خبرگزاری مهر - گروه بین الملل: علی صمدزاده*: درباره تحولات افغانستان و پیشروی نیروهای طالبان و شرایط کلی آن نکات مهمی مطرح است که میتوان به برخی از آنها اشاره کرد.
۱. در تحولات اخیر افغانستان، آمریکا در تلاش است تا از یک شکست قطعی (ناکامی در ایجاد یک الگوی مطلوب سیاسی در کابل و خروج اجباری از این کشور)، زیرساخت یک پیروزی (ایجاد یک کانون آشوب منطقهای برای تخلیه بخشی از توان استراتژیک چین، روسیه و ایران) را نتیجه بگیرد.
۲. به جرأت میتوان گفت که اصلیترین داراییهای به دست آمده برای آمریکا در پی اشغال افغانستان، به دست آوردن اطلاعات راهبردی و شناخت دقیق افغانستان، رهبران، نخبگان و مردم این کشور در جایگاه نخست و سپس نفوذ در لایههای سیاسی و اجتماعی مختلف آن حتی در میان مخالفان آمریکا در افغانستان است! امری که اکنون به یک مزیت رقابتی راهبردی برای آمریکا در برابر سایر طرفهای حاضر در صحنه افغانستان بدل گردیده است.
۳. تسخیر افغانستان به دست طالبان به طور حتم مورد رضایت و در چارچوب محاسبات راهبردی آمریکاست و اساساً توافقات حاصل از مذاکرات آمریکا و طالبان در قطر، زمان و نحوه خروج آمریکا از افغانستان بستر سقوط کشور به دست طالبان را فراهم آورده است.
۴. طالبان یک جریان افغانی برخوردار از حمایت خارجی (پاکستان) است و البته موجودیتی یکپارچه نیست؛ به این معنا که سهم رهبران محلی و میدانی این گروه –که برخی از ارتباطات و حمایتهای خارجی مستقل نیز برخوردارند- در اقدامات و تحرکات میدانی گاه بیشتر از فرماندهان و رهبران ارشد گروه است!
۵. طالبان یک گروه و جریان تحت سیطره آمریکا نیست اما تجربه بیست ساله آمریکا در افغانستان، این گروه و اقدامات آن را برای آمریکاییها محاسبهپذیر ساخته و آمریکاییها امروز از ابزارهای مختلفی برای مدیریت الگوی رفتاری طالبان و اثرگذاری بر آن برخوردارند و بر همین مبنا آن را در چارچوب راهبرد کلان خود برای منطقه به کار گرفتهاند.
۶. باید دانست که اگر صرف نظر از جزئیات، از روی مسامحه بپذیریم برای القاعده مبارزه با کفار (به تعبیر برخی دشمنان بعید)، برای داعش تسلط بر تمامی سرزمینهای اسلامی و مبارزه با شیعیان (به مثابه دشمنان قریب) در اولویت ایدئولوژیک مبارزه قرار داشت؛ برای طالبان تسلط بر افغانستان و پیاده سازی الگوی امارت اسلامی در این کشور همزمان با ایجاد برتری قوم پشتون در مناسبات در اولویت قرار دارد و از این منظر عمدهترین تفاوت رویکردی آنان با دو گروه دیگر در اهداف سیاسی به شمار میرود.
۷. به سبب شکافهای قومی گسترده در افغانستان، حاکمیت طالبان به مثابه یک گروه با اکثریت و خاستگاه پشتونگرایی و با سویههای افراطی مذهبی مورد پسند مردم افغانستان نیست و در حقیقت تحمیل سلطه یک اقلیت قومی بر خواست اکثریت (البته متشتت و غیرمتحد) مردم افغانستان است. از این رو حکومت احتمالی قریب الوقوع طالبان همواره با نارضایتیهای سیاسی و اجتماعی مواجه خواهد بود و این امر خود بستر لازم برای بیثباتی و ناآرامی دائمی در افغانستان و نواحی مختلف ان را فراهم خواهد آورد. امری که در چارچوب راهبرد آمریکا برای آینده افغانستان -به مثابه یک کانون بحران و نگرانی دائمی سیاسی امنیتی در منطقه- مطلوب و دلخواه است.
۸. طالبان در خیزش اخیرش نشان داده است که رفتارهایش -علیرغم خشونتها و تعدیهای رخداده در برخی مناطق- چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی حساب شدهتر شده است و این هوشمندی را در نحوه و سرعت پیشرویهای نظامی آن میتوان مشاهده کرد، اما فارغ از آن برای قضاوت درباره تغییر حقیقی طالبان، هنوز بسیار زود است! بسیاری از رفتارهای این روزهای طالبان ناشی از کنترل فزاینده نیروها به سبب ملاحظات سیاسی لازم برای پیشروی است و رفتار طبیعی این گروه را باید پس از عبور و گذر از این ملاحظات باید مشاهده و قضاوت کرد و حتی بر فرض احتمالی تغییر ماهیت رفتار، این امر جبران کننده ظلمها و جنایات سالهای گذشته این گروه نیست و نخواهد بود و نسبت بدان نباید اغماضی صورت بپذیرد.
۹. کنارهگیری مردم افغانستان از مواجهه جدی با طالبان و عدم همراهی با قوای حکومتی حتماً به معنای پذیرش و رضایت از تسلط طالبان نیست! در حقیقت رفتار این روزهای مردم افغانستان ناشی از ناامیدی گسترده از ساختار معیوب سیاسی ساخته شده به دست اشغالگران آمریکایی، سرخوردگی از منفعت طلبی و ثروتاندوزی شخصی رهبران سیاسی و قومی، بیاعتمادی به نمایندگان سیاسی به سبب فساد گسترده سیاسی و اقتصادی آنان و ناتوانیشان در پیشبرد مطالبات مردم است. مردم افغانستان به شکل روزمره در حال مشاهده خیانت آشکار رهبران و رجال سیاسی و دفاعی در خالی کردن عرصه میدانی به دست دولت و بسترسازی ضمنی آنان برای سلطه طالبان هستند؛ از این رو خود را در هیچیک از طرفین این منازعه تعریف نمیکنند و بدین جهت به ناظران نگران رخدادهای میدانی تبدیل شدهاند. انتخابی منفعلانه از سر بیاعتمادی، یأس، سرخوردگی، ناامیدی و نیز ناتوانی!
۱۰. در نهایت در تحلیل تحولات افغانستان، همپای وزندهی به تحرکات و اقدامات طالبان، میبایست به راهبرد کلان آمریکا برای آینده این کشور، اقدامات میدانی واشنگتن در راستای راهبردش و نیز روند حاکم بر رفتار مردم و نخبگان افغانستان در مواجهه با رخدادهای میدانی پرداخت.
*پژوهشگر امنیت و روابط بینالملل
نظر شما