خبرگزاری مهر -گروه هنر- زهرا منصوری: جهان رو به اضمحلال است؛ این گزاره کارگردانی است که قهرمان قصهاش در تصمیمی دست به یک انهدام میزند، فیلمی که در کنار روایت درد و رنج طبقه کارگر گریزی به زندگی هدایتکنندگان قدرت میزند و کارگردانش معتقد است حتی همانها هم خوشبخت نیستند. او این چرخه باطل را در «دشت خاموش» تصویر کرده که گرچه منتقدانی هم دارد اما دغدغهاش همان طبقه کارگر بوده است.
احمد بهرامی اما بر این باور است که گاهی این چرخه کارگر-کارفرما، ظالم-مظلوم، قدرتمند-زیر قدرت به دست همانهایی ایجاد میشود که اتفاقاً از این ماجرا منتفع نیستند اما راهی هم برای اصلاح این روند در پیش نمیگیرند.
احمد بهرامی کارگردان، سعید بشیری تهیهکننده و علی باقری بازیگر «دشت خاموش» در بخش نخست نشستی که در خبرگزاری مهر برگزار شد از ویژگیهای شخصیت لطفالله و مصائب کارگران گفتند.
در بخش دوم این نشست اما درباره آقاخان صحبت میشود که اتفاقاً سیاسیترین بار این فیلم را بر عهده دارد.
شرح بیشتر از قسمت دوم این گفتگو را در زیر میخوانید:
* ما در این فیلم با دستهای از افراد روبهرو هستیم که تلاش میکنند اما گویی آجر به آجر و خشت به خشت دارند پایان زندگی خود را بنا میکنند. به جای آنکه با کار کردن شرایطشان بهتر شود گویی مدام دارند به پایان نزدیکتر میشوند.
بهرامی: این در فرم کار وجود دارد. یکی از دلایلی که ما کوره آجرپزی را انتخاب کردیم همین تکتک آجرها و فرم تکرار بود. چون میخواستم زندگی این آدمها را در یک دایره تکرار ترسیم کنم که مدام یک چرخه را تکرار و محصول یک شکلی را تولید میکنند. به تعبیر شما پلهپله هم دارند به پایان نزدیک میشوند. نکته شما درست است. ما زندگی هر کارگر را جداگانه میبینیم و متوجه دغدغه و مشکلش میشویم اما پایان هر سکانس، آدمی است که ملحفه بر سر میکشد و میخوابد. انگار که این پایان آن انسان است، در حالی که آن هم پایان نیست، تنها پایان یک روز آن آدم است.
* انگار زندگی کارگری همین اندازه تکراری است.
بهرامی: دقیقاً. همانطور که اشاره کردید با تکتک این آجرها دارند به پایان خود میرسند و تمام هم نمیشود. بدیاش این است که این پایان، تمام شدنی نیست و هر پایان، آغازی است برای روز بعد.
باقری: انتخاب لوکیشن، حتی گرافیک آجر و فرم کورهها به نظرم بهشدت به فرم دایرهوار و تکراری روایت و محتوای فیلم نزدیک است.
* اتفاقاً این امتیاز فیلم است که فرم و محتوا کاملاً در خدمت یکدیگر هستند و همانطور که ابتدا گفتم مخاطب هم به راحتی با آن همراه میشود، برخلاف طیفی از فیلمها که صاحبانشان احساس میکنند هر چه مخاطب سردرگمتر شود و از داستان چیزی نفهمد، روشنفکرانهتر هستند. این یکی از امتیازات فیلم است.
بشیری: بله. فیلم یکدست است و چیزی مانع ارتباط با فیلم نمیشود. واقعاً نمیخواهیم از فیلم خودمان تعریف کنیم اما بازخوردها و نظرات غالباً همین بوده است. فیلم در مرحله فیلمنامه هم همین امتیاز را داشت. وقتی فیلمنامه را میخواندی، تصویر روشنی از آنچه قرار بود در مقابل دوربین تصویر شود، در ذهنت میآمد. شخصیتها آنقدر کامل بود که در فیلمنامه برای من ایجاد سوال نمیکردند. آنقدر فیلمنامه کامل بود که وقتی تا صفحه آخر خواندم و آن را بستم، به اتاق کناری رفتم و به احمد گفتم، من هستم.
باقری: این فیلم آنقدر سادهفهم است که از میانه فیلم احساس میکنیم در جهانش گیر افتادهایم. با افتخار از این فیلم تعریف میکنم چون به آن باور دارم.
* کمی هم درباره شخصیت آقاخان با بازی فرخ نعمتی صحبت کنیم که بهنوعی میتوان گفت سیاسیترین بار فیلمنامه را به دوش میکشد. آدمی که میگوید ساخت و ساز امروز تغییر کرده و دیگر کسی به آجر نیاز ندارد. انگار میخواهد بگوید «انسان» دیگر خواهان ندارد و منفعت حرف اصلی را میزند.
بهرامی: روی ماجرا این است که من در تحقیقاتم به این رسیدم که ما ایرانیها هفت هزار سال است که آجر تولید میکنیم و این را نماد سنت ایرانی میگیریم. الان دیگر اینگونه نیست. همانطور که به نفع نظام سرمایهداری بوده که کلانشهرها شکل بگیرد تا محصولات بیشتری به فروش برسد، از آن طرف هم چیزهای سنتی از بین رفته و کمرنگتر شده، این تبدیل به یکسانسازی انسانها هم شده، در این شرایط آقاخان، نماد و نشانهای از این بهاصطلاح پیشرفت انسانی است.
علی باقری: انتخاب لوکیشن، حتی گرافیک آجر و فرم کورهها به نظرم بهشدت به فرم دایرهوار و تکراری روایت و محتوای فیلم نزدیک است جا دارد به بازی درخشان فرخ نعمتی هم اشاره کنم. هر بازیگر دیگری بود، این آقاخان را در فیلم نداشتیم. هیبت و زبان بدن و صلابت در کلامش بهگونهای است که گاهی باور میکنیم که حرفهایش درست است. خود این آدم هم به نوعی در یک سیستم بزرگتر جهانی گیر افتاده است. سیستم سرمایهداری که به نوعی همه ۷ میلیارد آدم روی زمین آن را درست کردهایم. سیستم مصرفگرایی که میگوید دیگر با آجر اینقدری نمیتوان برج ۳۰ طبقه ساخت و تکنولوژی پیشرفت کرده است. همانطور که امروز من و شما با یک تلفن همراه به سرعت با همه دنیا ارتباط میگیریم، این سرعت به همه بخشها سرایت کرده و متأسفانه حقوق عدهای از آدمها را نمیتواند رعایت کند. آقاخان هم نمیتواند کاری کند. او هم چرخدنده کوچکی است در مجموعهای از چرخدندههای بزرگتر که همه چیز را به نفع سرعت و تکنولوژی روز جلو میبرد. آقاخان هم یکی از افرادی است که متضرر است و آنچنان هم که به نظر میرسد، تعیینکننده و تأثیرگذار نیست. در جزئیات شاید تأثیرگذار باشد اما در کلیات، او هم نمیتواند کاری انجام دهد، چون واقعاً دیگر کسی آجر نمیخرد.
باقری: آقاخان، به خصوص با بازی فرخ نعمتی، برای خود من یک زنگ خطر است که هر یک از ما میتوانیم تبدیل به یک آقاخان شویم. حتی معلوم نیست وضعش از باقی کارگردانها بهتر باشد.
بهرامی: بله. آدم تنهایی است که حتی خانواده ندارد.
باقری: بدهکار است. در ظاهر فقط قدرت دارد.
بهرامی: خوشبخت نیست در هر صورت.
بشیری: در تاریخ هم همواره همینطور بوده است. از هابیل و قابیل هم آغاز میشود. انسانها وقتی در کنار یکدیگر زندگی میکنند، تعادل رابطه بینشان به هم میخورد و شاید هر کدام یا حتی یکیشان بخواهد بهره بیشتری از دیگری ببرد. ناخودآگاه یا خودآگاه این اتفاق میافتد. وقتی به آقاخان نگاه میکنیم، قطعاً شخصیتی است که جنبههای منفی در او بیشتر است. شاید حتی ضدقهرمان اصلی داستان باشد. اما به هر حال او هم مشکلات خود را دارد. حتی وقتی نگاه میکنیم، جنبههای منفیاش هم آزاردهنده نیست و در مقاطعی حتی مخاطب با او هم احساس سمپاتی پیدا میکند.
احمد بهرامی: دوست دارم مخاطب وقتی از سینما بیرون میآید با خودش فکر کند که وظیفه من چیست؟ چه نماینده مجلس چه حتی یک آدم معمولی. چه باید بکنیم که در اطرافمان لطفاللهی بهوجود نیاید * چرا شما در این فضا یک روزنه امید قرار ندادهاید. بهخصوص در پایانبندی...
بهرامی: ما اتفاقاً یک پلانی بعد از سیاهی انتهای فیلم داشتیم که اسب لطفالله میآید و آن پشت را نگاه میکند. تا یکی دو نسخه هم آن را حفظ کردیم اما تأثیرگذاری پایانبندی فعلی فیلم را از بین میبرد. پایان فعلی که هیچ روزنهای ندارد بیشتر تکاندهنده است. پیشتر هم گفتم و الان هم میگویم که امیدوارم فراکسیون کار مجلس شورای اسلامی این فیلم را ببیند. دوستانی که قانون مینویسند و برای بازنشستگان و کارگران تصمیم میگیرند. من دوست دارم مخاطب وقتی از سینما بیرون میآید با خودش فکر کند که وظیفه من چیست؟ چه نماینده مجلس چه حتی یک آدم معمولی. چه باید بکنیم که در اطرافمان لطفاللهی بهوجود نیاید.
اگر پایان فیلم بتواند آدمها را وادار کند به این مسئله فکر کنند، این به نظرم تأثیر بیشتری خواهد داشت. اینکه من در روابطم با اطرافیان و خانواده، چگونه سلطهگری نداشته باشیم که در اطرافم لطفاللهها شکل بگیرند. دوست داشتم این تأثیر را بگذارم. این هم یک سلیقه است. خیلیها میگویند در سینما باید در انتها یک روزنه امیدی باشد. من ولی میگویم این یک مُسکِن است. پایان را تحملپذیرتر میکند و فکر میکنی همین راهحل است، اما این اشتباه است. بهتر است که این طور فیلمها با همین پایانبندی تمام شوند تا مخاطب برود به آن فکر کند.
باقری: من هم فکر میکنم با یک روزنه امید نباید انرژی را که در پایان فیلم جمع شده است، تخلیه کرد. فیلم کاری که میخواهد انجام دهد را انجام میدهد و آن هم همین مطرح کردن سوال است. اینکه چه باید بکنیم تا این اتفاق رخ ندهد. اگر انرژیاش تخلیه شود، همهمان برمیگردیم به زندگی خودمان.
بشیری: من که کلاً آدم خوشبینی هستم، خیلی سر پایانبندی فیلم در مرحله تدوین با احمد صحبت میکردیم. من در مجموع یک خوشبینیهایی هم در فیلم میبینم. وقتی به کلیت فیلم نگاه میکنیم، دو سه اتفاق میافتد که همانها روزنههای فیلم محسوب میشوند.
بهرامی: در نگاه کلیتر حتی تصمیم لطفالله هم به نوعی یک رستگاری است. عرف شده است در سینما که حتماً باید پایان را با روزنه امید ببندیم اما به نظرم میرسد برای این جور فیلمها اینگونه نیست. بهتر است در تلخی و سیاه داستان تمام شود تا مخاطب به آن بیشتر فکر کند. به خصوص در دنیای امروز. اگر بشر کارش درست بود، کارمان به کرونا نمیرسید!
بشیری: فیلم در مسیری حرکت میکند که این پایان برایش درست است.
بهرامی: یک عمر اروپاییها نشستند و گفتند خانمهایی که پوشیه میزنند ترددشان در شهرها ممنوع است. کرونا آمد، الان همهمان به نوعی آن پوشیه و برقع را میزنیم. همه چیز آنگونه پیش نمیرود که نظام شهری امروز میخواهد. واقعاً بشر از ۲۰، ۳۰ هزار سال پیش که متمدن شد، تا امروز اشتباه آمده است. باید فکری به این مسیر اشتباه کرد و بهتر است که این داستان در سیاهی تمام شود تا فکری به حال خود بکنیم.
* شما در ساخت فیلم نگاهی به آثار فیلمسازان دیگری مانند سهراب شهیدثالث هم داشتهاید؟
بهرامی: بله. هر آدمی در مسیر فیلمسازی و یا هر مسیر دیگری، الگوهایی دارد که به آنها مراجعه میکند. اولین فیلمی که خیلی روی من تأثیر گذاشت و احساس کردم چقدر به فضای ذهنیام نزدیک است، «طبیعت بیجان» ساخته سهراب شهیدثالث بود. بعد از آن بلافاصله جذب سینمای آقای کیارستمی شدم و مجموعه آثارشان را بارها و بارها دیدهام و یک سال هم خوشبختانه موفق شدم ورکشاپی را با ایشان گذراندم. بعدتر در نمونههای خارجی به آقای بلاتار و سینمای کالت ایشان رسیدم که به سمت سینمای سیاه و سفید گرایش پیدا میکرد. بین اینها فیلمسازان دیگری هم بودند مثل ابوالفضل جلیلی، داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی و در میان جوانترها شهرام مکری و مجید برزگر. خیلیها بودهاند که فیلمسازان خوبی هستند اما اگر از این سه نفر نام میبرم، برای آن است که بگویم اینها قلههایی هستند که هر بار به آنها مراجعه کردهام. اینها الگوهای ذهنی من در فیلمسازی بودهاند.
بهرامی: کسی که سرمایه دارد، سریع دلار و طلا میخرد و از تحریمها نفع بیشتری هم میبرد. کارگرهایی از جنس کارگران فیلم «دشت خاموش» هستند که اوضاعشان روز به روز بدتر میشود. من در ونیز در این باره صحبت کردم و جایزهام را هم تقدیم کردم به مردمی که دارند زیر فشار تحریمها زندگی میکنند * شما بعد از دریافت جایزه در جشنواره ونیز اظهارنظری درباره تحریم ایران داشتید که گرفتار دوقطبیهای مرسوم این سالهای کشور شد و برخی حتی به شما خرده گرفتند بابت آن موضعگیریها. در حالی که همه میدانیم قربانی مسئله مانند تحریم همین قشر کارگرها هستند.
بهرامی: بله. کسی که سرمایه دارد، سریع دلار و طلا میخرد و از تحریمها نفع بیشتری هم میبرد. کارگرهایی از جنس کارگران فیلم «دشت خاموش» هستند که اوضاعشان روز به روز بدتر میشود. من در ونیز در این باره صحبت کردم و جایزهام را هم تقدیم کردم به مردمی که دارند زیر فشار تحریمها زندگی میکنند. عدهای من را متهم کردند که به تو گفته بودند این حرفها را بزنی! هر کسی را که اینگونه فکر میکند، دعوت میکنم برود فیلم را ببیند. نه کسی سفارشی به من کرده نه میخواهم کاسه داغتر از آش برای کسی باشم. واقعاً حرف قلبیام این است.
تحریمها همه ما را دارد اذیت میکند. اصلاً به دولتهای قبل و قبلتر هم کاری ندارم. شاید باید راهکاری پیدا میکردند، حتی آقای روحانی وعده داده بود در کنار سانتریفیوژها چرخ زندگی مردم هم بچرخد! ولی عملاً وقتی جلو رفتیم به اینها نرسیدیم. من تأیید نمیکنم ما کارهایی انجام دهیم که آنها ما را تحریم کنند، حرفم این است که این تحریمها واقعاً ناعادلانه است. مانند این است که دو نفر دعوایی با هم دارند اما نفر سوم دارد از آن متضرر میشود. چرا واقعاً این دود باید به چشم ما برود؟ همین ما فیلمسازان امروز نمیتوانیم قرارداد بینالمللی ببندیم. شاید عدهای بگویند حالا این فیلم که نان شب نیست، اما مسئله این است که برای کارگر، همان نان شب گران شده است! من همین حرفها را در ونیز هم زدم. متأسفانه در ایران اینگونه است که به محض آنکه فیلمت جایزه میگیرد و موضعی میگیری، عده زیادی میگویند چرا اینها را گفتی؟ انگار که باید همیشه تریبون یک عده خاص باشیم! چه آدمهایی که از نظر فکری موافق تو هستند، چه آنها که نیستند. نه اینطور نیست. من از الان تا آخر عمرم، واقعاً آنچه را که درست است، میگویم و اگر روزی هم از حرف قبلیام پشیمان شدم، با شجاعت میگویم پشیمان شدهام.
* البته انگار به این دودستگیها و مرزبندیها عادت کردهایم و مدام میخواهیم روبهروی هم باشیم.
بهرامی: این در فیلم هم هست. لطفالله کارگرها را ترغیب میکند که بروید و حقتان را بگیرید. کارگرها اما وقتی به کارفرما میرسند، به جای آنکه تمام انرژی خود را بگذارند تا حقشان را بگیرند، انرژی خود را میگذارند تا ثابت کنند لطفالله آدم خوبی نیست! چرا واقعاً؟ هیچکدام هم هیچ فصل مشترکی با هم ندارند.
باقری: میخواهم از آقای بشیری و آقای بهرامی که این نقش را به من سپردند تشکر کنم. برایم خیلی جالب است، از روز اولی که به دفتر رفتم و فیلمنامه را دریافت کردم، تا همین امروز یک سری حرفها درباره ساخت فیلم هست که هیچ تغییری نکرده است. همین اطمینان در حرفها آن روز هم بود. میدانستند قرار است چه فیلمی ساخته شود و حرفهای آن روزشان همین حرفهایی است که امروز میزنند که این نکته بسیار جالبی برای من است.
بشیری: با توجه به اینکه فیلم «دشت خاموش» برای علاقمندان جدی سینماست، دیدن این فیلم در سالن سینما میتواند برایشان جذابتر باشد. ما فیلمی ساختهایم که متعلق به سینمای مستقل است به این معنا که تمام منابع ساخت آن را خودمان جور کردهایم. اگر بچهها با اشتیاق و صبوری سر کار نمیآمدند، این فیلم ساخته نمیشد. علاقمندان سینمای جدی را دعوت میکنم به سینما بروند و این فیلم را در سینما ببینند.
نظر شما