خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه - احمد اولیایی*: جامعه آن قدر موجود پیچیدهای شده است که تفکیکها و تقسیمهای معروفی که ذیل جامعه شناسی مانند خرده نظامهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی وجود دارد، نمیتواند پاسخی درخور به پرسشهای پیرامون اتفاقات، پدیدهها و به طور کل آنچه در جامعه رخ میدهد، ارائه نماید. در این بین تحلیلهای فرهنگی به غایت دشوارتر است چرا که همچنان تعاریف و دیدگاهها در مورد فرهنگ کامل نیست. همین تشویش در فرهنگ شناسی، تحلیلهای فرهنگی را به امری دشوار بدل کرده است.
هنگامی که پدیدهای خاص محور مطالعه قرار نگیرد، فرهنگ شناسان و جامعه شناسان یک سری اصول کلی را در مطالعات و تحلیلهای خود لحاظ کرده و اعلام رأی میکنند اما زمانی که پدیدههای مهم در جامعه شکل میگیرد که کنشهای عام و خاص متفاوتی را در مسیر عادی جامعه تولید میکند، دیگر نمیتوان از اصول کلی تبعیت کرد.
پدیده ترور و سپس تشییع سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران در دی ماه سال ۹۸ یکی از همان پدیدههایی است که مسیر تحلیل فرهنگی را تغییر میدهد. زمان این اتفاق زمانی است که بسیاری معتقدند اعتماد عمومی به حاکمیت و مقبولیت عام نظام دچار افول شده است. انسجام اجتماعی کاهش و گسست نسلی در میان نسلهای معتقد به انقلاب قابل مشاهده است. و حتی برخی میگویند دینداری نیز با چالش جدی مواجه شده است. ناگهان ترور فرمانده ای کاریزماتیک، قدرتمند و معنوی به مهمترین خبر جامعه تبدیل میشود. در همه گفتگوها و گفتمانها صحبت از این اتفاق است. اختلافات سیاسی و گلایههای اقتصادی در پشت سر این حادثه قرار میگیرد. این تشییع به طور کل تحلیلها را دگرگون میسازد؛ تحلیلهایی که تاکنون فرهنگ امروز کشور را مملو از مشکلات و سرخوردگیها میدانست.
حضور همه مردم با سلیقهها و افکار متفاوت مؤلفه تأثیرگذار غیر منتظرهای در تحلیل فرهنگی پدیده تشییع سردار است. «بازگشت فرهنگی» که در تشییع سه روزه رخ میدهد، همان اثری است که فرهنگ شناسان نمیتوانند آن را تحلیل کنند مگر اینکه روش تحلیل خویش را تغییر دهند. بهترین راه برای جلوگیری از «غافلگیری تحلیلی» در این رخدادها توجه به ماهیت فرهنگ است. در پدیدههایی مانند تشییع عظیم سردار سلیمانی یا پیاده روی اربعین قسمتی از فرهنگ تبلور پیدا میکند که گویی از منشأ دیگر میجوشد. از عاملیت انسانها، تکنولوژی، تغییرات جهانی یا مانند اینها بر نمیآید بلکه اشاره به قسمتی از فرهنگ دارد که در وجود آدمی نهادینه شده و متصل به منشأ فرهنگی لایتغیر ثابتی است که در بزنگاهها بروز دارد.
این معرفت مشترک حتی اگر کمرنگ شود، محو نمیشود. همینجاست که باید بگوییم انسان هیچگاه در نقطه صفر فرهنگی نایستاده است. بلکه انسان با یک فرهنگ درونی که اشاره به یک ذات و اصل خدایی دارد در پدیدهها کنشگری میکند. پدیدههایی مانند سردار سلیمانی به فرهنگ شناس میآموزد که تحلیل خود را مبتنی بر برساختگی صرف فرهنگ قرار ندهد. این پدیدهها به مثابه دستگاه انتقالِ لایههای باطنی و ذاتی و به ودیعه نهاده شده فرهنگ، از جایگاه پنهان به لایههای رویی و نهان فرهنگ عمل میکند. اینجاست که دیگر به راحتی نمیتوان از معضلات فرهنگی صحبت کرد چراکه فرهنگ عمومی که در بستر پدیده مذکور پالایش میشود، آغاز دوباره برای فرهنگ است.
*: دبیر میز اسلامی سازی علوم انسانی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، دکترای ارتباطات و استاد دانشگاه باقرالعلوم (ع)
نظر شما