۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۴۸

بررسی‌ ناآرامی‌های اجتماعی و دروغ سیاسی با بازخوانی یک کتاب

چگونه خشونت، اعتراضات اجتماعی را منحرف می‌کند؟

چگونه خشونت، اعتراضات اجتماعی را منحرف می‌کند؟

هانا آرنت فیلسوف تاریخ‌گرای معاصر ملاحظات و بررسی‌های جالبی درباره انقلاب آمریکا، اعتراضات مدنی و دروغ در جامعه مدنی دارد که با توجه به شرایط این‌روزها بد نیست مورد توجه قرار بگیرند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: هانا آرنت یکی از فلاسفه معاصر و مهم قرن بیستم جهان است که او را با تفکراتش درباره اندیشه، تاریخ، وضع بشر، توتالیتاریسم و ... می‌شناسند. این‌فیلسوف یهودی آلمانی که در بهبوهه جنگ جهانی دوم و ناآرامی‌های اروپا به آمریکا مهاجرت کرد، فلسفه ساده‌فهمی دارد که بد نیست در این‌روزهای اعتراضات گرانی بنزین و برخی ناآرامی‌های اجتماعی، از زاویه مطالعه و بررسی تجربیات دیگران، مورد توجه قرار بگیرند.

به‌نظر نگارنده این‌مطلب هارنت فیلسوف امیدواری ارزیابی می‌شود و با وجود این‌که «وضع بشر» همیشه دغدغه‌اش بوده، به آینده بشر امیدوار است. همچنین، به عقیده پاتریشیا آلتنبرند جانسون نویسنده کتاب «هانا آرنت» در مجموعه فلسفه وادزفورد، طرح نو درانداختن از جمله مفاهیمی است که در فلسفه آرنت زیاد به چشم می‌آید. اما در این‌مطلب قصد داریم به یکی از مسائلی بپردازیم که هارنت در فلسفه‌اش مورد مطالعه و بررسی قرار داده است؛ «تجربه آمریکایی».

انقلاب هم یکی از مفاهیمی است که آرنت در فلسفه‌اش بررسی کرده و در ادامه این‌بررسی به آمریکا و تجربه آمریکایی رسیده است. او در ابتدای بررسی خود، انقلاب‌های فرانسه و آمریکا را مورد مقایسه قرار داده و بر این باور است که انقلاب آمریکا پرنویدتر از انقلاب فرانسه بود. با توجه به مطالعاتی که آرنت روی مفهوم خشونت هم داشته، شاید جانب‌داری‌اش از انقلاب آمریکا در تقابل با انقلاب فرانسه، به‌خاطر خشونت‌های بیش از حد و افسارگسیخته در فرانسه باشد. در ادامه به این‌موضوع خواهیم پرداخت.

او همچنین معتقد است نظریه‌پردازان سیاسی، نباید به‌دنبال تلقین عقیده به دیگران باشند. آن‌چه مهم است برانگیختن تفکر در دانشجویان است نه سعی در مهار و در دست‌داشتن زمام نتایج حاصل از تفکر.به‌هرحال بد نیست پیش از ورود به بحث اصلی یعنی بررسی انقلاب آمریکا (و ادامه‌اش) و نافرمانی‌های مدنی در اجتماع، اشاره کوچکی هم به مساله «تفکر» در اندیشه هارنت کنیم که می‌تواند در این‌بحث مفید باشد. آرنت می‌گوید تفکر باید از تجربه آغاز شود. بنابراین فیلسوفی عمل‌گراست. او همچنین معتقد است نظریه‌پردازان سیاسی، نباید به‌دنبال تلقین عقیده به دیگران باشند. آن‌چه مهم است برانگیختن تفکر در دانشجویان است نه سعی در مهار و در دست‌داشتن زمام نتایج حاصل از تفکر.

* نافرمانی مدنی و خشونت در اندیشه آرنت

آرنت معتقد است نافرمانی مدنی در وهله نخست، پدیده‌ای آمریکایی است و ریشه در تاریخ این‌کشور دارد. بحران جدی‌تر در این‌بحث،‌ از نظر آرنت، کاهش مشارکت شهروندی است. این‌فیلسوف، نافرمانی مدنی را یک عمل انقلابی نمی‌داند و می‌گوید آنان که در نافرمانی مدنی شرکت می‌کنند، ساختار کلی و مشروعیت نظام حقوقی و قضایی کشورشان را قبول دارند. بنابراین با چارچوب نظری آرنت، اعتراض و نافرمانی به‌معنی مخالفت با ساختار یک نظام حاکم و تمایل به براندازی‌اش نیست.

فیلسوف آلمانی مورد نظر، درباره پدیده خشونت اجتماعی هم نظرات جالبی دارد؛ از جمله این‌که خشونت شکلی از قدرت نیست بلکه نقطه مقابل قدرت است. همان‌طور که اشاره شد، آرنت فیلسوفی امیدوار است و اگرچه در جنبش‌های دانشجویی، بارقه‌های امید می‌یابد، اما این‌نگرانی را هم دارد که معترضان اسیر وسوسه خشونت شوند. در واقع نگرانی آرنت این است که دانشجویان یا معترضان در اعتراضات مدنی، با خلط مفاهیم، خشونت را جایگزین قدرت کنند. بنابراین امید و نگرانی (معادل خوف و رجا) دو حالی هستند که آرنت هنگام تفکر به اعتراضات مدنی و جنبش‌های دانشجویی دارد.

آرنت در فلسفه‌اش درباره «اعصار ظلمانی» تاملاتی دارد و این‌اعصار را در واقع مقاطعی از همان قرن بیستم، بوروکراسی و توتالیتالریسمی می‌داند که در این‌قرن حاکم بودند. قصد نداریم این‌جا و در این‌مطلب، به اعصار ظلمانی بپردازیم اما به‌طور کلی و اجمالی، این‌فیلسوف می‌گوید ظلمت زمانی می‌رسد که تناقض حرف و عمل و دولت پنهان، غلبه پیدا می‌کند؛ زمانی که گفتار، فاش نمی‌کند بلکه جارو و زیر فرش پنهان می‌کند. این‌اشاره آرنت، مخاطب را به یاد کنایه مردم چِک «اسکلت زیر فرش» که نام یکی از کتاب‌های ایوان کلیما هم هست، می‌اندازد. همان‌طور که پیش‌تر (اینجا) گفته‌ایم، کنایه «اسکلت زیر فرش» از یکی از ضرب المثل‌ها و کنایه‌های عامیانه مردم چکسلواکی می‌آید و به معنی پنهان کردن چیزی است که مانند دم خروس ما ایرانی‌ها از زیر لباس فرد بیرون زده است. بنابراین این‌هشدار آرنت و همراهش کنایه مردم چکسلواکی، تذکر مهمی به مسئولان کشورمان است که به‌جای توضیح و حل مسائل، آن‌ها را به زیر فرش جارو نکنند تا روزی مانند دُم خروس بیرون بزند!

* تاملات آرنت درباره تجربه آمریکایی و دروغ

هانا آرنت به‌تعبیر پاتریشیا آلتنبرند جانسون (نویسنده‌ای که از او یاد کردیم)، در جمهوری آمریکا امید پررنگی برای کل بشریت می‌دید. آرنت کتابی به اسم «انقلاب» دارد که پس از کتاب دیگرش «آیشمان در اورشلیم» چاپ شد. [ (اینجا) به این‌کتاب پرداخته‌ایم.] این‌فیلسوف آلمانی در مقایسه انقلاب‌های فرانسه و آمریکا، انقلاب آمریکا را انقلابی می‌داند که در سطحی گسترده، بیشتر توانست اهدافش را محقق کند و عکس انقلاب فرانسه، حقوق مدنی را محدود نکرد. در تفسیر و تشریح همین‌بحث است که آرنت در فلسفه‌اش پیش رفته و پدیده‌های نافرمانی مدنی و خشونت را بررسی می‌کند. یکی از نتیجه‌گیری‌های او در این‌بحث این است که «انقلاب آمریکا آشکار کرد قدرت واقعی نزد مردم است.» توجه کنیم که اشاره آرنت انقلاب آمریکا و یک اتفاق تاریخی است نه وضعیت سال‌های معاصرش و ساختار حکومت این‌کشور در آن‌سال‌ها. موضعی هم که خود آرنت در این‌زمینه دارد این است که آمریکایی‌ها به این نتیجه رسیدند که انقلاب، ربطی به تاسیس قدرت ندارد بلکه با تاسیس فرمانروایی در ارتباط است. بنابراین در اندیشه آرنت، قدرت یک چیز است و فرمانروایی (اقتدار) چیزی دیگر.

یکی از مواضع آرنت درباره مفهوم انقلاب، در موافقت با نظر سران جمهوری اسلامی ایران و رهبر انقلاب است. این‌موضع همانا، تداوم داشتن انقلاب است که یک‌نمونه بروز و ظهور عملی‌اش را می‌توان در بیانیه رهبر معظم انقلاب آیت‌الله خامنه‌ای درباره گام دوم انقلاب مشاهده کرد. بحث آرنت در این‌زمینه ناظر بر اهمیت تجربه تدوین قانون اساسی جمهوری آمریکاست. به‌عقیده آرنت، یکی از درس‌هایی که توماس جفرسن از تجربه انقلاب در آمریکا آموخت، این بود که قانون اساسی باید در فواصل مشخص و معین، مورد تجدیدنظر قرار بگیرد. استنباطش هم این بود که هر نسلی حق دارد شکل مطلوب خودش را برای حکومت انتخاب کند. آرنت در این‌میان اشاره‌ای به نظام‌های اقتصادی دارد که پاتریشیا آلتنبرند جانسون نویسنده مورد اشاره‌مان، در این‌زمینه تذکری دارد. جانسون می‌گوید آرنت در این‌زمینه هشداری داشت که چندان شنیده نشد. جمله‌اش هم در این‌باره در کتاب «هانا آرنت» چنین است: «این هشدار آرنت که حفظ آزادی انسان بسیار مهم‌تر از تلاش برای تغییر نظام‌های اقتصادی است چندان گوش شنوایی پیدا نکرد.» بنابراین مشخص است که چه در ایران، چه آمریکا، عموما این‌تذکر نادیده گرفته می‌شود که حفظ آزادی، آزادگی و احتمالا کرامت انسانی در اولویت اول قرار دارد و پس از آن است که باید به فکر اولویت‌های دیگری چون مسائل سیاسی، اقتصادی و ... بود.

آرنت درباره دروغ هم ملاحظات جالبی دارد که می‌توانند برای اهالی مطالعه، فلسفه و سیاست، جذاب باشند. او می‌گوید دروغ، آسان پذیرفته می‌شود چون سروکارش با واقعیات است و آدم‌ها می‌دانند که مدعاهای واقعی، همیشه احتمال‌بردار هستند. این‌مواضع آرنت درباره دروغ می‌توانند برای بسیاری از ایرانی‌ها از جمله اهالی مطالعه و آن‌هایی هم که کتاب نمی‌خوانند، جالب باشند چون همیشه در تحلیل مسائل سیاسی و اقتصادی کشور در بحث‌ها و گعده‌های عامیانه، همیشه تصور یک نقشه پنهان و دولت پشت پرده وجود دارد. به‌عبارت ساده‌تر، عموم و بدنه عامه مردم ایران (از رانندگان تاکسی که از تحلیل‌گران فعال مسائل هستند گرفته تا مشاغل بالاتر) دارای توهم توطئه هستند و تئوری‌های جالب و پلیسی مختلفی درباره یک طرح مصوب حاکمیت دارند؛ حتی طرحی که واقعا مورد مشکوک و مرموزی ندارد. به‌علاوه طی سال‌های گذشته، مساله دروغ در بدنه دولت، یکی از دغدغه‌های مهم مردم بوده و گاهی برای زدودن این‌تصور و شفاف‌سازی تلاش‌هایی شده است. به‌هرحال با برگشت به بحث اصلی دروغ در اندیشه آرنت، او بر این‌باور است که دروغ همیشه پذیرفتنی‌تر از واقعیت است و با عقل بیشتر جور در می‌آید! (احتمالا چون ظاهر موّجه‌تری دارد!)

هانا آرنت در بررسی دروغ، به دو شیوه رایج دروغگویی اشاره دارد؛ نوع اول، مربوط به روابط‌عمومی‌ها و تبلیغاتی است که با آن‌ها مردم را فریب می‌دهند. او معتقد است این‌نوع از دروغگویی در استراتژی آمریکا در زمینه جنگ ویتنام به کار گرفته شد اما مردم آمریکا مقابلش ایستادند.هانا آرنت در بررسی دروغ، به دو شیوه رایج دروغگویی اشاره دارد؛ نوع اول، مربوط به روابط‌عمومی‌ها و تبلیغاتی است که با آن‌ها مردم را فریب می‌دهند. او معتقد است این‌نوع از دروغگویی در استراتژی آمریکا در زمینه جنگ ویتنام به کار گرفته شد اما مردم آمریکا مقابلش ایستادند. تاکید این‌فیلسوف بر این است که مردم آمریکا هم در جایگاه خودشان، خریدار این‌نوع دروغ [به تعبیر پاتریشیا آلتنبرند یعنی آن تصویری که قرار بود به آن‌ها قالب شود] نشدند. علتش هم این‌ بود که مردم منابع اطلاع‌رسانی دیگری داشتند و حداقل گروهی بین مردم بودند که متوجه باشند تصویری که از جنگ ویتنام ساخته می‌شود، با واقعیت‌های رخ‌داده همخوانی ندارد. بنابراین اولین نوع دروغی که مد نظر هانا آرنت است، دروغ تبلیغاتی است که از نظر او کاربرد و تاثیری ندارد.  از نظر نگارنده مطلب، این‌شیوه از دروغ‌گویی هنوز هم در حاکمیت آمریکا وجود دارد؛ مانند دروغ‌هایی که درباره عراق یا سوریه گفته شد و متاسفانه گاهی توسط دولتمردان دیگری در جهان هم گفته می‌شوند. بنابراین یک‌درس یا تذکر دیگر برای دولتمردان ایران این است که اسیر این‌نوع دروغ نشوند چون تعدّد رسانه‌ها و دایره تاثیرشان از زمان هانا آرنت هم بیشتر شده است.

اما نوع دوم دروغ‌گویی سیاسی حاکمان آمریکا از نظر آرنت، از گونه حل مساله حرفه‌ای است. این‌نوع دروغ‌گویی، به‌عقیده این‌فیلسوف آلمانی، نقش مهم‌تر و اساسی‌تری در تصمیم‌سازی درباره ویتنام داشته است. آرنت در بررسی دروغ نوع دوم، سراغ نظریه دومینو می‌رود که حاکمیت آمریکا درباره ویتنام مطرح کرده بود؛ نظریه‌ای که می‌گفت اگر ویتنام، کمونیستی شود، کل جنوب شرقی آمریکا، کمونیستی می‌شود. بنابراین نیاز به ورود و میانجی‌گری آمریکا بود. بد نیست در این‌مجال، به تزریق این‌فکر به مردم و عوام آمریکا هم توجه کنیم که ما ناجی جهان هستیم و باید کشورهای دنیا را نجات بدهیم. چنین‌باوری واقعا در نیروهای ارتش و خیلی از مردم آمریکا وجود دارد که راضی به راه‌انداختن جنگ‌هایی مثل جنگ عراق یا سوریه می‌شوند.

به‌هرحال آرنت در بررسی نوع دوم دروغ، به این‌نکته می‌رسد که این‌نوع دروغ‌گویی با خودفریبی شروع می‌شود. بنابراین این‌گونه از دروغ و باورش، ریشه در خود مردم و جامعه دارد چون بسترهای باورش از پیش فراهم شده است. و همچنین به تعبیر آرنت، تصمیم‌سازانش هم در جهانی زندگی می‌کنند که او آن را جهان واقعیت‌زدایی شده می‌نامد. بنابراین به‌سادگی می‌توان فرمول عملکرد آمریکا در کشورهایی مثل عراق را متوجه شد: زمینه‌های خودفریبی در مردم این‌کشور فراهم شده و تصمیم‌سازان هم در میدان یا زمینی بازی می‌کنند که واقعیت‌زدایی شده است.

به باور آرنت، این‌گونه از دروغ، بیش‌تر از آن‌که متکی بر داوری باشد، بر محاسبه تکیه دارد. که می‌توان بروز و ظهورش را به‌طور کامل در آمریکای سال‌های اخیر مشاهده کرد. آرنت درباره سیاستمداران و بازیگران این‌نوع دروغ، می‌گوید رفتارشان بیشتر به قماربازان می‌ماند تا سیاستمداران و به احتمال زیاد می‌توان دونالد ترامپ را به‌عنوان نمونه مناسبی در این‌بحث مثال زد. مولفه شخصیتی دیگری که آرنت درباره این‌گونه سیاستمداران برمی‌شمارد، این است که اصلا دلشان نمی‌خواهد واقعیت‌ها را بسنجند و از آن‌ها درسی بیاموزند که باز هم می‌توان ترامپ و البته برخی دیگر از رئیس‌جمهورهای آمریکا را به‌عنوان آینه‌دار این‌نوع سیاست مشاهده کرد.

کد خبر 4774060

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha