خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: سعید تشکری، داستان نویس و نمایشنامه نویس که عصر سه شنبه این هفته در مشهد درگذشت، کمی پیش تر مصاحبهای درباره آثارش داشت که مهر آن را منتشر میکند.
تشکری در این فایل در خصوص سه کتاب وسنی، رفیق و یکه خود چنین میگوید:
نویسندگان همیشه وقتی رمانی را مینویسند به سه گانه ها فکر میکنند یعنی سه گانه هایی که در حقیقت یک داستان در یک موقعیت مرکزی و با یک قهرمان است.
قهرمان سعید در سه رمان وسنی، رفیق و داستان شهید تدین که احتمالاً نام آن یکه است؛ در این سه رمان با قهرمانی روبه رو هستیم که در سه رخداد انقلاب اسلامی و دفاع مقدس حضور دارد این قهرمان در رویدادهای پیش از انقلاب اسلامی، ماجرای رویداد راهپیمایی زنان در سال ۱۳۵۶ که به گردهمایی منجر میشود حضور دارد و این داستانها پیش از اینکه در جامعه بار تأیید آن زده شود بار تراژیک دارد.
من در این مقطع با یک پیشنهاد روبه رو بودم و آن تاریخ شفاهی بود؛ به شدت اعتقاد دارم که تاریخ شفاهی مصاحبه نیست خصوصاً قصههای شفاهی گفت و گو نیستند و نمیتوان یک دوربین کار گذاشت و تعدادی از افراد را دعوت کنیم و با آنها گفت و گو داشته باشیم و این را با چاشنی کمی اشک و کمی لبخند ادغام کنیم و بعد با نگاه حق به جانب به آنها خیره شویم و بگوییم حق با شماست و بعد بنشینیم این فایلها را پیاده کنیم و در اختیار مصاحبه شونده قرار بدهیم و آن فرد ما را تأیید کند و بعد آن اثر را منتشر کنیم؛ به اعتقاد من همیشه هر کتاب تاریخ شفاهی یک رمان است من هم تصمیم گرفتم به پیشنهاد نشر ستارهها در تاریخ شفاهی زندگی خودم به یک سه گانه ادبیات برسم که در این سه رمان قابل مشاهده است و زندگی خودم است.
مادر بزرگ من زنی متدین و پدربزرگ من از معتمدان محلهای در مشهد بود؛ من فرزند یک قاضی دادگستری هستم و در خانهای بودم که به شدت درگیری بود؛ پدرم در دادگستری کار میکرد و در کنار آن آپاراتچی سینما بود، البته بیشتر مدیر سینما بود و هر دو کار را انجام داد؛ این اتفاقات منجر به این شد که من چند سالی را از خانواده دور باشم و در منزل پدربزرگ و مادربزرگ زندگی کنم.
در داستان هم شما شاهد شخصیت یک پسر یاغی و اندکی شورانگیز را با یک دوچرخه که همه زندگی اش است میبینید، این پسربچه در دل یک پدر بزرگ و مادربزرگ در یک خانه با دو اتاق تابستانی در دو طرف حیاط که نه سرد است و نه گرم است مانده و بسیار هم خوشبخت است و با دوچرخه اش میآید و میرود و کوچه گردی میکند، در همان زمان مادربزرگش تصمیم میگیرد که در واقعه راهپیمایی بسیار بزرگ زنان شرکت کند و این آغاز قصهای است بسیار تلخ و همین اتفاقات سبب میشود شخصیت سعید به شخصیتی کاملاً متفاوت تبدیل میشود که در قصه میخوانید.
به شدت معتقدم که این کتاب قصه شفاهی است که به شکل رمان نوشته شده است و اصلاً تاریخ شفاهی نیست.
از همه افرادی که در انتشارات ستارهها در کنار من و این سه گانه ها بودهاند تشکر میکنم، سعی کردهام در این سالها در انتشارات ستارهها در کنار جوانان مفید باشم و بتوانم با نسل کنونی جامعه رمان خوان ارتباط برقرار کنم.
نظر شما