به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «مست و سنگستان» نوشته حجتالله ایروانی شامل خاطرات شفاهی سردار عزیزالله فرخی از جنگ و دوران اسارت بهتازگی توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب دومین عنوان از مجموعه «خاطرات شفاهی» است که اینناشر منتشر میکند و مراسم رونمایی از آن، دوشنبه ۲۰ بهمن در کتابفروشی بهنشر برگزار شد.
نویسنده کتاب، راوی آن را اینگونه معرفی میکند؛ یکی از بچههای مشتی و باصفای امامزاده حسن تهران، از بچههای گردان ۹ پادگان حضرت ولیعصر (عج). عزیزالله فرخی ۷ سال در اسارت نیروهای بعثی عراق بود و پس از جنگ در سازمان تاکسیرانی مشغول به کار شد و بهواسطه یکدوست مشترک با نویسنده کتاب آشنا شد. خاطرات او در اینکتاب در دو بخش اصلی تقسیمبندی میشوند؛ دوران جنگ و پیش از اسارت، و سالهای اسارت در عراق.
فرخی در کتاب پیشرو، خاطرات عملیات بیتالمقدس، دیدهبانی، مجروحشدنش روی قله ۱۹۰۴ و سپس اسارتش در اردوگاههای عراق را روایت کرده است. اینخاطرات از قِبَل ۳۰ ساعت مصاحبه و گفتگو و دوجلد سالنامه که خاطرات فرخی را شامل میشدند، استخراج و تنظیم شدهاند. پس از گفتگوها هم، نویسنده و راوی، حدود سهسال به تنظیم و تدوین آنها اختصاص پیدا دادهاند. در اینخاطرات، افرادی مانند شهید همت، شهید محسن وزوایی، شهید مهدی خندان، رضا چراغی و ... حضور دارند.
عناوین اصلی اینکتاب بهترتیب عبارت است از:
فهرست، یادداشت نویسنده، دیدگاه ۴۷، قله ۱۹۰۴، بیمارستان الرشید بغداد، پایگاه هوایی ۱۷ تموز، اردوگاه عنبر، اردوگاه بینالقفصین، اردوگاه عنبر اردیبهشت ۶۴، اردوگاه موصل ۲، کمپ ۷ رمادی، پرواز، تصاویر و اسناد.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
در محوطه قاطع ۳، ششتا شیر آب برای شستوشوی لباس داشتیم. ششتا شیر برای ۴۵۰ نفر!! هر وقت میخواستیم لباس بشوییم، باید طشت به دست توی صف میایستادیم. هر آسایشگاه هم سهتا طشت بیشتر نداشت. دو ساعت تا دو ساعت و نیم، وقت داشتیم برای شستن لباسهایمان. گاهی وقتها هم، فقط موفق میشدیم یک نوبت آب بگیریم و لباسها را در آب و تاید چنگ بزنیم. قبل از آبکشی، سوت داخلباش میزدند. طشت و لباسها را همانجا میگذاشتیم و میرفتیم داخل آسایشگاه و در ساعت هواخوری بعد، برمیگشتیم برای آبکشی. بعضی روزها هم به خاطر قطعی آب یا شلوغی صف، اصلا موفق به شستن لباسها نمیشدیم. بچههای قدیمیتر، سفارش میکردند هر وقت لباسهای زیرتان را میشویید، وقت آبکشی بگذارید مقداری پودر در لباس بماند، تا لباسهایتان به واسطه بوی تاید شپش نگذارد. برای حمامرفتن هم همیشه مشکل داشتیم. هفتتا دوش برای ۴۵۰ نفر داشتیم که فقط سهتا از دوشها آب داشت و قابل استفاده بود. هر ده پانزده روز، یکبار نوبتمان میشد از آب گرم حمام استفاده کنیم. خارج از این نوبت هم اگر نیاز به آب داشتیم، میرفتیم حمامی که با بلوک در کنار ورودی قاطع درست کرده بودیم با آب سرد غسل میکردیم.
اینکتاب با ۴۰۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۴۵ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما