۱۹ آبان ۱۴۰۰، ۶:۳۳

توسط نشر نو؛

ترجمه «ناگهان هوس» چاپ شد/مردی که از راز دل‌ها خبر داشت

ترجمه «ناگهان هوس» چاپ شد/مردی که از راز دل‌ها خبر داشت

رمان «ناگهان هوس» نوشته لائورا اسکیوِل با ترجمه آذر عالی‌پور توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «ناگهان هوس» نوشته لائورا اسکیوِل به‌تازگی با ترجمه آذر عالی‌پور توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی این‌رمان که در قالب یکی از عناوین «کتابخانه ادبیات داستانی معاصر» این‌ناشر چاپ شده، سال ۲۰۰۱ منتشر شده است.

لائورا اسکیول نویسنده این‌کتاب، متولد ۱۹۵۰ در مکزیک است و به‌عنوان فیلمنامه‌نویس و سیاستمدار هم شناخته می‌شود. رمان«ناگهان هوس» او استعاره‌های زیادی دارد و داستانش درباره یک‌ مرد تلگرافچی به‌نام خوبیلو است که این توانایی را دارد که احساسات واقعی آدم‌ها را متوجه شده و حرف دلشان را بشنود. به‌همین‌دلیل زندگی‌اش همیشه دستخوش تغییر است. خوبیلو عاشق دختر زیبای یک‌خانواده ثروتمند به‌نام لوچا می‌شود و مشکلش این است که لوچا لازمه سعادت و خوشبختی را پول و ثروت می‌داند اما خوبیلو، عشق و تمنا را شرط خوشبختی می‌داند.

با وجود تفاوت‌ها، لوچا و خوبیلو با هم ازدواج کرده و زندگی‌شان را شروع می‌کنند اما پس از مدتی، اتفاق وحشتناکی رخ می‌دهد که باعث جدایی این‌دو می‌شود. راز این‌جدایی، سال‌ها بعد در ساعات مرگ خوبیلو توسط دخترش کشف می‌شود...

«ناگهان هوس» در ۹ فصل نوشته شده است. این‌رمان به‌تعبیری، داستان زندگی مردی است که شادی و نور را به زندگی تمام افرادی که کنارش هستند می‌بخشد اما خود نمی‌تواند خوشبخت باشد، داستان مردی که با لبخند بر لبانش قدم به دنیا می‌گذارد نه با گریه و اشک بر چشمانش، داستان رازهایی که می‌توانند جریان زندگی را تا ابد تغییر بدهند. داستانِ لحظات که گدازانی که برای مواجهه با آنها باید تمام زندگی را به یاری طلبید.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

لوچا تا مدتی از خانه جدید لذت می‌برد. خوشحال بود که به پایتخت آمده و آن زندگی قبیله‌ای را پشت سر گذاشته است. مرتب‌کردن اثاثیه مختصری که داشتند آنچنان برایش لذت‌بخش بود که انگار عروسک‌بازی می‌کرد. کوچک‌ترین کار را با لذت انجام می‌داد. برای اولین‌بار پس از ازدواج، می‌توانست به دیوار میخ بکوبد یا گلدان را در جایی که دوست دارد بگذارد. خانه‌ها و هتل‌هایی که تا آن‌وقت در آن‌ها اقامت کرده بودند هیچ‌کدام متعلق به آن‌ها نبود. همه موقتی بودند. برای او مالک چیزی بودن مهم‌تر بود تا لذت بردن از آن.

برخلاف او، خوبیلو از همه‌چیز لذت می‌برد، مهم نبود که مالک آن‌ها باشد یا نه. عطر گل‌های گاردنیا او را به وجد می‌آورد؛ خواه گل‌های باغ همسایه بودند و خواه گل‌های گلدان پاسیوی خودشان. از درد و رنج دیگران غمگین می‌شد و از شادی آن‌ها شاد. یکی از دلایل موفقیت او در کارش، همین خصوصیت بود. موقع فرستادن پیام، از جان و دل مایه می‌گذاشت، انگار که پیام مال خودش باشد. شاید به همین دلیل از بچگی ارتباط با مردم را دوست داشت. در دهکده‌ها می‌توانست نتیجه پیام‌هایی را که می‌فرستاد بشنود. پاسخ‌ها خیلی زود داده می‌شد اما در پایتخت، روابط شغلی سرد و خشک بود. بعد از فرستادن تلگراف از نتیجه آن خبردار نمی‌شد، به‌همین‌دلیل هم از کارش در پایتخت زیاد راضی نبود. کار او در نقش یک میانجی و کسی که دیگران را به هم نزدیک می‌کند، تبدیل شده بود به یک کار بی‌روح در دفتری بزرگ. دفتری که در آن فقط پیام‌ها به‌سرعت ردوبدل می‌شد، دفتری که در آن سرعت مهم بود نه کیفیت. گاهی ناامید می‌شد، اما چاره‌ای نداشت. می‌بایست از پس مخارج لوچا و پسرش برمی‌آمد. خوشحال بود که زنش در خانه‌ای زندگی می‌کند که صاحب آن است و پسرش هم از نظر غذا و مسکن کمبودی ندارد.

این‌کتاب با ۱۷۶ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۵۵ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 5347854

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha