۲۷ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۵۷

بازخوانی تاریخ؛

آیا جمال عبدالناصر در حمایت از فلسطین صادق بود؟

آیا جمال عبدالناصر در حمایت از فلسطین صادق بود؟

جمال عبدالناصر می‌گفت برای دفاع از فلسطین دست یاری به سوی همه اعراب دراز می‌کند، اما اعرابی که آزاد شده باشند و این آزادی یعنی آنکه به قیومیت مصر روی کشورهای عربی صحه بگذارند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: جمال عبدالناصر، دومین رئیس جمهور مصر پس از سرنگونی نظام پادشاهی در این کشور، یکی از مهم‌ترین سیاستمداران عرب در جهان معاصر بود که با اندیشه‌های پان عربی به حمایت از مردم فلسطین مقابل دسایس غرب و اشغالگری صهیونیسم پرداخت. او در سرنگونی نظام پادشاهی در مصر نقش مهمی داشت و بعدها نیز با شبه‌کودتایی علیه محمد نجیب به ریاست جمهوری رسید. وی بازنده جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷ بود و بعدها نیز بارها با رژیم فاشیست اسرائیل درگیر شد. در زمینه مبارزه با استعمار هم بجز مقابله با اسرائیل برنامه‌هایی از جمله ملی کردن کانال سوئز را انجام داد و همچنین به مسلح کردن برخی از گروه‌های مبارز فلسطینی پرداخت.

با این اوصاف اما او در مشی حکومتی خود روشی دیکتاتورمآبانه داشت و در زمینه اتحاد کشورهای عربی با دخالت‌های بیجایش، کاملاً ناموفق بود. همچنین مشی دیکتاتوری در حکومت باعث شد تا حقایق نبرد با اسرائیل به مردم مصر و سایر اعراب اعلام نشود. به همین دلیل نیز فرصت‌های بسیاری در این نبرد از دست رفت. ناصر با وجودیکه مشی سوسیالیستی داشت، اما به باور بسیاری به شرعیات پایبند بود. روایت است که وی با انقلابیون ایرانی نیز روابطی دوستانه داشت.

درباره صادق بودن یا نبودن ناصر در دفاع از ملت فلسطین نمی‌توان به روشنی نظر قاطعی را بیان کرد. به هر حال او هرچند که باعث از دست رفتن برخی از فرصت‌ها شد، اما تلاش بسیاری در جهت مبارزه با استعمار و اسرائیل کرد. او و اقداماتش تب تندی بودند که زود عرق کردند. به همین دلیل نیز پس از درگذشت او، مصر که پایگاه اصلی جهان اسلام در جهت مبارزه با اسرائیل بود، به سرعت هرچه تمامتر با اسرائیل پیمان سازش و صلح امضا کرد.

متن زیر مقاله‌ای است با عنوان «جمال عبدالناصر و سوسیالیسم اسلامی» نوشته حسن حیاوی. نخستین شماره این مطلب در شماره دوم از سال چهارم (شماره پیاپی ۳۸) نشریه مسائل ایران (مجله ماهانه تحقیقات اجتماعی ایران) مورخ مهر ۱۳۴۵ با صاحب امتیازی و مدیرمسئولی طاهر رخشنده منتشر شد. این بخش از این مقاله حاوی نکات مهمی درباره سیاست جمال عبدالناصر در مواجهه با رژیم صهیونیستی و همچنین کشورهای عربی است.

این مطلب را در ادامه بخوانید:

حکومت قاهره چشم انداز جالبی دارد، برای آنکه در اندازه گیری شعاع این چشم انداز دچار اشتباه نشویم، بهتر است قبل از ورود به دره خیال انگیز نیل از سواحل عرب نشین خلیج فارس دیدن کنیم؛ از روزی که مبلغان عبدالناصر به‌این اراضی قدم گذارده‌اند عبارت «نحن العرب: یعنی ما عرب هستیم» وزن خاصی یافته است؛ جوان‌ها در سرتاسر این نوار مرزی خلیج از مسقط و امارات متصالحه تا ابوظبی و قطر و کویت همه جا با حرارت خاصی مسائل سیاسی دنیای عرب را تجزیه و تحلیل می‌کنند؛ لیکن برای آنکه مفهوم کلمات «تجزیه و تحلیل» را صحیحا بکار برده باشیم بهتر است بگوییم که عده‌ای از این جوانان آنچه را که از مبلغان مصری شنیده‌اند بازگو می‌کنند و آنچه را که در مجلات سیاسی قاهره خوانده‌اند به‌عنوان نظر شخصی ابراز می‌دارند.

اما بیهوده سخن به‌این درازی نمی‌شود، مگر ممکن است مردی به‌نام ناصر در ضلع شمال شرقی آفریقا بنشیند و جوان‌های جزیرة العرب از صدها کیلومتر فاصله او را دور نزدیک بنامند یعنی آنکس که به‌ظاهر دور است و به‌معنی نزدیک؟!

از سال ۱۹۵۳ تا امروز همواره دستی نیرومند ناصر را در مقابل همه حوادث سرپا نگه داشته است، غالباً مفسران سیاسی و علاقه‌مندان به‌مسائل دنیای عرب برای شناسایی این دست کوشیده‌اند و همه ظواهر و قرائن را در راه حصول یک نتیجه قاطع بکار گرفته‌اند: چپ یا راست یا هیچکدام؟!

عرب‌های فلسطین بیشتر از طوایف دیگر عرب با چهره ناصر آشنا هستند بخصوص مردم مغرب فلسطین که اینک در قطاع غزه بسر می‌برند به‌خاطر دارند که روزگاری عبدالناصر با اختیارات یک افسر جوان و معمولی تحت فرماندهی یک ژنرال مصری در استحکامات اطراف تل آویو علیه یهود می‌جنگید. ناصر بارها در باره این حوادث سخن گفته است؛ او می‌گوید که فاروق پادشاه وقت که برده سربراه استعمار بود با تبانی انگلستان سلاح‌های بی ارزش و فشنگ‌های غیر قابل استفاده در اختیار ارتش مصر می‌گذاشت تا همه جا پیروزی از آن یهودی‌هایی باشد که دولت اسرائیل را پایه گذاری می‌کردند.

ناصر می‌گوید که در همین نبردهای رسوا و شکست آمیز نطفه انقلاب مصر بسته شد و افسران جوان برای نجات مصر از قید استعمار علیه فاروق بپا خاستند. این مختصر مقدمه داستان طولانی انقلاب عبدالناصر است و می‌بینیم که دیباچه این داستان از سویی دلچسب است و از سوی دیگر بر اصالت متن داستان می‌افزاید. خاصه آنکه روابط مالک و زارع و استقرار نوعی سرواژ در مصر زمینه مساعدی برای رشد افکار انقلابی بوده است.

* قسمی که ناصر به چهره زرد آوارگان فلسطینی می‌خورد

ناصر بارها به چهره زرد و دل‌های پردرد آوارگان فلسطینی سوگند خورده است که نبرد خود را علیه استعمار تا زوال اسرائیل ادامه خواهد داد، اما به‌دنبال این سوگندها جملات مکملی هم بوده است که این جملات برای اهل تحقیق درخور بررسی است؛ و ما همه آن جمله‌ها را که در خطابه‌های گوناگون و در شرایط مختلف بیان شده در چند سطر خلاصه می‌کنیم: «من این نبرد را علیه استعمار تا زوال اسرائیل و آزاد کردن اراضی غصب شده فلسطین ادامه خواهم داد و در این راه از همه نیروهای انسانی دنیای عرب کمک خواهم گرفت و فقط فقط کسانی در این سنگر همرزم ما خواهند بود که جزئی از دنیای آزاد شده عرب باشند یعنی فقط آزادگان ما را یاری خواهند کرد.»

با این جملات مشکل جهانی عرب از نظر ناصر گروه‌بندی می‌شود:

الف آنانکه زوال اسرائیل و استعمار را طالبند.

ب - کسانیکه نگهبان منافع صهیونیسم و استعمار در دنیای عرب هستند.

اما نتیجه دیگری مورد نظر ناصر است و آن اینست که: هر کس که مجری اراده ناصر باشد در زمره احرار و آزادگان و توده‌های ضد استعمار و ضداسرائیل خواهد بود و هر کس که با ناصر سرستیزه جویی داشته باشد، هم جیره خوار استعمار و هم عامل اسرائیل است. باین ترتیب شعار کهنه مارکسیست‌های یک نسل پیش تجدید شد: «هر کسی در صف ما نیست دشمن ماست!»

ناصر این جملات را ماهرانه چنین بکار برده است: «نعادی من یعادینا و نسالم من یسالمنا» البته مفهوم عداوت و مسالمت که در این عبارت بکار رفته است در جملات قبل بوضوح تفسیر و معلوم شده که عدو کیست و حبیب کدام است؟! در حقیقت مبلغان ناصر از سال ۱۹۵۵ با دست پر وارد منطقه خلیج فارس و جزیره العرب شدند و در سر راه نیز آب و هوای خوش سوریه و لبنان و اردن و عراق قصد رحیل پاره‌ای از آنها را به اقامت بدل کرد. در این سرزمین‌ها مقدم پیشقراولان ناصر را گرامی داشتند و آنان مانند دانه‌های نیرومندی در سرزمین‌های بکر و دست نخورده فرود آمدند، اما تجربه ثابت کرده است که تنها بکارت مغز برای پرورش دادن بذر تبلیغات به منظور تدوین و تکوین یک ایدئولوژی کافی نیست بلکه تخمی باید تا شخمی بر زمین نشیند و آبی باید تا میوه آبداری به ثمر رسد. شخم و آبیاری به منظور بار آور کردن تبلیغات و بالمآل ایجاد یک مکتب فکری علاوه بر شرایط عینی مستلزم یک سلسله مقتضیات ذهنی نیز هست که پرورش این مقتضیات و شرایط دوم را جنبه‌های ستودنی و قهرمانی پیشوایان فکری و رهبران عقاید تسریع می‌کند.

عرب‌های فلسطین بیشتر از طوایف دیگر عرب با چهره ناصر آشنا هستند بخصوص مردم مغرب فلسطین که اینک در قطاع غزه بسر می‌برند به‌خاطر دارند که روزگاری عبدالناصر با اختیارات یک افسر جوان و معمولی تحت فرماندهی یک ژنرال مصری در استحکامات اطراف تل آویو علیه یهود می‌جنگید بنابراین ضرورت داشت که از وجود ناصر قهرمانی بزرگ ساخته شود؛ در حقیقت منافع حامیان ناصر ایجاب می‌کرد که او را در نظر عرب از نظر افتخارات جنگی و جهانگشایی همانند خالدبن ولید و عنتر بن شداد جلوه دهند و در مراحل روحانیت او را تا حد گاندی علو مقام بخشند تا در نتیجه ناصر بتواند طرح عظیم امپریالیزم نو را در دنیای عرب و خاورمیانه اجرا کند. طرحی که می‌بایست با هوشمندترین سازمان سیاسی و اقتصادی خاورمیانه دست و پنجه نرم کند!

در سال ۱۹۵۶ دو دولت بزرگ جهان فرانسه و انگلستان با کمک دولت حرامزاده جدید متولد شده اسرائیل اراضی مصر را از سوی مدیترانه و صحرای سینا مورد تجاوز قرار دادند در حالیکه ناصر متهم به نقض قراردادهای فیمابین بود، قراردادهایی که از نظر اقوام عرب تجاوز به حقوق ملت مصر به شمار می‌آمد!

این هجوم در مدتی کوتاه حماسه‌ای دراز به‌بار آورد بنحوی که در ازای آن تا پایان تاریخ عربی کشانده خواهد شد. پرت سعید بندر مدیترانه‌ای مصر شهر قهرمانان شد. هنرمندان مصر از گلوی رزم آوران این بندر سرود پرهیجان «الله اکبر» را بیرون کشیدند، خیابان و میدان بزرگی بنام «گل جمال» سرباز سوری که در این جنگ به شهادت رسید و یک ناوچه فرانسوی را آتش زد نامگذاری شد و هر سال روز سالگرد نبرد پرت سعید ناصر به مادر پیر «گل جمال» که هنوز حیات دارد، تسلیت می‌گوید.

ایدن نخست وزیر انگلستان اعتراف کرد که در هجوم به شهرهای مصر محق نبوده است. تکریم دشمن بر محبوبیت ناصر افزود؛ نبرد پرت سعید ناصر را در ردیف قهرمانان تاریخ عرب در آورد تا جائیکه مورخان مصر او را تالی صلاح الدین ایوبی نامیدند. در همین سال به ناصر لقب «حبیب الشعب» یعنی «دوست مردم» داده شد.

باید اعتراف کرد که در عصر ما اقوام عرب تشنه افتخار هستند زیرا قرن‌هاست که به دوران سیادت و تسلط آنها پایان داده شده است و از تاریخ استقلال مجدد کشورهای عربی بیش از نیم قرن نمی‌گذرد. کافی است گفته شود که فقط یک رژیمان سه هزار نفری اتراک عثمانی سرزمین هلال خصیب تا سواحل دریای عرب و اقیانوس هند را اداره می‌کرده است، لذا می‌توان بطور قاطع اظهار نظر کرد که ناصر از پشتیبانی قوی این نیاز روحی عرب کاملاً برخوردار بوده است. به این ترتیب که ناصر برای جلب حمایت جوانان عرب احتیاج به بالا بردن سطح رفاه آنها نداشت بلکه می‌توانست آنها را با سرودهای هیجان انگیز علیه استعمار برانگیزد و در پایان هر سخنرانی این جمله معروف را تکرار کند: «الله اکبر والعزة للعرب» یعنی «خدا بزرگ است و عزت از آن عرب.»

بنابراین جای شگفتی نبود هنگامی که دیده می‌شد یک پلیس و پاسبان عدنی هنگامی که برای اقوامش نامه می‌نویسد این جمله معروف را در پایان نامه بکار می‌برد و همچنین یک کارگر حضرموتی یا دانشجوی کویتی و غیره...

درآمد عظیم نفت که از طریق بانک بریتانیا در خاورمیانه به دست امرا و شیوخ می‌رسید به آنها اجازه می‌داد که برای مردم مدرسه و بیمارستان بسازند و در کنار قلعه‌های ویرانه اتراک عثمانی کاخ‌های زیبا بپا کنند؛ اما همه می‌دانند که ساختمان بدون معلم و پزشک، مدرسه و بیمارستان نمی‌شود و هنگامی که پزشکان مصری وفلسطینی‌های عامل مصر کادر فنی مؤسسات معلمان و فرهنگی و بهداشتی را تأمین می‌کردند این فکر در مغز مردم سرزمین‌های عرب خطور می‌کرد که جمال عبدالناصر برای تربیت جسم و جان آنان مساعی خود را بکار می‌برد.

گفتیم که در پرت سعید ناصر سردار جنگی شد و به نیاز روحی عرب پاسخ گفت، کارگران عرب شرکت‌های غربی طرف معامله با اسرائیل را بایکوت و انگلستان را به انفجار و قطع شریان‌های نفت تهدید کردند، مهندسان اروپایی شرکت‌های نفت خلیج به خاطر دارند که از آن تاریخ به بعد کارگران عرب از طرفی به افزون طلبی خو گرفتند و از طرف دیگر تحت تأثیر القاآت مبلغان مصر کمتر به کارهای دشوار تن در می‌دادند. موقعی که مهندس انگلیسی از دفتر کار خود خارج می‌شد، می‌دید کارگران عرب بجای آنکه مشغول کار باشند از آفتاب سوزان گریخته و در سایه غنوده‌اند. در حقیقت این کارگران طاقت نداشتند که هم نام بزرگ و سنگین انقلابی بودن را حمل کنند و هم ابزار کار را؛ حقوق بیشتر و کار کمتر و مقام عالی‌تر؛ این شعارها جریان امور شرکت‌های نفت را مختل می‌کرد. خاصه آنکه مقامات انگلیسی با خونسردی این هیجان‌ها را تحمل می‌کردند در حالیکه در انتظار اعتصاب‌های طولانی و تعطیل کننده بودند.

درست همزمان با این جریان‌ها ساعات کار را در مصر افزایش داده بودند و کارگر مصری ماهیانه شش لیره مصری یعنی معادل ۴ روز حقوق پست‌ترین کارگر نفت خلیج دستمزد می‌گرفت و در زیر شلاق سازمان‌های پلیسی عبدالناصر قدرت کمترین مقاومت و اعتراض نداشت و معلوم نبود ناصر که این همه در فکر کارگران نفت خلیج فارس است و مایل نیست گرد و غبار کار بر چهره آنها بنشیند چرا به فکر این حداقل معیشت برای کارگران مصری نیست؟ کارگرانی که لذیذترین غذای آنها «فول مدمس» بود یعنی باقلای پخته با کمی روغن زیتون.

برای آنکه ناصر به صورت قهرمان کامل العیاری درآید و منادی آزادی و صلح شود به پرستیز بین‌المللی نیز احتیاج داشت تا بتواند به منزله سخنگوی دنیای عرب و وزیر امور خارجه کشورهای عربی و بالاتر از همه به مثابه قیم هشتاد میلیون عرب طرح بزرگی را که در پیش داشت، اجرا کند.

* ناصر و «نیروی سوم»؛ خود را برتر از نهرو و مارشال تیتو می‌دانست

به همین علت ناصر که در بلوک‌های شرق و غرب نمی‌توانست اظهار وجود کند، همبستگی خود را با نیروی سوم جهان اعلام داشت با این حساب که بی‌طرفی کلمه کنگی است و بهتر می‌توان قیافه واقعی خود را در زیر این عنوان استتار کرد، زیرا در هر حال سفره نینداخته بوی مشک می‌دهد. نیروی سوم دو قطب داشت: نهرو در هند و تیتو در بوگسلاوی.

کسانی که در جریان تبلیغات جراید مصر در ده‌ساله اخیر هستند می‌دانند که ناصر ابتدا خود را مرید مکتب صلح دوستی نهرو می‌دانست و از نهرو بنام «رجل السلام» یعنی «مرد صلح» یاد می‌کرد اما موقعی که توانست در هاله چهره باصفای نهرو خود را با قیافه‌ای آسمانی و ملکوتی به دنیای عرب نشان دهد تدریجاً پایش را فراتر نهاد. ابتدا جراید و مجلات مصر نیروی سوم جهان را به صورت مخروطی که هفتصد میلیون نفر را در بر می‌گیرد ترسیم و رأس این مخروط را به تصویر سه‌گانه نهر و و ناصر و تیتو مزین می‌کردند، اما همیشه ناصر در مرکز قرار داشت، نهرو طرف راست و تیتو طرف چپ.

ناصر بارها به چهره زرد و دل‌های پردرد آوارگان فلسطینی سوگند خورده است که نبرد خود را علیه استعمار تا زوال اسرائیل ادامه خواهد داد، اما به‌دنبال این سوگندها جملات مکملی هم بوده است که این جملات برای اهل تحقیق درخور بررسی است بعد از مدتی کار دگرگونه شد؛ مبلغان مصر در گوشه و کنار دنیای عرب اعلام کردند که ناصر مبتکر و پیشوای نیروی سوم جهان است و اوست که می‌تواند بین دولت‌های عظیم بلوک شرق و غرب واسطه شود. به دنبال این تبلیغات هیأت‌های صلح و دوستی ناصر به کشورهای مختلف اعزام شدند تا جایی که جراید مصر اعلام کردند که کشورهای آمریکای لاتین به منظور الگوبرداری از سیستم کارهای پرثمر اقتصادی مصر تقاضای اعزام کارشناس کرده‌اند و کارشناسان و متخصصان مصری به آمریکای جنوبی می‌روند تا طریق استحصال از نیروی طبیعت را به آن بیاموزند. سرگرد صلاح سالم وزیر هدایت ملی مصر که امروز دچار غضب ناصر شده و دیگر نام و نشانی از او باقی نیست، مصاحبه‌ای ترتیب داد و اعلام داشت که ملل غرب دانشمندان ما را می‌دزدند و اغوا می‌کنند و ما برای جلوگیری از این‌کار دست به کار شده‌ایم.

* پروپاگاندای ناصری

مفهوم واقعی این مصاحبه تبلیغاتی این بود که دنیای غرب به دانشمندان مصری محتاج شده است و بدین ترتیب عرب که در عملیات نظامی و جهان دانش غرب را به‌زانو در آورده بود سر فخر به آسمان می‌سائید؟! عبدالناصر هر چندگاه یکبار افتخار عظیمی نصیب جامعه عرب می‌نمود. کارشناسان سیاسی دنیای عرب خوب دریافته بودند که چه موقعی یک کشف علمی یا اقدام عالمانه مصر برملا می‌شود، وقت آن مقتضی نبود بلکه بستگی داشت به حوادث دنیای عرب!

مثلاً موقعی که سوریه از مصر جدا شد و افسران سوری ژنرال عبدالحکیم عامر مرد دوم مصر را در هواپیما گذاشتند و عذرش را خواستند به ناصر لطمه شدیدی خورد و می‌بایست حادثه‌ای می‌آفرید تا آن واقعه مشئوم را مخفی سازد، درست به خاطر دارم که همان‌شب یکی از افراد باهوش جمعیت اخوان المسلمین می‌گفت تا دو سه روز دیگر یک کشف علمی بزرگ در مصر خواهد شد البته او اصابت نظر داشت و من نیز به حرف او معتقد بودم و موقعی اعتقادم بیشتر شد که رادیوی قاهره در برنامه شبانه اخبار از ساختن یک کشتی عظیم مصری به دست کارگران مصر سخن گفت و همان روزهایی که توطئه قتل هزاع المجالی در اردن به ثمر رسید و مصر موفق به تغییر حکومت اردن نشد و بالاخره ابونوار ژنرال اردنی به مصر گریخت و به عبدالناصر پناهنده شد.

تبلیغات شکست خورده مصر احتیاج به ترمیم جدیدی داشت لذا هواپیمای جت ساخت مصر به نام «القاهرة» به آسمان پرواز کرد و همچنین موشک ساخت مصر به نام «الصاروخ العربیة» از شاهکارهای تبلیغاتی و به قول اخوان المسلمین «تعمیراتی» مصر بود، زیرا بدین طریق عقاید متزلزل ناصریون تعمیر و ترمیم می‌شد.

* ناصر و برادرکشی میان اعراب

به دنبال این رویدادها مهر ناصر در دل جوانان عرب نشست اما ناصر می‌دانست که این محبت‌ها در حالی که برای دست یافتن به اراضی نفت خیز خلیج و استثمار اقوام عرب لازم است، لیکن کافی نیست زیرا از یک طرف این اقوام در کشورهای مختلف سکونت داشتند و از طرف دیگر نیز سیاستمدارانی به فطانت و تدبیر حبیب بورقیبه و ملک حسین و آل سعود و آل صباح با دقت مراقب اوضاع بودند لذادر صدد برآمد که مجذوبان را مرعوب نیز کند، حاصل این طرح ترورها و تخریب‌های دهشتناک در سرتاسر دنیای عرب بود؛ دسایسی که بی رحمانه ریشه حکومت‌ها را هدف قرار می‌داد.

تحریکاتی که نظم مستقر را در این کشورها درهم می‌ریخت؛ در حالیکه شعرای مصر در شیخ نشین‌ها قصائد غرائی در وصف حکام می‌خواندند، جاسوسان مصری فتیله‌های دینامیت را زیر پایه‌های این قصرها شعله‌ور می‌ساختند؛ روزنامه‌نگاران مصر بخصوص روزنامه رسمی حکومت ناصر «الأهرام» ومجلات «روزالیوسف» و «المصور» و «صباح الخیر» و سایر روزنامه‌های مصر هر حاکمی را که سر سپرده بود مدح می‌کردند و او را منادی آزادگان عرب می‌نامیدند و حکام مقاوم عرب را که متهم به دفاع از منافع سرزمین خود بودند عامل اسرائیل می‌نامیدند.

روزنامه‌نگاران مصر بخصوص روزنامه رسمی حکومت ناصر «الأهرام» ومجلات «روزالیوسف» و «المصور» و «صباح الخیر» و سایر روزنامه‌های مصر هر حاکمی را که سر سپرده بود مدح می‌کردند و او را منادی آزادگان عرب می‌نامیدند و حکام مقاوم عرب را که متهم به دفاع از منافع سرزمین خود بودند عامل اسرائیل می‌نامیدند در اثر این قبیل تحریکات و تبلیغات برادرکشی بین قبایل عرب در کشورهای مختلف عربی روی داد و این کشتارها بخصوص در سودان وحشتناک بود؛ از هر طرف امراء و حکام طرفدار ناصر که در سرزمین‌های عرب شکست می‌خوردند رو به قاهره می‌نهادند از قبیل: ابونوار از اردن، سلال از یمن، امام غالب بن علی از عمان، امیر طلال از عربستان سعودی و صدها کودتاچی از عراق و سوریه!!

قاهره این میهمانان ناخوانده را که در حقیقت بیمار میکرب‌های تبلیغاتی او بودند با شوق و حرارت می‌پذیرفت و در ساختمان‌های ساحل نیل اردن آزاد، حجاز آزاد، عراق آزاد، سوریه آزاد و غیره تشکیل می‌داد. امیر طلال امیر سعودی کار را به جایی کشانید که حتی مسائل خانوادگی و خصوصی پادشاه سعودی را در مجله المصور می‌نوشت، در حقیقت مصر با بزرگترین رقیب خود در جزیرة العرب دست و پنجه نرم می‌کرد زیرا پادشاهان حجاز و نجد در جزیرة العرب به منزله رئیس روحی و روحانی مورد احترام اعراب این نواحی هستند خاصه آنکه قبل از بهره برداری از نفت هر سال شیوخ و حکام جنوب عربی یمن، عدن، حضرموت، مسقط، امان و سواحل عرب نشین خلیج فارس به ملاقات ملک سعود رفته از او کسب فیض می‌کردند و ملک سعود کمک‌های مالی ذیقیمتی به آنها می‌شود در حالیکه همین حکام می‌دانستند که بوی نفت اشتهای ناصر را تحریک کرده و او را برای استثمار به خلیج فارس آورده نه برای کمک! بخصوص آنکه جراید مصر و دستگاه‌های اطلاعاتی او ورود هیأت‌های جدید را برای اخذ امتیازات جدید و اکتشافات نفتی به خلیج نادیده می‌گرفتند در حالیکه برای ریشه کن کردن امتیاز داران آن زمان سخت تلاش می‌کردند، حرارتی با این وضوح برای حکام عرب نامفهوم نبود.

کد خبر 5467955

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha