به گزارش خبرنگار مهر، آرونداتی روی (۱۹۵۹- هند) که او را در هند با گابریل گارسیا مارکز مقایسه میکنند، نخستین نویسندهی زن هندی است که توانست با نخستین رمانش «خدای چیزهای کوچک» در کنار نویسندههای بزرگی چون دیکنز، جویس، فاکنر، کُنراد و مارکز قرار بگیرد، و جایزهی بوکر، کتاب سال تایم ۱۹۹۷ و دومین رمان بزرگ قرن بیستم به انتخاب خوانندگان گاردین را از آن خود کند؛ رمانی که بلافاصله پس از انتشارش، عنوان پرفروشترین کتاب سال را از آن خود کرد و به صفِ کلاسیکهایی چون «صد سال تنهایی»، «طبل حلبی» و «خشم و هیاهو» پیوست. این رمان ابتدا در سال ۱۳۷۹ منتشر شد، و اکنون پس از بیست سال با مقدمهی جان آپدایک نویسنده شهیر آمریکایی و ترجمه سیروس نورآبادی از سوی نشر نقش جهان منتشر شده است.
زاویهی دید و سبکِ نگارشِ «روی» در این رمان، چنان بیهمتا و بیبدیل است و او با چنان دقت و ظرافتِ هرچه تمامتر سعی در گزینش مناسبترین کلمات داشته، که جان برجر، نویسنده، نقاش و شاعر برجستهی انگلیسی، آن را «شاهکاری بینظیر» برشمرد که «هرگز مثل آن نوشته نشده و نخواهد شد».
«خدای چیزهای کوچک» با زاویهی دیدِ پیوسته در حالِ تغییر و روندِ غیرخطیِ روایتش، و با نثرِ جنونآمیزِ شاعرانهاش مرز واقعیت و خیال را درهممیشکند؛ آنطور که جان آپدایک آن را یک «رمان جاهطلبانه» و «اثرِ هنریِ هوشمندانه» ای میخواند که «زبان خاص و ویژه» ی خود را اختراع کرده است.
ایان رانکین، بزرگترین نویسندهی معاصر اسکاتلند نیز «خدای چیزهای کوچک» را «یک ایدهی درخشان» میداند که تمامِ آنچه را که نیاز هست دربارهی چالشبرانگیزترین و پرانرژیترین رمان تمامِ این سالها بگوید، بیان میکند.» و چیگوزی اوبیوما نویسندهی نیجرهای نامزد بوکر میگوید «کاش نویسندهی این کتاب من بودم»، و دیوید استرایتفلد منتقد واشنگتنپُست نیز «خدای چیزهای کوچک» را از آن دست رمانهایی میخواند که وادارت میکند پس از خواندنش، دوباره به سراغش بروی و بخوانیاش...
«خدای چیزهای کوچک» داستان خواهر و برادرِ دوقلویی است به نام راحل و استا که مدام در زمان به گذشته (هفت سالگی راحل و استا، ۱۹۶۹) و حال (۳۱ سالگی راحل و استا، ۱۹۹۳) کشیده میشوند. آنها عقیده دارند مادرشان با بهدنیانیاوردنشان در اتوبوس، آنها را یک عمر از اتوبوسسواری مجانی محروم کرده. آنها همیشه جملات را از آخر به اول و وارونه میخوانند. داستان با ورود سوفیمول دختردایی دوقولوها، در تعطیلات کریسمس از انگلیس به هند، وارد مرحلهیی میشود که زندگی دوقولوها را برای ابد در بیزمانی و بیمکانی معلق میکند: چونان «فردا» یی نآمده، آنطور که رمان نیز با آن «فردا» تمام میشود؛ پایانی که آغازی است دیگربار در خیابانی که ازل کشیده میشود و تا ابدیت میرود...
در بخشی از رمان میخوانیم:
گرچه زنِ زمین تاثیر ماندگاری بر دوقولوها گذاشت، اما این خانهی تاریخ بود که بسیار نزدیک و در دسترس بود، و حسابی مجذوبشان کرد. دوقولوها اغلب دربارهی آن فکر میکردند. خانهی آن سوی رودخانه.
خانهیی که در دلِ تاریکی خودنمایی میکرد.
خانهیی که نمیتوانستند واردش شوند. خانهیی پُر از نجواهایی که نمیتوانستند بفهمندش.
در آن زمان دوقولوها نمیدانستند به زودی وارد آن خانه خواهند شد. نمیدانستند که از رودخانه عبور خواهند کرد و در جایی خواهند بود که نباید باشند. و با مردی در آنجا خواهند بود که قرار نبوده دوستش بدارند. دوقولوها نمیدانستند به زودی با چشمهایی که از فرط وحشت به بزرگی بشقاب غذاخوری میشد، در ایوان پشتی همان خانه، تاریخ را که چهرهی خود را بر آنها آشکار میکرد تماشا خواهند کرد...
«خدای چیزهای کوچک» شاهکار آرونداتی روی با مقدمه جان آپدایک، ترجمه سیروس نورآبادی و با تیراژ ۷۰۰ نسخه و قیمت ۶۵ هزارتومان از سوی نشر نقش جهان منتشر شده است.
نظر شما