خبرگزاری مهر فرهنگ و اندیشه: قدسیه پائینی نویسنده جوان و خوش قلمی است. نشان این ادعا نوشتن رمانی مرتبط با ماجراهای واقعه کربلاست. داستانی که قهرمان نقش اولش یکی از خشنترین و قسیالقلبترین جنایتکاران است. خانم پائینی با اولین کار ورود شایستهای به حوزه رمان و داستان داشت و نوید ظهور یک نویسنده آتیهدار را دارد.
با این نویسنده به بهانه برگزیده شدن کتاب «سنگ» در جایزه کتاب عاشورا گفتگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
به عنوان اولین سوال خیلی دوست داریم بدانیم ایده اولیه داستان «سنگ» از کجا به ذهنتان خطور کرد و نوشتن این اثر چقدر از شما وقت گرفت؟
ایده اولیه داستان سنگ در کارگاه داستان احمد شاکری در یک گفتگوی جمعی شکل گرفت. قصد اولیه نوشتن داستانی در فضای عاشورا بود. بحثهای بیشتری برای پیدا کردن یک ایده نو و جذاب و چالشی شکل گرفت که در نهایت به ایده نگارش داستان درباره یکی از قاتلان کربلا منتهی شد. هر کدام از اعضای آن گروه، مطالعاتی روی مقاتل انجام و داد و هر کدام از اعضا یکی از قاتلان را انتخاب کرد و در طول یک سال بعدش هر کس داستان خودش را مینوشت و جلسه نقدش به ترتیب در گروه برگزار میشد.
درباره آثاری که فضای تاریخی دارند همیشه این سوال مطرح است که چقدر از داستان واقعیت تاریخی دارد؟ مثلاً واقعاً عاقبت این شخصیت تاریخی همین بوده؟ آیا کلاً پایبندی به واقعیتهای تاریخی را در داستان لازم میدانید؟
شخصیت زرعه بن ابان از افرادی است که در بیشتر مقاتل به او اشاره شده است. البته نقل طولانی نیست اما مستند است. طبق روایتهای تاریخی زرعه که از قبیله بنیابان بوده پیش از واقعه کربلا هم یکی از فرزندان امیرالمومنین به نام عثمان را به قتل رسانده. او در ظهر عاشورا جزو نفراتی محسوب میشد که دیگران را به بستن آب بر روی خاندان امام حسین (ع) تشویق میکرد. تا جایی که وقتی سیدالشهدا در ظهر عاشورا طلب آب کرد و به سوی فرات به راه افتاد تا آب بنوشد، زرعه فریادی زد تا میان امام و آب فاصله بیندازد. به همین خاطر اباعبدالله در همان حال او را نفرین کرد و فرمود: «خداوندا! او را در حال تشنگی بمیران و هرگز او را نیامرز!» دعایی که باعث خشم زرعه شد و به دنبال آن تیری به سمت چانه حضرت پرتاب کرد و مانع آب خوردن ایشان شد.
زرعه بعد از جنگ کربلا هرگز رنگ آرامش را ندید. او که در ظهر عاشورا مورد لعن و نفرین امام حسین (ع) قرار گرفته بود. به مرض استسقا دچار شد. برای همین هم تا آخر عمر همیشه از فرط تشنگی فریاد میزد که: «به من آب بدهید که تشنگی مرا کشت!» خیلیها میگویند اطراف او همیشه کوزههایی پر از آب بود که برای رفع تشنگی یک خانه کفایت میکرد، اما به محض نوشیدن آب دوباره ناله عطش سر میداد. این حال آنقدر ادامهدار شد که سرانجام درباره نحوه مرگ او نوشتهاند از شدت نوشیدن آب و احساس عطش شکمش پاره شد و مرد.
این هسته اصلی داستان در مقاتل وجود دارد، اما بقیه داستان تمامش تخیلی است؛ یعنی سیر داستانی زاییده ذهن و خیال است اما تمام فضاسازیها و موقعیتها با استفاده از کتابهای تاریخی نوشته شده است.
چطور شخصیت زرعه میتواند هم اینقدر خشن باشد و هم در عین حال اینقدر هنرمند و عاشقپیشه؟
زرعه یکی از قسیالقلبترین آدمهای کربلاست. البته تصورم این هست که همان طور که بهترین انسانها به کربلا رسیدند، از آن طرف هم بدترینها جمع شدهاند. رسیدن به نقطه اوج بشری هم در انسانیت هم در قساوت ویژگی کربلاست. اما درباره هنرمند بودن به نظرم اگر کمی تامل کنیم متوجه میشویم که هنرمند بودن لزوماً به معنای خوب بودن حتی به معنای متعارفش نیست. اگر به عنوان یک گروه و طبقه اجتماعی به هنرمندان نگاه کنیم همانطور که در هرگروه اجتماعی خوب و بد، مهربان و بخشنده یا دزد و قاتل و....وجود دارد، در این گروه هم وجود دارد.
شما به عنوان نویسنده فکر میکنید قالب رمان محمل مناسبی برای مفاهیم دینی و مذهبی است؟
مفاهیم دینی ساحتهای مختلفی از مفاهیم بنیادی تا مصداقها دارند. از یک زاویه دیگر مخاطبانشان هم در مراتب مختلف ادراکی هستند. آن چیزی که موجب اثرگزاری میشود تناسب کامل قالب با محتوا است.
به همین خاطر ممکن است هر مفهوم دینی قابلیت بیان در قالب رمان را نداشته باشند؛ اما مصداقها این امکان را بیشتر دارند. البته هنوز کار پژوهشی و تحقیقی برای ساحتهای مختلف ادبیات دینی، قواعد و اصول و چهارچوبهایش انجام نشده است، برای همین با قطعیت نمیتوان دربارهاش نظر داد. فقط در یک تحلیل کلی میشود گفت، این امکان وجود دارد اما نه صورت مطلق.
نگران نبودید که جذابیتهای لازم برای رمان مخاطب مذهبی را پس بزند یا از سوی دیگر، داستان صریح مذهبی مخاطب غیرمذهبی را براند؟
در هنگام نوشتن داستان اصلاً چنین نگاهی نداشتم، فقط بیان کامل و دقیق حسی که نسبت به عاشورا داشتم اهمیت داشت. غرق شدن در جریان روز عاشورا برایم از دهه اول محرم یا دو ماه از سال گذشته بود و به همهی روزها تسری پیدا کرده بود. این حال آن قدر دوست داشتنی بود که نگرانی باقی نمیگذاشت.
از طرف دیگر روایت عاشورا قرنهاست در زندگی انسان شیعه جاری است نه متوقف میشود، نه تکراری میشود و نه دلزده میکند! هر چه در طول زندگی پیش میرود، تمنا و شور بیشتری با خودش میآورد. شاید یک حس ضمنی وجود داشت که اگر کلمات من بتوانند به این جریان متصل شوند، ادامهاش دیگر نه دست من است نه ارتباطی به من دارد.
متن داستانتان را قبل از انتشار به کسی دادید که بخواند؟ در ویرایش تغییر زیادی کرد یا متن فعلی کاملاً همان چیزی است که خودتان به ناشر تحویل داده بودید؟
داستان در طول جلسات کارگاه داستان نوشته شده است و بالتبع اولین خوانندگان و منتقدانش جناب شاکری و باقی دوستان در کارگاه بودند. بعد از اتمام کار هم چند نفر از دوستان صاحبقلم کتاب را خوانند و چند نفری از دوستان که مخاطب عام بودند. به این شکل توانستم از زوایای مختلف داستان را ببینم که خیلی کمک کرد. داستانی که من به انتشارات دادم به دوبخش بعد از عاشورا و قبل از عاشورا تقسیم شده بود و همه وقایع مربوط به عاشورا در یک بخش آمده بود. بعد از مشورتهایی قرار شد این بخشها وارد بدنه داستان شود و حرکت در زمان حال و گذشته موازی هم پیش برود.
آیا بعد از انتشار اثر از سوی مخاطبان واکنشهایی داشتید؟ جذابترین واکنشها و بازخوردها چه بود؟
واکنشهای متفاوتی وجود داشت. اما شگفتزدگی وجه ثابت همهشان بود. خیلیها از تصویر خشونتهای زرعه آنقدر آزرده شده بودند که وقتی بعد از خواندن کتاب مرا دیدند، رویشان را برگردانند. یا در عین تعریف کردن ناسزا هم میگفتند که چه قدر حالات و رفتار زرعه آزاردهنده بود. در واقع این واکنشها نشان میداد تلاش من برای عینیسازی برائت از قاتلان حسین و تصویرسازی از وجود حقیقی آنها، موفق بوده است. هر چند هنوز هم فکر میکنم عمق چیزی که در حقیقت این آدمها بود، نمایان نشده است.
وجه مهم دیگری که وجود داشت، ترویج یک نگاه صلحطلبانه با همهکس و با همهچیز در سالهای اخیر است. نگاهی که تفکیک و جبههبندی میان حق و باطل را از بین میبرد و به طبع آن زاویه انسان را در دو رکن تولی و تبری تغییر میدهد. شاید دیدن حقیقت و عینیت عمل و افکار جبهه حق به انسان این عصر کمک کند تا در بزنگاهها نسبت خود را به درستی با مواجهاتش در جامعه تعریف کند.
با توجه به این بازخوردها و خوانشهایی که میفرمایید، اگر امروز داستان را مینوشتید، تغییری در رمان میدادید؟
تغییر اساسی خیر، داستان الان در چهارچوب و سیر و پیرنگ خودش کامل است. اما لایههای درونی زرعه را بیشتر باز میکردم و درباره نسبت او با اسلام را دقیقتر کار میکردم.
خب از خود داستان که فاصله بگیریم. در حال حاضر چه اثری در دست نگارش دارید؟ و تا چه حد پیشرفت داشته است؟
در حال حاضر روی رمانی کار میکنم که به جنگ روایتها درکربلا میپردازد. جنگی که پس از واقعه عاشورا برای از بین بردن یادش، شکل گرفت و تلاشی که برای انتقال و ماندگاری این پیام از سوی دیگر وجود داشت. البته این کار خیلی کند پیش میرود و در کنارش مشغول پژوهش درباره یک داستان جنایی امنیتی هم هستم.
وقتی جایزه کتاب عاشورا را برنده شدید چه احساسی داشتید؟ از جزئیات روز اهدا جایزه بفرمایید.
یک رضایت و نشاط از هدیهای که گرفته بودم. روز قبل از اعلام برندگان جایزه عاشورا، مجبور شدم کار نیمه تمامی را که بسیار دوستش داشتم به خاطر تاخیر در انجامش تحویل بدهم. حس تلخ این شکست بسیار دردناک بود و من را وادار به یک بازنگری برای نوشتن کرده بود. اما این اتفاق باعث شد همه آن نشخوارهای ذهنی تلخ جایشان را به انگیزه و سرعت در نوشتن بدهند.
در میان رماننویسان ایرانی و خارجی کارهای کدام نویسنده را بیشتر میپسندید و از فضای داستانی کدام نویسنده بیشتر لذت میبرید؟
بین نویسندگان ایرانی نادر ابراهیمی، جلال آلاحمد، صادق کرمیار، محمدحسن شهسواری و از میان نویسندگان خارجی رومن گاری، تولستوی، النا فرانته، دنیس لهان، هاوارد فاست و اریش ماریا رمارک جزو نویسندههای منتخب من هستند.
دوست دارید چه داستانی را بنویسید و فکر میکنید اگر یک اثر از شما بخواهد باقی بماند چه ویژگیای باید داشته باشد یا از چه دوره زمانی یا فضای داستانی باشد؟
آرزوی من نوشتن یک رمان درباره دوران آخرالزمان و زمان رجعت است. آن هم بسیار نزدیک به زمان حال!
هر نویسندهای آدابی برای نوشتن دارد. روش و زمان نویسندگی شما چه آدابی دارد؟
من ساعتهای طولانی درباره یک صحنه فکر میکنم، در پیادهروی های طولانی، در کلاسهای درس، موقع فیلم دیدن، یا کتاب خواندن و اجزای مختلف صحنه را در ذهنم میسازم، وقتی یک صحنه با همه کنشهایش در ذهنم کامل شد، مینویسم و بعد صحنه بعد؛ همین طور جلو میروم. البته من از آن دست آدمهایی هستم که باید ساختار پیرنگ داستان را پیش از شروع نوشتن دربیاورم. یک دفترچه برای هر کاری دارم که سیر کلی وقایع داستان، شخصیتها، ویژگیهایشان، نقاط عطف و برخی توصیفهای خاص را مینویسم. یعنی پیش از این که نوشتن داستان را شروع کنم جهانش را برای خودم میسازم و بعد واردش میشوم و گام به گام پیش میروم.
نظر شما