به گزارش خبرنگار مهر، رمان «همهتابستان بدون فیسبوک» نوشت رومن پوئرتولاس بهتازگی با ترجمه ابوالفضل اللهدادی توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب بهعنوان صد و هفتاد و هشتمین کتاب از مجموعه «ادبیات جهان» و صد و پنجاه و دومین رمانی است که ققنوس چاپ میکند.
رمان مذکور، پس از «سفر شگفتانگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود»، «ناپلئون به جنگ داعش میرود» و «دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود» چهارمین کتاب پوئرتولاس است که در ایران ترجمه و چاپ میشود. این روند با حق چاپی که نشر ققنوس از این نویسنده خریده، انجام شده است. پوئرتولاس که بهعنوان یک نویسنده جوان شناخته میشود، در سال ۲۰۱۳ با رمان «سفر شگفتانگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود» به پدیده ادبی سال فرانسه تبدیل شد.
نسخه اصلی «همهتابستان بدون فیسبوک» در سال ۲۰۱۷ چاپ شده و نویسندهاش سعی داشته در آن، به تاریخ ادبیات جهان ادای دین کند. داستان این رمان درباره کارآگاهی به نام آگاتا کریسپی است که بهخاطر خطایی که کرده، به منطقهای تبعید میشود که همه چیز در آن عجیب است: جایی که نیویورک نام دارد اما نه آن نیویورک معروفی که همه میشناسند. این نیویورک ۹۸ فلکه و فقط یک چراغ قرمز دارد. تنها پرونده همیشگی اداره پلیساش هم گمشدن گربه ایرانی یکی از اهالی است. مهمتر از همه اینکه تلفن همراه در این منطقه آنتن نمیدهد و اهالیاش هم به شبکههای اجتماعی دسترسی ندارند.
در نیویورکی که آگاتا کریسپی در آن گرفتار شده، مأموران پلیس برای سرگرمکردن خود به کاری مشغولاند؛ عدهای بافتنی میبافند، برخی دارت پرتاب میکنند، رئیس اداره به ماهیگیری میرود و کارآگاه هم که شیفته ادبیات است، یک باشگاه کتابخوانی را اداره میکند. او روزهای یکنواخت و بیهیاهویی را میگذراند و در همین روزمرگی است که ناگهان چند قتل با فاصلههای کوتاه از یکدیگر به وقوع میپیوندند.
پوئرتولاس در این رمان با نویسندگان و چهرههای مهم تاریخ ادبیات شوخی کرده و آنها را وارد داستانش کرده است. یکی از این نویسندهها قاتل مرموز داستان است و این شاعبه وجود دارد که قاتل جیمز جویس نویسنده ایرلندی باشد!
رمان «همهتابستان بدون فیسبوک» ۵ بخش اصلی دارد که فصول مختلفی را در خود جا دادهاند. عناوین فصول پنجگانه این کتاب به ترتیب عبارتاند از: «بخش اول. تأسیس یک گروه (کتابخوانی برای پلیسهای نیویورک)»، «بخش دوم. افشاگریهای پیتزافروشی سوئدی»، «بخش سوم. این غریبهای که میخواهد در فیسبوک با تو دوست شود»، «بخش چهارم. مردانی که سیاهپوستها را دوست نداشتند» و «بخش پنجم. شما یک درخواست گفتگو دارید»
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
«ما اعضای باشگاه کتابخونی هستیم هالی، نه شکارچیهای ارواح.»
همه میدانستند شرکتکنندهها تخته ویجا را تکان میدادند نه ارواح. دستکم از وقتی این فکر بکر به سر لری بایو، که معلم دبیرستان بود، زده بود تا آزمایشی انجام دهد که در آن شرکتکنندهها نمیتوانستند حروفی را که این وسیله نشان میداد ببینند. نتیجه: آنها حتی یک کلمه کامل نساخته بودند.
«ببخشید. به هر حال شاید این آناکارنینا رو بخونم. به نظر جالب میرسه.»
آگاتا به انتهای دفترش رفت و با کتابی که همه صفحههایش سر جایش بود برگشت؛ گواه اینکه او چیزی تکراری در آن پیدا نکرده بود. آن را به سمت مسئول پذیرش گرفت و در دستش قرار داد. چیزی نمانده بود مسئول پذیرش پس بیفتد.
«بابا چقدر سنگینه!»
خانم پلیس بیتوجه به این حرف ادامه داد: «من فکر میکنم باید کتابهایی رو بخونیم که احساسات خاصی رو در وجود ما بیدار میکنن. این کتاب انتخاب خوبیه. آنا کارنینا رمان خیلی قشنگیه. اروپای غربی در سال ۱۸۵۲ با این کتاب ادبیات روسیه رو شناخت. اول به شکل پاورقی تو یه روزنامه چاپ میشد. اونقدر موفق بود که زنهای طبقه ممتازه روسیه نوکرهاشون رو میفرستادن چاپخونه تا از بقیه داستان سر در بیارن!»
آگاتا متوجه شد سه نفری که مخاطبانش را تشکیل میدهند حرفهایش را با جان و دل گوش میدهند. با دیدن این وضعیت رضایت و غرور فراوانی به او دست داد و زمان در کلاس ادبیاتش با سرعتی دیوانهوار پیش رفت.
در پایان کلاس و در حالی که ردی از دلهره در صدایش مشهود بود پرسید: «فردا دوباره هم رو میبینیم؟»
سکوت باعث شد بپذیرد که نه. حیف بود حالا که باشگاه دوباره جان گرفته بود باز هم بمیرد.
در نهایت شگفتیاش هر سه با هم پاسخ دادند: «البته!»
و دو دختر خارج شدند.
کوین ساکت و معذب در دفتر ماند.
این کتاب با ۴۴۷ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۴۲ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما