خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: انقلاب مشروطه یکی از مهمترین رخدادها در طول تاریخ تمدن ایران زمین است. ملت ایران با این نهضت که به حق «بیداری ایرانیان» نام گرفت، با دستاوردهای تمدن جدید در علوم انسانی و صنعت آشنا شدند و تلاشهای خود را برای بازخوانی آنها با سنت اسلامی - ایرانی به کار بردند تا «قوام دین و دولت» را موجب شود. درباره مشروطه منابع زیادی منتشر شده و پژوهشها و تحلیلهای بسیاری صورت گرفته است. خوشبختانه اسناد و مدارک و همچنین شرححالها و زندگینامههای بزرگان مشروطه اکثراً به قلم خودشان موجود است. احمد کسروی یکی از مهمترین مورخان مشروطه است که با دسترسی به منابع دسته اول کتابهای مهمی را کار کرد که هم اکنون به عنوان مهمترین منابع مطالعاتی در شرح انقلاب مشروطه ایران، در ایران و جهان شهرت دارد. ایرانیان و غیرایرانیان زیادی به دو کتاب «تاریخ مشروطه ایران» و «تاریخ هجده ساله آذربایجان» ارجاع داده و بسیار از آن بهره بردهاند. اما کسروی بجز این دو کتاب بازهم درباره مشروطه نوشته است.
نشر علم چندی پیش کتاب «مشروطه به روایت کسروی؛ سومین اثر احمد کسروی درباره مشروطیت بر اساس یادداشتهای او را در روزنامه پرچم» را به کوشش مهدی نورمحمدی، با شمارگان ۷۷۰ نسخه، ۲۹۸ صفحه و بهای ۷۵ هزار تومان منتشر کرد. این کتاب بر اساس یادداشتهای کسروی در روزنامه پرچم میانه سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۱ خورشیدی فراهم شده است. این یادداشتها که درباره رجال و حوادث انقلاب مشروطه است و ارکان و ساختار کتاب حاضر را تشکیل میدهد، شامل ۶ موضوع است: «هواخواهان مشروطه»، «بدخواهان مشروطه»، «گروه سوم»، «یک سند تاریخی»، «یک عکس تاریخی» و «از اینجا و آنجا».
به مناسبت انتشار این کتاب با نورمحمدی گفتوگویی داشتهایم که در ادامه آن را خواهید خواند. نورمحمدی مورخ، پژوهشگر و سندشناس پرکار این روزهاست. از دیگر کتابهای او میتوان به این موارد اشاره کرد: «ترور در بهارستان»، «قره العین؛ زندگی، عقیده، مرگ»، «خاطرات عارف قزوینی: به همراه اشعار چاپ نشده»، «تاریخچه میرزا کوچکخان: روایتی نو و متفاوت از قیام جنگل»، «مرقع دلگشا: زندگی و آثار ملک محمد قزوینی شیخ علی سکاک و محمدعلی خیارجی از پیشگامان خط تزئینی، خط گذار و نقاشی خط»، «قزوین در انقلاب مشروطیت»، «من و آزادی: خاطرات میرزا حسین خیاط (فرنیا) از دوستان عارف قزوینی و میرزا کوچک خان جنگلی»، «اخبار و اسناد قمرالملوک وزیری» و...
اگر موافق باشید بحث را با اهمیت کسروی و یادداشتهای روزنامه پرچم در تاریخ نگاری مشروطه آغاز کنیم. ویژگی این یادداشتها چیست و چه شباهتها یا تفاوتهایی با دو کتاب «تاریخ مشروطۀ ایران» و «تاریخ هجده سالۀ آذربایجان» دارد؟
احمد کسروی (۱۲۶۹ – ۱۳۲۴ خورشیدی) مورخ، زبانشناس، پژوهشگر، روزنامه نگار، حقوقدان و وکیل دعاوی، در حوزههای گوناگون دارای تألیفات متعدد پژوهشی است. وی دربارۀ انقلاب مشروطیت صاحب دو اثر سترگ به نام «تاریخ مشروطۀ ایران» و «تاریخ هجده سالۀ آذربایجان» است که از مهمترین مدارک و منابع مربوط به مطالعات مشروطه محسوب میشود و همواره مرجع اصلی پژوهشگرانِ این عرصه بوده است.
با وجود اینکه از بدو انتشار تا کنون، نظرات متفاوتی در موافقت و مخالفت با این دو کتاب ابراز شده است، چاپهای متعدد با شمارگان بالا نشانگر توجه فراوان محققان، دانشگاهیان، علاقهمندانِ تاریخ مشروطه و کتابخوانان به این آثار است.
اقبال عمومی به آثار کسروی دربارۀ مشروطیت، جنبهای کلاسیک به آنها بخشیده و به همین دلیل است که کتابی دربارۀ مشروطه به چاپ نمیرسد که ارجاعی از این دو کتاب در آن وجود نداشته باشد. این کتابها علاوه بر ایران، در خارج از کشور نیز دارای شهرت است و به زبانهای عربی و انگلیسی ترجمه شده است.
کتاب «مشروطه به روایت کسروی» که سومین اثر کسروی دربارۀ تاریخ مشروطیت محسوب میشود، بر اساس یادداشتهای کوتاه او در روزنامۀ پرچم در سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۲۱ خورشیدی فراهم آمده و برای نخستین بار در قالب کتاب به چاپ رسیده است. بر مبنای نوشتۀ کسروی، هدف او از نگارش این یادداشتها «ثبت وقایع در تاریخ»، «قدردانی از قهرمانان و کوشندگان مشروطه»، «زنده نگه داشتن نام مجاهدان گمنام مشروطه» و «نکوهش بدخواهان و دشمنان مشروطه» بوده است.
کسروی نادرستیِ افراد گمنام را کمتر از رجال برجسته میدانست و معتقد بود در انقلاب مشروطیت، کارها را همین مجاهدان به دلیل پاکی و خلوص نیت خود پیش بردند، اهتمام فراوانی در زنده نگه داشتن نام و خاطرۀ آنان داشت که این نکته، یکی از مهمترین دلایل جمع آوری سرگذشت و عکس قهرمانان گمنام مشروطه توسط کسروی در روزنامۀ پرچم محسوب میشود کتاب «مشروطه به روایت کسروی» علاوه بر اینکه خلاصۀ کتابهای «تاریخ مشروطۀ ایران» و «تاریخ هجده سالۀ آذربایجان» است، ادامه و تکملۀ کتابهای یاد شده نیز به شمار میآید، زیرا دارای تفاوتها، افزودهها، داوریها، اظهار نظرات و توضیحاتی است که در آن کتابها نیامده است. برای مثال، نوشته کسروی دربارۀ حاج شیخ علی اصغر لیلاوایی، اسماعیل خویی، عارف قزوینی و کلنل محمدتقی خان پسیان در دو کتاب مشهور وی وجود ندارد و یا اینکه در مورد برخی شخصیتها و حوادث دورۀ مشروطه داوریها و نظرهایی اظهار کرده است که در آن دو کتاب نیامده است.
علاوه بر این، نثر کسروی در این یادداشتها به مراتب از کتابهای «تاریخ مشروطۀ ایران» و «تاریخ هجده سالۀ آذربایجان» سادهتر و روانتر است و در آن از کلمات متکلف و لغات و واژگان ابداعیِ او اثری به چشم نمیخورَد. دربارۀ علت این امر نیز میتوان چنین متصور شد که شاید وی با این اقدام، قصد جذب مخاطبان عادی روزنامه و ارجاع آنها به دو کتاب مشهور خود را داشته است.
با وجود موارد مشابهی که بین این یادداشتها و مطالب کتابهای «تاریخ مشروطۀ ایران» و «تاریخ هجده سالۀ آذربایجان» وجود دارد، نوع روایت کسروی در این موارد با آن دو کتاب متفاوت و یا دارای افزودهها و کوتاه شدههایی است.
عکسهایی که کسروی در این یادداشتها به کار برده آیا در دیگر آثارش درباره مشروطه هم استفاده شده بودند؟ اطلاعی دارید که سرنوشت گنجینه عکسهای کسروی از مشروطه چه شد؟
یکی از عوامل جاودان ماندن یاد و خاطرۀ انقلاب مشروطه، باقی ماندن عکسهای متعدد از رجال و رویدادهای گوناگون این انقلاب بزرگ مردمی است که در جلوگیری از فراموش شدن پیشامدهای آن تأثیر بسزایی داشته است. از همین روی، عکاسی خدمات شایانی به مشروطیت کرده و موجب پیشرفت اهداف آن شده است. کسروی که به خوبی به اهمیت عکس در زنده نگاه داشتن وقایع مشروطه و تأثیر آن در انتقال بار عاطفی مطالب به مخاطبین آگاه بوده، از عکس به عنوان یک سند باارزش تاریخی استفاده کرده و مطالب خود را همراه با عکسهای اثرگذار تاریخی به چاپ رسانده که به همین دلیل، استفادۀ صحیح و به موقع از عکس و تلفیق مناسب آن با متن، تأثیر قلم توانای او را دو چندان ساخته و بار عاطفی و ارزش مطالب را افزونتر ساخته است. عکس و متن در یادداشتهای کسروی از چنان تلفیقی و همبستگی و تأثیر برخوردارند که وجود هر یک بدون دیگری متصور نیست و نمیتوان هیچکدام را نادیده گرفت.
عکسهای تاریخی آن چنان برای کسروی در شرح وقایع و داستانهای مشروطه دارای اهمیتاند که در کنار آوردن عکسها، از ذکر مشخصات عکسشناسی مانند: زمان و مکان انداخته شدن و معرفی دقیق افراد حاضر در عکس غافل نشده و حتی اگر شخصیتی را نیز نمیشناخته، به این نکته اشاره کرده است.
کسروی هیچیک از یادداشتهای تاریخی خود در روزنامۀ پرچم را بدون عکس به چاپ نرسانده و برای برخی اشخاص همچون: ستار خان، شیخ فضل الله نوری، سید محمد طباطبایی، میر هاشم دوچی که آنان را بیش از یک بار معرفی کرده، عکس جدید و غیرمکرر آورده است. علاقه و اهتمام کسروی به جمع آوری عکس به حدی است که در هنگام معرفی رجال و شرح رویدادها نیز از خوانندگان درخواست ارسال عکس کرده است.
یکی از ویژگیهای کسروی در نگارش یادداشتهای روزنامه پرچم این است که به صراحت و بدون ملاحظه، نظر و داوری خود را دربارۀ رجال مؤثر در انقلاب مشروطه ابراز کرده و دوستی و یا نفرت خود را نسبت به آنان آشکار ساخته که این امر نشانگر بیباکی اوست
با توجه به امکانات محدود آن دوران و نبود متولی جمع آوری عکسهای تاریخی و همچنین فقدان آرشیو عکس در ایران در آن روزگار، اهتمام کسروی در جمع آوری و چاپ عکسهای مختلف ستودنی است و چه بسا اگر کوشش او نبود، این عکسهای ارزشمند به دست ما نمیرسیدو از میان میرفت.
برخی از عکسهایی که کسروی در آثار خود گردآوری کرده منحصر به فرد است و غیر از کتابهای او در اثر دیگری دیده نشده است. بخصوص عکسهایی که از قهرمانان گمنام مشروطه در تبریز همچون: نایب محمد آقا و دو برادرش ابوالقاسم و محمود، غلام خان اهرابی، برادران یکانی (بخشعلی خان، قوچعلی خان و شیرعلی خان)، ابراهیم آقا و برادرانش آیدین پاشا و حسن بیک، ایلدرم خان (توپچی ماهر تبریزی)، میریعقوب، سید علی، میر صمد، محمدباقر، اسد آقا خان، اسماعیل خویی، تقی خان، اصغر، آقا عمواوغلی و آقا میریعقوب آورده است. بعضی از عکسهای یادداشتهای پرچم در دو کتاب مشهور او نیامده است و متأسفانه من اطلاعی دربارۀ سرنوشت گنجینۀ عکسهای کسروی ندارم.
علت علاقه کسروی و اهتمام او به جمع آوری عکسها و سرگذشت قهرمانان گمنام مشروطه چه بوده است؟
چون کسروی نادرستیِ افراد گمنام را کمتر از رجال برجسته میدانست و معتقد بود در انقلاب مشروطیت، کارها را همین مجاهدان به دلیل پاکی و خلوص نیت خود پیش بردند، اهتمام فراوانی در زنده نگه داشتن نام و خاطرۀ آنان داشت که این نکته، یکی از مهمترین دلایل جمع آوری سرگذشت و عکس قهرمانان گمنام مشروطه توسط کسروی در روزنامۀ پرچم محسوب میشود. چه بسا اگر قلم تیزبین و موشکاف کسروی نام و تصویر قهرمانان، مجاهدان و عیاران گمنام مشروطه را ثبت و ضبط نمیکرد، امروزه هیچ اثر و نشانهای از آنان در تاریخ باقی نمیماند. در نوشتههای کسروی به نامهای فراوانی از مجاهدان و قهرمانان گمنام انقلاب مشروطه برمیخوریم که به غیر از آثار او در منبع دیگری به این نامها اشاره نشده است.
بسیاری از کسانی که کسروی درباره آنها ذیل مخالفان و دشمنان مشروطه نوشت، در زمان انتشار روزنامه پرچم در قید حیات بودند. این مساله مشکلی برای او ایجاد نکرد؟
یکی از ویژگیهای کسروی در نگارش یادداشتهای روزنامه پرچم این است که به صراحت و بدون ملاحظه، نظر و داوری خود را دربارۀ رجال مؤثر در انقلاب مشروطه ابراز کرده و دوستی و یا نفرت خود را نسبت به آنان آشکار ساخته که این امر نشانگر بیباکی اوست.
بدیهی است که این سبک تاریخ نویسی و روزنامه نویسی به طور قطع و یقین موجب برانگیخته شدن دشمنیهایی علیه وی میشد، بخصوص که در زمان چاپ روزنامۀ پرچم بسیاری از رجال مورد اشاره و یا فرزندان آنان در قید حیات بودهاند.
کسروی به مخالفت با روحانیت شهره است اما در این یادداشتها تعریفات او از روحانیون بسیار بیشتر از تکذیباتش است. دلیل چیست؟
به نظر من کسروی را به خودیِ خود نمیتوان یک ضدروحانی محسوب کرد. کسروی چه در این یادداشتها و چه در دو کتاب مشهور خود، از روحانیون طرفدار مشروطه و هواداران ملت به نیکی و با احترام یاد کرده ولی نسبت به روحانیون هوادار محمدعلی شاه به دلیل همراهی با استبداد نظر مثبتی ابراز نکرده است.
بر اساس همین مرزبندی، وی در یادداشتهای روزنامه پرچم برای روحانیون طرفدار مشروطه به ویژه طباطبایی و بهبهانی و همچنین مجتهدین سهگانۀ حامی مشروطه در عتبات عالیات احترام و فراوانی قائل شده و برای آنان از لفظ «شادروان» و «آقایان» استفاده کرده است.
به نظر من کسروی را به خودیِ خود نمیتوان یک ضدروحانی محسوب کرد. کسروی چه در این یادداشتها و چه در دو کتاب مشهور خود، از روحانیون طرفدار مشروطه و هواداران ملت به نیکی و با احترام یاد کرده ولی نسبت به روحانیون هوادار محمدعلی شاه به دلیل همراهی با استبداد نظر مثبتی ابراز نکرده است او در این یادداشتها برای سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی عبارت «پیشوای دینی» را به کار برده و همین امر، پاسخی به آن دسته از مخالفین کسروی در سالهای اخیر است که معتقدند وی برای رهبران مشروطه وجهۀ دینی قائل نبوده است. ضیاءالعلما، میرزا مصطفی آشتیانی، ثقهالاسلام تبریزی، سید جمال افجهای، صدرالعلما، شیخ محمدرضا قمی، شیخ محمود سلماسی و میرزا حسن مقدس از دیگر روحانیونی هستند که کسروی در این یادداشتها آنها را مورد ستایش قرار داده و با نیکی و احترام از آنها یاد کرده است.
به طوری که در مقدمۀ کتاب اشاره کردهاید کسروی در لفافه تقیزاده را محرک حیدر خان عمواغلی در ترور سید عبدالله بهبهانی دانسته است. از موضع گیری تقی زاده مقابل نوشتههای کسروی مطلبی در تاریخ ثبت شده است؟
به طور کلی باید بگوییم که کسروی چه در این یادداشتها و چه در دو کتاب مشهور خود نظر مثبتی نسبت به تقی زاده ابراز نکرده است. او در یادداشتهای خود در روزنامۀ پرچم با اشاره به دل سپردن حیدر خان عمواغلی به تقی زاده، به طور تلویحی قتل سید عبدالله بهبهانی را به تحریک وی دانسته و مینویسد: «عمواغلی فریفتۀ یکی از پیشروان آزادی بود و آن پیشرو پاکدلی نداشت و این بود که عمواغلی را به این گناه و مانندهای آن واداشته است.»
البته تقی زاده هیچ گاه در هنگام زنده بودن کسروی در خصوص نوشتههای وی موضع گیری نکرده و پس از گذشت دو دهه از مرگ کسروی، مطالب کتاب او را در مورد خود فاقد سندیت دانسته است. به هر حال، باید گفت اثبات نقش تقی زاده در ترور آیت الله بهبهانی نیازمند دستیابی به اسناد و مدارک بیشتری است و باب تحقیق در این خصوص همچنان باز خواهد بود.
اشارهای که کسروی به حضور استالین در گیلان دارد، در منبع دیگری هم به آن پرداخته شده است؟
یکی از نکات جالب و استثنایی یادداشتهای کسروی، اشارۀ او به حضور استالین در فتح گیلان است. بر خلاف تصور رایج باید بگوییم که حضور استالین در کنفرانس تهران در سال ۱۹۴۳ میلادی، اولین سفر او به ایران محسوب نمیشود، چرا که او در دوران جوانی در هنگام واقعه باغ مدیریه و کشتن آقابالا خان سردارافخم حاکم گیلان به رشت آمده و نقش مهمی نیز ایفا کرده است.
سفر استالین به گیلان در سالهای اخیر در کتاب «استالین جوان از تولد تا انقلاب اکتبر» توسط سایمن سیبیگ مانتیفوری نویسنده، خبرنگار و روزنامه نگار معروف انگلیسی فاش شده و مورد اثبات قرار گرفته است. این کتاب به ترجمۀ بیژن اشتری در ایران نیز به چاپ رسیده است.
کسروی چه در این یادداشتها و چه در دو کتاب مشهور خود نظر مثبتی نسبت به تقی زاده ابراز نکرده است. او در یادداشتهای خود در روزنامۀ پرچم با اشاره به دل سپردن حیدر خان عمواغلی به تقی زاده، به طور تلویحی قتل سید عبدالله بهبهانی را به تحریک وی دانسته مانتیفوری در تألیف این کتاب، با اجازۀ پوتین به پروندههای قدیم روسیه که به تازگی قید محرمانه بودن آنها برداشته شده دست یافته و با استفاده از این اسناد تازه یاب، به حضور استالین در رشت اشاره کرده و نوشته است: «استالین از طریق روابط و تماسهای خود با مسلمانان، به انقلاب مشروطۀ ایران نیز یاریهای تسلیحاتیِ قابل توجهی رساند. او تعدادی مبارز و مقادیری سلاح را زیر نظر سرگو اورژونیکیدزه بایران فرستاد تا به براندازی حاکم مستبد ایران، محمدعلیشاه، کمک کند. او حتی از مرز ایران عبور کرد و خود را به شهر رشت رساند تا در آنجا شخصاً پارتیزانهایش را سازماندهی کند.» (ص ۲۸۲ و ۲۸۳ کتاب استالین جوان، به ترجمه بیژن اشتری، نشر ثالث)
به غیر از این کتاب، یک روایت شفاهی از عبدالباقی خان معتضد منجمی (۱۲۹۸ – ۱۳۹۰) رئیس دادگستری تنکابن در خصوص حضور استالین در فتح رشت در دست است. بر همین اساس، هنگامی که استالین در جریان کنفرانس تهران در سال ۱۹۴۳ به ایران آمده بود جویای حال میرزا کریم خان رشتی میشود و میگوید: «من در دوران جوانی و حدود ۴۰ سال قبل که به رشت آمدم، یک دوست رشتی داشتم به نام میرزا کریم خان رشتی که در واقعه باغ مدیریه، هنگامی که به این باغ حمله کردیم، آقابالا خان سردار افخم را ما کشتیم.» استالین در همین جلسه با ذکر این خاطره به سادچیکف سفیر شوروی در ایران دستور میدهد که بررسی و پرس و جو کند که اگر میرزا کریم خان زنده است او را به حضورش بیاورد.
این مطلب را وزیر دادگستری وقت از استالین در تهران شنیده و آن را برای عبدالباقی خان معتضد منجمی تعریف کرده است. آقای علی امیری دوست پژوهشگر گیلانی که در ۱۳۸۷ مصاحبهای با عبدالباقی خان معتضد منجمی انجام داده است، این موضوع را به اطلاع من رساند که از ایشان تشکر میکنم.
حضور استالین در کنفرانس تهران در سال ۱۹۴۳ میلادی، اولین سفر او به ایران محسوب نمیشود، چرا که او در دوران جوانی در هنگام واقعه باغ مدیریه و کشتن آقابالا خان سردارافخم حاکم گیلان به رشت آمده و نقش مهمی نیز ایفا کرده است البته ذکر این نکته ضروری است که کسروی در هنگام چاپ این مطلب در روزنامۀ پرچم به هیچ وجه از استالین نام نبرده و فقط به او اشاره کرده و نوشته است: «چنانکه گفته میشود یکی از گرجیانی که در آن پیشامد از قفقاز آمده و در کشتن آقابالاخان و دیگر کارها شرکت جسته، کسی است که امروز در حکومت شوروی والاترین جایگاه را دارد.»
به نظر شما کسروی با آن همه صراحت در گفتار چرا نام استالین را نیاورده است؟
به هر حال نباید فراموش کرد که ایران در آن هنگام در اشغال ارتش سرخ بوده و کسروی به عنوان یک مورخ ملی گرا نخواسته با آوردن نام استالین، اهمیت او را زیاد کند و با این اقدام، نارضایتی خود را از اشغال ایران توسط قوای بیگانه به نمایش درآورده است. البته این احتمال هم هست که شاید نخواسته هواداران حزب توده از این بابت سوء استفاده کند. برای مثال، من از کهنسالان قزوین شنیدهام در جنگ جهانی دوم که ارتش شوروی این شهر را به اشغال خود درآورده بود، روسها در بناهای مهم شهر همچون حیاط نادری، عمارت شهرداری، و گراند هتل فیلمهایی راجع به پیشروی نیروهای خود در جبهههای جنگ پخش میکردند. در هنگام پخش این فیلمها هنگامی که چهرۀ استالین از پردۀ سینما پخش میشد، مردم تحت فشار حزب توده مجبور بودند بایستند و به افتخار او دست بزنند. البته در شهرهای دیگر هم عملکرد هواداران حزب توده بهتر از این نبوده است.
ممکن است کسروی به دلیل جلوگیری از سوءاستفادههای احتمالی حزب توده نخواسته است نام استالین را به طور آشکار در روزنامۀ خود بیاورد.
با چاپ این کتاب، مسیر مطالعات مشروطه چه تحولی را پیدا خواهد کرد؟
با توجه به اینکه آثار کسروی یکی از منابع مهم مشروطه شناسی است، با چاپ این کتاب، سندی ارزشمند به اسناد انقلاب مشروطه اضافه شده که در شناخت این انقلاب بزرگ مفید و سودمند خواهد بود.
نظر شما