خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: مردادماه امسال هنگام اجرای نمایش «ریچارد سوم اجرا نمیشود» به کارگردانی روجالله جعفری که نمایشنامهاش نوشته ماتئی وینسییک نمایشنامهنویس رومانیایی؛ سراغ مترجم این اثر اصغر نوری رفتیم و درباره تجربه ترجمه این اثر، مسائل تاریخی کمونیسم، تلفیق خیال و واقعیت، رویکرد نمایشنامهنویس و متن مورد نظر گفتگو کردیم. (اینجا)
طی روزهای گذشته که نمایش «ازدواج آقای میسیسیپی» به کارگردانی احسان فلاحتپیشه در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا میشود، بهانه دوبارهای برای گفتگو درباره اتفاقات قرن بیستم و نمایشنامهنویسی درباره آنها پیدا کردیم تا با کارگردان این نمایش گفتگو کنیم. «ازدواج آقای میسیسیپی» یکی از نمایشنامههای مهم فردریش دورنمات، نویسنده سوئیسی است که علاوه بر نمایشنامه، داستانهای پلیسی و نوشتههای دیگری هم در کارنامه دارد. دورنمات را به عنوان نویسندهای بدبین میشناسند که رگهای از ناامیدی و یاس در آثارش وجود دارد. از این نویسنده، نمایشنامههایی چون «ملاقات بانوی سالخورده»، «رمولوس کبیر» یا «فیزیکدانها» طی سالهای گذشته بارها در کشورمان روی صحنه رفته یا در قالب تلهتئاتر پخش شدهاند.
اجراهایی هم که از این متون روی صحنه رفته یا ارائه شدهاند، از جمله «ملاقات بانوی سالخورده»، «رمولوس کبیر» و «ازدواج آقای میسیسیپی» بر پایه ترجمههای زندهیاد حمید سمندریان از این نمایشنامهها بودهاند.
دورنمات، ۳ رمان پلیسی مهم دارد که ترجمه فارسیشان به قلم محمود حسینیزاد توسط نشر ماهی چاپ شده و بخشی از گفتگوی ما با احسان فلاحتپیشه را به خود اختصاص دادهاند.
به تعبیر نگارنده مطلب، دورنمات یکی از نویسندگان و نمایشنامهنویسان مهم ادبیات پلیسی و ادبیات نمایشی است که تحلیل آثار و نوشتههایش میتواند برای جامعه مخاطب و منتقد راهگشا و مفید باشد. به همین دلیل و در ادامه گفتگو با کارگردان نمایش «ازدواج آقای میسیسیپی»را از نظر میگذرانیم که چندسال پیش هم همین متن را در سال ایرانشهر اجرا کرد و حالا با تغییراتی دوباره آن را روی صحنه برده است.
مشروح این گفتگو را میخوانیم؛
* آقای فلاحتپیشه اولین مواجهه شما با دورنمات، در چه متنی بود؟ یکی از داستانهایش یا نمایشنامههایش؟
اولین مواجههام با دورنمات، یک نمایشنامه بود؛ اگر اشتباه نکنم «غروب آخر روزهای پاییز».
* پیشتر داستانهایش را خوانده بودید؟
در ادامه مطالعه «غروب آخر روزهای پاییز» بود که در سالهای اخیر سراغ داستانهایش رفتم و آنها را خواندم.
* برداشتتان از داستانهایش چه بود؟ احتمالا منظورتان همان سهگانه پلیسی «قول»، «سوءظن» و «قاضی و جلادش» است!
بله. و برایم خیلی جالب و جذاب بود؛ این رویکردی که دورنمات به مسائل پلیسی دارد. همانطور که خودش هم میگوید این نوشتههای پلیسیاش به نوشتههای مذهبیاش تنه میزنند. چون در انتهای کار قرار است گشایشی حاصل شود و شخصیت خطاکار یا گناهکار کفاره گناهانش را پرداخت کند. در واقع قرار است شخصیت پلیس بر آن نیروی شری که در پی آن است، فائق بیاید. چیزی که برای من جالب بود همین رویکرد بود یعنی اینکه قرار است خطاکاری در بگیروببندهای پلیسی پیدا شود و به سزای اعمالش برسد. به عبارتی برای هر خطاکاری یک قیامت و پایان کاری وجود دارد. خود دورنمات گفته این زاویه نگاه، خیلی شبیه به متون و وعدههای مذهبی است که بالاخره روزی حق برملا خواهد شد.
* بله خب دورنمات فرزند کشیشی پروتستان بوده و تاثیر آموزههای مذهبی در افکارش طبیعی است!
منتهی آن نگرشی که در داستانهای پلیسیاش دارد یک بهانه است؛ بهانهای برای اینکه یک سری مباحث فلسفی و انسانی را مطرح کند. هنگام مطالعه داستان «سوءظن» چیزی که دستگیرم شد رویکرد مهم دورنمات نسبت به مساله شر است. رویکرد او این است که شر فراگیر است و خیر هم از جدال با او ناتوان است. این عامل است که داستانهای دورنمات را برایم جذاب میکند. حتی در «قول» هم میبینیم که شخصیت پلیس در نهایت موفق نمیشود بر شخصیت منفی غلبه کند و با رخدادن یک تصادف، متوجه میشود که اینهمه سال خودش را اسیر کرده بوده است. اگر اشتباه نکنم میفهمد که مدتها خودش را در پمپبنزین معطل کرده تا رد جنایتکاری را بزند! اما متوجه میشود همه تلاشهایش بیهوده و خطا بوده است. نامهای از یک پیرزن به دستش میرسد و از خلال خاطرات یک پیرزن متوجه میشود که اصل ماجرا زیر سر که بوده است!
همین وضعیت با آن رویکرد بدبینانهای که دورنمات به هستی و جهان دارد _ و خب، بیراه هم نیست _ که خیر از جدال با شر ناتوان است، برایم خیلی جذاب بود و هست. دورنمات حتی در «سوءظن» ما را به آستانهای میرساند که برای شخصیت پلیسی (بازرس برلاخ) هیچ روزنه امیدی باقی نمیماند و وقتی در نهایت ناامیدی زیر دست شکنجهگر نازی گرفتار شده، به یک رویکرد اسطورهای مثل گالیور پناه میبرد و او را وارد داستان میکند که همان شخصیت یهودی سرگردان است. همین مرد آواره و سرگردان است که میآید و به پلیس کمک میکند. مثل این است که فقط یک معجزه در عین ناباوری میتوان او را کمک کند. در مقیاس بزرگتر، معجزه است که میتوان بشر را از شر مطلق نجات دهد.
* ولی بدبینی جاری در آثار دورنمات، چندان ناامیدانه نیست که به بنبست منتهی شود! همانطور که شما هم گفتید، راه گریزی را برای روز مبادا باز میگذارد.
خب میدانید که دورنمات و کافکا را پیامآوران ناامیدی لقب دادهاند. در آثار دورنمات میبینیم که این نومیدی بهجای امیدِ واهی دادن به بشر _ در جهان پرفاجعه _ نشسته است.
* بهنظرتان علتش چیست؟
چون میخواهد مخاطب را از انفعال خارج کرده و به فکر وادار کند که باید برای این وضعیت چارهاندیشی کند و در نهایت خودش، جزئی از شر نباشد.
* سراغ نمایشنامه «ازدواج آقای میسیسیپی» برویم که این شبها با کارگردانی شما روی صحنه است. شما روی متن این نمایشنامه چه کاری انجام دادید؟ آیا برای رسیدنش به اجرا دراماتورژی انجام شد؟
راستش عنوان دراماتورژی برای کاری که ما کردیم، زیاد و درشت است. میتوانم در این باره از لفظ بازنگری و نگاه مجدد استفاده کنم. کاری که ما کردیم، تلخیص متن است. در اجرا هم سعی کردم به واسطه دخل و تصرفمان در متن، بعضی تصویرسازیها و تعویضها را که در تابلوهای نمایش میبینید، ارائه کنم؛ مثل صحنه کشیشها. خب این چیزی است که در معاصرترین متنها هم اتفاق میافتد؛ حتی متنی که شما نوشته باشید. یعنی متن نیاز به بازنگری دارد تا با شرایط اجتماعی و روز جامعهتان همسانسازی شود. ما هم به همین دلیل روی متن «میسیسیپی» این کار را کردیم. دورنمات این متن را در دورهای نوشته که به نظر میرسد خیلی عصبانی بوده است.
* از دنیای اطرافش؟
بله و پرخاشگرانه هم به نحلههای فکری و سیاسی آن دوره حمله برده است؛ حتی به گونههای نمایشی باب روز که در آن دوره شناختهشده بودند. بههمین دلیل میبینید که حتی جنس فاصلهگذاری برشتیاش هم به گونه دیگری است. متن «ازدواج آقای میسیسیپی» متنی سختفهم و وراج است و در دورهای نوشته شده که جهان در سالهای جنگ سرد، بین دو قطب غرب و شرق قرار گرفته بود. خیلی از مفاهیم آنزمان در دورهای که ما الان در آن زندگی میکنیم، محلی از اعراب نداشته و قابل فهم نیستند. بله، مساله امروز نیستند اما کماکان آن جوهر متن دورنمات برای اجرای امروز قابل استفاده است.
* چه جوهری؟
همین که هر تفکر جزماندیش و صلب، میتواند به نابودی بشر منجر شود. یعنی فردی که میخواهد نجاتدهنده باشد، خلاف داعیهای که دارد، دیگران را به نابودی میکشاند. این مفهومی است که سعی کردم در اجرای «ازدواج آقای میسیسیپی» آن را حفظ و پررنگاش کنم.
اجرای نمایش «ازدواج آقای میسیسیپی»
* یک نکته و تامل؛ بهنظرتان میشود بین آدمهای آثار دورنمات نقب زد و حضور اندیشهشان را در کارهای مختلفش مشاهده کرد؟ یعنی مثلا میدانیم که او به مرامهای مختلف از جمله کمونیسم و نازیسم قرن بیستمی تاخته است. این کار را در «ازدواج آقای میسیسیپی» انجام میدهد. اما در رمان «سوءظن» نجاتدهنده بازرس برلاخ دوست قدیمیاش همان یهودی سرگردان و خانه به دوش است. میشود در این میان کُدها و اشاراتی پیدا کرد که مثلا قربانیان نازیسم در «ازدواج آقای میسیسیپی» همان نجاتدهندگان در «سوءظن» هستند؟
نه. اینها نباید اشتباه گرفته شوند. شریعت موسیای که «ازدواج آقای میسیسیپی» حرفش هست و آقای دادستان از آن دَم میزند، ربطی به یهودی ولگرد «سوءظن» ندارد. همین اتفاق درباره انتقاد از کمونیسم با استفاده از شخصیت سنکلود میافتد. دورنمات در واقع دارد بنیادگرایی و جزماندیشی را مورد شماتت قرار میدهد. این نکته باریکی است که باید به آن توجه داشت وگرنه او با اصل و اساس این مرامها مشکلی ندارد. مذهب را هم امری شخصی میدانسته است. مقابلهاش با این تفکرها به این دلیل است که این فکرها در مقاطعی قانونساز شدند یا ادعای این را داشتند که برای بشریت یک بهشت ترسیم میکنند. در حالیکه ناتوان بودند و تبدیل به همان شری شدند که میسیسیپی به آن اشاره میکند. در این نمایشنامه، میسیسیپی را بهعنوان داعیهدار خشونت الهی میبینیم اما از آنطرف سنکلود را هم داریم که نشانگر و نماینده خشونت انقلابی است. توجه کنید که دورنمات انقلاب را نفی نمیکند اما حرفش این است که هرکدام از این تفکرها وقتی به یک ایدئولوژی بنیادگرایانه تبدیل میشوند، میتوانند خلاف آنچیزی که میگویند، عمل کنند. گونه دیگر خشونت را میتوان در شمایل شخصیت وزیر که آدم ابنالوقتی است، مشاهده کرد.
جهانی که دورنمات ترسیم میکند _ در همه آثارش _ جهانی مثالی و تمثیلی است. به همین دلیل هم هست که شخصیتهایش قابل تعمیم و گسترش هستند. شخصیتهای این آثار اسم حقیقی ندارند و صاحب جغرافیا نیستند. در خود نمایشنامه هم این مساله نوشته شده که نمیشود برای این مملکت جایی را متصور شد.
* ولی خب همه میدانیم سنکلود نماینده کمونیستهاست یا مثلا شخصیت وزیر، همان قدرتطلبهای خودخواه هستند!
بله. همینطور است. همین بیزمانی و بیمکانی که دورنمات برای نمایشنامههایش در نظر میگیرد باعث این برداشت میشود. او اسامی و جغرافیا را حذف میکند تا به قول خودش بتواند دایره شمول بیشتری به اثرش بدهد.
* آقای فلاحتپیشه من چندبار متن «ازدواج آقای میسیسیپی» را خواندهام و اجرا را هم دیدهام. میخواهم یک سوال را درباره شخصیت میسیسیپی از شما بکنم. چیزی که برای من مرموز و سوالبرانگیز بود، این بود که میسیسیپی آیا تظاهر به دردپذیری و ریاضت میکند؟ اینکه میگوید میخواهد با ازدواج با آناستازیا کفاره گناهش را بدهد، حقیقت دارد یا دنبال بهانهای برای رسیدن به آن زن زیبا و افسونگر است؟
این به رویکرد شما در قبال نمایشنامه برمیگردد. از یک منظر که زاویه اعتقادی است، میسیسیپی میتواند بر این باور باشد که باید با این ازدواج، کفاره گناهانش را پرداخت کند. اما از منظر دیگر چون نمایشنامه برپایه مساله معامله و تصاحب قدرت اتفاق میافتد، دو مبحث خیلی مهم دربارهاش وجود دارد: قدرت و چیزی که به واسطهاش به وجود میآید یعنی شهوت. این دو تا یکجور همسایگی با هم دارند. در رویکردی که ما در اجرا داشتیم، وقتی چشمهای دادستان به آناستازیا میافتد، دفعتا تصمیم میگیرد. وقتی میبیند که این زن در تله بازجوییاش افتاده، بهجای تحویلدادنش به قانون، تبصرهای برایش درست میکند و با او ازدواج میکند. به زن هم میگوید که با این ازدواج و تحملکردن یکدیگر، کفاره گناهانمان را پس میدهیم. شما میتوانید رویکرد خودتان را داشته باشید. تحلیل و رویکرد من این بود که میسیسیپی بدش نمیآید که...
* با یک تیر دو نشان بزند؟
بله دقیقا. همینطور است.
* آقای فلاحتپیشه باز هم سراغ متنهای دورنمات میروید؟
راستش یک برنامهای داشتم که براساس داستانهای پلیسی او کاری را روی صحنه ببرم. نمیدانم این خواسته چقدر با شرایط تولید تئاتر در کشورمان همخوانی داشته باشد چون واقعا اجرای کارهای پر شخصیت خیلی سخت شده و برای گروههایی مثل ما که کار تولید و تهیه را بهطور مستقل انجام میدهند، این امر سختتر هم میشود. وگرنه یکی از علائق من این است که چنین کاری انجام بدهم.
* برای تحلیل متن تنهایی عمل میکنید یا با چندنفر جلسه شور و مشورت برگزار میکنید؟
تئاتر یک کار تیمی و گروهی است ولی شما در نهایت باید پس از همه تحلیلها به یک فکر و رویکرد مشخص برسید. چون هر نمایش، به معنای ارسطوییاش یک رویکرد و یک کنش دارد. اگر غیر از این باشد، «از هر دری سخنی» میشود. باید روی آن فکر محوری نمایش و آن زیباییشناسی که ناشی از کنش میشود، سوار شوید. همه بحث و تحلیلها هم باید به یک رویکرد مشخص منجر شوند. که انتخاب این رویکرد مشخص، با کارگردان کار است.
نظر شما