خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: فریده خلعتبری مدیر انتشارات شباویز این موسسه نشر را از سال ۶۳ پایهگذاری کرده و به قول خودش ۳۴ سال از عمر خود را صرف فعالیتها و توسعه این نشر کرده است. او متولد سال ۱۳۲۶ در تهران است و در بخش ابتدایی گفتگویمان با او تاریخ تاسیس نشر شباویز و همچنین سابقه حضورش در نمایشگاههای بینالمللی کتاب از جمله فرانکفورت را بررسی کردیم. همچنین درباره چرایی جداشدن این ناشر از غرفه ملی ایران در نمایشگاه فرانکفورت بحث و گفتگو شد.
دومین بخش این گفتگو به چالشهایی مربوط میشود که این مدیر نشر همزمان با نمایشگاه فرانکفورت امسال با مدیران و مسئولان طرح گرنت داشت. بحثهای اولیه این موضوع و چالش در نمایشگاه فرانکفورت مطرح شد اما قرار گذاشتیم هنگام برگشت به ایران و در فرصتی مناسب به این موضوع بپردازیم. تلاش خبرنگار مهر برای برگزاری جلسه مناظره علی فریدونی و ایوب دهقانکار با خلعتبری در خبرگزاری مهر به نتیجهای نرسید و ناچار شدیم در گفتگویی که با خلعتبری درباره تاریخ نشر شباویز داشتیم، این موضوع را هم پیگیری کنیم.
البته در روزهای برگزاری نمایشگاه فرانکفورت، با ایوب دهقانکار مشاور امور اجرایی معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که به عنوان نماینده طرح گرنت (طرح حمایت از ترجمه و انتشار کتاب ایرانی برای عرضه در بازارهای جهانی)، از طرف دبیرخانه گرنت معاونت امور فرهنگی ارشاد در هفتادمین نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت حضور داشت، گفتگو کردیم تا مواضع مسئولان گرنت هم بهطور شفاف بیان شود (اینجا) اما به هر حال جلسه مناظره برگزار نشد و در گفتگویی که با خلعتبری داشتیم، انتقادات و اعتراضات این ناشر به مسئولان گرنت و ارشاد مطرح شد. از این جهت، اگر مسئولان مورد نظر پاسخ یا مطلب قابل بیانی داشته باشند، خبرگزاری مهر برای انتشار آن آمادگی دارد.
پایان قسمت دوم و پایانی این مصاحبه هم دوباره درباره نشر شباویز و البته آینده آن است.
در ادامه مشروح این قسمت از گفتگو با فریده خلعتبری را میخوانیم؛
* خانم خلعتبری ماجرای بحث و جدل امسال شما در فرانکفورت با مجریان طرح گرنت چه بود؟ ظاهرا موضوع به همکاری با یک ناشر تونسی برمیگشت و درباره فروش رایت ۳۶ کتاب بود! درست است؟
ببینید، من سر موضوع گرنت ۲ مشکل دارم. اصولا با شیوه کار گرنت مخالفم. به دلیل اینکه به شخصه باورم این است که کار باید نتیجهدار باشد. یعنی اینکه اگر گرنتی هم میخواهند بدهند، باید به کتابهایی بدهند که واقعا منتشرشدهاند. یعنی نتیجه کار ناشر خارجی را ببینیم. اینکه به یک ناشر خارجی پیشپرداخت بکنند، یا چونکه ناشری گفته من علاقهمندم کتابی از شما چاپ کنم و به او پول بدهند؛ هیچوقت تضمینی برای تبدیل شدن آن پول به کتاب نیست. همچنین معلوم نیست تبدیل به چه کتابی و با چه کیفیتی بشود. بنابراین مخالف این هستم که از قبل، به ناشر خارجی پول بدهند. نظر من این است که چون همهجور راه استفاده نادرست از گرنت میتواند وجود داشته باشد، به هر حال این پول ممکن است به بیراهه برود. آنموقع که از من هم نظرسنجی کردند، بهطور مکتوب برای معاونت فرهنگی ارشاد نوشتم که این کار باید نتیجهگرا باشد.
* یعنی منظورتان این است که پایمان را روی زمین سفت بگذاریم!
بله. دقیقا. شمای ناشر خارجی باید کتاب را چاپ کنید، بعد بیایید به مدیران ایرانی بگویید آقا این کتابی که ما چاپ کردیم! یعنی چیزی که ملموس باشد و ببینیمش! دومین مشکلام این است که این پول باید به ناشر ایرانی پرداخت شود نه خارجی. درست است که در خارج بابت ترجمه به ناشری که ترجمه را چاپ میکند، پول میدهند ولی وضعیت کشور ما با دیگران فرق دارد. ما یک سری معضلات داریم که ویژه خودمان هستند. برای یک ناشر ایرانی، گرفتن ویزا، خریدن ارز، رفتن به خارج و ... یکسری مسائل وحشتناک هستند که در کشورهای دیگر وجود ندارند. بنابراین وقتی گرنت را به خود ناشر ایرانی بدهیم، میتواند راهش را به بازارهای خارجی باز کند؛ به هر شکلی که خودش میداند. شاید دلش بخواهد در نمایشگاه خارجی شرکت کند، یا دلش بخواهد پولش را دودستی به ناشر خارجی بدهد که کتابش را چاپ کند یا هر کار دیگری. حرف اصلی من این است که ناشر ایرانی به هر راهی که تصمیم گرفت، برود اما در نهایت بیاید بگوید این کتاب من به فلان زبان و در فلان کشور است که چاپ شده. پیگیری و بررسیاش هم به عهده مسئولان. بعد بگویند این هم گرنت تو. حالا ببر به ناشر خارجی بده، یا صرف هزینه حضورت در نمایشگاه خارجی سال بعد بکن و یا هر کار دیگری.
اما متاسفانه در حال حاضر، کار اصلا نتیجهگرا نیست. به بیراهه رفته است. بهویژه الان که یک گروه را برای داوری گذاشتهاند که نظر بدهند. این گروه در حال حاضر که قرار است ناشر خارجی را ارزیابی کنند، گروه بیطرفی نیستند و در ماجرا ذینفع هستند.
* یعنی کتابهایی که انتخاب میکنند به ناشر خارجی بدهند، با قصد و غرض انتخاب میکنند؟
بله. کتابهای خودشان را انتخاب میکنند. کتابهای ناشران دیگر را پس میزنند. این افراد لازم است بیطرف باشند. من در همان نامه پیشنهادیام به معاونت فرهنگی، گفته بودم که این افرادی که قرار است کتابهای گرنت را انتخاب کنند، حداقل از خودِ وزارتخانه باشند. چون وزارتخانهایها ناشر نیستند و به نفع خودشان کار نمیکنند.
مشکل دیگر این است که میگویند ما از ناشر خارجی برای طرح گرنت حمایت میکنیم. بعد قرارداد ناشر ایرانی با ناشر خارجی را میگیرند؛ و از آن نهایت سوءاستفاده را میکنند. چون این افراد ذینفع، مفاد قرارداد را به اطلاع دیگران میرسانند. در نتیجه مفاد قرارداد از حالت محرمانهاش خارج میشود. به این ترتیب، تمام جزئیات قرارداد من با فلان ناشر، به دست همه میافتد. تا به حال چندبار سر این موضوع اوقاتم تلخ شده و به دکتر (علی) فریدونی نامه اعتراضی دادهام که در دستگاه شما نسبت به من، خیانت در امانت شده است. اینها امانت بوده که در دستان شما بوده است. در فرم ارزیابیای هم که درست کردهاند، سوتیترهای قرارداد من را بدون مجوزم قرار دادهاند.
* یعنی از قرارداد شما با یک ناشر خارجی، الگوبرداری کردند برای ...
دقیقا! بارها و بارها از این کارها شده است. حالا جدای از این خیانت در امانت، آن گروهی که نشسته و برای گرنت تصمیم میگیرد، باید اول از همه ناشر خارجی را ارزیابی کند. بعد از ارزیابی ناشر خارجی باید کارتان یک منطقی داشته باشد. نه اینکه بگویید چون این ناشر دارد کتاب شباویز را چاپ میکند، پولی به او تعلق نمیگیرد و آنیکی ناشر چون دارد کتاب فلان ناشر ایرانی را چاپ میکند، مشمول طرح گرنت میشود. در تمام دنیا برای گرنتهایی که میدهند، خودِ کتاب است که مطرح است. یعنی فرقی نمیکند کتاب کودک باشد یا بزرگسال. مثلا در کشور کره برای هر کتابی که اینگونه چاپ شود، ۲ هزار و ۵۰۰ دلار میدهند. برایشان هم فرقی نمیکند کودک باشد یا نباشد. اما اینجا، آمدهاند و تفکیک کردهاند. میگویند به بزرگسال ۳ هزار دلار میدهیم و به کودک هزار دلار. یک حداکثر هم کنارش گذاشتهاند.
من دو ناشر چینی داشتم. یکی از این ناشرها را مشمول طرح هزار دلاری کردند. چون یکی از مسئولان جمع کارشناسی و ارزیابی، خودش کتابی نزد آن ناشر چینی داشته است. به آن ناشر هزار دلار دادند. یک ناشر دیگر چینیام، ۲۸ عنوان از شباویز گرفته بود. درباره این گفتند چون ۲۸ عنوان مطرح است، برای هرکدام ۳۰۰ دلار میدهیم. میگویم آقاجان، اگر تعداد کتابها زیاد شود، به این معنی نیست که قیمت ارزان بشود. این ناشر میخواهد ۲۸ عنوان را با این کیفیت، یعنی با قطع رحلی، جلد سخت روکشدار و کیفیت عالی چاپ کند. بهعلاوه آن ناشر کار را در قالب مجموعه ۷ تایی چاپ میکند و یک قاب و کیسه اضافی هم برایش در نظر میگیرد. یعنی یک محصول درجه یک. اما گفتند چون کتابِ شباویز است، باید ۳۰۰ دلار به آن بدهیم. وقتی اینطور گفتند، من اول به آقای دکتر فریدونی نامه نوشتم. بعد به آقای دکتر جوادی و چند روز پیش هم به آقای دکتر صالحی نامه نوشتم.
* موضوع نامهتان چه بود؟
که آقا رسیدگی کنید. بیایید ببینید و ارزیابی کنید! ببنید به کتابهایی هزار دلار میدهند و به کتاب دیگری ۳۰۰ دلار. اگر به آن ناشرهای مد نظرشان هزار دلار میدهند، باید به این ناشر چینی بهخاطر کیفیت کارش ۳ هزار دلار بدهند.
* نامهها را چهزمانی فرستادید؟
سال پیش بود که این اتفاق افتاد و من به آقای فریدونی نام نوشتم. به آقای جوادی هم چندین بار نامه نوشتم؛ ۳ بار. آخرینبار مربوط به زمانی است که از فرانکفورت برگشتم و چون جوابی نگرفتم برای آقای صالحی نامه نوشتم. نامه آقای صالحی را اوایل بهمنماه نوشتم.
* یعنی بعد از اینکه از آقای فریدونی و جوادی جواب نگرفتید، نوشتید!
بله. سلسلهمراتب را رعایت کردم و گفتم من نمونهکار ناشر چینیام را دارم. خودتان بیایید قضاوت کنید که باید به چنین کاری فقط ۳۰۰ دلار بدهند چون کتاب شباویز است؟
* پس شما با نفس طرح گرنت مشکلی ندارید!
نه. نحوه اجرا کردنش در کشور ما مهم است. یعنی کاری کردهاند که دیگر امکان ندارد هیچکدام از ناشرهای خارجیام را به اینها معرفی کنم.
* حرف شما این است که مبالغ گرنت بین خودیها بریز و بپاش میشود؟
بله. دقیقا! کسانی که در کارگروه ارزیابیشان نشستهاند، همین کار را میکنند. مورد دیگری دارم که بهخاطرش بارها به آقای فریدونی و آقای جوادی نامه دادم و در نامهام به آقای صالحی هم به آن اشاره کردم؛ همان مساله ناشر تونسی.
* همان ۳۶ کتاب؟
نه. روی هم ۳۲ کتاب بود. ۳۱ کتاب برای شباویز بود و یک عنوان دیگر از ناشری دیگر. داستان از این قرار است که در نمایشگاه کتاب تهران، به دعوت موسسه نمایشگاههای فرهنگی، من در بازار جهانی کتاب حضور داشتم. به احترام دعوتشان هم، هر روز خودم در غرفه حضور داشتم. آنجا با یک ناشر تونسی صحبت کردم و آن ناشر آمد و کتابها را دید و به غرفه خودش برد و تکتک آنها را مطالعه کرد. ۲۴ کتاب را انتخاب کرد. غرفه کناری من، غرفه گرنت بود. یک روز داشتم با آقای (ایوب) دهقانکار صحبت میکردم. ایشان به من گفت بازار جهانی کتاب چطور بود؟ و من گفتم خوب بود و بناست یک قرارداد ۲۴ تایی امضا کنم. ایشان گفت واقعا ۲۴ کتاب؟چقدر خوب! حالا قرار است چهکار کند؟ گفتم این ناشر تونسی با خودش کارت اعتباری آورده بوده که پیشپرداخت من را با آن پرداخت کند اما حالا که به تهران آمده و دیده نمیتواند از کارت اعتباریاش استفاده کند، قرار است به سفارتشان برود و مبلغ پیشپرداخت را برای من بیاورد. این ماجرا گذاشت تا چند ساعت بعد که آقای دهقانکار آمد و گفت این ناشر تونسی را ما، پیشتر در نمایشگاه پاریس دیده بودیم. این ناشر به یک کتاب از ناشران ایرانی خیلی علاقه داشته و قرار هم هست یک ناشر دیگر، کتابی از آثار این ناشر تونسی را برای ترجمه بگیرد. گفتم خیلی خوب است. آقای دهقانکار گفت میتوانی از قراردادت، یک نسخه کپی به ما بدهی که ناشر ایرانی (چون قرارداد ندارد)، قراردادش را با این ناشر تونسی تنظیم کند؟ گفتم اشکالی ندارد. آنموقع آقای دهقانکار در گرنت کار میکرد. من قرارداد را به خانم پرورش دادم تا یک نسخه کپی بگیرد و روی جاهایی که اسم شباویز داشت خط زدم. آنروز خودم وقت گذاشتم و قرارداد جدید را هم مرتب کردم.
آن روز در گیرودار این کارها، ناشر تونسی، آقای بوجمیل پیش من آمد و گفت من تصمیم گرفتم تعداد کتابها را بیشتر کنم. امشب هم دارم به مسافرت به شهرهای دیگر ایران میروم. تعداد دیگری از کتابها را هم با خودم میبرم و این چند روز میخوانم و برمیگردم. بیشتر هم ترجیح میدهم رمان باشد. رمانها را به من بده. من هم از همهجا بیخبر، تعدادی از رمانهای نوجوانم را دادم و او با خود برد.
* نسخههای انگلیسی بودند یا به زبان دیگر؟
کتابهایم در غرفه بازار جهانی کتاب، همه انگلیسی بودند. آقای بوجمیل حدود ۲۰ کتاب برداشت و با خود برد. بعد هم یکی از همکاران آن ناشری که قرار بود به بوجمیل کتاب بفروشد، آمد و گفت درباره قرارداد، ما را کمک کن که اینجا و آنجایش چه بنویسیم. خلاصه در مدت چند روز هر کمکی که میتوانستم کردم. وقتی بوجمیل از مسافرت برگشت، گفت من ۷ کتاب دیگر به ۲۴ عنوان اضافه میکنم. آن روز جمعه بود و همان روز صدورپیوست قرارداد را تغییر دادم و هر دو، قرارداد را امضا کردیم. به آقای دهقانکار گفتم به غرفه ما بیایید که هم قرارداد ما امضا شود، هم قرارداد آن نشر دیگر که میخواست با ناشر تونسی همکاری کند. آقای دهقانکار هم در آن برنامه، گفت که ما میخواهیم به این ناشر تونسی گرنت بدهیم. مصاحبههایی هم با آقای بوجمیل شد که در خبرگزاریها یا رسانهها منتشر شد. از امضای قراردادها هم عکاسی شد.
* بنا بود ناشر تونسی به سفارت برود و برای شما دلار بیاورد؟
نه. یورو. قرارداد من به یورو بود. آقای دهقانکار به ناشر تونسی پیشنهاد داد چون میخواهیم پول گرنت را به تو بدهیم، دیگر درگیر صرافی و ارسالش به تونس نشویم. پول شما را به خانم خلعتبری میدهیم که بابت پیشپرداختش بگیرد. بوجمیل هم قبول کرد. من هم گفتم باشد. ولی به ناشر تونسی گفتم یادت باشد تا وقتی پیشپرداخت نگیرم، قراردادمان اعتبار ندارد و این را هم در قرارداد نوشته بودم. او هم وکالتنامهای نوشت و گفت سهم من از گرنت را به خانم خلتعبری بدهید. بعد فرمهای گرنت را پر کرد و محاسبهها را انجام داد. این ناشر تونسی باید بابت کتابهای من ۸۵ هزار دلار میگرفت. خب جریان تا اینجا تمام شده بود.
هفته بعد از نمایشگاه، دوستان گرنت جلسه گذاشتند و گفتند برای کتاب ناشر دیگر (یعنی کتاب سی و دوم)، چون هم رمان بود، هم قرار بود به دو زبان فرانسه و عربی چاپ شود و چون ناشر تونسی هم ناشر معتبری است، برای هر زبان ۳ هزار دلار طرح گرنت تعلق میگیرد. بعد هم گفتند هزار و ۵۰۰ دلارش را پیشپرداخت میکنیم. به آقای بوجمیل هم نامه دادند و گفتند چنین چیزی را تصویب کردیم. بعد کتابهای شباویز ماندند و من گفتم پس کتابهای من چه میشوند؟ گفتند در این جلسه نوبت به کتابهای شما نرسید. انشاالله در جلسه بعد. خلاصه، این جلسه بعد تا تیرماه طول کشید.
* از چه ماهی؟
از اردیبهشت تا آخر تیر. جلسهای گذاشتند و گفتند ۵ کتاب از ۳۱ عنوان شما را انتخاب کردیم. این ۵ کتاب، کتابهایی بودند که یا نویسندهشان یا تصویرگرشان از همکاران همان گروه ارزیابی بودند. گفتند به هر کتاب هم ۴۰۰ دلار میدهیم. در نتیجه گفتند بناست ۴ هزار دلار برای گرنت ۳۱ عنوان شباویز و ۶ هزار دلار برای تکعنوان آن ناشر دیگر در نظر بگیرند.
* بگذارید یک مورد را بررسی کنیم! ناشر تونسی که کتابهایش را انتخاب کرده بود؛ ۳۱ عنوان از شباویز. حالا مسئولان طرح گرنت گفتند از ۵ تایش حمایت میکنند. درست است؟
اصلا نمیتوانند انتخاب کنند. در شیوهنامه و دستورالعملشان، وظیفهشان فقط ارزیابی ناشر خارجی تعریف شده که مطمئن شوند ناشر درستی است.
* خب آن ناشر تونسی مگر قرار نبود کتابهای شما را چاپ کند؟
خب این تازه اول کار بود. ادامه ماجرا را گوش کنید! مفاد آن جلسه را به گوش ناشر تونسی رساندند. وقتی این ماجرا را به من هم گفتند، معترض شدم و به آقای دکتر فریدونی نامه نوشتم که این کار خلاف است. چون جزو وظایف گروه کارشناسی نیست. اصلا نمیتوانند ورود کنند و ۵ کتاب من را انتخاب کنند.
* آسیب وارده از این ماجرا چه بود؟ آیا ناشر تونسی از چاپ کتابهای شما انصراف داد؟
بله. او نامهای به مسئولان گرنت نوشت و رونوشتی هم برای من فرستاد. گفته بود من نمیفهمم! یعنی من نمیتوانم کتابم را خودم انتخاب کنم که شما برایم انتخاب میکنید؟ من ۳۱ عنوان کتاب انتخاب کردم و شما گفتید به آنها گرنت میدهید. چه اتفاقی افتاده است؟ مگر شما میتوانید جای من تصمیم بگیرید؟ این ناشر یک نکته را در نامهاش نوشته بود که من برای اولینبار متوجهاش شدم. نوشته بود «من به شما گفته بودم که کتابهای من، مجموعه ۸ تایی هستند. بنابراین ۵ کتاب شباویز به چه درد من میخورد؟» من اصطلاحا آنجا هنوز دوزاریام نیافتاده بود که اگر مجموعه ۸ تایی چاپ میکند، چرا از من ۳۱ عنوان میخواهد؟ نمیدانستم چه توافقی پشت این کار بوده است. ابتدای کار وقتی به من گفت ۲۴ عنوان از نظر مجموعههای ۸ تایی، حسابش درست در میآمد. اما بعد آمد و گفت ۷ عنوان دیگر اضافه میکنم.
* پس یعنی ناشر تونسی هم یکجای کارش لَنگ بوده؟
نه. ناشر تونسی مشکلی نداشت. دوستان طرح گرنت، یک عنوانِ ناشر دیگر را کنار کارهای شباویز گذاشته بودند تا تعداد به ۳۲ برسد. آنها میدانستند این ناشر تونسی مجموعه ۸ تایی چاپ میکند. به همین دلیل این کار را کردند. یعنی در حقیقت از جیب من برای آن ناشر دیگر خرج کردند. من نمیدانستم که ناشر تونسی ۸ تایی چاپ میکند.
* خب چرا ناشر تونسی از اول به شما نگفت که کارش ۸ تایی است؟
او که از اول ۲۴ تا برداشته بود. بوجمیل نوشته بود با این وضعیت که پیش آمده و شما دارید انتخاب من را زیر سوال میبرید، هر دو قرارداد کنسل است.
* قراردادتان این توانایی را به او میداد که یکطرف فسخاش کند؟
بله. قرارداد کاملا باز است.
* یعنی هرکدام از دوطرف هرجا از کار که خواست، میتواند فسخاش کند؟
نه هرجا که خواست. قرارداد وقتی رسمی میشد که پرداختی صورت میگرفت. تا آنموقع پرداختی صورت نگرفته بود. او هم که وضعیت را دید، هر دو قرارداد را کنسل کرد. من عصبانی شدم و به مسئولان گرنت نامه دادم که اینچه کاری بود کردید؟ حق ورود به بحث کتابهای من را نداشتید! وقتی دیدم آقای فریدونی کاری نمیکند، به آقای جوادی نامه دادم. نامه محکم و جدیای هم بود که آقای جوادی، کاری که دوستان شما کردهاند، باعث وارد آمدن خسارت عظیمی به من شده است. نه تنها ۳۱ عنوان کتاب من، به دو زبان منتشر نمیشود، بلکه شما از مجموعه آثار فرهنگی ایران، ۶۲ عنوان را کم کردهاید. میتوانستیم ۳۱ عنوان به زبان فرانسوی و ۳۱ عنوان به زبان عربی از کتابهای جدید ایرانی را در بازار جهانی عرضه کنیم ولی شما جلوی این کار را گرفتید و این یک لطمه فرهنگی به کشور است. حق من هم این وسط از بین رفته است. دفعه دوم که به آقای جوادی نامه دادم، ایشان جلسهای گذاشت. تلفن کردند و گفتند بیا جلسه بگذاریم. خلاصه جلسهای با حضور آقای جوادی، من، آقای فریدونی و آقای دهقانکار برگزار شد. روز اولی بود که آقای دهقانکار به معاونت فرهنگی رفته بود. شاید فکر میکردند من در حضورشان آرام و لابد خیلی متین حرف میزنم اما چنین نبود. چون برای من ناشرِ خصوصی یک فاجعه رقم خورده بود.
آقای جوادی گفت چون میخواستم تصمیم بگیرم، گفتم آقایان هم در جلسه باشند. شما ماجرا را تعریف کنید. من هم از ابتدا تا انتها داستان را تعریف کردم. همهجا هم گفتم آقای دهقانکار درست میگویم یا نه؟ چرا همان اول سردرِ ادارهتان ننوشتید «ورود کتابهای شباویز ممنوع!»؟ من که از ابتدا داشتم با ناشر تونسی کارم را میکردم و بوجمیل هم که جلوی شما گفت میخواهد برود از سفارت پول من را بیاورد. چرا جلویش را گرفتید؟ خیلی عصبانی بودم. دکتر جوادی گفت بگذارید ما با هم مشورت کنیم و تصمیم را به شما اعلام کنیم. خب، اگر به شما خبری دادند، به من هم خبر دادهاند.
* تاریخ جلسه دقیقا کی بود؟
در نامهای که برای دکتر صالحی نوشتم، تاریخ دقیق را نوشتم. این مربوط به پیش از نمایشگاه فرانکفورت است. اما وقتی از فرانکفورت برگشتم، برای آقای جوادی نامه دیگری نوشتم که شما قرار بود مشکل را بررسی کنید و خبر بدهید ولی هیچ خبری از شما نشد.
در نمایشگاه فرانکفورت آقای دهقانکار برای آقای بوجمیل نامه نوشته بود که میخواهیم تو را ببنیم و او هم جواب نامه را نداده بود. آقای جمیل با من قرار گذاشته بود به غرفه شباویز در فرانکفورت بیاید. آقای دهقانکار از من پرسید بوجمیل میآید تو را ببیند؟ من هم چون بلد نیستم دروغ بگویم، گفتم بله میآید. آقای دهقانکار گفت اگر ممکن است از او بخواه که دیداری با هم داشته باشیم.
* اینها مربوط به بعد از ماجرای فسخ قراردادهاست؟
بله. گفتم به ناشر تونسی میگویم ولی نمیتوانم مجبورش کنم. خلاصه من گفتم و بوجمیل هم با غرغر قبول کرد. روز شنبهای بود که هر دو به غرفه ما در نمایشگاه فرانکفورت آمدند. تازه وقتی که این دو شروع به صحبت کردند، من فهمیدم اصل ماجرا چیست.
* پس تا الان هنوز اصل ماجرا را نگفتهاید؟
(میخندد) نه هنوز به اصل داستان نرسیدهایم.
* برایم عجیب است که ناشر تونسی زیر همهچیز زده است!
خب به او برخورده بود. خودتان را جای او بگذارید. بیایند آنهمه مراسم و پوشش خبری بدهند. فرم و قرارداد امضا کند و در نهایت اینطوری بشود!
* یعنی وضع بینالمللی نشر تونس از ما خیلی بهتر است که یک ناشرش اینگونه برآشفته شده و به او برخورده است؟
بله. زبان نشرشان فرانسه است و بازار دارند. تونس که زمانی مستعمره این کشور بوده، حالا کاملا با آنها همراه است. بوجمیل هم یک ناشر بینالمللی است.
خلاصه در غرفه شباویز در فرانکفورت بود که بوجمیل با آقای دهقانکار جر و بحثش شد و میگفت کتاب سی و دومی که به ما معرفی کردی، بنا بود رمان باشد ولی این یک کار سیاسی بود. آقای دهقانکار بعد از جر و بحث سر ۵ عنوان و اینکه ناشر تونسی کارهایش را ۸ تایی چاپ میکرد، گفت خب شما برو همان یک عنوان را که ۶ هزار دلار بابتش میدهیم چاپ کن! ناشر تونسی گفت من میگویم کار من ۸ تایی است. بعد شما اینطور میگویید؟ کار من ادبیات است نه کار سیاسی! بعد هم یک کتاب به چه کار من میآید؟ من باید کتابهای ۸ تایی چاپ کنم. خلاصه این آقای تونسی گفت من یا همه ۳۲ کتاب را میخواهم یا هیچکدام را. بعد آقای دهقانکار گفت این بحث را مسکوت نگه دار تا من بروم و برای این مساله و ناشر ایرانی طرف قرارداد فکری بکنم. اینجا بود که من از کوره در رفتم. روی میز کوبیدم و فریاد کشیدم که شما اصلا در جایگاهی نیستید که بخواهید کار ناشر ایرانی را بررسی کنید! حرفهایی که میزدم با جیغ ادا میشد.
* پس احتمالا کار به جایی کشیده که ناشر تونسی میخواسته شما را آرام کند!
(میخندد) بله. همینطور هم شد. در نتیجه آقای دهقانکار گفت بگذار ببینیم بعد از برگشت از ایران شرایط چهطور میشود و از غرفه بیرون رفت. تا جایی که میدانم چند هفته پیش ظاهرا نامهای به آقای بوجمیل فرستادند که برای ۳۱ عنوان شباویز ۱۵ هزار دلار میدهیم. بوجمیل هم گفته بود فکر میکنم بهتر است ۱۵ هزار دلار را برای خود نگه دارید و همانطور که در نامه پیشین گفتم، هر دو قرارداد از نظر من کنسل است و نمیخواهم هیچ کتاب ایرانی را چاپ کنم.
* یعنی دیگر نمیخواهد کتاب ایرانی چاپ کند؟
با این برنامهای که سرش آوردند، اگر شما بودید، چاپ میکردید؟ از دید آن آدم، ایرانیها آدمهای کلاهبردار و دروغگو هستند.
* اصلا گرنت و طرح حمایتی به کنار؛ نمیخواهد بهطور مستقل با شما کار کند؟
اصلا دیگر طرف ایرانیها نمیآید. خیلی از او سوءاستفاده کردند. هرکاری که گفتند روی حسننیت انجام داد. اما برخورد خوبی با او نکردند. پس از این پیشنهاد ۱۵ هزار دلاری، به آقای دهقانکار تلفن کردم و گفتم شما یک حسابکتابی بکن! ببین به ازای هر کتاب من داری ۱۴۸ دلار میدهی. کجای آن گرنت وامانده شما...
* (خنده)
خب عصبانی بودم که از این لفظ استفاده کردم. کجای آن گرنت وامانده شما برای ۳۱ کتاب دو زبانه (۶۲ کتاب) ۱۵ هزار دلار میدهند؟ چهطور به این عدد رسیدهاید؟ مگر من میخواستم از شما گرنت بگیرم؟ خودتان سراغ من آمدید. جالب این است که در فرانکفورت سراغ من آمد و گفت اگر قرارداد دیگری بستید، نسخهای از آن را بفرستید تا از آن حمایت بکنیم. گفتم من پشت دستم را داغ کردم. دیگر اسم گرنت را جلوی من نیاورید. بعد هم که دیدم این تلفنها هیچ فایدهای ندارد، به آقای صالحی نامه نوشتم.
خلاصه، اعتبار کشورمان زیر سوال رفته است. این ناشر تونسی هرجا بنشیند، ممکن است هرچه از دهانش در میآید، بار ما ایرانیها کند. آن ۳۱ عنوان هم دیگر راهی به بازارهای جهانی کتاب پیدا نکردند.
* خب، خانم خلعتبری، به بحث اصلیمان که همان انتشارات شباویز بود برگردیم. آینده این نشر چگونه ادامه پیدا میکند. یعنی پس از شما چهکسی قرار است چرخ شباویز را بگرداند؟
یکی از نگرانیهای من هم همین است. چند سال پیش به آقای مسجدجامعی همین را گفتم. گفتم شباویز در حقیقت یک سرمایه ملی است و مجموعه افتخاراتی که به اسم شباویز برای این کشور کسب کردهام؛ چه نویسندگان و چه تصویرگران این نشر، همه برای ایران هستند. سالها تلاش کردهام اینها را برای کشورم کسب کنم. اگر من فردا نباشم، شباویز باید به عنوان یک بنیاد برای این کشور حفظ شود.
* یعنی بهطور خانوادگی به حفظ شباویز فکر نمیکنید؟ فرزندی، دوستی یا آشنایی؟
نه. کسی علاقهای به این کار ندارد و اینکار را نخواهد کرد. اما به هرحال، اگر هم کسی بود، خودم نمیخواستم. برای اینکه اینکارها را برای کشورم کردم و دلم میخواهد به عنوان یک سرمایه ملی برای مردم حفظ شود. ما نسخه اصلی همه تصویرگری کتابهایمان را داریم؛ حدود ۵ هزار تصویرگری که خودش میتواند یک نمایشگاه بزرگ شامل تصاویر هزار و ۴۰۰ عنوان کتاب باشد. اینها نباید برای من حفظ شود، باید برای مردم حفظ شود. چون من امروز هستم و فردا نخواهم بود. اما متاسفانه کسی در کشور ما، ملی فکر نمیکند. نمیدانم، احتمال میدهم شباویز بعد از من کلا از بین برود.
* از اصلیت و خانوادهتان نپرسیدم. شما در تهران متولد شدید؟
بله. اما اصالتا مازندرانی هستم. خلعتبری هستم دیگر.
* بله درست میگویید! اتفاقا یکی از شهدای مهم نیروی هوایی در سالهای جنگ شهیدی به نام حسین خلعتبری بود...
بله. پسر عمویم بود.
* عجب! حسین خلعتبری خیلی شخصیت جالبی داشته است.
هرچه راجع به او بگویم، کم است. همانطور که میگویید خیلی شخصیت جالبی داشت. خیلی راحت میتوانست جانش را نجات بدهد ولی قبول نکرد. هیچ وقت هم قبول نمیکرد.
* در آن عملیات آخرش با ۳ هواپیمای عراقی درگیر شده بود.
نمیدانم، اما فکر میکنم این ویژگی همه خلعتبریها باشد. کشورمان برایمان اولویت مطلق است. یعنی تا آخر پای کشور و خاکمان میایستیم. این را یکبار در مقدمه یکی از کتابهایمان هم نوشتم. که اگر دنیا هم زیر و رو شود، وطنمان را با هیچچیز عوض نمیکنیم.
نظر شما