به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «فلسفه دین افلاطونی» (از منظری پویشی) نوشته دانیل ا.دامبروفسکی بهتازگی با ترجمه علیرضا حسنپور و طیبه حجتزاده توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۰۵ توسط انتشارات دانشگاه نیویورک چاپ شده است.
نویسنده کتاب، استاد فلسفه در دانشگاه سیاتل و نویسنده ۱۷ کتاب و مقالههای مختلف است. او در کتاب پیش رو، به ذکر برداشتهای مختلف افلاطونشناسان پرداخته و با استناد به متن آثار افلاطون مثل تیمائوس، سوفسطایی، مهمانی، مرد سیاسی، جمهوری و ... و نیز آرای اندیشمندان پویشی مثل وایتهد و هارتسهورن، نظرهای این گروه از مفسران افلاطونی را تحلیل و از آنها دفاع کرده است. دانیل ا. دامبروفسکی معتقد است تفسیر پویشی از آرای افلاطون میتواند در مقابله با سوءتفاهمی که در خصوص نظر افلاطون درباره خدا نزد فیلسوفان و متالهان و دینداران ادیان ابراهیمی به طور کلی پدید آمده، مفید باشد. از نظر نویسنده کتاب «فلسفه دین افلاطونی» کاملترین روایت فلسفه دین افلاطونی در محاورات پایانی افلاطون آمده است.
در این کتاب بحث اصلی این است که چه چیزی در اندیشه افلاطون به عنوان یک متفکر جهان باستان باید حفظ شود. نویسنده کتاب در مقدمهای که برای ترجمه فارسی آن نوشته، اشاره میکند که ادعایش این است که تفکر افلاطون پیچیدهتر است و دیرزمانی است که مورد سوءفهم قرار گرفته است. از نظر او ثبات خدا بخشی از این ماجرا در آرای افلاطون است، اما بیان کاملتر این ماجرا باید مشتمل بر شرحی از پویایی خدا نیز باشد. به تعبیر دقیقتر، وجود خدا چه بسا ثابت باشد، اما فعلیت خدا در معرض سیلانی پیوسته و ستودنی است.
دامبروفسکی میگوید من در جهان اسلام با تفکر محمد اقبال لاهوری آشنایی دارم که عمیقا از اندیشههای هانری برگسون و آلفرد نورث وایتهد تاثیر گرفته و نیز محقق معاصر، مصطفی روزگار را در آمریکا میشناسم. این پژوهشگر میگوید در تاریخ ادیان ابراهیمی، اکثر متفکران، خداباوران کلاسیک بودهاند. اما مشاهده اینکه متفکران متعددی در هر یک از ادیان ابراهیمی بودهاند که از بدیل نئوکلاسیک یا پویشی به جای خداباوری کلاسیک دفاع کردهاند، دلگرمکننده است.
این کتاب ۶ فصل اصلی با عناوین «جدی گرفتن نفس جهانی»، «هستی قدرت است»، «مُثُل به مثابه اموری در پویش نفسانی الهی»، «خداباوری دوقطبی»، «براهین اثبات وجود خدا» و «تشبه به خدا» دارد که در آنها درباره این موضوعات بحث شده است: عدم تقارن در محاورات افلاطون، خدا و خدایان، مشکلات تحلیل موهر، سالمسن و الهیات افلاطون، دفاع هارتسهورن از نفس جهانی، نقد قدرت مطلق، مثل به مثابه اموری در پویش نفسانی الهی، مثل به مثابه اموری مجرد، علم مطلق الهی و خیرخواهی مطلق الهی، واقعیت به مثابه امری دوگانه، برهان وجودی، برهان جهانشناختی، نسبتهای سودمند، افلاطون و عرفان، تشبه به خدا، تقلید از خدا و ...
در قسمتی از کتاب «فلسفه دین افلاطونی» میخوانیم:
براساس تفسیر هارتسهورن از آرای افلاطون، مُثُل ریاضی به طور مستقیم تصویری یا تخیلی نیستند. مثلا خطها فقط به عنوان حدهای ایدئال شهود میشوند به طوری که «حتی علم مطلق هم آنها را دادههایی فقط به شیوهای خاص در نظر میگیرد»، که همچنان با این دیدگاه که خدا مقیاس کمال در جهان است سازگار است.
هارتسهورن زمان زیادی از حیات فکری خود را صرف نقد پرستش قرون وسطایی و نوافلاطونیِ هستی در تقابل با صیرورت کرده است، «آموزهای که غرق در تعارضات است»، پرستشی که عمدتا نتیجه تاثیر پارمنیدس بر افلاطون و این فرض است که چنین تاثیری مقوّم کل فلسفه افلاطون است. هارتسهورن از اکثر مفسران فلسفه افلاطون، که تصور میکنند آخرین کلام افلاطون درباره خدا در جمهوری این است که خدا، یعنی موجود کامل، امکان ندارد تغییر کند، انتقاد میکند. او همچنین کمتر از خودِ افلاطون انتقاد میکند، زیر افلاطون قبل از درک اینکه «حداکثر مطلق ارزش که به هر صورت متصور باشد، بیمعنا یا متناقض است» در این امر راه افراط در پیش میگیرد. «حداکثر مطلق ارزش» را مانند «بزرگترین عدد ممکن» میتوان بر زبان آورد، اما اگر موجودات متناهی سهم و نقشی در بزرگی خدا داشته باشند، همانطور که در حافظه متعالی نفس جهانی چنین سهم و نقشی دارند، این عبارات هیچچیز را بیان نمیکنند.
بر اساس نظر هارتسهورن، معنایی که معمولا به نظریه افلاطون درباره مُثُل نسبت داده میشود در واقع در کتاب نخست متافیزیک ارسطو خلق شده است. بنابراین درست نیست که تصور کنیم بزرگترین مشکل در جهانشناسی افلاطون نظریه مُثُل است، بلکه مشکل بیشتر درک صحیح کارکردهای نفس به منزله امری هم قابل و هم خلاق و مسائل مربوط به درک نسبتهای درونی و بیرونی و چگونگی تعامل نفس با بدن است.
این کتاب با ۲۱۶ صفحه، شمارگان ۷۷۰ نسخه و قیمت ۲۱ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما