خبرگزاری مهر - گروه استانها: مردم کرمان عادت دارند که محرومیت را در مدارس شهرستانهای جنوبی و شرقی استان و مدارس کپری ببینند اما محرومیتهای پنهان استان کرمان حتی در شهرستانهای مملو از ثروت استان نیز وجود دارد.
داستان حادثه عجیب در کلاس درس اما این بار در یکی از مدارس سیرجان روی داد، در یکی از روزهای فعالیت مدارس عشایری در روستایی دور افتاده به نام «بگسی» ۹ کودک این مدرسه در حالی سر کلاس درس حضور یافتند که با صحنهای عجیب مواجه شدند.
تحصیل زیر سایه ترس
دانش آموزان در حال آموختن بودند که ماری بزرگ از سقف کلاس که با روکش پلاستیکی پوشیده شده بود آویزان شد و مارمولکی را روی دیوار شکار کرد و دوباره به زیر سقف خزید.
وجود دهها کارخانه و شرکت معدنی بزرگ در این شهرستان که گاه سرمایه گذاری هنگفتی در استانهای دیگر میکنند این علامت سوال را ایجاد میکند که نقش این شرکتها در خدمات رسانی به مردم این شهرستان چیست؟ دانش آموزان که از دیدن این صحنه ترسیده بودند از کلاس درس خارج شدند و اهالی روستا قول دادند مکان دیگری را برای برگزاری کلاس درس آماده کنند اما نکته جالب بی اطلاعی و عدم پاسخگویی مسئولان شهرستان سیرجان در این زمینه است.
وجود دهها کارخانه و شرکت معدنی بزرگ در این شهرستان که گاه سرمایه گذاری هنگفتی در استانهای دیگر میکنند این علامت سوال را ایجاد میکند که نقش این شرکتها در خدمات رسانی به مردم این شهرستان چیست؟
اما برای بررسی وضعیت این مدرسه پای درد دل اهالی روستا و دانش آموزان «بگسی» نشستیم، اهالی این روستا از داشتن ابتداییترین امکانات نیز محرومند و مدرسه آنها هم مصداق همین محرومیت است.
تبدیل انبار علوفه به مدرسه
مدرسه یک اتاقک خشتی قدیمی است؛ به گفته دانش آموزان قبلاً در این ساختمان علوفه نگهداری می شده اما بعد از اینکه معلم به روستا اعزام شد؛ اهالی که از داشتن مدرسه بی بهره اند این ساختمان را برای برگزاری کلاس درس انتخاب کردند. سه نیمکت شکسته و کهنه در اطراف کلاس قرار گرفته و ۹ دانش آموز قد و نیم قد در این کلاس در مقطع ابتدایی درس میخوانند.
در این مدرسه خبری از سرویس بهداشتی، آبخوری و حیاط نیست، یک چهاردیواری بسیار قدیمی با سقفی که از پلاستیک پوشیده شده است، چند نیمکت شکسته، یک تخته سیاه کهنه و چند دانش آموز که حتی توان خرید دفتر هم ندارند همه اموال این مدرسه است.
اهالی روستا اکثراً دامدار هستند اما خشکسالی و از بین رفتن مراتع زندگی را بیش از گذشته برای آنان سخت کرده است، این روستا هنوز کد روستای ثابت ندارد و از ساکنان این منطقه به عنوان عشایر نام برده میشود اما بیش ترشان در همین روستا ساکن هستند.
خانوادههایی که میتوانند فرزندانشان را برای تحصیل به روستاهای اطراف فرستادهاند و آنان که توانش را نداشتند کودکانشان حداقل در مقطع ابتدایی در همین سازهای که مدرسهاش میخوانند، تحصیل میکنند به امید اینکه در آینده زندگی بهتری داشته باشند.
در این روستای دور افتاده همه چیز عجیب است؛ مردم میگویند در بسیاری از روزهای سال به دلیل بارش برف و باران تنها راه دسترسی به روستا موتور و یا احشام است که آن را هم بسیاری از مردم ندارند.
جرأت حضور در کلاس را نداریم
پای حرفهای کودکی به نام اشکان مینشینیم، میگوید: با ورود معلم به روستا بچهها خوشحال شدند چون خانوادهها توان فرستادن کودکان باقیمانده در روستا به مدارس شهر و یا روستاهای اطراف را ندارند.
آن روز همه ما در حال آموختن درس بودیم که ناگهان چند مارمولک بزرگ از زیر سقف بیرون آمدند و چند ثانیه بعد یک مار بزرگ حمله کرد یکی از مارمولکها را گرفت و بلعید وی ادامه میدهد: آن روز همه ما در حال آموختن درس بودیم که ناگهان چند مارمولک بزرگ از زیر سقف بیرون آمدند و چند ثانیه بعد یک مار بزرگ حمله کرد یکی از مارمولکها را گرفت.
این دانش آموز گفت: در این کلاس درس دختر و پسر در کنار هم درس میخوانیم و اکثر ما از اقوام یکدیگر هستیم چون جمعیت روستا محدود است.
زهرا دیگر دانش آموز کلاس هم به مهر میگوید: در ابتدا کلاس درس نداشتیم و مجبور به ترک تحصیل میشدیم اما در نهایت یک معلم به روستا اعزام شد و چون مدرسه یا کلاس درس نداریم مکانی که قبلاً در آن علوفه و احشام نگهداری میشد را سیمان سفید کشیدند و روی سقف هم که با چوب ساخته شده یک پلاستیک کشیدند که در صورت بارندگی آب به داخل کلاس وارد نشود. اما بعد از این حادثه دیگر کسی جرأت حضور در این اتاق را ندارد.
وی در خصوص سرویس بهداشتی نیز گفت: مدرسه لوله کشی آب و یا سرویس بهداشتی ندارد همین نیمکتها را هم والدینمان با هزار مشقت تهیه کردهاند.
وی میگوید: بعد از مقطع ابتدایی دانش آموزان یا باید ترک تحصیل کنند و یا اگر خانوادههایشان پول داشتند آنها را به مدارس روستاهای اطراف بفرستند و به دلیل علاقه فراوان بچهها به درس خانوادهها حتی با فروش احشام اقدام به ادامه تحصیل میکنند.
بنگاههای بزرگ اقتصادی سیرجان کجا هستند؟
در این کلاس که بچهها از مقاطع مختلف ابتدایی حضور دارند یک چیز مشخص است، این بچههای با استعداد اما فقیر تاکنون دیده نشدهاند.
علیرغم اقدامات صورت گرفته اما گویی مدرسه «بگسی» هیچ وقت دیده نشده است.
این روزها فقر و نداشته های خانوادههای دانش آموزان این روستا بیش از گذشته گریبان کودکان را گرفته است، خشکسالی دیگر رمقی برای مردم باقی نگذاشته و اکثراً دامهایشان یا تلف شده و یا فروختهاند که خرج خانوادهها را تأمین کنند.
اینکه چطور در شهرستانی با وجود شرکتهای بزرگ و ثروتمند معدنی چنین فقری ریشه دوانده و دیده نشده جای تعجب دارد.
سالیانه میلیاردها تومان در این شهرستان خرج ورزش، اقدامات فرهنگی و اجتماعی میشود اما اینکه چرا کسی هنوز «بگسی» و کودکانش را ندیده است؛ جای تعجب دارد.
طبق آخرین پیگیری خبرگزاری مهر، اهالی این روستا بدون کمک دستگاههای دولتی در حال بازسازی سقف همان کلاس فرسوده غیرمقاوم هستند.
نظر شما