به گزارش خبرنگار مهر، رمان «گمشده خانه سایهها» نوشته دن پابلوکی بهتازگی با ترجمه محمدرضا ملکی توسط نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی اینکتاب در سال ۲۰۱۸ چاپ شده است.
اینکتاب چهارمین عنوان از مجموعه وحشت «خانه سایهها» است که پیشتر ترجمه عناوین «احضار»، «اختفا» و «محبوس» از آن منتشر شدهاند. کتابهای اینمجموعه درباره یک خانه و ۵ بچه است که پا داخل آن میگذارند. برخی از خانهها فقط تسخیرشده نیستند بلکه گرسنهاند و خانه اینمجموعه، چنین خانهای است. ۵ بچهای هم که با نامهای دش، دیلان، پابی، مارکوس و آزومی پا داخل اینخانه گذاشتند، نمیدانستند که وارد یک خانه گرسنه شدهاند. هرکدام از بچهها در ابتدا فکر میکردند به یک دلیل خیرخواهانه به خانه سایهها دعوت شدهاند.
هیچچیز خانه سایهها خیرخواهانه نیست و پشت دیوارهایش، اتفاقات وحشتناکی در انتظار افرادی است که واردش میشوند. در خانه سایهها هیچکس قابل اعتماد نیست، راهروها جابهجا میشوند، درها غیب میشوند، ارواح ظاهر میشوند، بچهها ناپدید میشوند. حتی راه خروج هم ناپدید میشود. حالا ۵ بچه قصه وارد چنین خانهای شدهاند...
دن پابلوکی نویسنده ۴۳ ساله اینمجموعه متولد سال ۱۹۷۷ است و به نوشتن رمانهای مختلف و البته وحشتناک برای نوجوانان شناخته میشود.
داستان جلد چهارم مجموعه مذکور با عنوان «گمشده خانه سایهها» درباره همانپنج بچه است که با فریب و نیرنگ به خانه سایهها کشیده شدهاند. هرکدام از آنها با یک بهانه به اینخانه وحشتناک آمدهاند. هیچکدام همدیگر را نمیشناسند و هیچکدام هم نمیدانند چه باید بکنند. چون راه خروج را بلد نیستند.
یکچیز در خانه سایهها متفاوت است. کسی یا چیزی آنجاست که بیش از آنچه باید، اطلاعات دارد. تنها مساله مهمی که وجود دارد، این است که بچهها باید تصمیم بگیرند آیا آنشخص یا چیز، به آنها کمک میکند یا نه؟ یا شاید هم میخواهد آنها را تا ابد در آنجا گیر بیندازد...
«گمشده خانه سایهها» در ۳۷ فصل نوشته شده است.
در قسمتی از اینرمان میخوانیم:
جیسون یکی از ابروهایش را بالا داد و گفت: «یعنی این از طرفِ انجمنِ سرّی پدرت اومده؟»
کانی انگار که بخواهد این کلمه را مزمزه کند گفت: «انجمن، آره، این همون اسمیه که اونا روش گذاشته بودن. انجمن سایه.»
«حالا چی توش نوشته؟» جیسون این را گفت و دستش را دراز کرد تا آن را از کتابخانه بردارد، ولی انگار چیزی دستش را پس زد. چیزی بین آنها و اشیای داخل اتاق حائل بود. شاید دلیل این هم که کانی مجبور بود در آینهها این طرف و آن طرف برود همین بود. از این فکر احساس کرد تنش یخ کرده.
با ناامیدی پرسید: «راهی نداره که بشه یه نگاهی توش بندازیم؟»
کانی یک ابرویش را بالا داد و چندم آن طرفتر روبهروی آینه ایستاد و گفت: «من یه راهی برای این کار کشف کردم. یهکم عقب بایست.»
جیسون به آینه نگاه کرد. از دیدن دودِ سیاهی که در لبههای آینه پدیدار شده بود جا خورد. هیچ دودی داخلِ اتاق وجود نداشت _ دست کم او دودی در اتاق نمیدید _ ولی انعکاسش در آینه وجود داش و رفتهرفته غلیظتر میشد و این وضعیت آنقدر ادامه پیدا کرد تا تصویرِ کانی در آینه را تار کرد. جیسون نمیدانست که باید چیزی بگوید یا نه. ممکن بود خودِ کانی باعث این وضعیت باشد، ولی او فکر نمیکرد کانی چنین کاری بکند. دود او را به یاد آن موجود انداخت.
اینکتاب با ۲۰۸ صفحه مصور، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۳۵ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما