مجله مهر - فتحعلیچاه*: در میان حرمسرای همایونی در حال سرکشی از عده و کیفیت اولاد خویش بودیم، به سَبب رفعت ملوکانه به امور نسوان نیز رسیدگی مینمودیم. مخبرالدوله خبر آورد که تعدادی از نمایندگان پارلمان میل به شرفیابی دارند، امر فرمودیم که داخل شوند و عرض زحمت دارند.
جملگی شرفیاب شدند و عرض داشتند قبله عالم، چه کُنیم؟ سر مبارک همایونی را به سویشان چرخانده و فرمودیم چه را چه کنید؟
بگفتند: سالیان درازی است که عزم نسلکشی در بلاد داریم، چند صباحی تلاش نمودیم تا سنتِ "ذریه کمتر، زندگی بهتر" را رواج دهیم، هنگامی که از آن ناامید شدیم، به تکاپو افتادیم تا با گرانیِ رستمکُش و خرج بالای ازدواج، از زاد و ولد در بلاد ایران زمین جلوگیری به عمل آوریم، مع الاسف این تیر نیز به سنگ نشست.
ریش مبارک را خارانده و فرمودیم: مگر گرانی افاقه ننموده است؟ علیالظاهر پوست سر رعیت را کندهاید.
بگفتند اثر که داشته است، لیکن مُکفی نبوده است، فیالیوم من باب انقراض نسل ایرانی چه کُنیم؟
فرمودیم خطیئه شما آن بود که رخصت ازدواج به رعیت داده و پس از این خبط نابخردانه، کمر به ممانعت از ازدیاد جماعت آنان بستهاید. علیالقاعده باید به گونهای رفتار کنید که نسوانِ رعیت را توانی برای مادر شدن نباشد. زین حیلت همایونی، جامه از گریبان یکدیگر دریده و با حیرت فراوان عرض داشتند، چسان ممکن است؟
فرمودیم میبایست سن تزویج نسوان را بالا ببرید، اینگونه تا به خویش آیند نه زمانی باقی مانده است و نه توانی برای ولدآوری.
عرض داشتند که رعیت نمیپذیرد. رعایا میخواهند خود برای زندگی خویشتن تصمیم بگیرند و آزاد باشند. عشقورزی نموده و مزدوج شوند.
پس از اندکی تدبیر و کیاست فرمودیم، من باب بسته دهان ناموافقان، این طرح وزینِ همایونی را کودکهمسری لقب بزنید.
میرزاحسنخان رعیتالدوله، صدر اعظم دربار همایونی روی به فخرالتاج (فرزند سوم از سوگلی سیزدهم ما) نموده و بگفتا: چگونه این جا افتاده دوشیزهی ۱۷ ساله را کودک نام نهیم؟
امر نمودیم فخرالتاج به اندرونی شود، سپس فرمودیم، می بایست به تُنبان مغالطاتِ فراوان چنگ زنید.
مجمع از این پاسخ درخور همایونی شگفت زده شدند و عرض داشتند: مِن باب تجربه، ابتدائا قبله عالم سن ازدواج در حرمسرای خویش را فزونی میدهند؟
برآشفتیم و فرمودیم اوووف بر شما؟ سن تزویجِ نسوانِ حرمسرا را فزونی دهیم تا قوه اولاد آوری برای ما از کف برود؟ نمیدانید فزونی اولاد به مثابه فزونی اقتدار ماست؟ هرآنگاه که تزار روس و سزار روم ید نامبارک خویش را به این خودکشی آلوده نمودند، با ما از این امر ناصواب سخن برانید. جملگی را از دربار بیرون رانده و به سراغ سرشماری نسوان خویش رفتیم.
* از خاطرات: فخر زمان، خاقان اعظم، چاه چاهان، ابوالخواقین، بدرالسلاطین، والا چهنچاه عالم فتحعلیچاه
نظر شما