خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ محمد آسیابانی: میرزا علی اصغرخان اتابک، امینالسلطان یکی از رجال اثرگذار و مشهور ایران دوره متاخر قاجاریه است. او صدراعظم سه پادشاه ایران، ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه بود و در دوران فعالیتش اتفاقات مهمی رخ داد. در دوران حیات سیاسی او نهضت بیداری ایرانیان آغاز شد و در نهایت نیز انقلاب مشروطه به وقوع پیوست. برغم اینکه در خصوص وی در تواریخ مختلف نوشتهاند، اما هیچگاه پژوهش مستقلی دربارۀ او منتشر نشده و هنوز هم شخصیت او در هالهای از ابهام قرار دارد.
امینالسلطان پس از برکناری در دورۀ مظفرالدین شاه به سیر آفاق و انفس پرداخت و ملفوفۀ فرمان مشروطه نیز در زمان حیاتش توشیح شد. او از جهان و دنیای مدرنیته بازدید کرد و سپس به ایران بازگشت. ناگفته نماند در این مدت با برخی از مشروطهخواهان ایران نیز در تماس بود. بویژه با سیدعبدالله بهبهانی از رهبران مشروطه، ارتباط حسنهای داشت.
پیشترها نیز او با وطنپرستانی چون حاج محمد حسن کمپانی، امینالضرب اول، ارتباط داشت و برنامههای عمرانی او را حمایت میکرد. امینالضرب نیز از دغدغهمندان توسعه در ایران به شمار میآمد و راه تهران به قم، راه امامزاده داوود را ساخت. هرچند که امینالسلطان هم مانند بسیاری از رجال قاجاریه اشتباهاتی داشت، اما چهرۀ بهشدت مخدوشی از او به نسل حاضر معرفی شده است. روایت ترور او توسط عباس آقای صراف تبریزی نیز هنوز هم رخداد پر ابهامی در تاریخ مشروطیت ایران بهشمار میرود و روشن نیست که این ترور تحت لوای عناصر مشروطهخواه، یا با دسیسۀ محمدعلی شاه و یا توطئۀ دول خارجی صورت گرفت؟
چندی پیش نشر تاریخ ایران کتاب «مکاتبات و نامههای میرزا علی اصغرخان اتابک، امین السلطان با مظفرالدین شاه» را بهکوشش سعاد پیرا و علیرضا نیکنژاد با شمارگان هزار نسخه، ۳۰۸ صفحه و بهای ۶۵ هزار تومان منتشر کرد که نخستین کار جدی دربارۀ این شخصیت بهشمار میآید. مقدمۀ این کتاب، خود کتاب مجزایی دربارۀ مشخصههای شخصیتی این رجل سیاسی است به روایت روایان معاصر. به مناسبت سالروز صدور فرمان ملفوفه مشروطیت دربارۀ این شخصیت با سعاد پیرا و علیرضا نیکنژاد به گفتوگو نشستیم که در ادامه خواهید خواند.
بر اساس منابع موجود و پژوهشهای تاریخی منتشر شده در دهههای اخیر، ما اکنون شخصیت امینالسلطان را به عنوان یک خائن روسوفیل میشناسیم که بهشدت متملق بود. همچنین او را به عنوان یکی از مخالفان مشروطه هم معرفی کردهاند. اما کتاب شما تصویر دیگری از اتابک را به مخاطبان معرفی میکند. اگر موافق باشید بحث را با این نکته شروع کنیم که اتابک چه کسی نبود؟
سعاد پیرا: معتقدم که تاریخ و پژوهشهای تاریخی باید همه جنبههای یک شخصیت را معرفی کند. در تاریخی که ما تاکنون بحث کردیم سیاست و اقتصاد بر مباحث غلبه داشته است. البته تاریخ سیاسی _ اقتصادی از مباحث مهم تاریخی است، درست، اما همۀ تاریخ نیست. بحث در مورد یک شخصیت فقط افکار، افعال و عملکرد سیاسی او نیست، بلکه او جنبههای دیگری خارج از این حیطه فعالیتش نیز داشته است که میباید به آن نیز پرداخته شود. دربارۀ شخصیتها، کنش و واکنشهای آنان باید دید که آیا در ساختاری که او یا امثال او زیستهاند، او چقدر تصمیم گیرنده بوده، اصلاً اختیاری برای آن داشته یا خیر؟ باید بررسی شود که آیا سیستم حاکم کار خود را انجام میداد و این شخصیت که جزئی از طرز فکر یک نظام بوده، چقدر امکان عمل داشته، آیا میتوانسته مستقل عمل کند؟ یا فقط از دالانهای تو در توی یک نظام با قدرت و بینش «اقتدار اختیارات تامۀ شاه» میبایست به طریقی عمل میکرد که به سرنوشت برخی از همترازانش دچار نمیشد. فراموش نکنیم که یک رجل سیاسی همیشه قائل به این اندیشه نیست که ضرورتاً یک سرنوشت انتحاری را برگزیند.
امیرکبیر بود که حق تفتیش کشتیها در خلیج فارس را به انگلیس داد. مسألهای که تاکنون بررسی نشده است. همچنین در سال ۱۲۳۸ ق امیرکبیر که نمایندۀ ایران در معاهدۀ ارزنهالروم بود، کشور ما حق معنوی بر سلیمانیه را از دست داد من در مقدمه این کتاب درباره ساختار اقتدار اختیارات تامه شاه بحث کردهام و دلیل محکمی هم برای این کار داشتهام. سیستم حاکم افکاری دارد که به تمام نخبگان در لایههای قدرت منتقل میکرد. در زمانه صدارت امینالسلطان، او پس از شاه در نوک این قدرت قرار داشت. آیا او میتوانست شاه را مجاب نماید که برخی تصمیمات را بگیرد یا نگیرد؟ بحث من در مقدمه در لایههای شخصیتی امینالسلطان نهفته است. به نظرم دربارۀ تمامی رجال سیاسی باید اینگونه بحث کنیم. درباره میرزا تقیخان امیرکبیر و حتی میرزا حسینخان سپهسالار هم میتوانیم این مباحث را مطرح کنیم و اتفاقاً در مقدمه نیز من به سرنوشت آنان اشاره و بحث کردهام کسانی که خلاف اقتدار اختیارات تامۀ شاه عمل و حرکت کردهاند، سرنوشتشان به کجا انجامید و امینالسلطان این سرنوشت را میشناخت.
میرزا آقاخان نوری نیز با اینکه طرفدار و حامی شاه بود، نظیر همین سرنوشت برایش رقم خورد. مقابله با این اقتدار که از آن شاه است، در هر سطحی مطرود و محتوم بود. زیر سایۀ همین اقتدار اختیارات تامۀ شاه دورۀ ناصرالدینشاهی یعنی چیزی حدود نیم قرن، چهار تا صدراعظم رسمی بر این مسند فعالیت داشتند: میرزا تقیخان امیرکبیر، میرزا آقاخان نوری، میرزاحسینخان سپهسالار و میرزا علیاصغرخان امینالسلطان. شخصیتهایی نیز به صورت غیررسمی صدارت داشتند یعنی کار اصلیشان وزیر درباره اعظم بوده است که یکی از آنها مستوفی الممالک است که حتی صدراعظم خطاب میشد، اما رسماً چنین لقبی را به دست نیاورد و یا خود امینالسلطان حدود ۶ سال از فعالیتش وزیر دربار اعظم بوده، اما لقب رسمی نداشت. به هر حال باید هر یک از این شخصیتها را از دیدگاهی خاص بررسی کرد.
ما نخست باید ویژگیهای شخصیتی هر یک از رجال را بشناسیم، سپس ساختار قدرتی که در آن قرار داشتند را بررسی کرد، تا بتوانیم دربارۀ مباحثی چون تصمیم گیریهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و روابط خارجی این دوره درست بیاندیشیم. شخصیتها را نباید خارج از حیطۀ روابط و گردونهای که در آن زیستهاند دید. من در مقدمه به روایت راویان معاصران امینالسلطان دربارۀ او پرداخته و تحلیل کردم که شخصیتی که از دل این روایتها بیرون میآید چگونه است؟ به هر حال تهنشستهای فکری و افکار پس ذهنی هرکس در این روایتها نقش داشته و ما باید این شاخ و برگها اضافه بر روایات را به کناری بزنیم، تا به شخصیت اصلی برسیم.
حرف درستی است و پرداختن به همین مسائل باعث میشود تا ما در پژوهشهای تاریخی شخصیتها را به صورت سیاه و سفید نبینیم.
سعاد پیرا: این روند باعث میشود تا فکر شخصیتها را غربال کنیم. اینکه ما بگوییم امیرکبیر خوب است، چون تمام کارهای خوب را او انجام داده، درست نیست. کسی منکر امیرکبیر نیست، اما بابیکشیهای بیوجه هم در دوران امیرکبیر رخ داده است، همچنین ورودش به قضاوت نیز موفقیتآمیز نبود. با این حال او یکی از صدراعظمهای مترقی ایران بود.
نیکنژاد: بله، خود امیرکبیر بود که حق تفتیش کشتیها در خلیج فارس را به انگلیس داد. مسألهای که تاکنون بررسی نشده است. همچنین در سال ۱۲۳۸ ق امیرکبیر که نمایندۀ ایران در معاهدۀ ارزنهالروم بود، کشور ما حق معنوی بر سلیمانیه را از دست داد. میرزا جعفرخان مشیرالدوله مهندسباشی اشکالات این معاهده را در رسالۀ «سرحدیه» میگوید، ولی کسی تاکنون به آن توجه نکرده است و شخصیت امیرکبیر را صرفاً سفید دیدهاند. او حتی حق بستنشینی در اماکن مقدس را ملغی و بستها را صرفاً به سفارتخانهها محدود کرد و این نکته قابل تأملی در تاریخ است.
در زمینۀ خلیج فارس در دورۀ قاجار دو شخصیت، حساسیت زیادی نشان میدهند. یکی حاج میرزا آقاسی بود. متأسفانه طرفداران امیرکبیر زمانه قبل و بعد از صدارت امیرکبیر را لگدمال میکنند. شخصیت دیگر هم میرزا آقاخان نوری بود. اسنادی در زمینۀ بندرعباس، کشتیرانی و غیره وجود دارند که مورخان باید به آن توجه نشان دهند. حتی در زمینۀ دیپلماسی چنانکه در کتاب «ناسخ التواریخ» اشاره شده روزی نمایندۀ فرانسه از امیرکبیر نشان شیروخورشید را خواست. میرزا تقیخان جواب میدهد که شما در حد و اندازۀ روس و انگلیس نیستید که به شما نشان درجۀ یک بدهم. در مقابل این جریان، میرزا آقاخان از آمریکا درخواست کشتی جنگی میکند، اسناد این را میگویند نه اینکه در افواه اینگونه شایع شده باشد. میرزا آقاسی هم اولین نفری بود که به انگلیس اخطار میدهد که به جزایری آمدهاید که جزو ممالک محروسۀ ایران است. ناگفته نماند در واقع انگلیس هم در آوردن میرزا آقاخان نوری مؤثر و نیز در عزل او مؤثر بوده است.
امینالسلطان هم بهنظرم از چند جنبه قابل تأمل و بررسی است. نخست اینکه ما باید هر شخصیت و هر موضوعی را در ظرف زمانی و مکانی خودش بررسی کنیم و این روشی علمی در تاریخنگاری است. با نگاه و قرائت امروز نمیتوان امینالسلطان را بررسی کرد. باید در همان مکان و زمان قرار بگیریم و دربارۀ این شخصیت و رجل سیاسی بحث کنیم.
امین السلطان با سیدعبدالله بهبهانی در صدر مشروطه رابطۀ خوبی داشت و حتی با سیدجمالالدین اسدآبادی. این امین السلطان بود که در سفر فرنگ سیدجمالالدین اسدآبادی را به حضور شاه برد امینالسلطان غلامزاده بوده است. در جریان حملۀ آقا محمدخان به گرجستان، پس از قتل و کشتاری که در تفلیس صورت گرفت، او تعدادی از گرجیها را نیز به شمال ایران و تهران کوچ داد. جد امینالسلطان هم در این دسته بود و در تهران ساکن شد. پدر امینالسلطان یعنی میرزا ابراهیمخان هم آبدارچیباشی بود. امینالسلطان مناسبات دربار را از ایام صباوت آموخت و به همین دلیل زمانی که به صدارت رسید، جدال بین نهاد صدارت با نهاد سلطنت را شما کمتر مشاهده میکنید. عباس امانت در کتاب «قبله عالم» نوشته که او وارد فضای درگیری نشد و همین فضای درگیری بود که باعث شد تقیخان امیرکبیر کشته شود و میرزا آقاخان نوری قهوۀ قجری بخورد و ابراهیمخان کلانتر هم سرنوشت شومی پیدا کند. امینالسلطان چنانکه در لابلای این مکاتبات مشاهده میکنید، ادبیات دیوانسالاری خاصی داشت که به قول آقای طباطبایی ادبیاتی سببساز بود نه سبب سوز که سر خود را با قهوه قجری بر باد بدهد.
ما خاندانهای حکومتگر در دوران قاجار داریم. برخی از صدراعظمها و دیگر رجال، خانواده و خاندانشان ادامه پیدا میکند، اما شما این موضوع را در خاندان امینالسلطان یا خاندان میرزا تقیخان نمیبینید. یعنی پس از کشته شدن این دو، دیگر هیچکدام از فرزندانشان در حکومت رشد نمیکنند و این از نظر جامعهشناسی و سایر جنبهها قابل بررسی و تأمل است.
یک نکته مهم دربارۀ شخصیت امینالسلطان که با مطالعه این کتاب و مکاتبات درج شده در آن به دست میآید این است که نمیتوان او را منتسب به روس یا انگلیس کرد. این در صورتی است که حتی در برخی منابع مانند کتاب «امیرکبیر و ایران» میتوان مسائلی را مانند ارتباط امیرکبیر با انگلیسیها دریافت.
نیکنژاد: با مطالعه این کتاب و مکاتبات امینالسلطان با مظفرالدین شاه کاملاً متوجه میشویم که او خیلی دقیق با سیاست روس و انگلیس در ایران آشناست. در این نامهها نمیتوان متوجه شد که او طرفدار روس است یا انگلیس؟ البته باید شرایط زمانی آن دوران را هم سنجید. هریک از رجال سروسری با این دو قدرت داشتند. آدمیت در کتاب «امیرکبیر و ایران» میگوید که امیرکبیر جملۀ مشهوری را دربارۀ انگلیسیها بدین مضمون گفته که بدون هماهنگی با اینها (یعنی انگلیسیها) نمیتوان در ایران کاری انجام داد. امینالسلطان هم دقیق زندگینامه و کارنامه این آقایان بویژه حاج میرزاآقاسی یا همان میرزاعباس ایروانی را مطالعه کرده بود،. امینالسلطان اصلاً وارد درگیری با طیفهای مختلف جامعه نمیشد، در صورتی که امیرکبیر درگیری بسیاری با علما و روحانیون و همچنین با بابیان و بهائیان داشت. امینالسلطان چنین سیاستی را در پیش نگرفت و البته به هیچ عنوان هم اجازۀ دخالت را به این طیفها نمیداد. هرچند در مکاتباتش این را میتوان استنباط کرد که او با برخی از علما از جمله میرزا علیاکبر مجتهد تفرشی رابطۀ خوبی داشت.
با برخی علمای مشروطهخواه هم ارتباط خوبی داشت.
سعاد پیرا: او با سیدعبدالله بهبهانی در صدر مشروطه رابطۀ خوبی داشت و حتی با سیدجمالالدین اسدآبادی. این امین السلطان بود که در سفر فرنگ سیدجمالالدین اسدآبادی را به حضور شاه برد.
ارتباط خوب او با حاج محمدحسن کمپانی امینالضرب، تاجر وطنپرست دوران ناصری هم مشهور است. منابع تاریخی بویژه کتاب زندگینامۀ کمپانی با عنوان «امین دارالضرب» اشاره کردهاند که برنامههای عمرانی و توسعه محور امینالضرب و با نظارت و حمایت امینالسلطان صورت میگرفت.
نیک نژاد: خانوادۀ معیرالممالک اصالتاً اهل اصفهان بودند و ۲۰۰ سال عیار ضرب سکه در اختیارشان بود. جد این خانواده هم زمان نادرشاه افشار صاحب نفوذ بود. میرزا ابراهیمخان آبدارچیباشی، پدر امینالسلطان که او هم همین لقب امینالسلطانی را داشت، محمدحسن کمپانی را وارد دم و دستگاه دارالضرب کرد و همین باعث شد تا روند ضرب سکه نظم و نسق خوبی پیدا کند.
رابطۀ امینالسلطان پسر با خانواده حاج محمدحسن کمپانی و حاج محمدحسین به خاطر رابطۀ خوب پدران بود. میرزا رضای کرمانی «شاهکش» خادم و پیشکار امینالضرب بود. او در منزل امینالضرب با سیدجمال آشنا شد و پس از غارت اموالش توسط درباریان به استانبول رفت و نزد سیدجمال به زاری پرداخت و داستان محنتش را گفت. سید هم در جواب گفت که باید شاه را میکشتی و به همین دلیل نیز او تحریک شد و به ایران آمد و ناصرالدین شاه را ترور کرد.
امینالسلطان در زمان سه پادشاه پست و منصب داشت: ناصرالدینشاه، مظفرالدین شاه و محمدعلیشاه. او پلههای ترقی را یکی پس از دیگری و در فاصلۀ زمانی اندک طی کرد. او محصول اعتمادالسلطنه است. زمانی هم که ناصرالدینشاه را میکشند تلگرافی برای مظفرالدین شاه میفرستد که در آن هوش و ذکاوتش پیداست: «چرا خون نگریم چرا خوش نخندم * دریا فرو رفت و گوهر برآمد» این هم مدح شبیه به ذم است و هم ذم شبیه به مدح. هم در مورد شاه ماضی صحبت کرده و هم دربارۀ شاه آینده و با همین کار نیز صدارت خود را تضمین میکند. زمانی هم به سیر آفاق و انفس میپردازد و در همین حین از او میخواهند که دوباره منصب صدارت را قبول کند. او بسیار آدم باهوشی بود.
دربارۀ میزان قدرت او هم حرف و حدیث وجود دارد. این قدرت را از مناسبات عجیب و غریبش با ظلالسلطان در دوران ناصری میتوان دریافت. ظلالسلطان شخصیت قدرتمندی بود و بسیاری از ولایات را تحت کنترل داشت، اما امینالسلطان مقابل او سد قدرتمندی به حساب میآمد و این با هم در جدال هم بودند. کتابها و پژوهشهای تاریخی به این نکته هم نپرداختهاند.
پیرا: ظلالسلطان یکی از جبهههای قدرت در دوران ناصری است. آن دوران سه جبهۀ قدرت مقابل شاه وجود داشت: ظل السلطان، کامرانمیرزا نایبالسلطنه و امینالسلطان. اینها رقابت خودشان را برای کسب جایگاه قدرت انجام میدادند. گروه مترقی هم گاهی پشت شاه و گاهی پشتسر هرکدام از این سه جبهه میایستاد.
ظلالسلطان برنامههایی برای گسترش و بسط قدرت داشت. او قدرت بسیاری بدست آورده بود و تقریباً نیمی از ایران تحت قدرت و نظارت او قرار گرفته بود که البته بال و پرش چیده شد، و جلو بلندپروازیهایش به مرور گرفته شد و مناطق تحت نفوذش را از دست داد. به نظرم خود شاه هم از ظلالسلطان هراس داشت. مشابه همین وضعیت را نایبالسلطنه در مرکز داشت و به نظر میرسد که ناصرالدین شاه از این دو دائم در هراس و نگرانی به سر میبرد.
نیک نژاد: این جناح بندیها در زمان صدارت ابراهیمخان کلانتر، قائم مقام، میرزا آقاخان نوری و میرزا تقیخان هم دیده میشود. اما یکی از دلایل دستهبندیهای صورت گرفته در زمان ناصرالدینشاه، شاید به مسالۀ ولایتعهدی و جانشینی شاه باز میگشت. نایبالسلطنه و ظل السلطان هرکدام خود را لایق جانشینی شاه میدانستند.
پیرا: در آن دوران مظفرالدین شاه هرچند که رسماً ولیعهد ایران بود، اما در موضع ضعیفتری نسبت به جبههبندیهای قدرت قرار داشت. قدرت نایبالسلطنه و ظل السلطان بسیار حریصانه و دارای رقابت بیشتری برای کسب قدرت بود.
بله و بازهم با توجه به منابع تاریخی اگر امینالسلطان نبود، احتمال داشت مظفرالدینشاه به پادشاهی نرسد!
نیک نژاد: دقیقاً همینطور است.
این میان مساله عجیب و مبهم، تعامل و همراهی برخی از رجال با ظل السلطان است. برخی رجالی که بعدها در انقلاب مشروطه اثرگذار بودند، پیشتر از ظلالسلطان هواخواهی میکردند و نسبت به امینالسلطان کمی بدبینی داشتند.
پیرا: شخصیتهای تحولخواه هم سعی داشتند در جبهههای قدرت قرار بگیرند تا بتوانند به عملی کردن برنامههایشان بپردازند. ضمن اینکه هرکدام از این حلقههای قدرت هم از وجود آنها نفع برده و میتوانستند در جادۀ کسب قدرت محکمتر قدم بردارند. آن دوران تعداد ایالات و ولایات محدود بود و نهایتاً به عدد یازده میرسید. اینکه هرکدام از این نهادهای قدرت کدام منطقه را تحت نفوذ داشتند، یک امتیاز مهم بود. ظل السلطان بیشتر مراکز اقتصادی مهم را تحت سیطره داشت و این باعث هراس ناصرالدینشاه شده بود.
نیک نژاد: منطق خاصی در آن دوران حاکم بود. در دوران قاجاریه و پهلوی مشکل امنیت مطرح بود. برخی از شخصیتها سعی میکردند تا پشت آدمهای صاحب نفوذ و قوی صفبندی و جبههگیری کنند تا منصبی گیرشان بیاید. با توجه به قدرتی که ظل السلطان داشت، عدهای به جبهۀ وی میپیوستند. عدۀ دیگری هم پشت سر نایبالسلطنه پناه میگرفتند. آذربایجانیها هم که در دم و دستگاه ولیعهد قرار داشتند. این مساله همیشه وجود داشته است.
امین السلطان پس از گرفتن لقب اتابک نفوذ زیادی پیدا میکند. این لقب و کارکردی که القاب در دوران قاجار داشتند هم نیاز به شفاف سازی وجود دارد. گویا لقب مانند پست و مقام عمل میکرد.
نیک نژاد: در دوران قاجار دو لقب قدرتشان بیشتر از منصب صدارت بود. یکی اعتماد الدوله است که دو نفر در دورۀ قاجار دارای این لقب شدند: میرزا ابراهیم خان کلانتر است و دیگری میرزا آقاخان نوری. لقب دیگر اتابک است که واژهای ترکی است و امینالسلطان این لقب را داشت و همین لقب بیانگر قدرتش است. او کفیل شاهنشاه بود که این لقب را گرفت و همین نکته هم دربارۀ شخصیت امینالسلطان قابل بررسی است.
داستان لقبها در دوران قاجار هم قابل بررسی است. حتی ایالتها هم لقب داشتند مثلاً دارالمرز مازندران یا فرمانفرمایی فارس. وقتی عبدالحسینمیرزا به فارس میرود، این لقب بعدها در خانواده او مانده و ادامه پیدا میکند. این هم در دوران قاجار نکته قابل تأملی است.
پیرا: تا صاحب منصبان لقب نداشتند، قدرت انجام کارها را پیدا نمیکردند. من در مقدمۀ این کتاب اشاره کردهام که اتابک وقتی میخواست احتشامالسلطنه را به مأموریت بفرستد، تلاش کرد تا به او لقب بدهد. او قدرت لقب را میشناخت و میدانست که باید افراد القاب را داشته باشند. امینالسلطان هیچکس را بدون لقب به مأموریت نمیفرستاد. بنابراین او کارکرد لقب را بهخوبی میشناخت و همین نشان میدهد که او دانش جامعهشناسانه عجیبی از ساختار قدرتی که درونش فعالیت میکرد، داشت.
همین لقب اتابکی هم قدرت او نسبت به شاهزادهها را بیشتر کرده بود. قدرت او هم باعث فعالیتهای عمرانیاش شد که دربارۀ این کارها و فعالیتها نیز پژوهشی نشده. است. بجز همان کتاب «امین دارالضرب» در کتاب دیگری به این دست از فعالیتهای امینالسلطان نپرداختهاند. چرا این وجه از شخصیت اتابک مغفول مانده؟
پیرا: این فعالیت اتابک کلاً بررسی نشده است. مثلاً در پژوهشهای جدید اشاره نکردهاند که راه امامزاده داود و راه قم را امین السلطان ساخته است. وقتی روی این شخصیت مطالعه و کار میکردم متوجه شدم که صرفاً از جنبههای سیاسی به او پرداختهاند. نه فقط در مورد امینالسلطان که دربارۀ تمام شخصیتها این نقطه ضعف را داریم. تنها دربارۀ سپهسالار و امیرکبیر پژوهش و تحلیلهای نسبتاً خوبی انجام شدهاند و به همین دلیل منابع مطالعاتی خوبی در دست داریم و این کار را هم فریدون آدمیت به دلیل علاقۀ شخصیاش انجام داده است. اگر او این دو شخصیت را از دل تاریخ بیرون نمیآورد و زیر ذرهبین نمیگرفت ممکن بود این دو نیز دیده نشده و به جریان تاریخنگاری راه پیدا نکنند.
بازهم اشاره میکنم که نقطه ضعف اصلی ما در تاریخنگاری این است که رجال را فقط از نظر سیاسی بررسی کرده و از اصلاً از دیگر جنبهها به آنها نپرداختهایم. من در مقدمهام بر این کتاب سعی کردم این را نشان دهم که شخصیتها فقط وجه سیاسی ندارند. مؤلفههایی بسیاری باعث شده تا آنها تکامل پیدا کنند. حتی مؤلفه چاپلوسی آنها هم یک «روش آموخته شدۀ دیوانی» بوده و هم شیوه یا وسیلهای برای هموار کردن راهها و برنامهها. ما امینالسلطان را به دلیل چاپلوسیاش منفور میدانیم، اما فراموش میکنیم که چاپلوسی یک روش نگارش حکومتی در دورانهای مختلف تاریخی بود و رجال میدانستند که اگر غیر از این رفتار کنند سرنوشتشان مشابه سپهسالار و امیرکبیر خواهد بود. آنان میبایست خوی خاص شاهانه را ارضا میکردند. شاه که به لحاظ روانی خود را بالاتر از بقیه میدانست، بنابر این ادبیات خاص امینالسلطان این امکان را فراهم میساخت تا این حس برتری شاه ارضاء شود. این توجیه تملقگویی امینالسلطان در تاریخ نیست، بلکه شناخت کاربرد و کارکرد روانشناسانه کلمات بر شاه و جایگاه قدرت است. قاعدتاً اگر این را به حوزه اخلاقیات بیاوریم، ویژگی نفرتانگیز آن را برجسته خواهد کرد. شاه نیاز به تملق و چاپلوسی داشت و صدراعظم این حس رقتانگیز را میشناخت.
اکنون بهترین شخصیتی که درباره مشروطه میتواند طرف گفتوگو قرار گیرد، استاد سیدعبدالله انوار است. پدر ایشان سیدیعقوب انوار شیرازی از مشروطهخواهان و از یاران سیدجمال واعظ و… بود و همراه او بازداشت شد نیک نژاد: هر دورهای ادبیات خاص خودش را دارد. نمیتوان رفتار و ادبیات امینالسلطان را با سنگ محک کتاب «اخلاق ناصری» خواجه نصیرالدین طوسی سنجید. این ادبیات خاص خود امینالسلطان است و کارکرد هم دارد. تاکنون جامعهشناسان و تاریخ نگاران به این موضوع نپرداختهاند. ما باید تاریخ «تملق» بویژه در دوران قاجار را بررسی کنیم. همین نوع از ادبیات تملق امین السلطانی در نوشتار قائم مقام هم مشاهده میشود، چرا به او ایراد نمیگیرند؟ در زمان پهلوی هم به شاه آریامهر چنین تملقاتی میگفتند. واژگان بار دارند. ما ایرانیهای جهان سوم از ادبیات متملقانه خوشمان میآید.
پیرا: در جهان اول شخصیتی مثل ترامپ هم نشان داد که خیلی تملق را دوست دارد. به لحاظ روانشناسی باید این مساله را بررسی کرد. یکی در جایگاه قدرت است، اگر شخصیتهای مملکتی هر روز به او بگویند که «قربان خاک پایت شوم»، امر بر او مشتبه شده و فکر میکند که همه باید قربان خاک پایش شوند. این سیستم بردهپروری است و کارکرد دارد. نمیخواهم این امر ارزشگذاری کنم، منظورم صرفاً بررسی کارکردش است.
نیک نژاد: اینکه امینالسلطان میگوید که «امر، امر اقدس جهانمطاع مطاع است» و «روحی فداه» و غیره، یک نوع روال بود، برای راه انداختن کارها. کتابی داریم به نام «دستور دبیری» نوشته محمدبن عبدالخالق میهنی. در این کتاب اشاره شده که هنگام خطاب به سلطان القاب و دعا در ستون اول نامه یا رقعه باید نوشته شود. برای مؤخره هم دستوراتی را ارائه کرده است. این مسائل را در نامهنگاری و گفتار روزانه باید انجام میدادند. منشیها و دیوان سالاران هم متناسب با شخصیت جملات متملقانه خاص را مینوشتند. بنابراین همانطور که اشاره کردید نباید شخصیتها را سیاه و سفید دید.
پیرا: معتقدم وقتی شما به منشیان و به نامهنگارها میگوئید که چطور بنویسند، در اصل دارید به آنها چطور فکر کردن را هم یاد میدهید. این موضوع هم قابل بررسی است که این رویهها چگونه شخصیت آدمها را در سیستمها میساختند. ما در این کتاب صرفاً به سرفصلها پرداختیم و نشد که همه مباحث را بیان کنیم. صرفاً خواستیم به مخاطب هشدار دهیم که به راحتی دربارۀ این شخصیتها نظر نداده و با عمق بیشتری به آنها نگاه کنیم.
نیک نژاد: بگذارید من دربارۀ فعالیتهای عمرانی هم چیزی بگویم. هر صدراعظمی که روی کار میآمد تلاش میکرد تا از خود یادگاری بر جای بگذارد. مرمت جادۀ لواسان از اقدامات میرزا آقاخان نوری است. مدرسۀ سپهسالار مسجد سپهسالار، از میرزا حسینخان مشیرالدوله است. امینالسلطان هم همینطور. بویژه در قم خیلی کارهای عمرانی کرده است و این هم علامت سؤالی است. معمولاً دولتمردانی که در دورۀ قاجار از منصب خود عزل میشدند یا نایبالتولیه یا والی میشدند، ولی امینالسلطان به جای نایبالتولیه شدن قم نشینی را انتخاب میکند.
مطرح بودن قم به عنوان بست، در این انتخاب تأثیرگذار بود؟
من چیزی نشنیدهام که ایشان از ترس جان به قم به عنوان بستنشینی رفته باشد.
کارهای عمرانی امین السلطان به نظر شاخصتر از بقیه میآید، حتی میتوان گفت در امتداد کارهای امیرکبیر بوده است. فکر توسعه صنعتی را میتوان در آنها دید.
نیک نژاد: البته من به امیرکبیر نقد جدی دارم، اما قسمت مهم این برنامهها در دوران قاجاریه منافع شخصی بود. مثلاً تیولی بود که ضرورت داشت راهی برایش ساخته شود. عمارت بیمارستان فعلی مسیح دانشوری را هم امینالسلطان ساخته است.
اگر موافق باشید کمی بیشتر به ارتباط امینالسلطان با مشروطهخواهان بپردازیم. اشاره شد که او با رهبر بزرگ مشروطه یعنی سیدعبدالله بهبهانی ارتباط حسنه داشته است. حاج سیاح محلاتی هم که از مشروطهخواهان بود و به شهادت مهدی ملکزاده در کتاب «انقلاب مشروطیت ایران» از اعضای گروه مخفی و آزادیخواهان انجمن باغ سلیمانخان میکده قرار داشت، در کتاب «خاطرات دورۀ خوف و وحشت» در کنار نقدهای خود از امینالسلطان تقریباً به نیکی یاد کرده است. میدانیم که این نظریه وجود دارد که عباسآقا صراف تبریزی به تحریک مشروطهخواهان و به دلیل پیش بردن مشروطه امینالسلطان را ترور کرد. این تناقض را چگونه قابل حل است؟
نیک نژاد: در همین کتاب مخاطب شاهد خواهد بود که سیدعبدالله بهبهانی کاملاً هماهنگ با دستگاه امینالسلطان است. در جریان رژی همین سیدعبدالله برعکس ممنوعیت صادر شده از طرف میرزای شیرازی، قلیان میکشد. ناظمالاسلام کرمانی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» آورده که سیدعبدالله بهبهانی به ظل السلطان پیغام میدهد که شما این میزان پول بدهید تا تاج پادشاهی را بر سر شما بگذارم. استاد سیدعبدالله انوار از سیدمحمد تقی بنکدار این روایت را شنیده بود که: «من در تهران بنکداری داشتم و زمان صدارت امینالسلطان، داماد سیدعبدالله بهبهانی نزد من آمده و میگوید که سید گفته بنکداری را بفروش و در سفارت انگلیس هزینه کن.» او هم این کار را انجام میدهد و پس از این جریانات پول را به او پس داده و دوباره بنکداریاش راه میافتد.
استاد انوار در سن ۹۰ سالگی بنکدار این جریان را از شخص او شنید و بعدها برای ما تعریف کرد. اینها شبهاتی است که پیرامون جنبش مشروطه وجود دارد. اکنون بهترین شخصیتی که درباره مشروطه میتواند طرف گفتوگو قرار گیرد، استاد سیدعبدالله انوار است. پدر ایشان سیدیعقوب انوار شیرازی از مشروطهخواهان و از یاران سیدجمال واعظ و… بود و همراه او بازداشت شد. بعد نیز به مازندران تبعیدش کردند. اکنون بهترین منبع درباره مشروطیت خود آقای انوار است. پدرش از دورۀ دوم مجلس شورای ملی تا زمان محمدرضا شاه در قید حیات بود و با سیدحسن مدرس نیز مراوده داشت. خاطرات سیدیعقوب انوار اکنون دست استاد انوار است که به نظر من از بهترین منابع درباره تاریخ مشروطیت است اما نمیدانم چرا استاد اجازه چاپش را نمیدهد.
ترور امینالسلطان کلاف سردرگمی است و منابع فعلی هم گرهای از آن باز نکردهاند. از یک طرف یک سر جریان مشروطه را انگلیسی معرفی کردهاند و از طرف دیگر امینالسلطان را هم عامل روس و انگلیس میدانند. به ارتباط امینالسلطان با مشروطهخواهان هم اشاره شد. این وسط چه مانعی وجود داشت که عباسآقا صراف تبریزی دست به ترور بزند؟
نیک نژاد: هرکدام از این قرائتها درباره ترور امینالسلطان نیز به پژوهشهای جدی دارند. امین السلطان زمانشناس و وقتشناس بود. سیر آفاق و انفس کرده و در این سیر حتی ژاپن را هم دیده بود. درک خوبی از زمانه داشت و میدانست که محمدعلی شاه با این روش دوام نمیآورد. به همین دلیل، هواخواهی و نظر مثبتی نسبت به مشروطهچیها پیدا کرده و اصولاً پوست عوض کرده بود. به خاطر همین محمدعلی شاه نسبت به او سوظن داشت.
پیرا: امینالسلطان در ساختار قبلی و در هر دو دورۀ متفاوت ناصرالدینشاه و مظفرالدین شاه صدمه هم خورده بود. مرگ او خاندانش را هم تمام کرد و دیگر خبری از آنها در تاریخ سیاسی نیست.
نکتۀ مهم این است که او در دورهای ترور میشود که اتفاقاً بیشترین ارتباط حسنه را با مشروطهخواهان دارد.
نیکنژاد: همین نکته باعث قوت گرفتن این نظریه است که نه مشروطهخواهان، بلکه عوامل محمدعلیشاه عامل قتل امینالسلطان بودند.
پیرا: برای پایان امینالسلطان چند دیدگاه وجود دارد. عدهای فکر میکنند که اگر امینالسلطان دوباره وارد معرکۀ سیاست شود، مسیر مشروطه را تغییر خواهد داد. افراد مترقیتر میخواستند که مشروطه در مسیر طبیعی خود طی طریق کند. نظریۀ دیگر هم این است که امینالسلطان همان کسی بود که به سیدجمال، سیاح و دیگران قول مساعدت و همکاری برای تغییر میداد، اما قولهایش را زیر پا گذاشت. سناریو دیگر اینست که شاه هم برای تمام کردن جریان امینالسلطان او را به میدان آورد تا او را سپر بلا کند و از شر او و قدرتش خلاص شود.
خاطرات سیدیعقوب انوار اکنون دست استاد انوار است که به نظر من از بهترین منابع درباره تاریخ مشروطیت است اما نمیدانم چرا استاد اجازه چاپش را نمیدهد نیک نژاد: نکتۀ دیگری که در این بین وجود دارد اینکه امینالسلطان در قرارداد نفتی آن دوران سهم مهمی داشت. بعد از اینکه او کشته شد، خانوادۀ او بلافاصله سهم وی را فروختند و دیگری اثری از خانوادهاش در سیاست نیست. پسدادن قرارداد نفتی توسط خانواده امینالسلطان هم میتواند فرضیهای برای حذف امینالسلطان باشد. به نظر میرسد که تاریخ مصرف او تمام شده بود، برای اثبات این مدعا یقیناً بایستی اسناد وزارت خارجه روس و انگلیس را بررسی کرد.
دربارۀ آلبوم بیوتات که نامههای درج شده در این کتاب از آن به دست آمده هم توضیح دهید؟
نیک نژاد: اداره بیوتات از زمان ناصرالدین شاه شکل گرفت و معمولاً اسناد در آنجا بایگانی میشد و بعدها نیز این رویه معمول شد. دربار با دستگاه صدارت تفاوت داشت. صدراعظمها هر روز در دربار حاضر نمیشدند. روزهایی که شاه را ملاقات نمیکردند و یا اگر مکاتباتی بود که نیاز داشت صدراعظم یا وزیر لشکر یا هر رجل دیگری جواب دهد، معمولاً به صورت مکتوب انجام میشد. این نامهها هم حاصل مکاتبات امین السلطان با مظفرالدین شاه است. روزهایی هم صدراعظمها بیمار میشدند و ما در این کتاب به کرات با مریضی امین السلطان مواجه هستیم که نمیتوانست به دربار برود. معمولاً هم تمارض بود.
به نظر میآید که تمایل چندانی هم به دیدار مظفرالدین شاه نداشته و یا از او متنفر بوده است.
نیکنژاد: زمانی که ولیعهد و همراهیانش از آذربایجان به تهران آمدند، اصولاً تهرانیها برای آنها شعر درآوردند و کنایۀ تحقیرآمیز «آبجی مظفر» نشان از آن دارد.
پیرا: روشی هست در آن دوره که چگونه میتوان با سیاست بازی کرد؟ اینکه امینالسلطان سیاستمدار هست یا نیست به این بازمیگردد که او با سیاست چه کار میکند؟ در خاطرات اعتماد السلطنه آمده که وقتی امینالسلطان به دیدار شاه نمیرفت و شاه به دیدن او میآمد، او لحاف روی خود کشیده و پشت به شاه کرده و میخوابید. یعنی حاضر به دیدن شاه نبود. در عین حال او چاپلوسانه با شاه حرف میزند و بلد است که چگونه با شاه و سفرای روس و انگلیس بندبازی کند. بنابر این او بیشتر سیاستباز است تا سیاستمدار.
امینالسلطان برای ناصرالدینشاه احترامی برآمده از فشار مضاعف «اقتدار اختیارات تامۀ شاه» قائل بود، اما به هیچ عنوان مظفرالدین شاه را در این جایگاه در نظر نمیگرفت و چنین تأسی به قدرت او نداشت.
نیک نژاد: چیزی که از این نامهها میتوان استنباط کرد ورشکستگی و در آستانه تغییر قرار گرفتن دولت است. اواخر این نامهها کلاً بیشتر مربوط به درخواست وام از دولتین روس و انگلیس است. بهطور کلی ما باید از دریچۀ دیگری به امینالسلطان و برخی رجال نگاه کنیم. حق مطلب در مورد او ادا نشده است. تاکنون صرفاً به این اشاره شده که امینالسلطان با سفارتخانهها سر و سرّی داشت. مطالعه مکاتبات درج شده در همین کتاب نشان از توانمندی امینالسلطان در دیپلماسی است. او به موقع اقتدارش را نشان میدهد. شما در این نامهها با شخصیتی سیاسی مواجه میشوید که «یکه» است و شخصیتهای دیگر نتوانستند روش او را پیش بگیرند.
نظر شما