اول کار، ترجمه خوب است که دیگر این روزها نداریم.
* یعنی دیگر مترجمی چون حسین شایگان کار نمیکند؟
-او بیشتر در تلویزیون است. بیرون کار نمیکند. البته تلویزیون هم همین است. اکثر مدیر دوبلاژهای ما، مشکلِ ترجمه خوب دارند. طرف، پسرخالهاش ۲۵ روز رفته آلمان و برگشته، فکر میکنند آلمانی بلد است فیلم را میدهند او ترجمه کند که کار را خراب میکند. بعد هم فرد دیگری هست به اسم ویراستار که او هم کار را بدتر خراب میکند. این است که این روزها ۲۵ کانال داریم اما اکثرا نشستهاندا دارند ماهواره نگاه میکنند.
* کمی از خاطرات بگوییم. یکی از سریالهای مهمی که شما در آن حرف زدید «ناوارو» به مدیریت دوبلاژ بهرام زند بود. خاطرتان هست کجا دوبله شد؟
-این سریال در استودیوهای مختلف دوبله شد؛ هم در تلویزیون هم بیرون منتهی برای تلویزیون.
طرف، پسرخالهاش ۲۵ روز رفته آلمان و برگشته، فکر میکنند آلمانی بلد است فیلم را میدهند او ترجمه کند که کار را خراب میکند* دوبله سریال «امام علی(ع)» چطور؟
-سریال امام علی برای تلویزیون بود اما دوبلهاش در بخش خصوصی انجام شد. آقای بیکزاده تهیهکننده بود اما کار برای تلویزیون بود.
* قرار بود ناصر طهماسب این سریال را دوبله کند؟
-بله ولی مسایلی پیش آمد که این اتفاق نیفتاد.
* چرا؟ یعنی مخالفتی علیه آقای طهماسب وجود داشت؟
-مخالفت نه ولی تمایل به بهرام زند بیشتر بود. آنسالها مدیر دوبلاژ جوان، خوب و خوشذوقی بود. قرار شد او کار کند و کار هم خوب از آب در آمد.
* آقای ملکآرایی، من چندین بار سریال امام علی (ع) را از ابتدا تا انتها دیدهام. شما در این سریال، هم بازی کردید هم به جای خودتان گویندگی کردید. اصلا قصد ندارم از نظر احساسات مذهبی شما را تحریک کنم اما بیتعارف باید بگویم که به نظر میرسد هم بازیهای ارایهشده و هم دوبله این فیلم، از اعتقاد قلبی عوامل ریشه گرفته است. بازی شما هم به نظرم، یک موضوع اعتقادی بود نه هنرپیشگی!
-بله. سخن که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند! بازی من در آن کار یک چیز درونی بود. ببینید، شاید عدهای به دلیل مشکلات جامعه گله مندی هایی داشته باشند اما همه ما اعتقادات قلبی داریم. ما با این اعتقادات بزرگ شدهایم. من، روزها که میخواهم از خانه بیرون بروم، میگویم یاعلی! شب هم که به خانه برمیگردم و میخواهم بخوابم باز همین ذکر را میگویم. این نکتهای است که به من مربوط است و درونی من است به همین دلیل تا جایی که توانستم در سریال امام علی (ع) مایه گذاشتم.
من، روزها که میخواهم از خانه بیرون بروم، میگویم یاعلی! شب هم که به خانه برمیگردم و میخواهم بخوابم باز همین ذکر را میگویم. این نکتهای است که به من مربوط است و درونی من است به همین دلیل تا جایی که توانستم در سریال امام علی (ع) مایه گذاشتمجایی در سریال بود که آقای میرباقری صبح من را صدا کرد و گفت امروز صحنهای داریم که در چادر، حضرت علی(ع) پارچه سبزی به بازوی تو میبندد، میخواهم عکسالعملت خوب باشد. این صحنه چند بار تکرار شد و هربار من گریه میکردم. الان هم که دارم حرفش را میزنم، منقلب شدهام. (اشکش را پاک میکند.) کمی بعدتر درگیری و بحث پیش آمد که چرا باید پارچه را به دست قیس ببندد و به دست مالک نبندد! به همین دلیل یک شال سبز هم به دست مالک اشتر بسته شد. خلاصه بعد از چند بار برداشت آن صحنه، وقتی از چادر بیرون آمدیم، آقای میرباقری، باقی عوامل و خدا رحمت کند مازیار پرتو که فیلمبردار کار بود، همگی تشکر کردند و گفتند همانی شد که میخواستیم. ولی همانی بود که خودم میخواستم و از درونم جوشیده بود.
* حضرت علی(ع) را چه کسی بازی میکرد؟ ظاهرا مهدی فتحی بوده است.
-نه. هر دفعه یکی از بچهها بود. کسی آن نقش را بازی نمیکرد. قرار بود یک دست زبر و کارگری باشد. سر دوبله آن کار یکی از افرادی که قرار بود جای خودش حرف نزد، مهدی فتحی بود که من مخالفت کردم.
* جالب است که در آن کار بهزاد فراهانی، پرویز پرستویی، شما و مهدی فتحی به جای خودتان حرف زدید.
-من خیلی موافق بودم که اینها به جای خودشان حرف بزنند. نمیشود که یک گوینده بیاید جای پنج شش رل حرف بزند. من موافق نبودم و اعلام هم کردم.
* آقای زند هم موافق نبود؟
-نه ایشان هم موافق نبود. بعد هم یک مشکلی وجود داشت و آن این بود که مهدی فتحی با گویندهها هماهنگ باشد. صدابردار کار آقای روشن بود. سر همین قضیه به او گفتم در زمانهای مشخص با فتحی تمرین کن تا روان بشود زیرا فتحی آدم مستعد و هنرپیشه خوبی است. بعد بدون اینکه به کسی بگوییم به بهرام زند هم گفتیم و قرار شد فتحی بعدازظهرها بیاید تمرین کند. سر همین قضیه خیلیها کمر به قتل من بستند و با من مشکل پیدا کردند. حتی به آنجا رسیدند که من به جای خودم حرف نزنم و گوینده دیگری به جایم حرف بزند!
* نظر مدیر دوبلاژ چه بود؟ پیش از این حرفها شما را انتخاب کرده بود؟
-تا حدودی تحت تاثیر قرار گرفت. من هم آن موقع ایران نبودم و برای سفری به سوئد رفته بودم. وقتی آمدم آقای بیکزاده من را صدا کرد و گفت شهروز، دوستانی که این همه از آنها دفاع کردهای به اینجا رسیدهاند که فرد دیگری به جایت حرف بزند. من هم گفتم بیخود کردهاند! با بهرام زند هم که حرف زدم، گفت آخه!... و من گفتم آخه ندارد! در نتیجه خودم به جای خودم حرف زدم. من میدانستم که در بازی چه کار کردهام به همین دلیل زیر و بم نقش را میشناختم.
* پس زورتان میرسید؟
-بله. یک جاهایی زورم میرسید. (میخندد)
* چطور شد که آقای میرباقری برای نقش قیس سراغ شما آمد؟
-نمیدانم. یک روز به من زنگ زدند که شهروز بیا. من هم رفتم و قرارداد امضا کردیم.
* بحث ارادت به حضرت علی (ع) شد. در سریال «امام علی(ع)» یک بازیگر به اسم علی آزاد بود که نقش ابن عباس را بازی میکرد و از بازیگران پیش از انقلاب بود.
-بله. او عاشق علی(ع) بود. در روزهای فیلمبرداری هماتاق من بود.
* سوالم دقیقا ناظر به همین نکته است. چون میگویند این بازیگر در صحنهای قرار بوده به درون چادری برود که حضرت علی (ع) در آن بوده است. این صحنه را قرار بوده بازی کند اما شنیدهایم که این بازیگر دست و پایش را گم میکند و وقتی داخل چادر میرود، بیرون نمیآید. وقتی عوامل پس از تاخیر علی آزاد، داخل چادر میروند، میبینند او درگذشته است!
-بله او سکته کرد. اتفاقا شب قبلش به من زنگ زد که شهروز بچهها امانتی آوردهاند بیا بگیر و از این حرفها. بعد پرسید فردا صبح میآیی؟ گفتم نه من فردا آفیش نیستم.
* فیلمبرداری کجا بود؟
-در ورامین.
خلاصه، گفت باشد من صبح میروم و شب بهت زنگ میزنم. ولی رفت و دیگر نیامد. او کمی ناراحتی قلبی داشت. اما در آن صحنه، هیجانزده شده بود و درگذشت.
* یک برگ دیگر از خاطرات را ورق بزنیم. شما در دوبله فیلم «کازابلانکا» هم حضور داشتید.
-بله رل آن افسر آلمانی را میگفتم. آن کار را خدابیامرز شرافت دوبله کرد. آقای شرافت در کارهای خوبی به من مراجعه میکرد من هم سعی میکردم ارایه خوبی داشته باشم و اینگونه بود که بدهبستان خوبی با هم داشتیم. به همین دلیل در اکثر کارهایی که دوبله میکرد، حضور داشتم. و کارهای ماندگاری را هم دوبله کرد. مثلا یک سریالی را کار میکرد که به من آمد گفت رلی که باید بگویی یک جوان ۱۷ ساله است و در نهایت به سن ۹۰ سالگی میرسد. سریال خانواده فورسایت بود. مرحوم نوربخش و خانم کاظمی هم در آن کار بودند. شرافت به من گفت همه دورههای سنی این نقش را باید خودت بگویی و من هم قبول کردم. این کار برای تلویزیون بود منتهی بخشی از آن را در تلویزیون، بخشی را در استودیوی نقش جهان و مقداریاش را هم در استودیوی دیگری کار کردیم.
* بحث آقای دوستدار را هم کردیم. یک فیلمی که دوباره دوبله شد «دو پلیس زبل» بود که شما در دوبله دومش حضور داشتید. در دوبله اول سعید مظفری و ایرج دوستدار بودند. در دوبله دوم ابوالحسن تهامی و ایرج دوستدار منتهی دوستدارِ دوبله دوم...
-بله. صدایش آن طراوت و سرزندگی را نداشت. نمیگذاشتند و او مشکلات زیادی داشت. خیلی کارها بود که گوینده در آنها جای خودنمایی داشت اما بعد از انقلاب جلوی این کارهای دوستدار گرفته شد. البته خیلی از مسایل هم به خودسانسوری خودمان برمیگشت. پس از سالهای انقلاب، برای دوستدار مسایل شخصی به وجود آمد و از دوستان و اطرافیانش اذیت و آزار دید. مسایل کاری یا سانسور و اینها نبود که خیلی اذیتش کرد مثلا مستاجرش برایش مشکلاتی به وجود آورد یا وقتی که درگذشت، یک سری از دوستانش داروخانهاش را مصادره کردند.
* داروخانه زهره نو؟
-بله.
* پس رفتن طراوت از صدایش ربطی به محدودیتهای کار نداشت؟
-نه. از طرف دوستان و نزدیکانش اذیت شد.
* یکی از مدیر دوبلاژهایی که شما زیاد با او کار کردهاید سعید مظفری است. نظرتان درباره کار آقای مظفری چیست؟
-سعید، فریدون دائمی و ناصر ممدوح با هم آمدند. محصل بودند؛ کلاس یازدهم. دائمی به مسیر دیگری رفت، ممدوح مسیر دیگر و سعید مظفری هم به راه دیگر. مظفری گویندهای بسیار فهیم بود که مسایل اجتماعی را به خوبی درک میکرد به همین دلیل در کار مدیریت دوبلاژ موفق شد و الان هم رقیب ندارد. میتوانم به جرات قسم بخورم که جزو تاپترین آدمهای این کار است. مثل زهره شکوفنده و اکبر منانی اینها مدیر دوبلاژهایی هستند که نظیر ندارند. مظفری در سالهای پیش از انقلاب در دوبله فیلمهای مربوط به جریان روزمره حضور داشت که البته مشکلاتی هم برایش به وجود میآوردند. ما هم پشتش ایستاده و برایش رجز میخواندیم یعنی از مدافعانش بودم. خیلی وقتها به خاطرش درگیر شدیم و بزنبزن داشتیم!
سعید در جاهایی دیالوگ فیلم را عوض میکرد و فیلم اصلا چیز دیگری میشد یعنی استعدادی خدادادی داشت.
* به نظرتان در امانتداری خدشه وارد نمیشد؟
-خب چارهای نداشت. اگر نمیکرد چه میکرد؟ صاحب فیلم میآمد میگفت سعید جان به این فیلم مجوز نمیدهند او هم میرفت برای فیلم دیالوگهای جدید مینوشت. به همین دلیل میگویم که نابغه است. مظفری گوینده قدرتمندی هم هست و صدای زیبایی دارد. او از جمله هنرمندانی است که هنرشان باعث پیشرفتشان شد.
مظفری در استودیوی پاسارگاد خیلی فعالیت میکرد.
* این استودیو برای چه کسی بود؟
-حسین رحیمی. خدا رحتمش کند؛ پیش از انقلاب این استودیو را تاسیس کرد. اکثر مدیر دوبلاژها با او همکاری خوبی داشتند. آدمی خوشحساب و طرفدار گویندهها بود. اگر کسی مشکلی داشت، بدون این که سروصدایی کند آن را حل میکرد. مثلا وقتی میخواستم عروسی کنم، من را صدا کرد و گفت پول احتیاجی نداری؟ اینطور از کار آدمها گره باز میکرد.
* استودیوی شهاب چطور؟
-متعلق به آقای روبیک بود.
* ظاهرا در تاریخ دوبله، دو نفر روبیک داریم!
-بله یک روبیک دیگر هم بود که استودیوی دماوند را داشت. او ارتشی بود. (فکر میکند) نه؛ ۳ تا روبیک داشتیم. یکی روبیکِ شهاب بود. یکی روبیکِ استودیو دماوند. یکی روبیک منصوری بود که استودیی دیگری را داشت که بیشتر فیلمفارسی کار میکردند. اسمش به یادم نمیآید ولی نزدیک خیابان کریمخان بود.
* آقای ملکآرایی چه شد که شما مدیر دوبلاژی نکردید؟
-بنا به مسایل خودم از این کار خوشم نمیآید. سال ۵۰ تا ۵۷ سالی صد تا دویست فیلم داشتم. فیلمهای ارتش، ژاندارمری و نیروی انتظامی به من میرسید و طرف قراردادشان بودم. من این فیلمها را به مرحوم شرافت، مقبلی، شایگان و حمید میدادم که کار کنند.
* حمید منوچهری؟
-نه. حمید فامیل این بنده خدا بود. خدا آقای آرکادی صاحب استودیوی تلویزیون فیلم را رحمت کند. از من میپرسید «چرا خودت این فیلمها را کار نمیکنی». من بیشتر این فیلمها را به مرحوم مقبلی دادم که در استودیوی نقشجهانِ خودشان دوبله کرد. چون دو استودیوی نقش جهان داریم. مقداری از فیلمها را هم دادم به همین آقای آرکادی که خودش توزیع کند.
واقعا هم از کار مدیر دوبلاژی خوشم نمیآید. من حدود ده دوازده سال مدیر داخلی تئاتر بودم این است که از این محبتهایی که به خاطر مدیر بودنت است، اصلا خوشم نمیآید. اینطور دوست و دشمنت را گم میکنی و نمیدانی احترام و محبتی که به سمتت میآید برای چیست به همین دلیل هرچقدر که آرکادی بحث کرد، قبول نکردم. آن موقع این فیلمها را باید تکثیر هم میکردیم چون آموزشی بودند و در کلاسهای آموزشی مراکز ارتش، نیروی انتظامی و ژاندارمری پخش میشدند مثلا فیلمهای نیروی انتظامی درباره چگونگی ترفندهای جیببرها، امنیت مرزها و چنین مسایلی بود.
* آقای ملکآرایی یکی از گویندههای خوب دوبله، حسین معمارزاده بود که متاسفانه سال ۷۵ درگذشت و این روزها یادی از او نمیشود.
-حسین معمارزاده و بهروز وثوقی و منوچهر والیزاده با هم وارد دوبله شدند. اینها بچههای سرسبیل هستند. وثوقی که هنرپیشه شد. معمارزاده تئاتر بازی میکرد ولی خیلی جویای نام نبود. گوینده بسیار خوب و آدم احساسیای بود.
* در سریال امام علی(ع) هم گویندگی واقعا تحسینبرانگیزی به جای سیروس گرجستانی داشت.
-کارش حرف نداشت. گوینده تاپ و تیپگویی بود. روحش شد.
* از ژرژ پطروسی هم گفتیم...
-آقای پطروسی جزو انجمن اسلامی ارامنه است. (میخندد)
* چرا؟
-آخر همه فیلمهای مذهبی را میدادند او دوبله کند. (میخندد) ژرژ در همان زمان اعتصابهای دهه ۵۰ آمد. معرف ژرژ به کار دوبله، آقای آلبرت مسئول فنی استودیوی شهاب بود.
* به جوانترهای دوبله بپردازیم. فرق گویندههای جدید و قدیمی دوبله در چیست؟
-تفاوت قدیمیها و جوانترها کاملا مشخص است. گویندههای قدیمی یک چیزی برای ارایه دارند ولی گویندههای جدید ندارند. از سال ۶۴ گویندگان جدید آمدند و دیگر کمکم دارند از طریق تلویزیون بازنشسته میشوند. البته گویندگان جدید نسلبندی دارند و همهشان یکی نیستند.
اگر شما دنبال کار حسین معمارزاده یا ژاله کاظمی و ژاله علو هستید، در کار نیروهای جوان پیدایش نمیکنید در صورتی که این بچهها بسیار آدمهای خوب و صمیمیای هستند اما چون با عشق وارد این کار نشدهاند و به خاطر حرفه وارد دوبله شدهاند نمیتوانید کار گویندگانی مثل معمارزاده، کاظمی یا علو را در آنها ببینید. نمیدانم چرا اینطور است. ما در این جوانها گویندگان خیلی خوبی داریم اما فقط در چارچوب خودشان خوبند در قالب هنری آنچنان محبوب نیستند.
* شاید علتش این باشد که آن زمانی که عطاالله کاملی یا ژاله علو یا کاظمی گویندگی میکردند، دوران ستارهسالاری سینما بوده است.
-نه علتش این نیست. ژاله علو جای هنرپیشه خاصی حرف نزده است. نه سعی کرده رل بزرگ بگوید نه در کار دوبله شناخته شود. خانم خردمند هم همینطور بود.
* خانم خردمند، خیلی هم دوبلور فعالی نبود!
-بله ولی محبوب و شناختهشده بود. اینها گویندههایی هستند که با مردم هماهنگ بودند یعنی مردم با کارهایشان ارتباط برقرار میکردند. الان متاسفانه بچههای گوینده نمیتوانند با مردم ارتباط برقرار کنند. آنطور که مرحوم افضلی یا مقبلی با مردم ارتباط برقرار میکرد، جوانترها نمیتوانند. نمیدانم چه دلیلی دارد. من همه این بچههای جدید را دوست دارم ولی نمیدانم چرا آن ارتباط برقرار نمیشود. واقعا حقشان این نیست که اینطور باشد. اینها واقعا بچههای هنرمند و باسوادی هستند ولی نمیتوانند ارتباط برقرار کنند. شاید مردم با آنها ارتباط برقرار نمیکنند.
* برای ادامه راه دوبلورهای قدیمی چه راهکاری در پیش بگیریم؟ با برگزاری کلاسهای دوبله موافقید؟
-دوبله، هیچ کلاسی ندارد. همه کلاسهای دوبله، کلاهبرداری هستند. راحتتان کنم.
* حتی کلاسهایی که گویندگان حرفهای برگزار میکنند؟
-بله. حتی آن کلاسها. چون دوبله کلاس ندارد و فقط به دیدن و یادگیری شخصی ربط دارد. مثل دانشجویی که در خانه مینشیند، درس میخواند و میخواند تا قبول شود. این که شما بیایی کلاس بگذاری و مبلغی بگیری، چه چیزی را میخواهی به آنها یاد بدهی؟ اینها باید فیلم ببینند و به کار گویندگان قدیمی و ریزهکاریهایشان توجه کنند.
من سالها در استودیوی پاساگارد نگاه کردم. از ۹ صبح میرفتم تا ۴ بعد از ظهر فقط نگاه میکردم. یک جمله هم نمیگفتم. حتی همهمه هم نکردم. من و قدیمی ها مثل منوچهر اسماعیلی هنوز دنبال یادگیری هستیم. آقای اسماعیلی هنوز میشنود تا از هر صدایی استفاده کند. الان جوانهایی هستند که از راه نرسیده میخواهند کار اصلی را بکنند. وقتی هم ایراد را به آنها بگویی، میگویند نه این طوری که ما میگویم درست است اما اگر به پست یک مدیر دوبلاژ سختگیر مثل زهره شکوفنده بخوردند، اشکشان درمیآید.
در دوبله قله آخر وجود ندارد. همیشه به پسرم هم نصیحت میکنم که در زندگی قلهای را انتخاب کن به آن نرسی چون اگر برسی تمام شده و باید پایین بیایی. وقتی قلهای را انتخاب کنی که به آن نرسی، مرتب در حال تلاش و کوشش خواهی بود اما اگر قله راحتی را انتخاب کنی، زود به آخرش میرسی. من هم هنوز در حال یادگیری ام. الان ۸۰ درصد بچههای ما جاهایی را انتخاب کردهاند که باید از آنها پایین بیایند. دوبله حرفهای است که هیچ وقت به بینهایتش نمیرسی. همیشه باید تلاش و کار کنی تا رشد داشته باشی.
نظر شما