به گزارش خبرنگار مهر، ترجمه دو کتاب «آموزه حقیت افلاطون» و «با مغرمان چه باید بکنیم؟» بهتازگی توسط نشر لگا منتشر و راهی بازار نشر شده است. ایندو کتاب، عناوین مجموعه «درنگها» هستند که اینناشر چاپ میکند. اینمجموعه دربرگیرنده آثار فلسفی کوتاه نویسندگان و فلاسفه جهان است که زمینههای متفاوت، از ادبیات و زیباییشناسی گرفته تا روانکاوی فرویدی-لاکانی، سنجش علوم شناختی، الاهیات، ایدئالیسم آلمانی و نقد سرمایهداری را ارائه میکند.
اندیشههای مضمون در کتاب «آموزه حقیقت افلاطون» نوشته مارتین هایدگر و برگردانده شده از زبان آلمانی توسط طالب جابری، به درسگفتار هایدگر در نیمسال زمستانی ۱۹۳۲-۱۹۳۱ در فرایبورگ با عنوان «درباره ذات حقیقت» برمیگردند. متن اینمقاله در سال ۱۹۴۰ تنظیم شد و نخستین بار در سال ۱۹۴۲ به چاپ رسید.
همگان کموبیش با تمثیل غار افلاطون که در کتاب «جمهوری» افلاطون آمده آشنایی دارند. مردمانی از همان آغاز کودکی درون غاری در غلوزنجیرند و نمیتوانند تکان خورده یا سر خود را به عقب برگردانند. پشتسر آنها دیواری است که اشیایی از بالای آن عبور داده میشود. آتشی در آنسوی این دیوار روشن است که سبب میشود سایه این اشیا روی دیواره غار بیفتد. زندانیان این غار در تمام عمر خود تنها همین سایهها را میبینند و تنها همینها را موجودات «حقیقی» میانگارند. اما اگر یکی از آنها آزاد شده و به بیرون غار برود، آنگاه اشیای حقیقی و خورشیدی را که اشیا در نور آن قابلرؤیتاند خواهد دید. این غار و زندانیانش تصویری از زندگی روزمره ماست. سایههای درون غار همان اشیای معمولی هستند که هر روز با آنها سروکار داریم. آتش درون غار تصویری از خورشید است. اشیای بیرون غار تصویری از «ایدهها» یا «مُثل» افلاطون و خورشید تصویری از ایده ایدهها یا مثال خیر است.
بحث اصلی رساله حاضر همین تمثیل غار است. اما مارتین هایدگر در تفسیر خود بهدنبال چیست؟ همانگونه که از نام این رساله پیداست، هایدگر با تفسیر خود قصد دارد آموزه «حقیقت» افلاطون را شرح دهد. حقیقت (همچنین صدق و راستی) در زبان یونانی ἀλήϑεια (آلثیا) گفته میشود که آن را در آلمانی به Wahrheit و در انگلیسی به truth ترجمه میکنند. هایدگر معتقد است معنایی که ἀλήϑεια نزد یونانیان داشته در این ترجمهها (هرچند ترجمههایی درست باشند) مفقود شده است. این ترجمهها برای برگردان تجربه یونانیان از هستی و حقیقت که از نظر هایدگر تقدیر آنها بوده، به زبان و تقدیر کنونی انسان غربی ناکارآمد هستند. هایدگر معتقد است تمثیل غار افلاطون تغییر و چرخشی را در ذات «حقیقت» نشان میدهد که از زمان افلاطون بر تفکر مغربزمین مستولی بوده است.
اینکتاب با ۶۵ صفحه و قیمت ۲۶ هزار تومان منتشر شده است.
کتاب «با مغرمان چه باید بکنیم؟» نوشته کاترین مالابو زبانشناس و فیلسوف اهل فرانسه است که با ترجمه علی حسنزاده منتشر شده است. او به «مغزپژوهی و نورولوژی» گرایش دارد و شاگرد ژاک دریدا است. مالابو با پرداختن به وجهی از کارکرد مغز که به انعطافپذیری آن اشاره دارد، سعی میکند تا سیاست و فرهنگ امروز را با علم مغزپژوهی، با طبیعت آشتی دهد.
«انسانها مغزِ خویش را میسازند، اما نمیدانند که چنین میکنند» بر اساس نگرش سنتی و مکانیکی، مغز اندامی مرکزی و مرکزیتبخش بود، ماشینی که همه اندامهای دیگر را کنترل میکند. ایننگرش مرکزیتبخش به مغز برای مدتها نشاندهنده ایدئال حکمرانی بود: رهبری یگانه که همه اعضا را هدایت و کنترل میکند. با اینهمه، علوم اعصاب جدید این نگرش به مغز را در هم کوبیدهاند و مغز را نه ماشینی خودآیین بلکه شبکهای از بههم پیوستگیهای نورونی میانگارند که هیچ مرکزیت ندارد. اینتغییر نگرش به مغز با تدبیری بنیادین در شیوههای سازماندهی اجتماعی و سیاسی همراه بوده است. پلاستیسیته مغز پیامدهای سیاسی و اجتماعیای دارد که از قضا همخوان با روح سرمایهداری است و عالمان اعصاب بهکل از آن غافلند. کاترین مالابو در کتاب حاضر سویه سیاسی و اجتماعی مفهوم پلاستیسیته را بررسی میکند و میکوشد معنای رادیکال و رهاییبخش پلاستیسیته مغز را بپروراند. از همینروست که او سخن معروف مارکس درباره تاریخ را در مورد مغز به کار میبرد: «انسانها مغز خویش را میسازند، اما نمیدانند که چنین میکنند».
اینکتاب هم با ۱۱۸ صفحه و قیمت ۴۰ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما