به گزارش خبرنگار مهر، رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم سال ۱۳۹۳ در سرمقاله پنجاه و یکمین شماره نشریه فرهنگستان علوم مطلبیتحت عنوان «ناهمزمانی در جهان کنونی؛ زمینه ساز خلط مسائل سیاسی و تاریخی است» نوشت که در آن از مهاجرت نخبگان سخن گفت.
داوری در این مقاله مهاجرت را مسئله ای تاریخی قلمداد و تأکید می کند که فرار مغزها یا مهاجرت نخبگان یک امر تاریخی-فرهنگی است و به عدم توازن و همسطح نبودن فرهنگ تجدد در کشورهای جهان بازمی گردد.
به دلیل اوج گرفتن دوباره مهاجرت در دوران اخیر تصمیم گرفتیم این مقاله را دوباره بازنشر کنیم که بخش هایی از آن را در ادامه می خوانید.
فرار مغزها و مهاجرت نخبگان مسئله ای تاریخی است و فرع و نتیجه عدم تعادل در شئون توسعه است. وقتی تعداد تحصیل کرده بیش از میزان نیاز است گروهی از آنان و البته بهترین هایشان به جایی که علم در آنجا آسان تر و راحت تر نفس می کشد می روند و بعضی از آنان ممکن است در زمره دانشمندان بزرگ جهان قرار گیرند. از این مهاجرت نه اخلاقاً و نه عملاً نمی توان جلوگیری کرد. اگر می گویند که این مهاجرت خسرانی بزرگ برای کشور است راست می گویند ولی با این سخن راست چه می توان کرد؟ اولین کاری که می توانیم بکنیم این است که به وضع جهان کنونی و در روابط و مناسباتی که اقتضایش محروم شدن جهان توسعه نیافته از بهترین داشته هایش به سوی قدرت های جهانی است، بیندیشیم.
مسئله مهاجرت نخبگان، مسئله سیاسی نیست. سیاستمداران بهترین تصمیمی که می توانند بگیرند این است که در طراحی برنامه های توسعه هماهنگ، برای هماهنگ سازی شئون توسعه بکوشند. کشور هر چه در راه توسعه پیش رود نیازش به دانشمند بیشتر می شود و تحصیلات دانشگاهی نیز صورتی کم و بیش متعادل پیدا می کند.
یکی از نکات مبهم این نوشته که شاید بسیاری از اهل فضل هم کمتر به آن توجه کرده باشند تمییز و تشخیص امر تاریخی از امر سیاسی است. امر سیاسی در حیطه قدرت سیاست و تصمیم گیری سیاستمدار است اما امر تاریخی گرچه می تواند و گاهی باید از جهاتی مورد اهتمام دولت و حکومت باشد در حیطه اقتدار سیاسی نیست. سیاستمدار در مورد آنچه اکنون و در آینده نزدیک می تواند متحقق شود تصمیم می گیرد اما امر تاریخی به گذشته ای وابسته است که باید امکان های گذشت از آن فراهم شود تا بتواند به موضوع تصمیم و تدبیری مبدل شود.
متأسفانه حکومت های جهان توسعه یافته چندان با مشکل تاریخی سر و کار ندارند یا تا این اواخر کمتر با آن مواجه بوده اند. حتی شاید کشورهای در حال توسعه که مشکل متعلق به آنهاست این تمییز و تشخیص را دوست نداشته باشند و به آن اعتنا نکنند. ولی همه باید به این امر بیندیشند که هر جامعه و نظامی تناسبی دارد و شئون آن به هم بسته اند و از یکدیگر محافظت می کنند. بنابراین علم و تکنولوژی و معاش و مدیریت و تولید و مصرف هر یک در هر نظامی جایی و اندازه ای دارند و اگر در جای خود قرار گیرند و در اندازه خود باشند مایه قوام نظم و اعتدالند و اگر همزمان و همراه و هماهنگ نباشند بر هیچ یک اثری که باید مترتب نمی شود. اکنون نه فقط جهان توسعه یافته با جهان توسعه نیافته همزمان نیست بلکه در این جهان هم اجزاء و شئون ناهمزمانند.
اگرها را باید دور انداخت و کاش می توانستیم از شر این همه اگر که هر روز در حل مسائل خرج می کنیم رها شویم، آیا ما اکنون برای همه دانشمندان داوطلب خدمت در کشور شغل مناسب و وسایل رفاه و شرایط آسودگی تن و جان و خاطر آماده داریم یا می توانیم در کوتاه مدت اینها را فراهم کنیم؟ فرض کنیم که فردا بیست هزار دانشمند ایرانی از خارج بیایند و داوطلب خدمت در کشور شوند. کشور به آنها چه نیازی دارد و دانشگاه ها و مراکز علمی-پژوهشی چه پاسخی به آنها می توانند بدهند. مسائل واقعی با اگرهای بی وجه و بیجا حل نمی شود.
اینکه دانشمندان ما در مجلات و نشریات علمی آثار و پژوهش های خود را عرضه کنند یک فضیلت است اما الزام دانشمندان به نوشتن مقاله در مجلات خارجی را می توان تأیید ضمنی و البته نادانسته جواز مهاجرت دانشمندان دانست. زیرا اگر نتایج کار علمی در کشور به کار نمی آید و باید به خارج فرستاده شود معنی اش این است که کشور به دانشمند و دانشش نیاز ندارد. اگر دانش را می توان صادر کرد چرا مهاجرت دانشمند را منع کنند.
می گویند این قبیل مطالب بوی اعتقاد به ضرورت تاریخی (دترمینیسم) و اضطرار اجتماعی می دهد و با اختیار منافات دارد. اختیار را با توهم همه توانی اشتباه نباید کرد. تاریخ ضرورت ها، اضطرارها و امکان ها دارد و اختیار موکول به درک ضرورت ها و اضطرارها و کوشش برای یافتن امکان هاست. ضرورت ها و اضطرارها چه بخواهیم و چه نخواهیم وجود دارد و با انکار آنها مشکل ها حل نمی شود. ضرورت و اضطرار را باید تصدیق کرد تا راهی به اختیار یافت. این اضطرارها و ضرورت ها لازمه امور تاریخی اند و تعلق بی واسطه به سیاست ندارند.
اگر از آنچه گفته شود نتیجه بگیرند که پس به رفتن مستعدان از کشور تن باید داد مراد نویسنده را درنیافته اند. زیرا آنچه گفته شد دعوت به تأمل بیشتر و اندیشیدن به این پرسش است که چاره ها و درمان ها تاکنون چه اثر داشته است. اگر مؤثر بوده و امید می رود که باز هم مؤثر باشد قدرشان را باید دانست و بر صاحبانش درود فرستاد اما تدبیری را که اثر ندارد یا اثرش پوشاندن و پنهان ساختن غفلت هاست رها باید کرد تا مجال و فرصتی برای اندیشیدن به درد و مسئله پیدا شود.
نظر شما