به گزارش خبرنگار مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمیگذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعهای از معارف ناب در زمینههای خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.
آنچه پیش رو دارید قسمت بیست و ششم از سخنان مرحوم آیتالله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کردهاند:
آثار روزه
وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلْإِخْلَاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّین؛ در ادامه شرح خطبه فدکیه به بخش دوم آن رسیدیم که در آن، حضرت زهرا سلاماللهعلیها به فلسفه تشریع تعدادی از عناوین احکام و ارزشهای اسلامی اشاره میکنند. در شبهای گذشته پیرامون عناوین ایمان، نماز و زکات در حدی که خدای متعال توفیق داد توضیحاتی عرض کردیم.
در ادامه حضرت یکی از حکمتهای تشریع روزه را مورد تأکید قرار میدهند. البته ذکر این حکمتها به معنای حکمت انحصاری نیست؛ بلکه به مناسبت مقام، ذکر هر کدام که بیشتر اهمیت داشته آن را انتخاب کردهاند. روزه ویژگی برجستهای دارد که در سایر عبادات نیست و آن این است که چون روزه یک عمل امساکی است و عبادتی است که قوامش به ترک است، جای ریا و سمعه ندارد.
کسی که روزه گرفته است به صرف روزه گرفتن نمیتواند ریاکاری کند، مگر کسی تعمد داشته باشد که خودنمایی و اظهار کند و بگوید: من روزه هستم که آن مسأله دیگری است. خود روزه گرفتن ترک یک سلسله مفطرات است و این اعم است از اینکه شخص روزه باشد یا به دلیل دیگری امساک کند.
سایر عبادات این طور نیست. وقتی کسی نماز میخواند ظاهر عمل او نشان میدهد که مشغول نماز است. وقتی خمس و زکات میدهد یا انفاق میکند دست کم کسی که مال را میگیرد میفهمد که این مال را اعطا کرد. حج، جهاد و سایر عبادات هم همینطور است؛ ولی روزه این طور نیست. از این جهت این عبادت به اخلاص نزدیکتر است. کسی که یک ماه این عبادت را انجام میدهد این عمل برای او تمرین اخلاص است.
وقتی یک ماه انسان عملی را هر روز تکرار کند برای او ملکه میشود. پس روزه اخلاص را در انسان تثبیت میکند. این فایده بر روزه بیش از سایر عبادات مترتب میشود. از این جهت میتوان گفت که: همانطور که حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودهاند، حکمت برجسته در روزه «تثبیت اخلاص» است. اما معنای این سخن این نیست که فایده روزه فقط همین است.
روزه و سلامت تن
در روایات فواید فراوانی اعم از فواید بدنی، بهداشتی، اجتماعی و اخلاقی برای روزه ذکر شده است. این روایت معروف است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله میفرمایند: «صُومُوا تصحّوا؛ ۲روزه بگیرید تا سالم باشید.» روزه یکی از بهترین راهها برای حفظ بهداشت و سلامتی بدن است؛ روزه دستگاه گوارش را تنظیم میکند، باعث دفع سموم بدن و ذوب شدن چربیهای زائد بدن میشود و …. امروز در بسیاری از مراکز بهداشتی دنیا یکی از بهترین راههای بهداشت و حتی معالجه بسیاری از امراض را روزه گرفتن میدانند. در این زمینه کتابهای فراوانی نوشته شده که به فارسی هم ترجمه شده است.
آشنایی ثروتمندان با گرسنگی
از منافع دیگر روزه که در خود روایات مورد تأکید قرار گرفته است این است که ثروتمندان با روزهگرفتن مزه گرسنگی را میچشند. آنهایی که زندگیشان تأمین است عادت کردهاند که دائماً چیزی بخورند و طبعاً مهلتی به احساس گرسنگی نمیدهند. اینها درست نمیفهمند گرسنگی یعنیچه. خدای متعال یکی از حکمتهایی که در روزه منظور فرموده این است که ثروتمندان معنای گرسنگی را بفهمند و کمی درد فقرا را درک کنند تا به فقرا رسیدگی کنند. برای روزه منافع دیگری هم ذکر شده است؛ اما حضرت به اقتضای مقام، حکمتی را انتخاب و ذکر فرمودهاند.
اسرار حج
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّین؛ عبادات ذکر شده تا به اینجا و حکمتهای مورد تأکید آنها عمدتاً جنبه شخصی و فردی داشت. از اینجا حضرت آرام آرام به مسائل اجتماعی میپردازند. ما کمتر درباره مسائل اجتماعی فکر میکنیم. یکی از برکات انقلاب اسلامی این بود که احکام و ارزشهای اجتماعی را در جامعه ما مطرح کرد و ما را با حکمت بسیاری از احکام اجتماعی اسلام و وظایفی که در این زمینه داریم آشنا کرد. قبل از انقلاب در مجامع دینی کمتر از این بحثها مطرح میشد. یکی از حقوقی که امام راحل رضواناللهعلیه بر جامعه اسلامی و به خصوص بر ما ایرانیها دارند این است که این بخش از اسلام را در کشور ما زنده کرد.
حج تمرین بندگی
حج عبادتی است که آثار فردی هم دارد. حاجی در حج عبودیت را تمرین میکند. حاجی در ایام حج فارغ از امور مادی، گرفتاریهای خانوادگی و شهری و … فرصتی دارد که با خدا انس بگیرد و خدا را بندگی کند. شاید یکی از بهترین فواید حج همین تمرین بندگی باشد.
خیلی خوب است که انسان در کنار یادگیری احکام، حکمتهای احکام را هم یاد بگیرد. این امر باعث تقویت ایمان میشود و انسان میفهمد که احکام خدا گزاف نیست؛ لذا هم خود قرآن و هم پیغمبر اکرم و ائمه اطهار صلواتاللهعلیهماجمعین بعضاً این حکمتها را بیان کردهاند. در این جهت بیش از همه از حضرت رضا سلاماللهعلیه روایت نقل شده است.
کتاب عللالشرایع علتهای احکام را جمع آوری کرده است که غالب روایات آن از ایشان است؛ اما نباید تدریجاً این حالت در انسان پیدا شود که دستورات خدا را فقط به خاطر منافعش انجام دهد. ما کمتر به این معنا پرداختهایم که یاد بگیریم فرمان خدا را تعبداً اطاعت کنیم و به فواید آن توجه نداشته باشیم. «تعبّد» از «عبد» است؛ یعنی بندهوار رفتار کردن.
بنده باید تمرین کند که به حکم خدا چون حکم خداست عمل کند؛ حتی به خودش تلقین کند که اگر حکم خدا ضرر هم داشته باشد چون اطاعت خداست انجام میدهم. بنده باید مطیع مولا باشد. همه هستی ما مال اوست. وقتی میگوید: با این اندامی که به تو دادهام در این ساعت این طور عمل کن! باید بگویم: چشم! مال توست و هر طور که بگویی عمل میکنم.
مرحوم آقای شیخ علی اکبر تربتی میفرمود: «حج برای این است که این نقیصه را در ما جبران کند.» در حج خدا میگوید: امشب باید در این سرزمین توقف کنید! اگر بپرسی چرا مگر این سرزمین چه خصوصیتی دارد؟ تنها جواب این است که: حکم خداست و باید بگویی: چشم! صبح بلافاصله باید حرکت کنید بروید سرزمین منی نه زودتر و نه دیرتر.
باید دور خانه خدا طواف کنید و بین صفا و مروه سعی انجام دهید و …. این اعمال برای چیست؟ جواب یک کلام است: خدا فرموده و باید بگویی: چشم! مرحوم آقای تربتی میفرمود: «بالاترین خصوصیت حج این است که تمرین عبودیت و بندگی است.» بهترین نمونه بندگی آمادگی حضرت ابراهیم برای ذبح اسماعیل است و قربانی کردن ما هم به یاد آن داستان است.
حضرت ابراهیم در خوابی وحیانی دید که مشغول بریدن سر پسرش است. فهمید که این وظیفهای است که باید انجام دهد. این تکلیف را با خود اسماعیل در میان گذاشت و گفت: «یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ؛ پسرم! در خواب دیدم که سرت را میبرم.»
اینکه خدا این وظیفه را با وحی کلامی به حضرت ابراهیم القا نکرد، یعنی جبرئیل نازل نشد بگوید: «یا إبراهیم إذبح إبنک»، بلکه با رؤیا برای او مجسم کرد، شاید سرّش این بود که اگر میگفت: «او را ذبح کن» حکم به ذبح تعلق میگرفت و باید سرش را میبرید تا ذبح محقق شود؛ در حالیکه اصل حکم این نبود؛ اصل حکم این بود که کارد را به گلوی اسماعیل بکشد. این وظیفه به صورت تجسم به او نشان داده شد تا او گمان کند که تکلیفش ذبح حقیقی است؛ لذا وقتی کارد را به گلوی اسماعیل کشید خطاب شد: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا؛ خوابی که دیده بودی تعبیر شد و وظیفهات را انجام دادی.»
این امتحانی برای ابراهیم بود تا معلوم شود که آیا حاضر میشود فرزندش را به خاطر امر خدا ذبح کند یا نه.
مرحوم آقای طباطبایی رضواناللهعلیه از استادشان مرحوم آقای قاضی نقل میکردند که: «گاهی خدا کسی را یکسال به بیماری و فقر و … مبتلا میکند تا یک یاالله بگوید. یعنی گفتن یک یاالله آن قدر در سعادت انسان مؤثر است که جا دارد یک سال سختی بکشد.»
از این امتحان کمال اسماعیل هم مشخص میشود. وقتی حضرت ابراهیم از وظیفهای که خدا بر عهده او گذاشته بود او را با خبر کرد گفت: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ؛ پدر جان امر خدا را اطاعت کن!» اسماعیل احساس کرد پدر نگران این است که او زیر کارد طاقت نیاورد؛ لذا این سخن را اضافه کرد که: «سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ؛ یعنی نگران این نباش که من طاقت نیاورم؛ انشاءالله خواهی دید که من از صابرین هستم.» اسماعیل فراموش نکرد که إن شاءالله بگوید؛ یعنی من به خودم اطمینان ندارم خدا باید کمک کند. در همین جمله کوتاه آن قدر معرفت و ادب موج میزند که انسان بعد از هزاران سال، غایبانه عاشق این جوان مؤدب میشود!
حضرت ابراهیم میداند که تکالیف خدا گزاف نیست؛ ولی نپرسید: «آخر این جوان چه گناهی کرده است؟ چرا من باید سرش را ببرم؟ اگر واجب القتل است کسی دیگر سرش را ببرد.» نه ابراهیم و نه اسماعیل هیچکدام اصلاً اظهار تردید نکردند. ما باید به آن سرزمینی برویم که ابراهیم بیچون و چرا این تکلیف خدا را عمل کرد تا این داستان را به یاد آوریم و بویی از روح عبودیت او به مشام ما هم بخورد. بفهمیم که بنده در مقابل خدا باید اینگونه باشد.
منافع بیشمار حج
در قرآن مصالحی را برای حج ذکر فرموده و تأکید کرده است که: «جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَامًا لِّلنَّاسِ؛ کعبه جایی است که باعث قیام مردم میشود»؛ یعنی اگر این کعبه نباشد افراد جامعه افرادی خفته و بیتحرک میشوند. این کعبه است که باعث پویایی و زنده بودن جامعه میشود.
در سوره حج برای تشویق مردم به انجام اعمال حج میفرماید: «لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ؛ قرآن میگوید حج منافع بیشماری دارد و در روایات این منافع را به صورت جزئی بیان فرمودهاند. مثلاً مردم از بلاد مختلف به این سرزمین میآیند، همدیگر را میشناسد، از یکدیگر چیز یاد میگیرند، منافع اقتصادیشان را درک میکنند، میفهمند چه تجارتی برای چه جایی مفید است.
حج مظهر شکوه دین
اما حضرت زهرا سلاماللهعلیها نکته دیگری را میفرمایند که اگر همه فواید فوق را در یک طرف قرار دهیم و این نکته را در طرف دیگر، شاید همین یک نکته بر همه آنها برتری داشته باشد. حضرت میفرمایند: وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّین؛ «تشیید» یعنی ساختمانی را محکم و زیبا ساختن و پایههایش را مرتفع قرار دادن. «شید البناء» یعنی ساختمان محکم، رفیع و زیبایی ساخت. حضرت میفرمایند: حج باعث میشود که دین به صورت ساختمانی رفیع، بلند، زیبا و باشکوه باشد.
شاید منظور این باشد که اگر حج تشریع نشده بود و مسلمانها موظف نبودند که هر سال چنین اجتماع باشکوهی را در آنجا تشکیل دهند ابهت اسلام برای جهانیان نمایان نمیشد. در چنین مراسمی، عظمت اسلام و جامعه اسلامی به نمایش گذاشته میشود و قطعاً دیدن این مناظر باشکوه توسط غیر مسلمانها و حتی نقل و توصیف این مراسم، آنها را تحت تأثیر قرار میدهد و این سوال را برای آنها ایجاد میکند که: این چه جاذبهای است که مردم را این چنین به سرزمینی میکشاند که نه آب و هوایی دارد و نه وسایل خوشگذرانی؟
حج، دریای رحمت الهی
خدای متعال از روی لطف عمیقی که به بندگانش دارد از هیچیک از انواع وسایلی که ممکن است در انسان اثر بگذارد و او را یک قدم به طرف خدا جذب کند فروگذار نمیکند. او راههایی را باز میکند که مردم به طور طبیعی انگیزهای برای توجه به خدا و خضوع در مقابل عظمت الهی پیدا کنند؛ چراکه این توجه و خضوع تنها عامل ترقی روحی و معنوی انسان و رسیدن به آن مقامی است که برای آن آفریده شده است.
خدا به ابراهیم میفرماید: به مردم بگو به هر وسیلهای شده خود را به مکه برسانید و حج را ترک نکنید؛ چرا؟ برای اینکه این بهترین عاملی است که میتواند انگیزهای جهانی در عموم مردم به وجود آورد. صحبت یک نفر و دو نفر نیست. مرحوم آقای طباطبایی رضواناللهعلیه از استادشان مرحوم آقای قاضی نقل میکردند که: «گاهی خدا کسی را یکسال به بیماری و فقر و … مبتلا میکند تا یک یاالله بگوید. یعنی گفتن یک یاالله آن قدر در سعادت انسان مؤثر است که جا دارد یک سال سختی بکشد.»
طبعاً وقتی چنین برکاتی نصیب یک جمعیت میلیونی شود برای خدا خیلی ارزشمند است. این عمل، دین را خیلی تقویت میکند؛ لذا اگر یکسال داوطلب برای شرکت در مراسم حج کم باشد و بخواهد حج خلوت برگزار شود، خدای متعال حاکم شرع را موظف کرده است که با هزینه بیتالمال عدهای را به حج بفرستد. خدا نهایت علاقه را دارد که حتی یک نفر بیشتر هم که شده مشمول رحمت خدا قرار گیرد.
عجیب است! هر سفری که به حج میروی علاقهات به حج بیشتر میشود. شخصی تازه مسلمان که از اهالی آمریکا بود سفری به حج رفت. از او پرسیدم در این سفر کجا بیشتر به شما خوش گذشت؟ گفت: «هیچ چیز برای من لذتبخشتر از این نبود که بنشینم و خانه کعبه را تماشا کنم. آن قدر این منظره لذتبخش بود که حاضر نبودم آن را با چیزی عوض کنم!» اتفاقاً از مستحبات اعمال مسجدالحرام نگاه کردن به خانه کعبه است. خدای متعال در این سنگهای سیاه و این سرزمین خشک و بیآب و علف چنان جاذبهای قرار داده است که دلها را مجذوب میکند تا افراد بیشتری به رحمت خدا نائل شوند. او میخواهد در افراد لیاقت درک رحمت خودش هرچه بیشتر ایجاد شود.
پس عمده فلسفه حج تشیید دین است؛ یعنی حج بنای دین را محکم و با شکوه میکند. اگر حج نبود بنای دین، بنایی ضعیف، خاموش، آرام و بیرمق بود و مردم از آن استفادهای نمیکردند و خیلیها از آن غافل میشدند و این باعث میشد که از خیلی از برکات محروم شوند؛ اما وجود حج باعث شد که بنای دین رفیع و باشکوه باشد و دلها را مجذوب کند تا مشمول رحمت فراوان الهی قرار گیرند.
نظر شما