۲۳ بهمن ۱۴۰۰، ۱۶:۳۹

پاسخ به ۴۳ سوال درباره انقلاب/۳۳

آیا سیاست حقوق بشری کارتر باعث تضعیف شاه و سقوط پهلوی شد؟

آیا سیاست حقوق بشری کارتر باعث تضعیف شاه و سقوط پهلوی شد؟

سفر کارتر به ایران در سال ۱۹۷۸ و اعلام حمایت از شاه و تقدیر از نقش وی در ایجاد یک «جزیره ثبات در منطقه‌ای پرآشوب»، نشان داد که رایزنی شاه با دوستان آمریکایی‌اش نتیجه مطلوب در پی داشته است.

به گزارش خبرگزاری مهر، در چهار دهه گذشته همواره جریان سلطنت طلب مدعی است که سیاست حقوق بشری کارتر باعث تضعیف شاه و سقوط او شد و حتی آنان پا را از این نیز فراتر گذاشته و به رئیس جمهور وقت امریکا بابت تضعیف شاه فحش نیز می‌دهند!

با پیروزی کارتر، نامزد حزب دموکرات، در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و آغاز حضورش در کاخ سفید در ژانویه ۱۹۷۷ م (بهمن‌ماه ۱۳۵۵ ش)، رویکرد اعلامی دولت آمریکا در قبال متحدانش تغییر کرد.

کارتر در مبارزات انتخابی روی دو موضوع حقوق بشر و چگونگی فروش تجهیزات نظامی به کشورهای متحد آمریکا در دوران زمامداری جمهوری‌خواهان تمرکز کرده بود. او پس از پیروزی نیز تأکید داشت که دوران روابط تنگاتنگ آمریکا با دیکتاتورهای دنیا به‌سر آمده و واشنگتن از دادن کمک‌های مخفی و محرمانه به سران این‌گونه کشورها خودداری خواهد کرد؛ ضمن اینکه سران این کشورها نیز باید فضای مشارکت سیاسی را برای مردم و منتقدان فراهم کرده و مانع از غلتیدن جوامع خود به دامان کمونیسم شوند.

شاه نسبت به رویکرد جدید دولت آمریکا نسبت به حقوق بشر نگران بود و تلاش کرد تا به زعم خود با ایجاد فضای باز سیاسی و اقدامات آزادمنشانه، نظر دولت کارتر را به سوی خود جلب کند. او تحت فشار دولت جدید آمریکا تا اندازه‌ای از اختیارات ساواک کم کرد و دستور آزادی زندانیان سیاسی را داد. سیاست فضای باز سیاسی در دو سال پایانی حکومت پهلوی یک ظاهرسازی دیرهنگام و «تلاش فریبنده دیگری بود شبیه مبارزه با فساد، انقلاب اداری و پیکار با بی‌سوادی که برای مقابله با بحران سیاسی اتخاذ شد، اما در نهایت تصمیم‌گیری در همه امور مملکتی در انحصار شاه باقی ماند». [۱]

شاه در اوایل اعلام طرح فضای باز سیاسی در انتقاد به فشارهای کارتر به یکی از نزدیکان خود گفته بود: «آنها فضای باز سیاسی می‌خواهند، من به آنها خواهم داد. آن‌قدر بندها را شل خواهم کرد که آمریکایی‌ها از من خواهش کنند بار دیگر آن را سفت کنم». [۲] این در شرایطی بود که تعداد زندانیان سیاسی رژیم پهلوی از کمتر از یکصد نفر در سال ۱۳۴۶ به حدود ۵ هزار نفر در سال ۱۳۵۶ رسیده بود. [۳]

در این سال‌ها علاوه بر رایزنی مخالفان سیاسی رژیم که در اروپا و آمریکا مقیم بودند، اتحادیه بین‌المللی حقوق بشر نیز در مرداد سال ۱۳۵۶ نامه اعتراض‌آمیزی به شاه نوشت. این اتحادیه در ماه می ۱۹۷۸ (خرداد ۱۳۵۷ ش) نامه‌ای به محمدرضا پهلوی و وزیر امورخارجه آمریکا ارسال کرده و با انتقاد از حمایت‌های آمریکا از شاه، نسبت به وضعیت حقوق بشر در ایران هشدار داد. وزارت امور خارجه آمریکا در پاسخ اعلام کرد که رئیس‌جمهور کارتر و وزارت امورخارجه، اولویت و علاقه خود را به رسیدگی به وضعیت حقوق بشر در ایران داده‌اند. آنها از سیاست‌های شاه و تغییرات امیدوارکننده چندماهه در این زمینه دفاع کردند. حتی ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، نیز تغییرات در قوانین کیفری ارتش و محاکمات نظامی را نشانه تغییر مثبت دانست و از شاه حمایت کرد. [۴]

وعده دروغین حمایت از حقوق بشر!

سیاست حقوق بشر کارتر این تصور را در داخل ایران رواج داد که رویه گذشته واشنگتن مبنی بر حمایت بی‌قیدوشرط از شاه تغییر کرده و او، شاه را برای انجام اصلاحات در ساختار سیاسی زیر فشار قرار داده است. [۵] اما این تصور خیلی زود نقش بر آب شد.

واشنگتن در زمینه‌های نظامی و تسلیحاتی تعهدات زیادی نسبت به ایران داشت که نمی‌توانست آنها را به‌یک‌باره کنار بگذارد. ضمن اینکه موقعیت راهبردی ایران حتی برای کسانی که خواهانِ تغییراتی در روابط آمریکا با ایران بودند، حیاتی بود. سیاست آمریکا حفظ ایرانی باثبات، مستقل و غیرکمونیست بود که توان و تمایل مقاومت در برابر تهاجم شوروی را داشته باشد؛ متحدی که همچنان برای حفظ ثبات در خلیج فارس و خاورمیانه به ایفایِ نقش خود ادامه دهد. [۶] از نگاه آمریکایی‌ها، تضمین چنین وضعیتی بدون یک حکومت مقتدر امکان‌پذیر نبود.

در سوی دیگر میدان، محمدرضا پهلوی از همان ابتدای ورود کارتر به کاخ سفید، شخصاً و یا به واسطه اردشیر زاهدی (سفیر ایران در آمریکا) از دوستان خود نظیر برادران راکفلر، هنری کسینجر، باری گلدواتر، ریچارد هلمز و جان مک کلوی کمک گرفت و در کنار آن با رایزنی با نمایندگان کنگره توانست اندکی از فشارهای حقوق بشری دولت آمریکا بکاهد. کارتر هم تحت فشار این لابی‌های قدرتمند سرانجام پذیرفت که «نباید در فشار آوردن به ایران زیاده‌روی کرد و مصالح سیاسی و استراتژیک را فدای شعارهای مبهم ساخت». [۷] به این ترتیب، منفعت‌طلبی بر رویکرد آرمان‌گرایانه غلبه کرد و کارتر نیز به‌تدریج در مسیر رؤسای جمهور پیش از خود گام برداشت.

سفرکارتر به ایران در شب سال نوی ۱۹۷۸ م که با اعلام حمایت او از محمدرضا پهلوی و تقدیر از نقش شاه در ایجاد یک «جزیره ثبات در منطقه‌ای پرآشوب» همراه شد، نشان داد که رایزنی محمدرضا پهلوی با دوستان آمریکایی‌اش و البته تبلیغات و فضاسازی رسانه‌ای حامیانش در آن کشور نتیجه مطلوب را در پی داشته است. همین دلگرمی به او جسارت داد تا کمتر از بیست روز بعد، به چاپ مقاله توهین‌آمیز علیه امام خمینی (ره) دست زده و زمینه آغاز قیام‌های زنجیره‌ای مردم در شهرهای مختلف ایران را فراهم آورد.

واکنش امام خمینی (ره) به وعده‌های دروغین کاخ سفید

هم‌زمان با طرح موضوع فضای باز سیاسی از سوی کارتر و تأکید او بر رعایت حقوق بشر در کشورهایی همچون ایران، امام خمینی (ره) به عنوان شاخص‌ترین چهره مخالف حکومت پهلوی، سال‌ها بود که در تبعید به سر می‌برد.

ایشان در واکنش به این رویکرد جدید دولت آمریکا، در بخشی از سخنرانی خود در ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۶ که به مناسبت چهلم شهدای قم در نجف ایراد شد، این گونه ادعای کارتر را رد و افشا نمودند: «…یک مدتی مردم را گول زده بودند که اگر کارتر بیاید سرکار، چه خواهد کرد و چه خواهد کرد، [اما] او باصراحت گفت که این جاهایی که ما پایگاه نظامی داریم، دیگر بساط حقوق بشر نیست! در ایران چون ما پایگاه داریم، دیگر بحث از حقوق بشر نباید کرد. احترام حقوق بشر مال آنجاهایی است که ما در آنجا پایگاه نداریم!». [۸]

در ۲ اردیبهشت سال ۱۳۵۷ امام خمینی (ره) در گفت‌وگو با لوسین ژرژ، خبرنگار فرانسوی، نیز با اشاره به سفر چهار ماه پیش کارتر به ایران گفت: «اعلامیه راجع به احترام و رعایت حقوق بشر!؟ این مطلب چیزی جز حرف نیست؛ حرف! و من بدان باور ندارم. کافی است که ملاحظه بکنید کارتر، رئیس‌جمهور آمریکا، در جریان دیدارش در تهران پشتیبانی خود را از شاه تجدید کرد و پس از آن، عملاً این پشتیبانی مورد تکذیب قرار نگرفت». [۹]

رهبر انقلاب در شهریورماه همان سال و در آخرین روزهای حضور در نجف نیز در گفت‌وگو با خبرنگاران رادیو و تلویزیون فرانسه عنوان کرد: «ادعای بشردوستی و طرفداری از حقوق بشر از طرف کسانی مطرح [شده] است که متجاوز به حقوق بشر هستند. قهرمان در این امر کسی است که تجاوزش از همه بیشتر است و آن در عصر حاضر، شخص کارتر است.... [کارتر] شاه را که عامل تمام کشتارهای ایران است مورد حمایت خود قرار داد و رؤسای کرملین هم مانند اینها هستند. آمریکا و سایر کشورهای استعمارگر، هدفی جز عقب نگه‌داشتن تمام کشورهای ضعیف در تمامی ابعاد فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی ندارند». [۱۰]

امام خمینی (ره) پس از حضور در پاریس نیز با صراحت بیشتر، ایده شکست‌خورده اعطای آزادی از سوی حکومت پهلوی و حمایت کارتر از آن را مورد انتقاد قرار داد. ایشان در سخنرانی ۲۱ مهرماه خود در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم پاریس در این زمینه فرمودند: «آقای کارتر می‌فرمایند که شاه، آزادیِ خوب می‌خواهد بدهد، آزادی مطلق می‌خواهد بدهد و می‌خواهد که یک مملکت مترقی درست کند، و این مردم با آن مخالف‌اند! نمی‌دانم این آقای کارتر فهمش این‌قدر است یا حقه‌بازی‌اش این‌قدر است؟! می‌خواهد چه کسی را اغفال کند؟ شمایی که می‌دانید در ایران چه خبر است یا مایی که میدانیم در ایران الان چه خبر است؟ مردم چه می‌خواهد و اینها چه می‌گویند». [۱۱]

نتیجه آنکه در آغاز زمامداری کارتر، به‌رغم مطرح ساختن شعارهای دموکرات‌مآبانه، دو عامل موجب ثباتِ نسبیِ سیاست آمریکا نسبت به ایران شد: نخست اینکه آمریکا از گذشته تعهدات زیادی نسبت به ایران در زمینه‌های سیاسی و نظامی و تسلیحاتی داشت که نمی‌توانست آنها را به‌یک‌باره کنار بگذارد. اهمیت موقعیت استراتژیک ایران حتی برای کسانی که خواهانِ تغییراتی در روابط آمریکا با ایران بودند قابل‌انکار نبود. سیاست آمریکا حفظ ایرانی باثبات، مستقل، غیرکمونیست و سربه‌راه بود که توان و تمایل مقاومت در برابر تهاجم شوروی را چه مستقیم و چه غیرمستقیم، داشته باشد و در جهت حفظِ ثبات در خلیج فارس، خاورمیانه و جنوب آسیا به ایفایِ نقش خود ادامه دهد. [۱۲] به‌علاوه استراتژی سیاسی و نظامی آمریکا شبیه کشتی بزرگ و سنگینی بود که تغییر جهت دادن آن با یک حرکت امکان‌پذیر نبود. دومین عامل رکود سیاست آمریکا در ایران در اوایل حکومت کارتر، عدم درک عمیقِ بحرانِ ایران تا اواخر سال ۱۹۷۸ بود.

به‌رغم هراس شاه از به قدرت رسیدن کارتر و شعارهای او، باید اشاره کرد که تعهد مطلق کارتر به حقوق بشر به خاطر اهمیتی که او برای منافع سرمایه‌داری و جنگ سرد قائل بود، متناقض و گزینشی وصف شده است؛ تا جایی که سایروس ونس، وزیر امور خارجه آمریکا، اعتقاد داشت: «حقوق بشر تا جایی مورد توجه ما می‌باشد که به امنیت ما لطمه نزند». [۱۳]


[۱] غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، ج ۲، تهران، نشر رسا، ۱۳۷۹، ص ۴۰.

[۲] ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه علاس مخبر، تهران، طرح نو، ۱۳۷۰، ص ۲۰۰.

[۳] صادق زیباکلام، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات روزنه، ۱۳۸۴، ص ۱۳۶.

[۴] ابراهیم یزدی، شصت سال صبوری و شکوری، ج ۲، تهران، انتشارات کویر، ص ۴۴۲.

[۵] محسن میلانی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی (از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی)، ترجمه مجتبی عطارزاده، تهران، گام نو، ۱۳۸۷، ص ۲۰۶.

[۶] کریستین امری، سیاست خارجی آمریکا و انقلاب ایران، ترجمه شمس‌الدین عبداللهی‌نژاد، تهران، ققنوس، ۱۳۹۷، ص ۶۴.

[۷] علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران ۵۷-۱۳۲۰، تهران، قومس، ۱۳۷۶، ص ۳۵۹.

[۸] صحیفه امام، ج ۳، ص ۳۴۵.

[۹] همان، صص ۳۷۵-۳۷۶.

[۱۰] همان، ج ۳، ص ۴۷۰.

[۱۱] همان، ص ۵۲۱.

[۱۲] کریستین اِمری، سیاست خارجی آمریکا و انقلاب ایران، ترجمه محمد شمس‌الدین عبداللهی‌نژاد، تهران، ققنوس، ۱۳۹۷، ص ۶۴.

[۱۳] جواد منصوری، ۲۵ سال حاکمیت آمریکا در ایران، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۴، ص ۱۶۰.

کد خبر 5423422

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha