به گزارش خبرنگار مهر، یازدهمین گردهم آیی اصحاب علوم انسانی، اجتماعی و فرهنگی انقلاب اسلامی با موضوع «حکمرانی فرهنگ در دولت آینده (نشست دوم)» در حوزه هنری برگزار شد.
با گفتار منبری و محفلی و هئیتی نمیتوان مملکت را اداره کرد
سید حسین شهرستانی مدیر گروه حکمت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی درباره موضوع «سیاست هویت در دولت آینده» سخنرانی کرد و گفت: فرهنگ و حکمرانی فرهنگی یک بخش نهادی و ساختاری دارد که شامل مدیریت رسانه و هنر و اینها میشود، فراتر از این بخش، دولت و حکومت خودش یک پدیده فرهنگی و جزئی از فرهنگ است. هر دولتی با انگارهای از یک ملت خودش را تعریف میکند و درهمینجا پدیدهای به نام سیاست هویت به وجود میآید. در ایران به خاطر وجود اسناد بالادستی هویتی مثل شاهنامه به نسبت سایر کشورهای منطقه از این نظر بالاتر هستیم. چون سند هویت ملی ما در این پهنه سرزمینی هستند.
وی افزود: نظریات سیاست هویتی در جهان اشکال مختلفی دارد. مسئله سیاست هویت با ادراکات یومیه و روزمره حل و فصل نمیشود و ما هم توجهی به سیاست هویتی نسبت به دورههای تاریخی مختلفمان از جمله دوره قاجار، پهلوی و جهوری اسلامی ایران نداریم. سیاست هویتی جمهوری اسلامی ایران در آغاز انقلاب مبتنی بر یک امت یکپارچه و امامت است ولی در میدان شاهد چندپارگی هویتی هستیم اما در ساختار سیاسی همچنان آرزومند بازگشت به سیاست هویت مبتنی بر امت و امامت هستیم ولی کاری هم برای ان نمیکنیم. مسئله پیش روی دولت آینده این است که تصمیم بگیرد که چگونه میخواهد تکثر هویتی را به رسمیت بشناسد و چگونه میخواهد با این هویتهای گوناگون گفتگو کند؟ اتفاقی که در دولت فعلی رخ داد، نشان داد که ما میخواهیم از این گفتگو فرار کنیم و ترجیح میدهیم این گفتگو اتفاق نیفتد.
این پژوهشگر ادامه داد: راه بازیابی سیاست هویتی در ایران بازگشت به وضعیت یکپارچه امت و امامت و تن دادن نیست چون امکانپذیر نیست، تن دادن به به تکثر هویتی هم راه حل نیست بنابراین باید گفتگویی میان هویتهای متکثر اتفاق بیفتد. پس راه حل نهایی این است که باید مسئله هویت را ببینیم و به رسمیت بشناسیم. وقتی در آستانه انتخابات به مردم میگوئیم بین فلانی و فلانی فرقی ندارد چون برای مردم فقط مسائل اقتصادی مهم است در واقع مردم را تبدیل به یک توده کور معیشتی کردیم که منفعلانه تمنای معیشتی دارند. انگار که ما مردم را بی چهره و بی هویت میپسندیم. وقتی مردم بی چهره باشند، حاکمیت هم بی چهره میشود و دائماً نقاب عوض میکند و پشت خندوانه و عصرجدید پنهان میشود. یعنی از به رسمیت شناختن چهره خودش هم فرار میکند و این بحران سیاست هویتی است. پس باید تکثرهای هویتی با چهرههای شناسنامه دار خودشان باید حرف بزنند. مردمی که کوچه و خیابان هستند، توده خام نیستند باید انها را به رسمیت بشناسیم. دولت آینده باید پس از انتخابات گفتگوی متکثر هویتی را برقرار کنند و به چهرههای مختلف را به رسمیت بشناسد. حل وفصل مسائل اساسی فرهنگ در ایران در گروی حل و فصل سیاست هویتی است. با گفتار منبری و محفلی و هئیتی نمیتوان مملکت را اداره کرد.
اندیشکده سیاست هویت و یا حوزه مطالعات سیاستگذاری هویت سیاسی تأسیس شود
شهرستانی در پایان تصریح کرد: به همین منظور میتوان اندیشکده سیاست هویت و یا حوزه مطالعات سیاستگذاری هویت سیاسی تأسیس کرد تا حاکمیت به یک چهره برسد. «هویت» برآیند ویژگیهای یک فرد است. لازم است که مشخص شود تصویر نهایی که مردم از حاکمیت و یا ایرانی بودن دارند چیست و چه باید باشد؟
سینا کلهر، استاد دانشگاه و صاحبنظر حوزه سیاستگذاری فرهنگی در این نشست درباره موضوع «فرهنگ و هنر در برنامه هفتم توسعه)» سخنرانی کرد و گفت: به عنوان مقدمه عرض میکنم که توسعه مهمترین مسئله جامعه ایران در قرن چهاردهم بوده و بخاطر همین هم انبوهی از مطالب، تحقیقات و نوشتهها پیرامونش شکل گرفته است اما علی رغم همه این تحقیقات، نحوه برخورد ما با برنامه ریزی توسعه مثل همان سال ۱۳۱۸ است؛ گویی که میخواهیم به طریقه همان سالها برنامه ریزی کنیم. ضمن اینکه هم مفهوم «فرهنگ» و هم «مفهوم» توسعه بخاطر یکسری ابهامات و چالشهای طرح بحث را سخت میکنند.
وی افزود: قرن چهاردهم هجری شمسی را میتوان قرن جنگ برسر الگوی توسعه ایران نامید. در آغاز قرن، الگوی توسعه تقلیدی غرب گسترش یافته و با سرکوب فرهنگ ایرانی در صدد غربی شدن جامعه ایران در کوتاهترین زمان ممکن است. با شکست توسعه غربی، الگوی ملی گرایانه توسعه در دستور کار قرار میگیرد که توسعه غربی را این بار در لباس غربی پیگیری میکند. سرانجام با پیروزی انقلاب اسلامی وپایان الگوی ملی گرایی توسعه دینی به عنوان الگوی جایگزین انتخاب میشود اگرچه فرهنگ در کانون این کشمکشها قرار دارد و مرزهای میان الگوهای مختلف را تعیین میکند با این حال در هرسه الگو، فرهنگ از فرایند توسعه بیرون افتاده است. به عبارت دیگر شاهد نوعی بیرون افتادگی فرهنگ از جریان توسعه در یک قرن اخیر هستیم. این بیرون افتادگی ناشی از تلقی خاصی است که از فرایند توسعه در جامعه ایران وجود دارد.
راهبرد اساسی توسعه کشور، فرهنگی تعریف شود
کلهر ادامه داد: تلاش و تدوین برنامه اول توسعه از سال ۱۳۲۷ شکل گرفت که یک ویژگی بارز دارد و آن هم اینکه توسعه در ایران معادل پروژه عمرانی و اصلاح اداری فهمیده میشود و این فهم در سراسر سالها از دوران پهلوی دوم و حتی بعد از انقلاب اسلامی نیز به نظام تصمیم گیری کشور سیطره پیدا کرده است. پس یکی از پاسخها به این سوال که چرا ایران توسعه نیافته این است که فرایند توسعه به یک فرایند اداری تقلیل یافته است و این یعنی اینکه توسعه یک پروژه عمرانی است که میشود در مدت زمان مشخصی اجرایی ش کرد. در نتیجه فرهنگ در عمل و اجرا از الگوی توسعه کنار گذاشته میشود. الگوی توسعه پهلوی اول، پهلوی دوم و انقلاب اسلامی تفاوتشان در رویکرد فرهنگی است با اینحال در هرسه جریان نامبرده، فرهنگ از الگوی توسعه کنار گذاشته شده است. تصور میشود با نوسازی صنایع و بنیانهای تولیدی، مسیر گذار به توسعه در یک پروژه کوتاه مدت محقق شود اما نتایج چنین چیزی را نشان نداد و نتیجه اینکه جامعه ایران، تبدیل به یک جامعه مصرفی وابسته به نفت میشود. در چنین وضعیتی با وجود پرسش از چرایی شکست و عدم موفقیت برنامههای توسعه آنچه از توسعه فرهنگی در نظام حکمرانی فهم میشود، دوگانگی فرهنگ و توسعه است و اینکه فرهنگ به عنوان مانعی برای توسعه در نظر گرفته میشود.
این پژوهشگر حوزه فرهنگ اضافه کرد: هشدارهایی چون تهاجم فرهنگی و امثال این هیچکدام نمیتوانند این دوگانگی را از بین ببرند. توسعه در همان معنای اجرای پروژههای عمرانی تا جایی پیش میرود که نظام فرهنگی ناگزیر از طرح پیوست فرهنگی میشود و پیوست فرهنگی یعنی سیطره فهم توسعه به مثابه یک پروژه عمرانی. از مقطع تاریخی معینی به بعد، افتتاح و اجرای پروژههای ملی به نماد کارآمدی نظام سیاسی تبدیل میشود. سراسر ایران و بخصوص ایران به عنوان نماد کارآمدی جریان خاصی شاهد اجرای گسترده پروژههای عمرانی میشود و نگاه پروژهای به توسعه نهادینه میشود تا جایی که گمان میرود توسعه کالایی است که میتوان بخشی از آن را خرید و بخشی هم با مهندسی معکوس در کشور تکمیل کرد.
کلهر گفت: حاصل این نگاه و چشم انداز، بیرون افتادگی فرهنگ از جریان توسعه وتشدید دوگانگی توسعه و فرهنگ در الگوی توسعه دینی است. در چشم انداز فرهنگی، تلاشهای عمرانی خودش بخشی از تخریب فرهنگی تلقی میشود. اهمیت برنامه هفتم هم در همینجاست که یا فرهنگ به درون نظام سیاستگذاری و حکمرانی برمیگردد یا برای همیشه کنار خواهد رفت. همه اینها باعث نشده تا فهم عمرانی و پروژهای از توسعه متوقف شود. در مجلس انقلابی و دولت انقلابی احتمالی تعریف و اجرای پروژههای عمرانی با هدف احیای سرمایه اجتماعی و امثال اینها جزو نخستین دستور کارهاست و کاریش هم نمیتوان کرد. در چنین شرایطی تنها امکان پیش رو اصلاح مسیر قطار در حال حرکت توسعه در کشور است تا آسیب کمتری به نظام فرهنگی وارد کند. پیشنهاد بنده این است که راهبرد اساسی توسعه کشور، فرهنگی تعریف شود.
وی در پایان پیشنهاداتی برای راهبردی که در سخنانش ذکر کرده بود ارائه داد.
نظر شما