به گزارش خبرنگار مهر، پوریا آذربایجانی کارگردان و بازیگر سینما که سابقه همکاری با زندهیاد رسول ملاقلیپور را در چند پروژه سینمایی داشته است درباره نحوه آشنایی خود با این فیلمساز سینمای جنگ گفت: زمانی که رسول ملاقلیپور فیلم «هیوا» را ساخته بود و در بنیاد فارابی مشغول تدوین آن بود، آقای زندباف فیلم سینمایی «شیدا» را نیز در دست تدوین داشت و خواهرم نگار آذربایجانی دستیار آقای زندباف در این کار بود. به همین بهانه من آنجا رفت و آمد داشتم و کارهای مختلفی انجام میدادم. همان جا اولین بار با آقای ملاقلیپور آشنا شدم و وقتی علاقمندی من را به سینما دید با هم کمکم آشنا شدیم و این دوستی ادامه پیدا کرد.
وی بیان کرد: من در دو فیلم «نسل سوخته» و «مزرعه پدری» با زندهیاد ملاقلیپور همکاری داشتم، اما به طور جدی پس از این ۲ کار با او در ارتباط بودم و این دوستی و همراهی تنها در پروژهها نبود. در واقع هربار که او پروژهای در دست داشت، من سر صحنه رفت و آمد داشتم و از آن جایی که خیلی زود شروع به کارگردانی کردم یعنی در سن ۲۴ سالگی اولین فیلم بلندم را ساختم، چندان فرصت اینکه بخواهم دستیار کارگردان باشم نداشتم. اما در همین ۲ پروژه با او کار کردم و بعد از آن در کنارش رفت و آمدهای شخصی بسیاری داشتم و همین امر منجر به این شد که چیزهای بسیار زیادی از او یاد بگیرم. بخصوص در رفت و آمدهایم به دفتر او و خواندن قصههای مختلف.
ملاقلیپور سمبل تعهد، صراحت لهجه و صداقت بود
این کارگردان درباره تصویر ذهنی که از زندهیاد رسول ملاقلیپور دارد، توضیح داد: معمولاً یک تصویر کلی از آدمها در دراز مدت در ذهن جای میگیرد. برای من از رسول ملاقلیپور تعهد به خود، صراحت لهجه و صداقتش است که همواره در ذهنم مانده و آن را چراغ راه آینده خودم کردهام.
وی در بخش دیگری از صحبتهای خود بیان کرد: احساس میکنم آشنایی من با او بسیار بیشتر از تاثیر است. سینمای حرفهای را در همکاریهایم با رسول یاد گرفتم. یاد گرفتم چطور از پس اتفاقات سخت در فیلمبرداری بربیایم و به نوعی مسیرم را عوض کنم تا بتوانم فیلمبرداری را در زمانی که اتفاق عجیبی رخ داده است، ادامه دهم. نکته مهمتر تاثیری که او روی من داشت این بود که یاد گرفتم هر کاری را به هر قیمتی انجام ندهم. قطعاً یاد گرفتم کارهایی را انجام دهم که به آن وابستگی عاطفی دارم.
کارگردان فیلم سینمایی «الوند» گفت: همیشه گفتهام شاگرد رسول ملاقلیپور بوده، هستم و خواهم بود. از او یاد گرفتم و همیشه وامدار او هستم و حتی در «اروند» نیز به شکل کاملاً خودخواسته گرتهبرداری از «سفر به چزابه» ملاقلیپور داشتم، دلیلش هم این است که خودم را مدیون و وامدار او میدانم.
زمانی آدمها خیلی دلی فیلم میساختند و مسئولین هم دلی به این ماجرا نگاه میکردند، الان احساس میکنم که ماجراها در سطح کلان فرمایشی است و مدیران میخواهند بر اساس یکسری آمار تولیداتی داشته باشند و اتفاقاتی ایجاد شود و اینکه ته آن چقدر به این اتفاقات اعتقاد دارند یا نه برای من همیشه محل سوال بوده است وی درباره ویژگیهای رسول ملاقلیپور در عرصه حرفهای فیلمسازی هم بیان کرد: اول اینکه به شدت مسلط بود. او وقتی سر صحنه میآمد دقیقاً میدانست قرار است چه اتفاقی بیفتد و اگر به لحاظ فنی با یک صحنه بسیار شلوغ مواجه میشدید، او در مقام کارگردان برای تکتک جزییات آن برنامه داشت. هیچ وقت نمینشست ببیند چه اتفاقی قرار است بیفتد و همیشه وقتی سرصحنه میآمد کاملاً آماده بود و مشخص بود که چه چیزی میخواهد و ما به عنوان دستیار باید سعی میکردیم هر آن چیزی که او میخواهد را انجام دهیم.
آذربایجانی ادامه داد: ما یاد گرفتیم که کارگردانی یعنی اینکه بدانی دقیقاً جزییات و اتفاقاتی که قرار است در صحنه رخ دهد یعنی چه! نه آنکه بیایی در صحنه و تازه فکر کنی که چه میخواهی. نکته دوم برای من که خیلی جالب بود صراحت لهجه و صداقت رسول ملاقلیپور بود. یعنی اینکه من هیچ وقت ندیدم او به دروغ از کسی تعریف یا کرنش کند، اتفاقی که این روزها بسیار مد شده است.
وی افزود: او هر آنچه که احساس میکرد را بیان میکرد یعنی اگر از کسی ناراحت بود به او میگفت، یا اگر خوشحال بود نیز به همین شکل. این تکلیف روشن او با خودش، برای من بسیار آموزنده بود چون امروز من هم سعی میکنم سر صحنه چنین رفتاری داشته باشم و بدون اینکه بخواهم ادا در بیاورم و یا برای کسی نقش بازی کنم یا شخصیت افراد را تخریب کنم آن حسی که نسبت به کارشان دارم را بیان کنم. این صداقت و صراحت لهجه نکته بسیار مهمی بود و من کمتر در کسی این را دیدم.
قصه «دفاع مقدس» هنوز به سر نرسیده است
وی در پاسخ به این پرسش که جایگاه سینمای دفاع مقدس این روزها کجاست و چقدر میتواند این روند ادامه داشته باشد؟ و آیا درست است که برخی معتقدند زمان قصههایی از این دست سرآمده و دیگر مخاطب این دست آثار را نمیپسندد؟ بیان کرد: من اینطور فکر نمیکنم، قصهها سر نیامده است. زمانی آدمها خیلی دلی فیلم میساختند و مسئولین هم دلی به این ماجرا نگاه میکردند، الان احساس میکنم که ماجراها در سطح کلان فرمایشی است و مدیران میخواهند بر اساس یکسری آمار تولیداتی داشته باشند و اتفاقاتی ایجاد شود و اینکه ته آن چقدر به این اتفاقات اعتقاد دارند یا نه برای من همیشه محل سوال بوده است.
کارگردان فیلم سینمایی «جشن دلتنگی» تاکید کرد: سفارشهایی وجود دارد که آدمها سعی میکنند آن را انجام دهند و این در لایه مدیریتی و حتی نوشتن و کارگردانی وجود دارد. در حال حاضر حضور سیاستگذارانی که کمی دلسوز باشند و صرفاً نیامده باشند ماموریتی را انجام دهند کم شده است و به همین دلیل بسیاری از اتفاقات دلی نیستند که به دل هم بنشینند وگرنه تکنیک بسیار حرفهای و جدی شده و منابع قصهها نیز زیاد است و حتی قصهگوها نیز حرفهایتر شدهاند، اما نکتهای که وجود دارد این است که دل کنار این ماجرا نیست.
وی ادامه داد: گاهی اوقات فیلمهایی با پروداکشنهای عظیم میبینیم که از دیدن آن حیرت میکنیم و فکر میکنیم چقدر جذاب است، اما نمیتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم چون در آن اعتقادی وجود ندارد و دلی نیست و آن سیستمی که باید آن را حمایت کند هم بیشتر شبیه این است که مدیری با تیم خود بیاید و وقتی رفت مدیری دیگر با تیمی دیگر این جریان را مدیریت کند. در واقع جای افرادی مانند رسول ملاقلیپور، ابراهیم حاتمیکیا، احمدرضا درویش که با گوشت و پوست و استخوانشان به یکسری چیزها باور داشته و آن را انجام دهند، خالی است.
آذربایجانی در پایان گفت: از آن جایی که من صداقت و صراحت را از رسول ملاقلیپور یاد گرفتم، این را میگویم که من با فیلم «اروند» برای نخستینبار در جشنواره فیلم «مقاومت» حضور پیدا کردم اما متاسفانه با وجود آنکه «اروند» در همان سال سیمرغ بلورین بخش بینالملل جشنواره فجر را از آن خود کرده بود، در این جشنواره دیده نشد و آخرین روزها نمایش آن را گذاشتند و حتی در هیچ بخشی کاندیدایش هم نکردند. به نوعی بسیار بد با آن رفتار کردند. نمیدانم مسئولین جشنواره دورهای انتخاب میشوند یا ثابت هستند اما متوجه شدم داوری آن خیلی فنی نیست، ترجیح میدهم که خیلی نخودیوار زندگی کنم و اگر روزی هم فیلم دفاع مقدسی ساختم مانند «اروند» به آن اعتقاد داشته باشم و فکر نکنم که دوستانی از جاهای دیگر باید آن را تحویل بگیرند.
نظر شما