خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: رمان «کتاب گرسنگی: سرگذشت (بدن) من» نوشته رکسانه گی از جمله آثاری است که با چند ترجمه در بازار نشر کشور عرضه شده است. یکی از این ترجمهها به قلم نیوشا صدر توسط انتشارات چترنگ به چاپ رسیده و بین آثار این انتشارات فروش خوبی داشته است.
این کتاب در سال ۲۰۱۷ نامزد بهترین کتاب سرگذشتنامه در سایت گودریدز شد و نویسندهای چون دیوید سداریس آن را بهترین کتاب سال دانست. «کتاب گرسنگی: سرگذشت من» دربرگیرنده تجربیات و زندگی شخصی نویسندهاش از ۱۲ سالگی به بعد است. رکسانه گی در گذشته مورد تجاوز قرار گرفته و تجربه این اتفاق ناخوشایند را به انضمام ضربههای روحی و جسمی مطرح کرده است. همچنین چگونگی تغییر مسیر زندگیاش و اتفاقاتی که از پی این تصمیم آمدهاند...
نیوشا صدر مترجم کتاب پیش رو، در کنار فیلمنامهنویسی، بهعنوان روزنامهنگار فعالیت کرده است. او کارش را بهعنوان مترجم با ترجمه مقالات سینمایی در روزنامهها و مجلات مختلف و بهعنوان مترجم کتاب با کتب نظری آغاز کرده و با ترجمه کتاب «سبک و معنا» با گردآوری داگلاس پای و جان گیبز، برای انتشارات سوره مهر پا به عرصه ترجمه کتاب گذاشته است. پس از آن هم، به ترجمه پراکنده مقالات نظری از کتابهای مختلف ادامه داده که «مدرنیسم و اجرای تئاتری» از کتاب بوطیقای صحنه چاپ انتشارات آگاه نمونهای از این شاخه فعالیت اوست.
صدر بهجز کتاب «کتاب گرسنگی: سرگذشت من»، ترجمه کتاب «سینمای کریستوفر نولان؛ تصور ناممکن» را هم با همکاری نشر چترنگ منتشر کرده است. گفتگویی که در ادامه میآید درباره چرایی و چگونگی ترجمه «کتاب گرسنگی: سرگذشت من» است.
در ادامه مشروح این گفتگو را میخوانیم:
* خانم صدر کتابی که شما ترجمه کردهاید، مضمون تلخی دارد. این روزها مردم بیشتر به دنبال داستانهای شیرین و اصطلاحاً قصههایی هستند که پایان خوش داشته باشد. از این نظر نگران نبودید که کتاب مخاطب خاصی پیدا نکند؟
راستش فکر میکردم و همچنان معتقدم که فضای کنونی جامعه ما به شدت، نیازمند کتابهایی از این دست است. نگاه کنید چه کتابهایی در دست عموم مردم بهویژه نوجوانان و جوانان است؛ از کتابهای کمکآموزشی و آمادگی برای کنکور که _ در حقیقت نمیتوان آنها را کتاب دانست _ بگذریم، میماند کتابهایی که ظاهراً برچسب روانشناسی موفقیت را یدک میکشند اما در حقیقت نسبت بسیار اندکی با روانشناسی یا موفقیت دارند.
* چرا؟
چون خاصیتشان تخدیر است. قرار است ما با خواندن اینکتابها باور کنیم اگر در کودکی در خیابان رها شدهایم، یا در در نهایت بیمهری و خشونت و فقر بزرگ شدهایم و یا بر اثر زندگی در شهری با انواع آلودگیها به بیماری مهلکی دچاریم و اکنون بدبخت و زخمی و افسردهایم، مقصر خود ما و طرز فکرمان است! این میزان سادهانگاری و سادهکردن جهان در ذهن آدمها هولناک است. جهان پیچیده است، موقعیتهای انسانی پیچیده است و اینکتابها سعی میکنند با سرهمکردن قصههایی ساده که مثلاً فردی مقروض با تفکر مثبت ناگهان چک ارثیهای صدهزار دلاری به دستش رسید، آن را به مبتذلترین شکل، فهمیدنی کنند. بهگمانم یکی از راهکارهای مبارزه با تخدیر، تعریف داستانهای واقعی انسانی است، با همه ظرایف و فراز و فرودش. قصههای واقعی، سرگذشتهای حقیقی، همدلی ما را نسبت به یکدیگر و بهطور کل نسبت به موقعیتهای دردناک انسانی افزایش میدهد. «گرسنگی» یکی از این قصههای واقعی انسانی است.
* کتاب را چگونه ترجمه کردید؟ انتخاب واژهها و طریقه ویرایشتان چهگونه بود؟ شده واژهای را از سر ذوق و شوق شخصی خودتان به متن اضافه کنید؟
سپاسگزارم از اینکه به انتخاب واژهها دقت کردهاید. راستش همزمان با انجام ترجمه، کمی ویرایش هم میکنم. اما بعد بارها و بارها و بارها میخوانم و دوباره و دوباره و دوباره ویرایش میکنم. البته دوستان بخش ویراستاری انتشارات چترنگ هم بسیار کمکم کردند. راستش تمام تلاشم را میکنم که با توجه به محدوده سواد و دانشام در زمان ترجمه هر اثر و با توجه به تفاوتهای زبانها با هم، کاملاً به متن اصلی وفادار بمانم. این عبارت «از سر ذوق» شما دقیقاً توصیف کننده حس و حال خودم است؛ زمانی که با واژهها سر و کله میزنم. واژهها بههیچ عنوان برایم ابزاری بالقوه بیارزش که صرفاً بهکار انتقال معنا میآیند نیستند. برای خود واژهها و بار معنایی و آوای هر کدام، ارزش زیادی قائلام. در عینحال دیوانهوار زبان فارسی را دوست دارم. واژههای زبان فارسی پناهگاه مناند، دژ مناند. این عبارات عهد جدید بهترین توصیف کننده جایگاه کلمه در ذهن من است: «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود.»
* انتقال پیام و محتوای اصلی کتاب چهقدر برایتان مهم بود؟ بالاخره مخاطب اصلی این کتاب زنان امروزی هستند.
حتماً برایم اهمیت داشت، البته مخاطب کتاب الزاماً زنان نیستند. چون کتاب راجع به بدن است؛ بدنی که بخواهیم یا نخواهیم تقدیر همه ماست؛ چه زن باشیم و چه مرد. زخمها، کاستیها و نواقص آن اغلب تا آخر عمر دست از سر ما بر نمیدارد. حتی وقتی تن به تیغ جراحی میسپاریم هم، معمولاً به رضایت کامل نمیرسیم. یا اگر هم برسیم، تازه یادمان میافتد که هنوز یک جای دیگر بدنمان، ده جای دیگر آن عیب و ایراد دارد. چون رسانهها الگوهایی را در ذهن ما نشاندهاند که رسیدن به آن در حالیکه ظاهراً بسیار در دسترس به نظر میرسد عملاً غیرممکن است. آن را در دسترس نشان میدهند تا برای رسیدن به آن پول خرج کنی، اما هرگز نمیرسی، چون در آن صورت درآمد آنها متوقف میشود. همیشه باید فکر کنی، با یک جراحی دیگر، یک تزریق دیگر، خرید یک کرم دیگر و … به آن الگوی آرمانی خواهی رسید. و البته معیارها مرتب تغییر میکنند و هر قدمی که پیش بروی، سخت گیرانهتر میشوند.
یک نکته را هم اضافه کنم. گرچه نویسنده این کتاب زاده و پرورشیافته فرهنگ دیگری است، اما انگار کتاب از بسیاری جهات، برای فرد ایرانی امروزی نوشته شده است. دست کم به لحاظ آماری به نظر میرسد که وسواس زنان ایرانی نسبت به بدنشان به معضل بدل شده و بخش زیادی از این وسواس به تصویر زنان در نگاه مردان ایرانی بر میگردد. مشکل تلاش برای زیباتر بودن نیست که همه آدمها در همه جای جهان و در تمام طول تاریخ به آن متمایل بودهاند و برایش خرج کردهاند. نمیشود این واقعیت را انکار کرد که زیبایی، انسان را به تجربه خوشبختی نزدیکتر میکند. بلکه معضل، کالاییشدن هر چه بیشتر بدن زن با تعریف الگویی ثابت و محدود برای زیبایی است.
* با وجود تلخی موجود در کتاب، ظاهراً از آن استقبال شده است! بهنظرتان علت استقبال عملآمده از این کتاب چیست؟
راستش من در هر زمانی صرفاً علاقه و اشتیاق خودم را دنبال میکنم. شاید عجیب به نظر برسد که بگویم پیش از چاپ کتاب، حتی ثانیهای به اینکه ممکن است پر مخاطب باشد یا نه، فکر نکردم. فقط دلم میخواست ترجمه شود و مخاطبان کتاب بدانند گذشته با این زن چه کرده است؛ که گذشته میتواند با هر کدام ما چه کند؛ که گذشته چگونه بر بدن این زن حک شده و آنطور که خودش میگوید «گاهی فکر میکند گذشته میتواند او را بکشد»؛ که چگونه پیامدهای تجاوز در نوجوانی میتواند تمام زندگی یک فرد را از همه لحاظ تحت شعاع قرار دهد. میخواستم خوانندههای ایرانی را در تجربه این زن شریک کنم. در تجربه این واقعیت که زندگی آنقدرها ساده نیست که تصور کنیم میتوانیم در ۷ یا ۱۲ یا ۲۰ قانون خلاصهاش کنیم و از پیچیدگی تجربیاتی که در تار و پود جسم و روان ما تنیده شده اند خلاص شویم.
* ابتدای صحبت، از کتابهای روانشناسی و موفقیت گفتید. به نظر شما، دلیل گرایش زیاد مخاطبان به چنین کتابهایی چیست؟
این حوزه، از معدود حوزههایی است که هنوز خریدار دارد. البته با کمال تأسف بخش زیادی از آن به شبهعلم، یا کتابهای بازاری موفقیت اختصاص پیدا کرده که فقط نام روانشناسی را یدک میکشند. یادم هست چند سال پیش در یکی از سایتهای زبانشناسی، کاربری پرسیده بود «میخواهم یک زبانشناس خوب باشم، باید چه کنم و چه بخوانم؟» یکی دیگر از کاربرها به او پاسخ داده بود «کافیست خودت باشی!» آنموقع چند دقیقه به این پاسخ خندیدم و فکر کردم این پاسخ، دقیقاً همان بلایی است که کتابهای روانشناسی بازاری به سر شیوه تفکر آدمها میآورند؛ پاسخهای ساده و عمیقاً بیمعنا، برای سوالهای دشوار. البته بخش دیگر و ارزشمند این گرایش بهنظرم، به این علت است که بسیاری از مردم در تلاشاند از راههای علمیتر با مشکلات فردی و اجتماعیشان دست و پنجه نرم کنند. بهخاطر این بخش دوم بسیار خوشحالم.
* در حال حاضر اثر جدیدی برای ترجمه در دست انجام دارید؟
راستش کتاب کوچکی درباره آزار کلامی کودکان، شناخت نشانههای کودکان آزاردیده و پیشگیری از آن را ترجمه کردهام که قرار است توسط نشر چترنگ منتشر شود.
نظر شما