سعید زیباکلام با مهرمطرح کرد؛

اغلب تولیدات علمی بومی خام و در مواردی فاقد محتواست

 اغلب تولیدات علمی بومی خام و در مواردی فاقد محتواست

نویسنده کتاب «روش‌شناسی نیوتن» می‌گوید در هریک از رشته‌ها که نگاه کنید عموماً کارها تقلیدی و گرته‌برداری است. اغلب کارهایی که تحت عنوان بومی ارائه شده‌اند خام، سبک و در مواردی فاقد محتواست.

خبرگزاری مهر - فرهنگ و اندیشه: اخیراً کتابی با عنوان «روش‌شناسی نیوتن» در حوزه علم‌شناسی با تالیف سعید زیباکلام منتشر شده است. به بهانه انتشار این کتاب امیررضا باقرپورشیرازی دانشجوی دکتری فلسفه علم و فناوری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت‌وگویی با این استاد دانشگاه تهران درباره کتابش انجام داده که مهر آن را منتشر می‌کند.

از زیباکلام کتب چیستی علم (ترجمه، ۱۳۷۴)، طرح و نقد نظریه لیبرال دموکراسی (ترجمه، ۱۳۸۰)، معرفت‌شناسی اجتماعی (تألیف، ۱۳۸۴)، خلاف جریان (دوجلد: تألیف، ۱۳۸۹)، ساختار انقلاب‌های علمی (ترجمه، ۱۳۸۹)، انحلال انقلاب در نظام استکباری (تألیف، ۱۳۹۴)، عقل و استدلال و عقلانیت (تألیف، ۱۳۹۵)، افسانه‌های آرام‌بخش (تألیف، ۱۳۹۶)، افسانه‌های بیشتر! (تألیف، ۱۳۹۶) و کتاب سیاه (تألیف، ۱۴۰۰) منتشر شده است. وی هم اکنون در حوزه‌های «علم‌شناسی و روش‌شناسی علم»، «نظریه‌های عقلانیت»، «فلسفه‌شناسی» و «قرآن‌پژوهی» به تحقیق و تدریس مشغول است.

* اگر اجازه بدهید گفتگو را با این پرسش آغاز کنیم که با توجه به اینکه شما پیش از این، کتاب‌های «چیستی علم»، «معرفت‌شناسی اجتماعی» و «ساختار انقلاب‌های علمی» را در حوزه علم‌شناسی منتشر کرده‌اید، مسئله‌ای که در این کتاب درگیر آن بوده‌اید اساساً در پروژه فکری‌تان چه جایگاهی دارد؟ به عبارت دیگر، چرا موضوع «روش‌شناسی نیوتن» برای شما دغدغه شد؟

در همین ابتدا لازم است اشاره کنم که سنخ و نوع کاری که در کتاب «روش‌شناسی نیوتن» شده کاملاً با آثار قبلی من در حوزه علم‌شناسی متفاوت است. کتاب «چیستی علم» مروری بر مکاتب فلسفی در حوزه علم‌شناسی می‌کند. بر خلاف کتاب «چیستی علم» که عمدتاً اثری مدخلی و آموزشی است کتاب «معرفت‌شناسی اجتماعی» اثری کاملاً پژوهشی است که یکی از مکاتب نوظهور علم‌شناسی یعنی مکتب ادینبورا را به تفصیل معرفی و مورد نقد قرار می‌دهد. این درحالی است که کتاب دوران‌ساز و فوق‌العاده نوآورانه «ساختار انقلاب‌های علمی» کتابی است محصول پژوهشی در رویدادهای تاریخی کثیری از دانشمندان اعصار مختلف از ارسطو و بطلمیوس گرفته تا کپرنیک و کپلر و گالیله و نیوتن در قرن هفده، از پریستلی و لاوازیه در قرن هجده تا هلمهولتز و ماکسول و اینشتاین و شرودینگر در قرون نوزده و بیستم، برای اینکه بتواند چگونگی رویداد بزرگی بنام انقلاب‌های علمی را تبیین کند. کوهن هرگز در کلّ آن اثر این سؤال را مطرح نمی‌کند که روش علمی چیست و یا روش علمی این یا آن دانشمند بزرگ چه بوده است. این اثر ماندگار کوهن نگاه سنّتی به علم را نزد علم‌شناسان و عالمان در حوزه‌های مختلف علوم طبیعی، علوم انسانی و اجتماعی عمیقاً تحت تأثیر قرار داده است.

بعد از آن سه اثر و مطالعات دیگری که در حوزه علم‌شناسی داشتم، احساس کردم نیاز است، فراسوی آنچه نوعاً فیلسوفان دربارة چه‌بایستی روش علمی تجویز کرده‌اند، پژوهشی کاملاً مستقل از تجویزهای هنجاری فلسفی در آثار نیوتن انجام دهم. درواقع، با توجه به دعاوی متعددی که دربارة چه‌بایستی روش علمی در فلسفة علم مطرح شده است به‌نظرم ضروری آمد که پژوهش شود دانشمند بسیار برجسته و فوق‌العاده تأثیرگذاری چون نیوتن چگونه به‌واقع در کاوش‌ها و تتبعات علمی خود طی طریق کرده است.

در کتاب روش‌شناسی نیوتن دو اثر پارادایم‌آفرین «اصول ریاضی فلسفه طبیعی» و «نورشناسی» آیزاک نیوتن را -که به تعبیر آلبرت اینشتاین بزرگ‌ترین دانشمند همه دوران و اعصار است - مورد پژوهش قرار می‌دهم. در این پژوهش تلاش کرده‌ام تا با توجه به دو اثر یادشده نیوتن و برخی مکاتباتی که وی با برخی از دانشمندان معاصر خود و انجمن سلطنتی لندن داشته روش علمی نیوتن را مورد شناسایی و بازسازی قرار دهم.

روش‌مان در حوزه فلسفه علم تقلید و گرته‌برداری شده است

* پژوهش این کتاب از چه زمانی شروع شد و چه مدت طول کشید؟

این طرح پژوهشی تقریباً از حدود سال ۱۳۸۵ آغاز شد. اما چون به‌طور مستمر درگیر آن نبودم و تهیه برخی منابع هم زمان می‌برد، در یک بازه پانزده ساله و به‌طور منقطع درگیر آن بودم.

* چرا برای کاوش درباره نحوه علم‌ورزی و شناسایی روش‌شناسی عالمان، از میان حوزه‌های مختلف علوم و دانشمندان بزرگ، حوزه فیزیک و نیوتن را انتخاب کردید؟

بله! کاملاً قابل تصور است که برای شما و خوانندگان این گفتگو این سؤال مطرح شود که چرا به‌جای نیوتن به گالیله، کپلر، کپرنیک، بویل یا دیگر دانشمندان قرن هجدهمی و نوزدهمی نپرداخته‌ام. البته به نظر می‌رسد که چنین انتخابی به‌طور طبیعی قابل انتظار باشد. چراکه حوزه فلسفه علم سنتاً بیشتر توسط کسانی مورد تأمل و پژوهش قرار گرفته است که یا فیزیکدان بودند یا دست‌کم با فیزیک آشنایی داشته‌اند. اگر از اواخر قرن نوزدهم و کسانی مانند ارنست ماخ آغاز کنیم، به نیمه اول قرن بیستم و پوزیتویست‌های منطقی مانند رودالف کارنپ، هنز رایشنباخ و کارل همپل برسیم و تا امروز هم ادامه دهیم، عموماً می‌بینیم که فیلسوفان علم اغلب یا فیزیکدان بودند یا با فیزیک آشنایی خوبی داشتند. اگر به کتاب‌های «چیستی علم»، «معرفت‌شناسی اجتماعی» و «ساختار انقلاب‌های علمی» هم نگاهی داشته باشید، می‌بینید که نمونه‌های تاریخی و مثال‌ها بیشتر از حوزه فیزیک است. لذا با توجه به اینکه من هم در همین سنّت آموزش دیده‌ام و مطالعاتی در حوزة انقلاب علمی قرن هفدهم داشته‌ام طبیعتاً انتخابم به این سمت کشیده شد که یک فیزیکدان را انتخاب کنم.

البته بلافاصله اضافه کنم که هیچ نکته معرفت‌شناختی در این انتخاب نهفته نیست که فیزیک، فی‌المثل، یک اولویت یا ویژگی برجسته‌ای نسبت به سایر حوزه‌های علوم در این زمینه دارد. جز اینکه سابقه تاریخی علم‌شناسی بیشتر به حوزه فیزیک رجوع می‌کند و کمتر به حوزه‌های دیگر. اما چرا نیوتن؟ چون به‌تعبیری وی را می‌توان ماحصل انقلاب علمی قرن هفدهم دانست؛ با ترکیبی که از فیزیک گالیله‌ای با نجوم کپلری در کتاب «اصول ریاضی» ایجاد می‌کند. همچنین، به این‌دلیل که به تعبیر اینشتاین، بزرگ‌ترین و تأثیرگذارترین دانشمند همه دوران و اعصار است. این تعبیر را کسی و زمانی می‌گوید که پس از ماکس پلانک، رادرفورد، و جی.‌جی تامسون آمده و با فحولی - به عنوان همکار یا استاد- مانند ورنر هایزنبرگ، اروین شرودینگر، لویس دو بروی و نیلز بور معاصر است. درواقع، این نیوتن است که به‌کلی تصویر جهانی و کیهانی ما را از عالَم تغییر داد. این کار را هیچ فرد دیگری نکرده است. لذا نیوتن یک برجستگی و جذابیت خاصی به‌خاطر این ویژگی‌ها دارد.

* آیا نمونه مشابه خارجی اثر شما-یعنی پژوهشی درباره روش‌شناسی نیوتن- در متون علم‌شناسی به زبان‌های دیگر هم وجود دارد؟ اگر چنین است، تصور می‌کنید اثر شما چه ویژگی متمایزی با آن‌ها دارد؟

در پاسخ به این سؤال من فقط می‌توانم درباره علم‌شناسی در حوزه انگلیسی‌زبان سخن بگویم و در حوزه قاره‌ای نمی‌توانم اظهار نظر کنم. با این‌حال، می‌توانم بگویم احتمال آن‌را بسیار ضعیف می‌دانم که روش‌شناسی نیوتن در مقیاس یک کتاب در عرصه فلسفه علم اروپایی مورد پژوهش قرار گرفته باشد. در حوزه انگلیسی‌زبان اثر مشابهی در مقیاس کتاب سراغ ندارم. اما در مقیاس مقاله، تعداد قابل توجهی مقاله وجود دارد که از زوایای مختلف به روش‌شناسی و نحوة اندیشه‌ورزی نیوتن پرداخته‌اند. بیفزایم که اهدافی را که من در هریک از فصول این کتاب تعقیب کرده‌ام در هیچ اثری مشاهده نکرده‌ام. یکی از اهداف من این بوده است که با توجه به کتاب‌های «اصول ریاضی» و «نورشناسی»، روش علمی نیوتن را استخراج کنم. یعنی قدم به قدم با اظهارات نیوتن همگام شوم، سطر به سطر این دو کتاب و مکاتبات مهم وی را دنبال کنم تا اثرات و نکاتی، به‌طور صریح یا ضمنی، را درباره روش‌ علمی نیوتن بیابم. چنین کاری را در مقالاتی که اشاره کردم، سراغ ندارم. اما در برخی از مقالات علم‌شناسی درباره نیوتن و نیوتن‌پژوهان قرابت‌هایی از نظر سنخ کار پژوهشی با این کتاب وجود دارد.

* از میان مقالاتی که اشاره کردید، کدام‌یک برای شما جالب و قابل توجه بوده است و یا احیاناً در تألیف این کتاب از آن‌ها تأثیری گرفته‌اید؟

درواقع این استفاده و بهره‌برداری چندان موضوعیت ندارد. آنچه که اتفاق افتاده این است که شما مقالات متعددی را در فرایند کار پژوهشی مطالعه می‌کنید و بسیاری اوقات با اینکه درباره یک موضوع است با آن‌ها اختلاف نظر دارید. نمی‌توانم بگویم که در تألیف این کتاب از مقالاتی بهره گرفته‌ام، اما به نظر می‌رسد بهترین کار این است که در خلال هر چهار فصل کتاب و به‌ویژه در فصل آخر به مواردی رجوع شود که پای بسیاری از علم‌شناسان نیوتن‌پژوه به میان آمده است. اگر این رجوع صورت بگیرد، پاسخ به این سؤال قابل استخراج می‌شود. اما لازم است اشاره کنم که پس از دو فصل اول کتاب، تقریباً حدود و ثغور سیمای روش‌شناسی نیوتن برایم مشخص شد. لذا وقتی به آثار دیگران رجوع کردم، متوجه شدم که ظاهراً نیوتن‌پژوهان هم کم‌وبیش از برخی جهات به همین نگاه من رسیده‌اند.

* به نظر می‌رسد شما در فصل چهارم و پایانی کتاب به مهم‌ترین پرسش یا دغدغه‌ای که مخاطب در حین مطالعه این اثر ممکن است داشته باشد، پرداخته‌اید «آیا روش علمی نیوتن را می‌شناسیم؟» پاسخ شما نهایتاً به این پرسش چیست؟

به نظر می‌رسد نکات و ظرایف زیادی در کتاب وجود دارد که پاسخ مثبت یا منفی شفاف و قاطع به این سؤال باعث جفا به آن‌ها می‌شود. یکی از نکات بسیار مهم این است که نیوتن از بدو شروع کارهای پژوهشی خود اساساً توجهی به روش علمی نداشته است. درواقع، در خلال فصل اول و دوم که به غور و تفحص دو اثر «اصول ریاضی» و «نورشناسی» پرداخته می‌شود، این نکته مهم ظهور می‌کند که نیوتن اساساً نه تنها از ابتدا یک چارچوب تفصیلی از روش علمی یا قواعد روش‌شناختی نداشته بلکه هیچ‌آگاهی و توجه ضمنی هم به آن نداشته است. تنها بعد از مواجهه با موجی از انتقادات، اعتراضات و تمسخرهای فحول معاصر است که نیوتن نسبت به بحث‌های روش‌شناختی آگاه شده و شروع به کار در این عرصه برای وضع قواعد روش‌شناختی می‌کند. بنابراین، به نظرم چکیده‌کردن کتاب در پاسخ به این سؤال در فصل چهارم مقبول نیست و راه پُر فراز و نشیبی را که کتاب از آغاز تا طرح این پرسش پیموده است نادیده می‌گیرد. به نظر من، هر فصل از کتاب حرف و سخن خاص خود را دارد. برای مثال، به اعتقاد من فصل سوم فصل بسیار مهمی است. زیرا آثار نیوتن را از منظر قواعد اعلام‌شده با قواعد اِعمال‌شدة روش‌شناختی مورد کاوش قرار می‌دهد. این منظر را من جز در یکی دو مورد تقریباً در آثار نیوتن‌پژوهان ندیده‌ام. آن موارد نادر هم به تفصیل و در مقیاس فصل یک کتاب نیستند.

* با توجه به پژوهشی که درباره روش علمی نیوتن در این اثر داشته‌اید، چه موضوعات و عرصه‌های ناکاویده دیگری را در این زمینه مهم می‌دانید که به هر دلیلی پرداختن به آن‌ها در این اثر میسر نشد و علاقه‌مندان پژوهش در این عرصه می‌توانند دنبال کنند؟

پاسخ به این سؤال را می‌توان دو شاخه کرد. در حوزه نیوتن‌پژوهی و دیگری در حوزه علم‌شناسی.

یکی از نتایجی که در این پژوهش با وضوح بیشتری برایم نمایان شد این است که دانشمندان در خلأ علم‌ورزی و طبیعت‌شناسی نمی‌کنند بلکه با انبانی از آموزه‌های نظری، مفهومی، و ابزاری که وارث و حامل آن هستند، پژوهش می‌کنند. این نکته در مورد شیوه‌های پژوهشی آن‌ها (یا همان که به زبان عامیانه‌تری روش علمی می‌نامیم) نیز صادق است. اگرچه که دانشمندی می‌تواند جرأت اندیشیدن بدیع کند و از میراث فکری نهادینه‌شده تاریخی کم یا زیاد خروج کند با این وصف، عموم دانشمندان، خواهی نخواهی، در فضا و مسیر آموزش‌هایی که سالیان متمادی دیده‌اند پژوهش‌های خود را سامان می‌دهند.

نیوتن نیز وارث میراثی روش‌شناسی بوده است. قبل از اینکه نیوتن همچون «خوابگردها» ی آرثار کوئستلر، خوابگردانه کتاب «اصول ریاضی» را بنویسد، او به هر حال وارث یک میراث روش‌شناختی است. این میراث نیاز به شناختن دارد. از منظر دیگری می‌توان این سؤال را مطرح کرد که در عصر نیوتن چه نگاه مابعدالطبیعی یا فوق‌تجربی به طبیعت وجود داشته است. این کلان‌بینش طبیعت‌شناختی را اصطلاحاً «فلسفه مکانیکی» و در مواضعی خاص‌تر «فلسفه ذرّی» نامیده‌اند. بدین ترتیب، این سؤال مبنایی مطرح می‌شود که فلسفه مکانیکی غالب و حاکم بر جمیع پژوهش‌های قرن هفدهم و بخشی از قرن هجدهم چه حدود و ثغور، و ممیّزاتی داشته است. من علاقه‌مند بودم که بتوانم به‌طور مشخص روی این بستر یا کلان‌بینش کار کنم و نشان بدهم که نیوتن با توجه به این زمینه است که اثرش تا این حد مورد انتقاد، اعتراض و تمسخر قرار می‌گیرد. بنابراین، جای این را خالی می‌بینم که فلسفه مکانیکی به‌طور اخص مورد پژوهش قرار گیرد. پیشنهاد پژوهشی دیگرم کم و کیف مواجهة دکارتی‌ها با نیوتنی‌ها است. این مواجهه و مناقشات مرتبط با آن به لحاظ علم‌شناسی و روش‌شناسی چیستند و چه مبانی‌ای دارند؟

اما پیشنهاد دیگر من فارغ از نیوتن‌پژوهی، پژوهش‌هایی است که می‌تواند در امتداد این کتاب قرار گیرد. من قویاً توصیه می‌کنم که گالیله، کپرنیک و کپلر مورد پژوهش روش‌شناختی مشابهی قرار گیرند. اینها کسانی بودند که هر کدام به‌نوبه‌خود سهم مهمی در پدیدآوردن انقلاب علمی قرن هفدهم داشته‌اند، اگرچه نقش نیوتن در این میان بی‌بدیل است. برای مثال، گالیله فیزیک ارسطویی را که حدود بیست قرن سیطره داشته تغییر می‌دهد و اساساً طرح دیگری از فیزیک را مطرح می‌کند. همچنین معتقدم بسیار بصیرت‌بخش است که مایکل فاراده و جیمز مکسول (در قرن نوزدهم) و نیز پیشتازان حوزه فیزیک در نیمه اول قرن بیستم که پیش‌تر بنام برخی از آن‌ها اشاره کردم مورد روش‌شناسی قرار گیرند.

* برخی نقل‌قول‌هایی که شما در کتاب و خصوصاً در ابتدای هر فصل به صورت تابلو آورده‌اید حاکی از آن است که تلاش‌های طبیعت‌شناختی نیوتن ربط و نسبتی با الهیات وی داشته است. آیا این موضوع را هم شایسته پژوهش می‌دانید؟

بله، و بسیار. باید اعتراف کنم که در سال‌های دهه هشتاد که بیشتر روی این کتاب متمرکز بودم، قصد داشتم میزان و نحوه تأثیرپذیری نیوتن از عرصه الهیات را بتوانم نشان دهم. یعنی درواقع دست‌کم یک فصل از این کتاب به این موضوع اختصاص پیدا کند. اینکه الهیات نیوتن چه تأثیری بر طبیعیات او گذاشته است. در این زمینه کار چندانی در غرب نشده است ولی منابعی وجود دارد که می‌توان به کمک آن‌ها پژوهش خوبی در این زمینه انجام داد. درواقع، الهیات نسبت به طبیعیات بخش بیشتری از عُمر نیوتن را مصروف و مجذوب خود کرده. شایسته است همینجا متذکر شوم که نیوتن تعمداً پژوهش‌های الهیاتی خود را به علت فضای نامساعد اجتماعی‌فکری زمانة خود پنهان می‌نموده و از انتشار آن‌ها اکیداً اجتناب می‌کرده است. جالب توجه اینکه پس از بیش از دو قرن و نیم، اخیراً در اوایل دهه هفتاد دسترسی محدودی برای یکی از محققان نیوتن‌پژوهی به بخشی از تألیفات مفصل الهیاتی نیوتن فراهم شده است.

این پژوهشگر نشان می‌دهد که نیوتن طی تحقیقات چندین ساله خود در عرصة الهیات مسیحی بدین نتیجه می‌رسد که اساساً تثلیث یک بدعت است، آموزه‌ای که جزو مسیحیت نبوده و در قرن چهارم میلادی ابداع شده است. جالب است که نیوتن در همان تحقیقات به توحید می‌رسد و نهایتاً موحد می‌شود و این موضوع را در پژوهش‌های الهیاتی خود به‌طور مفصل بحث می‌کند. علاوه بر این، بخش قابل توجهی از وقت نیوتن را پژوهش و حتی آزمایش در حوزه کیمیاگری می‌گرفته است، در زمانی‌که کیمیاگری در فکر و فرهنگ حاکم در قرن هفدهم مطرود و مورد تمسخر بوده است.

* چه توصیه ویژه و خاصی برای مخاطبان این کتاب اعم از اساتید و دانشجویان حوزه علم‌شناسی دارید؟

لازم است تصریح کنم که این کتاب ابداً آموزشی و مدخلی محسوب نمی‌شود. لذا اگر کسی می‌خواهد ورودی در فلسفه علم داشته باشد، این کتاب مناسب نیست و بهتر است به کتاب «چیستی علم» رجوع کند. کتاب «روش‌شناسی نیوتن» یک اثر کاملاً پژوهشی است که البته سعی شده تا حاصل چندین پژوهش را به زبانی حتی‌الامکان ساده بیان کند، به‌طوری‌که برای دانشگاهیان و حوزویانی که علاقمند به روش علمی هستند قابل استفاده باشد.

* کمی از کتاب فاصله بگیریم و به فضای فکری و آکادمیک ایران معاصر بیاییم. شما با احتساب دوران رساله دکتری خود نزدیک به چهار دهه به تحقیق و تدریس علم‌شناسی مشغول بوده‌اید. لذا شاید از معدود افرادی باشید که می‌توانید تحلیلی دقیق از وضعیت علم‌شناسی در ایران معاصر داشته باشید. به نظر شما چرا با اینکه تقریباً حدود سه دهه از ورود رسمی رشته‌های مرتبط با علم‌شناسی به‌ویژه فلسفه علم در کشور می‌گذرد، هنوز جای نمونه‌های مشابه این کتاب در ادبیات علم‌شناسی کشور خالی است؟ و این چه دلالتی برای تبیین وضعیت علم‌شناسی در کشور ما دارد؟

بله! شما آسیب مهم و بزرگی را مورد شناسایی قرار دادید. این ضعف به علل زیادی بازمی‌گردد. به نظر من، مهم‌ترین این علل عبارت است از اینکه ما سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان در سطح دانشگاه‌ها و فراتر از آن نهادهایی مانند شورای عالی گسترش و برنامه‌ریزی آموزش عالی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و هکذا فکر می‌کنیم اگر یک فردی از آشنایان و دوستان‌مان را که ضمناً قدری هم به این موضوع تخصصی علاقه‌مند است بر سر کار یا مسندی بگذاریم، به منزل مقصود خواهیم رسید. خوب! اینطور نیست. هیچ جای دنیا که کمی کار جدی علمی و پژوهشی در آن انجام می‌شود و مورد تحسین اهل علم و افراد مُنصف قرار می‌گیرد، اینگونه عمل نمی‌کنند. جدای از این علت، ملاحظات سیاسی هم وارد این قبیل تصمیم‌گیری‌ها و عزل و نصب‌ها می‌شود. به نظر می‌رسد ملاحظات سیاسی بر هر نوع ملاحظات محتوایی و آکادمیک دیگری تفوق فاحشی دارد. این ماجرا نه فقط در حوزه علم‌شناسی بلکه در هیچ حوزه دیگری جواب و نتیجه نمی‌دهد. به‌ویژه اینکه در حوزه علوم انسانی و اجتماعی تصور خام‌اندیشانه‌ای وجود دارد و آن اینکه ما همه چیز را می‌دانیم. لذا نیازی به تخصص‌ها، دقت‌ها و باریک‌بینی‌های لازم نداریم.

اگر فلسفه علم را به عنوان درس آموزشی و اجباری تلقی کنیم، حدود چهار دهه است که فلسفه علم تدریس می‌شود و بیش از سه دهه است که ما با رشته‌های دانشگاهی در این زمینه مواجهیم. اگر مروری بر چگونگی تشکیل گروه‌های فلسفه علم در سراسر کشور کنیم، درخواهیم یافت که از همان گام اول عمدتاً تابع ملاحظات سیاسی بوده‌اند. هر جا و در هر حوزه‌ای از علوم انسانی و اجتماعی و حتی علوم طبیعی و فنی-مهندسی ملاحظات سیاسی را تفوق بدهید، سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های شما جواب نخواهد داد. البته این بدان معنا نیست که ملاحظات سیاسی اهمیتی ندارند. ابداً! این نوع ملاحظات حتی قابل رفع و دفع کامل هم نیستند. اما اگر بار تام و تمام را به ملاحظات سیاسی بدهید، آن‌وقت جواب و نتیجه لازم را نخواهید گرفت. چیزی که امروز در حوزه فلسفه علم به‌طور خاص و علوم انسانی و اجتماعی به‌طور کلی با آن مواجه هستیم.

در هریک از رشته‌ها که نگاه کنید عموماً کارها تقلیدی و گرته‌برداری است و شما با کار جدی و اصیل بومی روبرو نیستید. اغلب کارهایی که تحت عنوان بومی ارائه شده‌اند خام، سبک و حتی در مواردی فاقد محتوا هستند. لذا فکر می‌کنم ما در زمینه سیاست‌گذاری مشکل داریم. با شناختی که من از بیشتر گروه‌های فلسفه علم در این سال‌ها داشته‌ام، دانشجویان زیادی را دیده‌ام، و پایان‌نامه‌های متعددی را راهنمایی کرده‌ام، باید عرض کنم که ما در حق این وطن و استعدادهای خوبی که وجود دارد و دانشجویانی که با رغبت به فلسفه علم تغییر رشته داده‌اند جفا می‌کنیم. توصیه من این است که شما به عنوان یک خبرگزاری یک کار خبرنگاری تحقیقی در مورد گروه‌های فلسفه علم که از ابتدای انقلاب تاکنون تأسیس شده‌اند، انجام دهید. بانیان گروه‌ها، تخصص افراد و پژوهش‌های حاصل از آن‌ها را بررسی کنید و ببینید چقدر آموزنده است.

* آقای زیباکلام! به عنوان آخرین سؤال بفرمایید که فعالیت‌های مطالعاتی و پژوهشی‌تان در حوزه علم‌شناسی در آینده نزدیک یا دور متمرکز بر چه موضوع و زمینه‌ای خواهد بود؟

یکی از حوزه‌هایی که ذیل علم‌شناسی از چند دهه پیش در غرب و به تبع در ایران شکل گرفته، حوزه «علم و دین» است. کار بعدی من در حوزه علم‌شناسی در زمینه علم و دین است. مدتهاست که متناوباً از اوایل دهه هشتاد شمسی در این زمینه مشغول پژوهش هستم و برخی مقالات را نیز در مجلات تخصصی و علمی-پژوهشی منتشر کرده‌ام. سؤال محوری پژوهش مذکور این است که «آیا می‌توان به یک علوم اجتماعی متفاوتی نسبت به آنچه امروز عمدتاً در غرب طراحی و ساخته می‌شود فکر کرد؟ و اگر ممکن است چگونه؟». طبعاً این اثر هم همان‌طور که از این دو سؤال پیداست کاملاً پژوهشی است.

کد خبر 5340891

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha