به گزارش خبرنگار مهر، نشر نون تازهترین رمان فردریک بکمن نویسندة رمان پرفروش «مردی بهنام اُوِه» را منتشر کرد. این رمان که هشتمین اثر او نیز هست «ما در برابر شما» نام دارد و با ترجمه مستقیم از زبان سوئدی توسط نشرنون و در قالب «منظومه داستان ترجمه به چاپ رسیده است.
«ما در برابر شما» که به تازگی منتشر شده؛ مانند دیگر آثار بکمن با استقبالی بیسابقه نه تنها در کشور سوئد، که در سرتاسر دنیا مواجه شده است و نشر نون، اولین ناشری که این نویسنده را به مخاطبان ایرانی معرفی کرده است، اثر دیگری از این نویسنده سوئدی را منتشر کرده است. میتوان گفت ایران نیز جزو اولین کشورهایی است که ترجمه این اثر جدید را عرضه میکند.
بعد از تمام اتفاقاتی که ساکنین شهر شمالی بیورناستاد با آن رو به رو شدند، حالا دوباره به نظر می رسد چالش جدیدی در انتظار آن هاست: این شهر در رمان «شهر خرس» حوادث زیادی را از سر گذراند. «ما در برابر شما» داستان این شهر است در ماههای پس از آن حوادث. رمان «ما در برابر شما» تصویری است فشرده از روابط انسانی در شهری کوچک. داستانی دربارة وفاداری، دوستی و عشقی که همهچیز را به مبارزه میطلبد.
الهام رعایی تا کنون چهار رمان از این نویسنده سوئدی را ترجمه کرده که همه توسط نشر نون منتشر شدهاند. رمانهای «شهر خرس» «و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر میشود» «و من دوستت دارم» و «ما دربرابر شما». «ما دربرابر شما» به تازگی در لیست پرفروشهای نیویورک تایمز نیز معرفی شده است. «مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است» «بریتماری اینجا بود» و «تمام آنچه پسر کوچولویم باید دربارهی دنیا بداند» دیگر رمانهای این نویسنده هستند ...
گوتنبرگ پست در توصیف این رمان می گوید «بکمن درباره وفاداری و عشق مینویسد و بهشکلی درخشان احساسات میان شخصیتها را به تصویر میکشد» از دیگر آثار بکمن میتوان به «مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است» و «و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر میشود» و اثر طنز «تمام آنچه پسرکوچولویم باید درباره دنیا بداند» اشاره کرد.
در بخش هایی از این رمان می خوانیم:
دو زن، فاطمه و آنکاترین، در ماشین کوچکی در جنگل نشستهاند. بهار پیش بود که پسرهایشان، بوبو و آمات، همتیمی شدند. خرسهای روی پیراهنهای آنها حتی مادرهایشان را نیز با هم متحد کرده است. فاطمه تابستانها نظافتچی بیمارستانی است که آنکاترین در آن پرستار است. پس شروع کردند به اینکه قهوهشان را با هم بنوشند و در آن بین بفهمند که شاید بین محل تولدشان فاصلة زیادی باشد اما طرز تفکرشان شبیه هم است: هر دو سخت کار میکنند، بلند میخندند و با تمام وجود عاشق بچههایشان هستند.
اولین گفتوگوهایشان دربارة شایعة سقوط بیمارستان بود. فاطمه برایش تعریف کرد که وقتی برای نخستین بار با بچهای در شکم وارد بیورناستاد شد اولین کلماتی که به لهجة این شهر یاد گرفت این بود: «سخته.» فاطمه عاشق مردم اینجا است، چون وانمود نمیکنند همهچیز روبهراه است. زندگی سخت است، درد دارد و آنها به این معترفاند. اما بعد از این جمله پوزخندی میزنند و میگویند: «اما به درک! اگه سخت نبود که هر بچهشهری سوسولی از عهدهاش برمیاومد!»
رمان «شهر خرس» با ۴۴۸ صفحه و تیراژ ۱۰۰۰ نسخه توسط نشرنون منتشر شده است.
نظر شما