۸ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۱۶:۲۹

روایت مردی که ۱۵ سال اعتیاد هروئین را کنار گذاشته است

هرگز خانواده سرزنشم نکرد/ آسیب دیدگان حمایت می‌خواهند، نه ترحم

هرگز خانواده سرزنشم نکرد/ آسیب دیدگان حمایت می‌خواهند، نه ترحم

«خواستن توانستن است» ضرب المثلی که بارها مصداق عینی آن را در زندگی خود و اطرافیان دیده ایم. این خواستن برای رهایی از اعتیاد، خواستن دیگری است، خواستنی که همیشه خروجی آن توانستن نیست.

خبرگزاری مهر، گروه جامعه_الهه ابراهیمی: قد بلندی دارد، حتی در حالت نشسته نیز این بلندی قد خودنمایی می‌کند، سرشانه‌های پهن اما استخوانی دارد، دست‌هایش زحمت کش بودنش را فریاد می‌زند، مشخص است کارگری می‌کند، خودش می‌گوید کارگر ساختمان هستم و از کار کردن ابایی ندارم، هر جا کار باشد، می‌روم. به دنبال رزق و روزی حلالم. لبخندش پشت محاسن بلندش هوا ید است. صدای بمی دارد که به گفته خود باقی مانده از دوران مصرفش است. خودش اینگونه می‌گوید: «دوران تخریبم ۱۵ سال بود.» ۱۵ سال مصرف کننده بود و حال ۱۵ سال است که پاک است و امروز حتی حاضر نیست، سیگار مصرف کند.

ترک مواد مخدر صنعتی سخت‌تر است

برایش سخت بود از آن دوران بگوید، از چرایی رفتنش به سمت مصرف مواد مخدر، اما به همان میزان راحت از دوران پاک بودنش سخن گفت. از اینکه روزی خواست و امروز توانسته است. از اینکه زندگی عادی دارد خوشحال است، لذت می‌برد اما از دیدن جوانانی که به سمت مواد مخدر رفته‌اند، غصه خورد. از مادر و پدرانی که به دلیل مصرف مواد مخدر کمر خمیده فرزندانشان، کمرشان را خم کرده است، متأسف بود و بغض کرد. از غرور خرد شده همسران و فرزندانی سخن گفت که حق آنها این خردشدگی نبود. مشخص بود که درد کشیده، بیش از جسمش، روحش درد کشیده است. وقتی از مادرها سخن گفت، بی اختیار گریه‌اش گرفت اما حاضر نشد از چرایی گریه‌اش بگوید. سوالات زیادی مطرح شد اما تمایل نداشت به تمام آنها پاسخ دهد. حتی تمایل ندارد نامش منتشر شود و معتقد است چه فرقی می‌کند نام من چیست. تنها دلیل مصاحبه کردنش این بود، که بگوید؛ «اعتیاد پایان راه نیست.» هر فرد مصرف کننده‌ای در هر مرحله‌ای اگر بخواهد می‌تواند، اعتیاد را رها کند و به زندگی بازگردد. البته به این نکته تاکید داشت که مواد مخدر کنونی تخریب بالایی دارد و ترک آنها به مراتب نسبت به گذشته سخت‌تر شده است.

درباره زمان دقیق و چرایی اعتیاد اینگونه می‌گوید: «مهم نیست چند ساله بودم که به مصرف مواد مخدر روی آوردم و چه کسی پیشنهاد داد که تریاک مصرف کنم، مهم اینکه مصرف کننده شده بودم، هیچ عضوی از خانواده ام مصرف کننده نبودند، حتی پدرم سیگار نمی‌کشید، اما من مصرف کننده تریاک شده بودم، باورم نمی‌شد، ورزشکار بودم و ورزش زورخانه‌ای می‌کردم. قد بلندی داشتم و هیکل ورزیده، دختران فامیل و محله عاشقم بودند (با لبخند) اما مغرور بودم. خانواده نیز به دلیل این قد و هیکل حاضر نبودند هر دختری را عروس خود کنند. دانشگاه نرفتم ترجیح دادم کار کنم، درآمد خوبی هم داشتم. تصمیم گرفتم ازدواج کنم، سربازی را در زمان جنگ رفته بودم، دخترانی که من انتخاب می‌کردم، آنها نمی‌پسندید و کسانی که مورد تأیید آنها بود، من نمی‌خواستم. در نهایت دختری را انتخاب کردم که …»

ادامه نمی‌دهد. فرد مطلعی است علاوه بر داشتن اطلاعات عمومی خوب، دارای تحلیل از فضای سیاسی و اقتصادی کشور است. درباره فضای کنونی جامعه صحبت کردیم. با وجود اینکه خواسته بود مصاحبه کند، اما دوست نداشت به خاطرات خاک شده‌اش مراجعه کند و حرف بزند. سخت بود از او بخواهم که به گذشته تلخ خود بازگردد اما دل را به دریا می‌زنم و از او می‌پرسم، چرا مصرف کننده شدید؟

می‌توان اشتباه را جبران کرد

می‌خندد و می‌گوید: «هر انسانی می‌تواند اشتباه کند اما اگر بتواند اشتباهش را جبران کند، ارزشمند است اما گاهی هزینه این اشتباه سنگین می‌شود آن زمان است که هرگز نمی‌توانی خود را ببخشی. احساس ناامیدی داشتم، زندگی آن چیزی نبود که می‌خواستم، جریان زندگی را دوست نداشتم. مشکلات زندگی زیاد شده بود، برای فرار از خیلی مسائل، مصرف کردم اما هر چقدر جلوتر می‌رفتم، نه تنها آرام نمی‌شدم، بلکه بی تابیم بیشتر می‌شد. آن روزی که مادر و خانواده‌ام فهمیدند که اعتیاد دارم، روز سختی بود، اما قادر نبودم که به مسیر درست برگردم. مادرم (با آه بلندی می‌گوید) خدا رحمتش کند، بارها تلاش کرد تا من را به مسیر صحیح زندگی بیاورد، اما من نخواستم، نتوانستم. بارها ترک کرده بودم، خانواده‌ام همیشه کمک کردند، حمایت می‌شدم اما بعد از ترک بی آنکه بدانم، باز پای بساط بودم. بعد از هربار ترک و برگشت، مصرفم بیشتر می‌شد، دیگر تریاک آرام نمی‌کرد، بعد از چند سال مصرف هروئین را شروع کردم.»

وقتی از آن زمان می‌گفت، ناخودآگاه چهره‌اش غمگین می‌شد، غم توأم با عصبانیت، حتی گاهی خشم به سراغش می‌آمد که چرا با خود و خانواده‌اش این کار کرده است، دوست داشتم جزئیات بیشتری بگوید اما او تمایل داشت بخش سفید قصه را بگوید: برای همین از او می‌پرسم، چه شد که این بار ترک کردید؟ می‌گوید: «این سوال خوبی است (می‌خندد). هیچ چیزی از زندگی نمی‌دانستم، نه زن نه فرزند، نه فامیل. تمام حیات من خلاصه شده بود به اینکه به زحمت پولی دربیاورم و مصرف کنم، برایم مهم نبود که زن و بچه هام چه می‌کنند. بدون اینکه بدانم دخترانم کی بزرگ شدند، روزی متوجه شدم که باید یکی از دختران را عروس کنم. عروس کردن دخترم هم مثل تمام این سال‌های سیاه به پای خانواده بود. سال‌های سال مصرف کننده هروئین شده بودم، آنقدر تزریق کرده بودم که دیگر رگ سالمی برایم باقی نمانده نبود. ببخشید (با شرمندگی خاصی می‌گوید) ناچار شدم به رگ‌های مردانگی‌ام هروئین بزنم. اینجا بود که فهمیدم آخر راه است. به خودم گفتم تمام شد، باید دفتر زندگی خود را ببندی و بروی. اما دعاهای مادر و پدرم مسیر سبزی را برایم روشن کرد. تصمیم گرفتم که این بار ترک کنم، سخت بود خیلی سخت بود، اما خواستم و توکل به خدا کمکم کرد. امروز ۱۵ سال است پاک هستم و از انتخاب مسیرم خوشحال هستم.»

از طرف خانواده سرزنش نشدم

از او می‌خواهم از ترک آخرش بگوید، می‌گوید: «چند کمپ رفته بودم، چندبار نیز در خانه ترک کرده بودم، اما این بار خواست واقعی خودم بود، انتخاب کرده بودم. خسته شده بودم. توسط یکی از آشناییان به کمپی در شمال شرق تهران رفتم. زمستان بود چند مدتی طول کشید که با دارو ترک کردم. می‌ترسیدم به خانه برگردم و باز همان قصه شود، اما بعد از گذراندن دوره ترک، به خانه برگشتم. خانواده‌ام از همسر و دختران تا خواهر و بردارم امید چندانی نداشتند اما مثل همیشه از من حمایت کردند، کمک کردند، این بار هم سرزنش نشدم حتی از سوی همسر و دخترانم. برای دخترم جهیزیه مختصری آماده شد و دخترم به خانه بخت رفت. خوشحالم وقتی دخترم عروس شد، پدرش معتاد نبود اگرچه هنوز سرپا نشده بودم و بسیار از نظر جسمی و روحی ضعیف بودم اما نگاه‌های خانواده‌ام که از انتخاب مسیر جدیدم خوشحال بودند، قوت قلبم بود. سخت بود در مسیر درست حرکت کردن اما این بار خواست خودم بود. سال‌های اول امکان لرزش زیاد است اما خدا را شکر توانستم. توان جسمی کمی داشتم کار کردن برایم سخت شده بود اما باید تحمل می‌کردم.»

در مقابلم مردی نشسته بود که به گفته خودش روزهای جوانی‌اش به فنا رفته بود، اما به آینده‌اش دل بسته بود و تلاش کرده بود آن را از نو بسازد. قابل احترام بود، از او می‌پرسم، چه چیزی شما را در مسیر درست نگه داشت، می‌گوید: «توکل به خدا و دعای پدر و خانواده‌ام. معنویت را جایگزین کمبودهای زندگی‌ام کردم. مشکلات زندگی همچنان وجود دارد و چه بسا امروز این مشکلات بیشتر شده، اما من مصمم بودم که مسیر درست را ادامه بدهم، خوشبختانه اگر حمایت دولت نبود حمایت معنوی و مادی خانواده خودم وجود داشت. سخت گذشت، خانه بزرگی ندارم، شیک هم نیست اما سرپناه من و همسرم و دخترانم است.»

زنان معتاد را حمایت کنید

به دلیل سال‌های سال مصرف مواد مخدر، بیمار است، ریه، کبد و معده‌اش مشکل دارد اما با دقت تمام تلاش دارد که از پس این مشکلات برآید. نگران جوانان است و می‌گوید: «آن زمانی که من مصرف کننده بودم، مواد مخدر صنعتی با این تنوع وجود نداشت، تخریب مواد کنونی بسیار بالاست و به مراتب ترک نیز سخت‌تر است. متأسفانه دختران جوان زیادی به بهانه‌های مختلف به مواد مخدر علاقه مند شدند. زنان و مردان کارتن خواب زیاد شدند و متأسفانه بعد از ترک اعتیاد، حمایت درستی از این افراد نمی‌شود. اینکه مصرف کنندگان را بگیرند و ببرند و به زور ترک دهند، چاره ساز نیست. این افراد بعد از آزاد شدن مجدداً مصرف کننده می‌شوند. کاش با افراد آسیب دیده درست رفتار کنند، اگر در کنار دکترها و افرادی که ادعا دارند علم کافی برای ترک اعتیاد دارند، از تعدادی افراد ترک کرده استفاده شود، قطعاً خروجی کار بهتر خواهد شد.»

از او می‌پرسم تا الان برای ترک دادن کسی کمک کرده‌اید؟ می‌گوید: «بارها این کار را کردم، به کسانی که خود خواستند، کمک کردم. اما به کسانی که می‌دانم قصد ترک ندارند، اما به اجبار خانواده‌ها می‌خواهند، ترک کنند کمکی نمی‌کنم، چون می‌دانم که بعد از ترک، حریص‌تر از قبل مصرف کننده خواهد شد.»

در پایان می‌گوید: «امروز اعتیاد دیگر مردانه نیست، زنانه هم شده است، خانواده‌ها برای ترک اعتیاد دخترانشان کمک کنند، آنها را بپذیرند. افراد آسیب دیده فقط حمایت می‌خواهند، ترحم نمی‌خواهند. به آنها کار بدهید، اعتماد کنید. کمک کنید تا یک فرد به مسیر صحیح درست بازگردد.»

سوالات زیادی در ذهن دارم اما اجازه نمی‌دهد که بیش از او بپرسم، همچنان لبخند به لب دارد، گاهی بلند بلند می‌خندد، پدرانه نصیحت می‌کند که حتی برای تفریح هم سیگار نکشم و مصرف مواد مخدر را حتی برای یک بار تجربه نکنم. می‌دانم روی سخنش من نیستم، بعد از پایان صحبت‌هایش بلند می‌شود، هنوز قد بلندی دارد، چهار شانه است و حتی سیمای زیبایش را می‌توان از زیر محاسن بلندش دید. خداحافظی می‌کند و می‌رود، متوجه می‌شوم، روحش از قدش بلندتر است، به درستی خواستن، توانستن است.

کد خبر 4530505

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha