به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «شیوه دلبری و متروآشوبی (مترو نوشتهای یک روزنامهنگار)» نوشته احسان محمدی توسط انتشارات معین بهتازگی به چاپ دوم رسیده است.
احسان محمدی، نویسنده این کتاب، روزنامهنگار و مدرس علوم ارتباطات است که در سابقه کاری خود اجرای چندین برنامه تلویزیونی از جمله برنامه هفت، صدبرگ و … را در کارنامه دارد. این کتاب براساس توجه نویسنده به اتفاقات اجتماعی بهعنوان روزنامهنگار و مشاهداتش در مترو نوشته شده است. نویسنده با چاشنی نامهای آشنا و تلفیق آن با نوستالژیهای مردم، این اثر را خلق کرده است.
منصور ضابطیان در مقدمهای که برای اینکتاب نوشته، ضمن اشاره به روزنامهنگاری اجتماعی، میگوید: در یادداشتهایی که پیش رو دارید، احسان به مثابه یک مسافر همیشگی آدمها را واکاویده و دیدگاههای مختلفشان را به چالش کشیده است. او گاه مثل یک چشم سوم عمل کرده و گاه خود بخشی از ماجرا بوده است. ضابطیان بر این باور است که یادداشتهای اینکتاب علاوه بر اینکه مخاطب را با نگاه نویسنده آشنا میکند، سندی از وضعیت اجتماعی تهران دهه ۱۳۹۰ هم هست.
عناوین یادداشتهای مختلف اینکتاب بهترتیب زیر است:
حرفهای، لبخند مونالیزا در مترو، غم مبهم، مردی با مواضع ژلاتینی!، بیسرزمین تر از ...، زنهای شگفتانگیز، کالرپارتی، ما چند نفریم؟، مغز لجباز، سربارها سربازها، خاله پیرزن، دروغهای عاشقانه، کشتی در من غرق شده، گروگانگیری!، دیدی که رسوا شد دلم، بوی نان تازه، پیچک، خواب و خراب و خُرد و خسته و هلاک!، به رنگ خدا، حلول روح!، سفر به اعماق با نیما و غزل!، شیوه دلبری و متروآشوبی!، شوخی با روحانیت، صنعتی شریف تا لندن!، دورغ میگم؟، جوشکار و خیال!، حرف زدن با لب خاموش، قضاوتها، چزاندن، از قطب شما به آفریق، نخودچی، پفک، سیاست کیلویی چند؟، وعده جدید!، جی جی سافت، قیر!، جیران، حاجی، شکلات، صبحهای مترو، همدم روزگار...، گداهای دعاگو، فحش و لبخند، هیاهو در سکوت، ۴۹- همه، متفاوت، از سفره تا کارگری، آقای فرهنگی!، غارنشین، شاملو، انصافانه است؟، مردی با کفش نوکتیز، سوغات بندر، بگیر آسوده بخواب!، فامیل اطلاعاتی!، رد گچ، تو هم از خودشونی!، برسه به پول، زمان شاه...، مثل خودشان.
باقی یادداشتهای کتاب مربوط به یادداشتهایی از محمدی هستند که در اسنپ و تاکسی و اتوبوس نوشته شدهاند و عناوینشان به اینترتیب است:
آقای قطبنما! مطالعه کن! فردین زمانه!، ترمینال مردم ایران!، قهرمان در اسنپ، آقای میرزایی!، پیرمرد نه چندان معصوم!
در قسمتی از کتاب «شیوه دلبری و متروآشوبی» میخوانیم:
۲
یکسال بزرگتر شدهام. شاید البته فقط از نظر وزنی! میفهم که در خودم فشردهتر شدهام. مثل لاکپشتی که سرش را فرو میبرد توی لاکش. لاکپشتها پیرتر که میشوند، لاکشان پرخراش میشود. نمیجنگند، فرو میروند. فکر میکنند اینطور بیآزارترند. اما همین هم خودش آزار است! دوست داشتم یوزپلنگ بودم. سرکش، جسور، با عضلههایی که پر از شهوت دویدن است. آنوقت میشد با یوزپلنگها دوید. لاکپشتها آرام راه میروند. خشخش میکنند. محافظهکارند. لاکپشتها در بهترین حالت با حلزونها رفیق میشوند. این نصیحت را از یک لاکپشت سی و هشت ساله گوش کنید: اگر یوزپلنگ هستید، بدوید. اما با یوزپلنگها بدوید.
۳
آیدین آغداشلو در کتاب «از پیدا و پنهان» از قول استاد محمدعلی کریمزاده تبریزی میگوید: «چرخ بزرگی را، به بزرگی چرخ و فلک، فرض کن که همه چیزهای مهمی را که آرزوی داشتنشان را در زندگی داشتهای به آن بستهاند. این چرخ آهسته دارد میچرخد و تو مقابلش ایستادهای، تا این که آن چیز میرسد دستت. اگر فورا برش نداری دیگر معلوم نیست که در گردش بعدی همچنان سرجایش باشد که دم دست تو برسد. پس باید درجا و فورا برش داری.»
دوستی دارم گلهمند از روزگار. از اینکه سیب زندگیاش را سرنوشت بد قاچ کرده. ناعادلانه. کسی را دوست داشت. عاشقانه. اما نمیشد نزدیک شوند. معشوقهاش میگفت من نمیخواهم عروسک ته انبار باشم. حق داشت. میگفت:
تا نیمه چرا ای دوست؟ لاجرعه مرا سر کش
من فلسفهای دارم: یا خالی و یا لبریز!
امروز یادش افتادم. این که چرخ و فلک زندگی میچرخد و آدمهای خوب هم گاهی در جای بد قرار میگیرند. از هم دور میشوند. مثل شهابی که در دل آسمان خط میاندازد و گم میشود برای همیشه. بیچاره آسمان با این دل خطخطیاش!
چاپ دوم اینکتاب با ۱۸۴ صفحه، شمارگان هزار و ۵۰ نسخه و قیمت ۲۵ هزار تومان عرضه شده است.
نظر شما