خبرگزاری مهر - گروه هنر- زهرا منصوری: حالا به همراه محمدحسین مهدویان و هادی حجازیفر یک مثلث سینمایی را تشکیل میدهند، ابراهیم امینی در طول این سالها بارها با این دو سینماگر همکاری داشته، فیلمنامهنویسی که اتفاقاً خودش مسیر ورود حجازیفر به سینما را هموار و او را به مهدویان برای بازی در «ایستاده در غبار» معرفی کردتا حضورش در سینما مستمر باشد و تا آنجا پیش برود که رؤیای همیشگیاش یعنی کارگردانی را دنبال کند.
اما عمده همکاری امینی در طول این سالها با مهدویان شکل گرفته است و وقتی سمت و سوی گفتگو به بهانه اکران «مرد بازنده» به سمت نقد کارنامه مهدویان میرود، از زبان او تأکید میکند در مواجهه با برخی انتقادات مشکلشان با مرزبندهایی است که وجود دارد، تقسیماتی که افراد را در دسته راست و چپ، اصلاح و اصولگرا، روشن فکر و ارزشی و… قرار میدهد، در راستای همین قضاوتها هم امینی تأکید میکند مهدویان در طول این سالها تغییر نکرده است.
با ابراهیم امینی فیلمنامهنویس «موقعیت مهدی» و «مرد بازنده» که هر دو این روزها در حال اکران در سینماهای کشور هستند به گفتگو نشستیم.
امینی که در قسمت نخست این گفتگو درباره شکلگیری «موقعیت مهدی» و اتفاقات ابتدایی آن سخن گفت و در ادامه سراغ کیفیت همکاریاش با هادی حجازیفر و محمدحسین مهدویان رفتیم.
شرح بیشتر قسمت دوم این گفتگو با ابراهیم امینی را در زیر میخوانید:
* از «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار» تا همین «موقعیت مهدی» شما نقش پررنگی در روایت زندگی فرماندهان شهید داشتهاید. به نظرم یکی از بهترین افرادی هستید که میتوانید درباره ملاحظات دست و پاگیر و دشواریها در مسیر رفتن سراغ این دست موضوعات صحبت کنید. بهخصوص که ویژگی مشترک هر سه اثر شاید همین باشد که تصویر ارائه شده از فرماندهان شهید در آنها انطباق کاملی با قرائتهای رسمی قبل از خود ندارد و همین مسئله هم تبدیل به برگ برنده آنها در برقراری ارتباط با مخاطب شده است. میدانیم با ملاحظاتی از جنس سانسور هم حتی در این مسیر مواجه بودهاید؛ بهعنوان یک فیلمنامهنویس وقتی میخواهید سراغ سوژهای مرتبط با یکی از فرماندهان شهید بروید، این ملاحظات کجا بیشتر آزاردهنده میشود؟
واقعیت این است که به مرور زمان، کار در این زمینه راحتتر شده است.
* امروز شرایط نسبت به زمان ساخت «آخرین روزهای زمستان» خیلی بهتر شده اما میدانیم آن زمان خیلی اذیت شدید.
بله. از زمان ساخت «آخرین روزهای زمستان» ۱۰ سال گذشته و در این سالها خیلی چیزها تغییر کرده است؛ از نگاه مدیران گرفته تا نگاه خانواده شهدا و نگاه مردم. این نگاهها بهواسطه همین کارهای ساخته شده و کارهایی که همکاران دیگر ما ساختهاند، تغییر کرده، به همین دلیل هم به نسبت آن سالها امروز خیلی دستمان بازتر است. کاری که ما در پروژه «آخرین روزهای زمستان» با شخصیت شهید حسن باقری انجام دادیم، نقش بسیار مؤثری داشت در فرآیند زمینی کردن فرماندهان جنگ. هر چه پیشتر آمدیم هم کار راحتتر شد.
نگرانیها و ملاحظاتی که برای این دست آثار باید به آنها فکر کنیم، فقط هم از سوی مدیران اعمال نمیشود. خانواده شهدا در این زمینه خیلی مؤثر هستند. خود من نمونهای از یک پروژه را در دست داشتم که نزدیک به ۹ ماه روی آن تحقیق و پژوهش هم انجام دادیم و فیلمنامه هم نوشته شد، اما ساخته نشد. به علت حساسیتهای زیاد خانواده شهید که معتقد بودند پسر ما یا همسر ما اینگونه نبود و مثلاً مدام در حال نماز شب خواندن بود. مثلاً ایراد میگرفتند که چرا در فیلمنامه گفتهاید که تند رانندگی میکرده است!
حساسیتهای خانواده شهدا در ساخت فیلم درباره شهدا بسیار تعیینکننده است
میخواهم بگویم درست است آنچه بیشتر دیده میشود، ممیزی اعمالشده از سوی وزارت ارشاد و مدیران است اما بخش کمتر دیده شده این ملاحظات مربوط به حساسیت خانوادههای شهداست. البته که شخصاً این حساسیت را میفهمم چرا که اینها عزیزانشان بودهاند، مسئله ما اما این است که درامپردازی هم اقتضائات خودش را دارد و هر چیزی را نمیتوان در قالب درام گفت. گاهی استفاده نادرست از یک ارزش در روایت درام، علیه همان ارزش عمل میکند.
امیدوارم این آگاهی در میان خانواده شهدا روز به روز بیشتر شود. چند وقت پیش احسان باکری در یک نشست که فرزند یکی دیگر از شهدا هم حضور داشت، خودش تعریف میکرد که در ابتدا چقدر با ساخت این فیلم مخالف بوده است. چند کارگردان پیشتر به دنبال ساخت این پروژه بودهاند اما مدام «نه» آوردهاند. خانواده نسبت به این پروژه نگران بودند تا اینکه بعد از ملاقات با هادی حجازیفر این اعتماد میانشان شکل گرفت. احسان باکری در آن نشست واقعاً ابراز رضایت میکرد و به آن فرزند شهید دیگر میگفت، بگذار درباره پدر تو هم فیلم بسازند. این اتفاق بسیار خوبی است. این به معنای این نیست که این شهدا به این فیلمها نیاز دارند، بلکه این جامعه است که نیاز دارد قهرمانهای خود را بشناسد.
* اتفاقاً در زمان جشنواره که با تهیهکننده و کارگردان فیلم «هناس» هم که صحبت میکردیم، خیلی روی نقش خانواده شهدا تأکید داشتند.
ملاحظات این خانوادهها خیلیخیلی بیشتر از ملاحظات مدیران دست و پاگیر است و اتفاقاً کمتر از ملاحظات و ممیزی مدیران هم دیده میشوند. همین الان یکی دو پروژه متوقف ماندهاند تا خانواده شهدا رضایت بدهند. برای برخی حتی فیلمنامه نوشته شده و سرمایهگذار هم وجود دارد، ولی هنوز اتفاقی که باید، رخ نداده است.
واقعیت این است که در این موارد هم حساسیتهایی وجود داشت و هم مقداری، خودمان، خودمان را سانسور کردیم. فقط نمیتوان درباره ممیزی مدیران صحبت کرد، موانع دیگری هم وجود دارد که با توجه به آنها حق مطلب ادا میشود. باید نگاه همه جانبه داشته باشیم. یکی از این عوامل خانواده شهدا هستند که به آن اشاره کردم، یکی دیگر هم خودمان هستیم * درباره همین «موقعیت مهدی» که اعتماد میان خانواده و تیم تولید شکل گرفت، هیچ ملاحظه دیگری در مسیر روایت برای شما دست و پا گیر نبود؟ مشخصاً درباره حمید باکری و ماجرای توبهنامهای که در فیلم به آن اشاره میشود، به نظر میرسد محدودیتی برای بیان جزئیات وجود داشته است. این جزئیات را نخواستید در فیلم مطرح کنید یا محدودیتی وجود داشته است؟
هدفمان این نبود که این جزئیات تبدیل به مسئلهای در ذهن مخاطب شود. قصدمان این بود که در فیلم این مسئله فهمیده شود که بالاخره در همان زمان و در میان خود سپاهیها هم جبهههای فکری مختلفی وجود داشته که بخشی از آنها صاحب منصب بوده و انتظار داشتند دیگران هم مثل آنها فکر و رفتار کنند. شاید برای برخی از نسل جوان اینگونه به نظر برسد که این شهدایی که میشناسیم، در زمان حیات هم به همین اندازه امروز مورد تکریم بودهاند اما خواستیم بگوییم با آنها هم رفتار متفاوتی وجود داشته است.
اما درباره آنچه نگفتهایم یکی مسئله حمید باکری بود که تصمیم گرفتیم به آن خیلی کلی بپردازیم، مسئله دیگر اما برادر بزرگتر حمید و مهدی، یعنی علی بود که به او هم خیلی کلی پرداختیم. واقعیت این است که در این موارد هم حساسیتهایی وجود داشت و هم مقداری، خودمان، خودمان را سانسور کردیم. فقط نمیتوان درباره ممیزی مدیران صحبت کرد، موانع دیگری هم وجود دارد که با توجه به آنها حق مطلب ادا میشود. باید نگاه همه جانبه داشته باشیم. یکی از این عوامل خانواده شهدا هستند که به آن اشاره کردم، یکی دیگر هم خودمان هستیم.
واقعیت این است که وقتی با هادی درباره برخی نکات صحبت میکردیم، خودمان تصمیم میگرفتیم که مواردی را در فیلم نگوییم. مثلاً درباره «علی» گفتیم اگر بخواهیم اشاره کنیم که او مجاهد بوده، لازمهاش این است که در فیلم تشریح کنیم که این عضویت مربوط به قبل از تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق بوده است. بعد باید فرازی از فیلم را به این اختصاص میدادیم که او جزو جریان بچه مسلمانها در مجاهدین بوده است. همه اینها برای ما در روایت دردسرهایی ایجاد میکرد که شاید در یک فیلم هم گنجایش پرداختن به همه آنها نبود. غیر از این از ابتدا این ملاحظه را هم مدنظر داشتیم که چیزی را مطرح نکنیم که فیلم به دردسر بیفتد و ممیزی شود. میخواستیم از فیلم، مراقبت کنیم و به همین دلیل شاید جنبههای سیاسی روایت فیلم، کمرنگتر از جنبههای خانوادگی آن شده است.
آنچه خودمان در «موقعیت مهدی» سانسور کردیم
* و تأکید دارید که این انتخاب خود شما بوده است و نه از سر اجبار.
بله انتخاب خودمان بود. انتخابی که بخشی از آن متأثر از شرایط بود و بخش دیگرش مربوط به همان انتخاب ژانر ملودرام و نگاه شاعرانه فیلمساز که به آن اشاره کردم. ورود به برخی حوزهها اتمسفر شاعرانه فیلم را که متأثر از علایق سینمایی هادی حجازیفر است، از بین میبرد. به همین دلیل از این موارد عبور کردیم. واقعیت این است که زندگی این سه برادر چیزی شبیه به اساطیر است. سه برادر از یک خانواده که جنازه هیچیک به خانه بازنگشته، این داستان، بهشدت تکاندهنده است. به همین دلیل نمیشد بهطور کامل این برادرهای دیگر را نادیده بگیریم. به ویژه که در طول پژوهشها به این باور رسیده بودیم که مهدی، بهشدت تحتتأثیر علی بهعنوان برادر بزرگترش بوده است. علی روی همه اعضای خانواده باکری تأثیر گذاشته بود.
* شما از پروژه «ایستاده در غبار» تجربه همکاری با هادی حجازیفر را داشتهاید و آنطور که گفته شده حتی پیشنهاد او برای ایفای نقش احمد متوسلیان از طرف شما بوده و بهنوعی میتواند شما را معرف او به سینمای ایران قلمداد کرد. بعد از این سالهای همکاری حالا در اولین تجربه کارگردانی او بهعنوان فیلمنامهنویس در کنارش حضور داشتهاید. کمی از نگاه خودتان درباره هادی حجازیفر و ویژگیها و علایق سینمایی و شخصیاش بگویید.
بله، در فیلم «ایستاده در غبار» مسئول انتخاب بازیگر و بازیگردان بودم و هادی پیشنهاد من به گروه بود. او را از دوران دانشکده تربیت مدرس میشناختم. هر دو کارگردانی میخواندیم اما هادی از بچههای سال بالایی ما بود. یکی دو کلاس مشترک داشتیم که در همان کلاسها با هم آشنا شدیم اما هیچ گاه دوست صمیمی با هم نبودیم. در همان زمان رفتارهای متفاوتی هادی داشت که در ذهن من مانده بود. مثلاً در اتخاذ مواضع سیاسی خیلی متفاوت از سایرین رفتار میکرد.
هم من و هم محمدحسین نسبت به این مرزبندیها مشکل داریم. این دستهبندیها در فضای رسانهای به گونهای شده است که برخی انتظار دارند یک نفر سریع تکلیف خودش را روشن کند. سریع باید مشخص کند که مثلاً اصولگراست یا اصلاحطلب! آیا نمیشود ما به هر دو گروه نقدهایی داشته باشیم؟ حتماً میشود. نمیشود در هر دو گروه نکتههای مثبتی را دوست داشته باشیم؟ حتماً میشود مثلاً در انتخابات سال ۸۴ که فضای منفی پررنگی علیه آقای هاشمی رفسنجانی در کشور وجود داشت و همه به دنبال «نه به هاشمی» بودند، خاطرم هست که هادی موضعی کاملاً متفاوت میگرفت و این موضعگیری آن هم در فضای دانشگاهی بسیار عجیب بود. هادی رفتارهای ویژهای از این دست داشت که از زمان دانشگاه در ذهنم مانده بود. زمان ساخت «ایستاده در غبار» او را پیشنهاد کردم که هم شهرام خلج بهعنوان گریمور کار و هم حسین مهدویان به دلیل عدم شباهت و سن بالا، خیلی هم با آن موافق نبودند، بعدها اما در مرحله تست، پذیرفته شد و همکاری ما هم از همان زمان شکل گرفت.
بعد از آن در اکثر کارهای محمدحسین با هادی همکار بودم. در اکثر موارد فیلمنامهنویس بودم و او بازیگر و اکثراً چالشمان اینگونه بود که او از همان مرحله طراحی داستان همراه من و حسین حضور داشت و مدام درباره کاراکتری که قرار بود بازی کند، نظر میداد! (میخندد) دائم در حال چالش و حرف زدن بودیم و گاهی ایدههای یکدیگر را هم زیر سوال میبردیم. این شرایط در فیلمهای مختلف وجود داشت تا رسیدیم به «موقعیت مهدی» که به نوعی جای ما عوض شد! حالا او شده بود فیلمساز و صاحب اثر و از آنجایی که بیشتر از من هم شهیدان باکری را میشناخت، حالا این من بودم که به گزارههای ذهنی او حمله میکردم و جایمان در چالشهایی که داشتیم تغییر کرده بود! در مجموع اما این همکاری بسیار جذاب بود. هادی دوست و همکار بسیار خوبی است و معاشرت با او بسیار لذتبخش است.
* حالا که از روند همکاری خود با هادی حجازیفر گفتید و میخواهیم سراغ فیلم «مرد بازنده» هم برویم، بد نیست به این سوال هم پاسخ بدهید؛ به نظر شما محمدحسین مهدویانی که «مرد بازنده» را ساخته است، نسبت به مهدویانی که «آخرین روزهای زمستان» را ساخت، تغییر کرده است؟ بهخصوص که به قول خود محمدحسین مهدویان، امروز هر دو طیف فکری غالب در فضای سینما، گویی نسبت به او موضع دارند.
هم من و هم محمدحسین نسبت به این مرزبندیها مشکل داریم. این دستهبندیها در فضای رسانهای به گونهای شده است که برخی انتظار دارند یک نفر سریع تکلیف خودش را روشن کند. سریع باید مشخص کند که مثلاً اصولگراست یا اصلاحطلب! آیا نمیشود ما به هر دو گروه نقدهایی داشته باشیم؟ حتماً میشود. نمیشود در هر دو گروه نکتههای مثبتی را دوست داشته باشیم؟ حتماً میشود. این دوگانه تنها محدود به اصولگرا و اصلاحطلب هم نیست. دوگانههای بسیار زیادی در جامعه امروز وجود دارد. بر سر هر مسئلهای یک دوقطبی بهوجود آوردهایم که این شرایط برای جامعه هم خطرناک است.
* در سینما هم همین شرایط است؛ یا باید «ارزشی» باشی یا «روشنفکر»!
که این مرزبندی و دستهبندی به نفع هیچکدام از ما نیست. بالاخره همه ما انسانیم با افکار و احوالات مختلف. نمیتوان هیچیک از ما را در یک خطکشی مشخص محصور کرد. به ویژه که برخی از این خطکشیها ما را در مقابل هم قرار میدهد. چرا باید این دشمنیها را تکثیر کنیم؟
عقاید مهدویان از «آخرین روزهای زمستان» تا امروز تغییر نکرده است
* فارغ از این خطکشیها از نگاه شما محمدحسین مهدویان در این سالها تغییر کرده است؟
این سوال خیلی کلی است اما اگر منظورتان خط فکری و نظرگاه سیاسی اوست، واقعیت این است که معتقدم تغییر چندانی نکرده است. البته که همه آدمها در گذر زمان تغییر میکنند اما محمدحسین به نظر من در این سالها تغییر عمدهای نکرده است. او از همان ابتدا، همین نگاه تند و تیز و نقادانه امروزش را داشت. شاید برخی جریانات نسبت به او دچار سوءتفاهم شدند و در مقطعی احساس کردند که فیلمسازی متولد شده که به آنها خیلی نزدیک است و امروز همان جریان احساس میکنند که او از آنها دور شده و به همین دلیل ناراحت و بعضاً عصبانی هستند! آنها هستند که احساس میکنند محمدحسن تغییر مسیر داده اما از نگاه من او هیچ تغییر مسیری نداده است و از ابتدا همین ویژگیها را داشت. همین امروز از «آخرین روزهای زمستان» را ببینید، با همین محمدحسین مواجه میشوید. همه فیلمهای مهدویان فیلمهایی تند و تیز با رویکرد و مشی منتقدانه هستند.
* از نظر سینمایی، همواره در آثار مهدویان یک «قهرمان معترض» محور روایت بوده است؛ ویژگی مشترکی که هم در «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار» وجود داشت و هم امروز در «مرد بازنده» شاهد هستیم.
اینها همه در ادامه یکدیگر هستند. هم ریشه در یک منظر فکری و سیاسی دارند و هم یک پشتوانه سینمایی دارند. این جنس سینما الگوی محبوب ماست. الگوی «فرد در برابر سیستم» یک الگوی جدید نیست و در تاریخ سینما هم نمونههای موفقی از آن را داریم که یک فرد در قالب آن علیه یک سیستم قیام میکند. این وجه اشتراک در فیلمهای مهدویان ریشه در همین دو مسئله دارد.
* این «قهرمان معترض» چرا وقتی در داستانی مانند «لاتاری» میخواهد علیه «دیگران» بیاشوبد، صریح و دست به چاقو میشود اما وقتی پای «سیستم خودی» در میان است، مانند همین «مرد بازنده»، تا این اندازه محافظهکار و دست به عصا میشود؟ به این دلیل این دو فیلم را اشاره کردم که در هر دو بهعنوان فیلمنامهنویس در کنار مهدویان بودهاید.
فکر میکنم دلیل آن سانسور و ممیزی باشد. «لاتاری» برای من یک جسارت و لجامگسیختگیای دارد که برای من سینماییتر است. قهرمان «مرد بازنده» هم رفتارهای خودسرانهای دارد اما فکر میکنم به دلیل ممیزی، این قهرمان کمی تعدیل شده است. مثلاً قهرمان فیلم در پایان میگوید من فلانی را فراری دادم تا این پرونده باز بماند و یک روزی او بازگردد و به پروندهاش رسیدگی شود. واقعیت اما این است که در فیلمنامه ما، او فرد قاتل را برای همیشه فراری میدهد، چرا که احساس میکند در این شرایط امکان دادرسی درست وجود ندارد.
چرا جسارت «لاتاری» بیشتر از «مرد بازنده» است؟
* یعنی قهرمان فیلم، فرد قاتل را نجات میدهد؟
بله. او را نجات میدهد.
* با این استدلال که مقتول یک عنصر فاسد بوده است؟
بله. قهرمان فیلم ما به این نتیجه میرسد که این قاتل حق داشته آن فرد فاسد را بکشد و به همین دلیل او را فراری میدهد. در نسخه فعلی فیلم هم در پایان قاتل فراری داده میشود اما همین دیالوگ که میگوید میخواهم این پرونده باز بماند، بهنظرم تا حدودی تأثیر این کار را کمرنگ میکند. کاراکتر احمد خسروی در فیلم، اساساً اینگونه نگاه نمیکند که این پرونده را باید باز نگه دارم تا در آینده به آن رسیدگی شود.
به صراحت میتوانم بگویم «مرد بازنده» خیلی بهتر از «زخم کاری» است. آنجا در کنار مهدویان نبودم اما معتقدم «مرد بازنده» فیلمنامه خیلی بهتر و دقیقتری دارد. «زخم کاری» شاید لحن ضد فسادش عریانتر باشد، اما واقعیت این است که من آن کار را دوست ندارم. فکر میکنم «مرد بازنده» پرداخت عمیقتری به مسئله فساد دارد * غیر از فیلم «شیشلیک» که آن را فیلم قابل دفاعی در کارنامه محمدحسین مهدویان نمیدانم، فکر نمیکنید «مرد بازنده» از دیگر فیلمهای مهدویان عقبتر میایستد، حتی نسبت به سریال «زخمکاری» که به نظر محافظهکاری کمتری داشت؟
طبق همان نکتهای که در ابتدای گفتگو به آن اشاره کردم، کمی باید بازخوردهای بیشتری از «مرد بازنده» ببینم تا بتوانم قضاوت قطعی درباره آن داشته باشم. براساس بازخوردهای جشنواره و از برآیند نظرات در آن مقطع به این جمعبندی نرسیدم که این فیلم از کارهای قبلی محمدحسین عقبتر است. معتقدم حتی اگر این پیشفرض را بپذیریم که در پایانبندی محافظهکار است، باید این مسئله را از بحث کیفیت کل فیلم تفکیک کنیم. من به شخصه این فیلم را دوست دارم و در میان فیلمهای مهدویان، «مرد بازنده» را جزو کارهای خیلی خوبش میدانم. هم ژانر این فیلم را خیلی دوست دارم هم به دلیل ساخت و اجرا این فیلم جزو کارهای محبوب من است. درباره مقایسه این فیلم با «زخم کاری» هم پیشتر اعلام کردیم که این فیلمنامه را ما پیش از «زخم کاری» نوشته بودیم، هرچند بعد از آن دارد عرضه میشود.
* جالب است که عوامل «مرد بازنده» در نشست خبری هم نقدها نسبت به فیلم را نپذیرفتند و گویی با یک تعصب نسبت به آن موضع میگیرند!
من نمیگویم نقدها را نمیپذیرم، میگویم برایم کمی زود است که بخواهم به قضاوت قطعی درباره فیلم برسم. کمی باید بازخوردهای بیشتری از مخاطبان بگیرم، شاید یک ماه دیگر اگر با هم صحبت کنیم، من هم بگویم بله حق با شماست، این فیلم محافظهکار شده است، شاید هم بگویم نه موافق این نظر نیستم. به صراحت اما میتوانم بگویم «مرد بازنده» خیلی بهتر از «زخم کاری» است. آنجا در کنار مهدویان نبودم اما معتقدم «مرد بازنده» فیلمنامه خیلی بهتر و دقیقتری دارد. «زخم کاری» شاید لحن ضد فسادش عریانتر باشد، اما واقعیت این است که من آن کار را دوست ندارم. فکر میکنم «مرد بازنده» پرداخت عمیقتری به مسئله فساد دارد.
* قبول دارید فیلم «مرد بازنده» میتوانست از نظر ژانر، فیلم خیلی سیاسیتری نسبت به نسخه فعلی باشد؟ چرا فیلم در ژانر پلیسی و معمایی متوقف مانده و سیاسیتر نشده است؟ بخشی از محافظهکاری فیلم در همین مسئله است.
در این سوال یک قضاوت وجود دارد. وقتی میگوئید چرا در سطح پلیسی و معمایی متوقف مانده، احتمالاً معتقد به این هستید که فیلم در سطح پایینی متوقف مانده است، در حالی که در نظرگاه من «پلیسی و معمایی بودن» شأن بسیار بالاتری نسبت به «سیاسی بودن» دارد. اگر من میگویم این فیلم نسبت به «زخم کاری» فیلم بهتری است، به این دلیل است که «زخم کاری» را سیاسیتر میدانم. اساساً فیلمهایی که پرداخت سیاسی واضح و صریح دارند، فیلمهای موردعلاقهام نیستند.
کاراکتر بابک کریمی در «مرد بازنده» از کجا آمد؟
* حتی نمونههای موفق در سینمای جهان؟ مثلاً شما فیلمی مثل «همه مردان رئیسجمهور» را دوست ندارید؟ آنها هم درباره پدیدهای به اسم «سیاست» صحبت میکنند، آن هم بدون لکنت.
اول اینکه اگر بخواهم فیلمهای موردعلاقهام از تاریخ سینما را فهرست کنم، «همه مردان رئیس جمهور» جزو آن نیست، هر چند فیلم خوبی است. اما من درباره توان و کیفیت فیلمهای خودمان در سینمای ایران و اتمسفر سیاسی ایران صحبت میکنم. درباره علایق خودم صحبت میکنم. برای من این یک مقصد مطلوب است که بتوانم یک فیلم پلیسی و معمایی کامل بنویسم، فیلمی که مخاطب در طول تماشا مدام به این سوال فکر کند که قاتل کیست؟ این اصلاً چیز کم و بیارزشی نیست.
* حتماً همینطور است و اتفاقاً در این زمینه هم سینمای ایران فقیر است.
میخواهم بگویم این فضای معمایی و پلیسی برای من بسیار اهمیت دارد و شأن آن را بسیار بالاتر از یک فیلم سیاسی میدانم. در مجموع کارهای من و محمدحسین فکر میکنم سیاسیترین فیلممان «ماجرای نیمروز» باشد، اما همان هم برای من بیشتر یک فیلم پلیسی بود.
* اتفاقاً خود محمدحسین مهدویان هم «مرد بازنده» را از جنس «ماجرای نیمروز» میداند.
این ریشه در علاقهمان به سینمای پلیسی دارد. به همین دلیل من هم اگر بخواهم فیلمهای محبوبم از کارنامه مهدویان را انتخاب کنم، حتماً این دو فیلم را انتخاب میکنم. بالاخره بخشی از این ماجرا به سلیقه برمیگردد و من هم فیلم پلیسی دوست دارم. کمتر سیاسی بودن «مرد بازنده» هم ارتباطی با مسائلی مانند ممیزی و خودسانسوری نیست، داستان اصلی برای ما داستان معمایی یک قتل بود. اینگونه نبود که بخواهیم سیاسیتر از این باشد و گفته باشند نه.
* کاراکتر بابک کریمی در فیلم، جنس ورود و خروجش به داستان و بهویژه سایه سنگینش در پایانبندی است که انتظار سیاسی از فیلم ایجاد میکند. این انتظار «سیاسی بودن» را خود فیلم ایجاد میکند. اگر چنین کاراکتری حضور نداشت و من صرفاً با کارآگاهی مواجه بودم که به دنبال حل یک معمای قتل است، طبیعتاً چنین انتظاری هم پیدا نمیکردم. فیلم مدعایی را مطرح میکند که من در کنار خط داستانی مرتبط با قتل میخواهم درباره یک فساد بزرگ هم صحبت کنم اما پای این ادعا و مقتضیات آن نمیایستد و به همین دلیل به نظر میرسد محافظهکار شده است.
اگر چنین ادعایی را فیلم دارد مطرح میکند، خوب نیست. اگر فیلم چنین توقعی در شما ایجاد کرده است، اتفاق خوبی نیست و شاید بهتر بود این نشانهها کمرنگتر میبود. اگر الان انتخابی داشته باشم میان کمرنگتر شدن یا پررنگتر شدن این فضا، حتماً انتخابم کمرنگتر شدن این فضای سیاسی به نفع فضای پلیسی و معمایی فیلم است. یک نکته دیگر را هم مدنظر داشته باشید. در سینمای ایران معمولاً یک نگرانی نسبت به ژانر وجود دارد. مثلاً میگویند معلوم نیست یک فیلم پلیسی فروش خوبی داشته باشد و یا اساساً برای آن سرمایهگذار پیدا شود. به همین دلیل یکی از راهحلهایی که هم در «موقعیت مهدی» و هم در «مرد بازنده» به آن رسیدیم، تلفیق چند ژانر بود. به طور متعارف در سینمای ایران ژانر کمدی و سینمای اجتماعی با اقبال بیشتری مواجه است و در نتیجه به این فکر کردیم اگر میخواهیم فیلم پلیسی هم بسازیم قصه آن را در یک پس زمینه اجتماعی روایت کنیم که مخاطب ارتباط بیشتری با آن برقرار کند. کاراکتر بابک کریمی، ماجرای پسر خسروی و داستانهای خانوادگی او از همین جا به فیلم «مرد بازنده» وارد شدهاند.
* در فیلم «مرد بازنده» شاهد تصویر بسیار متفاوتی از یک پلیس بازنشسته هستیم که سنخیتی با تصویر کلیشهای سینمای ایران از پلیس ندارد. برای این تصویرسازی از پلیس با چه ملاحظات و محدودیتهایی مواجه بودید؟
این سوال را محمدحسن مهدویان بهتر میتواند پاسخ بدهد چرا که در فرآیند تولید این فیلم من همراهش نبود. در مرحله نگارش فیلمنامه با دست باز جلو رفتیم و داستان را نوشتیم اما در جریان هستم و شنیدهام که با نهادهای مرتبط با این موضوع کش و قوسهایی داشتهاند. میدانم مسئله زیاد داشتند. حتی برای تک صحنهای که پلیس به گوش متهم سیلی میزند و من خیلی عادی آن را در فیلمنامه نوشته بودم اما برای حفظ همین لحظه میدانم خیلی سختی کشیدهاند. میدانم حتی برای اکران عمومی هم کشوقوسهایی داشتهاند اما خیلی در جریان جزئیات نیستم.
نظر شما