۶ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۲۳

با عنوان «نشانی‌ها اشتباهی مضحکند»؛

چهارمین مجموعه شعر علیرضا توکلی روانه کتابفروشی‌ها شد

چهارمین مجموعه شعر علیرضا توکلی روانه کتابفروشی‌ها شد

نشر نصیرا کتاب «نشانی‌ها اشتباهی مضحکند» سروده علیرضا توکلی را منتشر کرد. این چهارمین مجموعه شعر منتشر شده از توکلی است.

به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه شعر «نشانی‌ها اشتباهی مضحکند» شامل ۳۳ قطعه شعر سروده علیرضا توکلی در ۷۷ صفحه و بهای ۱۵ هزار تومان توسط نشر نصیرا روانه کتابفروشی‌ها شد.

این‌کتاب چهارمین مجموعه شعر توکلی است که در دسترس مخاطبان قرار می‌گیرد. از سروده‌های او پیشتر کتاب‌های «من دیگرمن»، «به کجای حجم این جهان برمی‌خورد» و «این بچه دندان درآورده‌» منتشر شده بودند.

توکلی مدیر سرای کتاب بوطیقا در جزیره کیش و سردبیر مجله ادبی بوطیقا است که به صورت الکترونیکی منتشر می‌شود. حیطه کاری مجله ادبی بوطیقا که تاکنون ۲۲ شماره از آن منتشر شده، ادبیات مدرنیستی و نومدرنیستی ایران و جهان است. همچنین به قلم توکلی در آینده‌ای نزدیک مجموعه شعر «صفر مجموع» و ترجمه مجموعه «گلچین شعرهای رابرت لاول» با همکاری محسن کاظمی طامه نیز منتشر خواهند شد.

دو شعر از کتاب «نشانی‌ها اشتباهی مضحکند» به این‌ترتیب‌اند:

تعارف

«یک شاخه گل می‌تواند
گوشه‌ای از باغچه را به خانه‌ات بیاورد اگر
باغ را قبلن دیده باشی
یک گلدان جنگلی تبعید شده است
هزاران هزار گلدان همین طور
یک گلوله اما همیشه از جنگ خواهد گفت
برگ افتاده زیر پایت
پاسخ یک درخت است به فصل‌ها
آدم اگر بیفتد به چه چیز پاسخ می‌دهد؟
ابرها تکه‌هایی تبعید شده از آسمانند
آدم اگر تبعید شود تکه‌ای از چه چیز می‌تواند باشد؟
خیال من اما دارد می‌گلولد سمت موهات
مرز روسری‌ات که حالا دارد می‌جنگلد در باد
همیشه فاصله موقعیت دو چیز از هم نیست
وقتی من از خودم دورم
گاهی نیاز به ایستادن روبروی آینه را نداری
به درون اگر بریزی
دریا دنیایی را با خود می‌برد
از درون اگر بگریزی
گلدانی را به جنگل تعارف کرده‌ای».

و شعر دوم با عنوان: فوگ زیستن

اول صدا

پوشیده از تکرار روانه ای به کجا
روانی روزهای پوشیده نپوشیده 
در تعارض زیستن کدامین بند آب داده به

ز  یبایی همیشگی
ن  گاه بی اندازه
د  نیای تمرد و چشم پوشی
گ  ناه ساعت سین
ی  گانه تجربه تا

دوم صدا

کوبش های انگشتان جهان 
لغزش های همیشگی از پرتاب

ک  تاب 
ل  باس
م  اشین
ه  ویت

تا خون راه افتاد از دماغت
صورتت را خوردند
پاهات
چشمهات کشید

سوم صدا

و دستانت راه افتاد در تاریخ و 
ریختی در جغرافیا
از شاخه ای به شاخ دیگر
که می رویید از کلمه و 
هر کس لهجه ات را می کشید به سمت خودش
شدی درنده این گونه
و گونه های دیگرت آینه ای در برابر

چهارم صدا

ساعت خواب
به خودت ثابت نشدی تا حالا؟!
به بیانی که هر لهجه ات گرفت
به کمرت که سلاح تکرار است
به چشمانت که آفتابه غذای حاجت 
گرسنه سده ها و هزاره ها 
سگ هار پشمانت سفیدی جهانی را گرفت
و تو از هر بار 
بر می‌گشتی سیاه مشق
و چیزی در تو بود که به اندازه اش نبودی

م  اده ای که شکل نمی گرفت
ر  اهی که نمی رسید به مقصد
گ  اوی که هر کجا نکشید گفت مااااااااااااااااااااااااا

***

کد خبر 5033860

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha