به گزارش خبرنگار مهر، صحیفه سجادیه کتابی حاوی ۵۴ دعا از امام سجاد (ع) است. این کتاب پس از قرآن و نهج البلاغه مهمترین میراث مکتوب شیعه به حساب میآید و به نامهای خواهر قرآن و «انجیل اهل بیت» نیز مشهور است. صحیفه مانند قرآن و نهجالبلاغه از نظر فصاحت و بلاغت مورد توجه قرار گرفته است. امام سجاد (ع) بسیاری از معارف دینی را در دعاهای خود بیان میکند.
صحیفه سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلکه مجموعهای مشتمل بر بسیاری از علوم و معارف اسلامی است که در آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پارهای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا بیان شده است.
در بخش ارتباط با خداوند طبق مقتضای زمانهای مختلف و احوال گوناگون دعاهایی بیان شده است، برخی دعاهای آن به صورت سالانه، همچون دعای عرفه و وداع ماه رمضان، و برخی ماهانه، مانند دعای دیدن هلال، و برخی هفتگی و برخی برای هر شبانه روز قرار داده شده است.
دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه از دعاهای مأثور از امام سجاد (ع) که آن را میخواند. امام سجاد (ع) در این دعا وظایف مؤمن واقعی را بیان میکند و از خدا درخواست دارد که از شرّ شیطان در امان باشد.
حضرت زینالعابدین در ابتدای این دعا، خدا را به دلیل دادن مقام شکر به بندگان سپاسگزار است و از خدا درخواست پاک شدن گناهان و رسیدن به مقام صالحان را دارد.
آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد شده است. قسمت پانزدهم آن را با هم میخوانیم:
وَ وَفِّقْنَا فِیهِ لِأَنْ نَصِلَ أَرْحَامَنَا بِالْبِرِّ وَ الصِّلَةِ، وَ أَنْ نَتَعَاهَدَ جِیرَانَنَا بِالْإِفْضَالِ وَ الْعَطِیَّةِ، وَ أَنْ نُخَلِّصَ أَمْوَالَنَا مِنَ التَّبِعَاتِ، وَ أَنْ نُطَهِّرَهَا بِإِخْرَاجِ الزَّکَوَاتِ،
سید الساجدین (ع) بعد از ستایش خدای متعال بر نعمتهایش، از جمله قرار دادن ماه مبارک رمضان، دست نیاز به پیشگاه الهی دراز کرده و به ذکر درخواستها پرداختهاند. اولین درخواست، شناخت بهتر نسبت به فضائل ماه رمضان و توفیق انجام روزه به صورت کامل در این ماه شریف است. در فرازهای بعدی، این خواسته با تفصیل بیشتری بیان شده: توفیق به کار گرفتن تمام اندامها و اعضا و جوارح در راه رضای خدا در این ماه و امساک از آن چه او نمیپسندد و به آن راضی نیست. سپس امام (ع) در مقام معرفی آنچه خداوند بیشتر میپسندد، آنها را جداگانه از خدای متعال درخواست میکند. اولین عمل، نماز است. آن حضرت از خدا درخواست میکنند: خدایا به ما توفیق ده نماز را در وقتی که تو مقرر کردهای به جا آوریم و با اتباع از سنت پیامبر (ص) هم احکام ظاهری نماز را رعایت کنیم و هم روح نماز را با داشتن خشوعی کامل که متناسب با بندگی در پیشگاه الهی است، درک کنیم. گفتیم در این فراز تأکید ویژهای بر رعایت وقت نماز شده که نشان دهنده اهمیت آن است.
حقوق مالی در دعای امام سجاد (ع)
امام (ع) در فراز بعد اشاره؛ به وظایف مالی دارند. در واقع در فراز اول رابطه انسان با خدا مورد تأکید قرار گرفته و در بخش دوم به وظایفی که خداوند نسبت به بندگان مقرر فرموده، پرداخته شده است. مهمترین این وظایف که امام سجاد (ع) توفیق انجام آنها را از خداوند درخواست میکنند عبارتند از: صله رحم، رسیدگی به همسایگان، پرداختن حقوق مالی و مظالم و سرانجام اداء زکات. رسیدگی به خویشاوندان و همسایگان وظایف اخلاقی است که در قرآن کریم هم به صورتهای مختلف مورد تأکید واقع شده است. همانطور که میدانید شیوه قرآن کریم در بیان احکام و دستورات این نیست که واجبات را از مستحبات جدا کند.
معمولاً سفارشات قرآن کریم برای انجام اعمال نیک اینگونه است که عناوین کلی و ذومراتبی را بیان میکند تا کسانی که عذری دارند، کمترین مراتب آن را به جا آورند و افرادی که فراغت بیشتر وهمت عالیتری دارند، به مراتب بالاتر آن بپردازند. مثلاً امر به اقامه صلاة؛ در قرآن انحصار به نماز واجب ندارد؛ بلکه مطلق نماز مورد تأکید است. همچنین آیه وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ؛ فقط زکات واجب را نمیفرماید؛ بلکه اصل انفاق را مورد تأکید قرار میدهد که مرتبهای از آن واجب مؤکد است؛ مراتب دیگری هم دارد که هر کس به اندازه توان و همتش آنها را انجام میدهد. این قبیل اوامر در مقام بیان واجبات نیست؛ بلکه برای ترغیب و تشویق به اصل انجام این اعمال با مراتب مختلف آنهاست.
میدانید که از جمله مؤکدترین سفارشات الهی به همه انبیا، اولیا و همه اقوام و ملل و صاحبان ادیان در درجه اول، نماز و در درجه دوم، زکات بوده است. حتی حضرت عیسی _علی نبینا و آله و علیه السلام_ هنگامی که با اعجاز الهی در گهواره با مردم سخن گفت، خود را اینگونه معرفی کرد:؛ قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ… وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا؛ من بنده خدا هستم، خدا به من کتاب مرحمت فرموده و سفارشاتی به من کرده؛ اولین این سفارشها نماز ودومین آنها زکات است. این دو عمل جدای از یک دیگر هم ذکر نشده است. گویا این دو، مکمل یکدیگر و اجزای یک مرکبند. آیات دیگر هم کاملاً نشان میدهد که از نظر قرآن کریم بعد از نماز هیچ کاری مهمتر از ادای حقوق مالی نیست.
معنای عام و خاص زکات
نکته؛ دیگری که لازم است در اینجا به آن توجه داشته باشیم این است که اصطلاح قرآنی «زکات»؛ غیر از اصطلاح فقهی آن است که امروزه در عرف شایع است. منظور قرآن از «زکات»؛ مطلق وظایف مالی است. اما فقها برای اینکه هر یک از اعمال، اصطلاح خاصی داشته و بهتر قابل تفهیم و تعلیم باشد، عنوان «زکات»؛ را به حقوق مالی که طبق فتوای مشهور به نه چیز تعلق میگیرد و مصرف آن بر ذریه پیغمبر اکرم (ص) حرام است، اختصاص دادهاند.
در مقابل، «خمس»؛ به غنایم، ارباح مکاسب وبعض موارد دیگر تعلق میگیرد و برای مصارف حکومتی و کمک به سادات فقیر استفاده میشود. کاربرد «زکات»؛ در قرآن به معنای لغوی آن است: الَّذِی یُؤتِی مالَهُ یَتَزَکّی؛ این آیه در مقام ستایش کسی است که از اموال خودش بخشش میکند و همه اموالی را که در راه خدا و برای انجام وظیفه پرداخت شود، شامل میشود.
همه این موارد در لغت «زکات»؛ نامیده میشود و استعمالات قرآنی هم طبق معنای لغوی وارد شده است؛ اعم از اینکه به عنوان زکات واجب باشد یا خمس.
پیش از این گفته شد که در قرآن کریم و همچنین در کلمات معصومین (ع) اطلاقاتی داریم که امروزه مأنوس نیست و در اصطلاح رایج، مفهوم دیگری از آن برداشت میشود؛ مثلاً گاه مفهوم عامی بوده که در عرف خاص یا در شرایط خاصی معنای جدیدی پیدا کرده و امروزه به عنوان یک اصطلاح جدید استفاده میشود. به عنوان نمونه کلمه «تقیه»؛ در لغت همان معنای «تقوا»؛ را دارد.
در نهجالبلاغه هم این کلمه به معنای «تقوا»؛ به کار رفته است. همچنین کلمه «تقاة»؛ که در قرآن دو بار استعمال شده: «إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» که اشاره به خوف از کفار دارد و «اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»؛ که درآن خوف از خدا مورد نظر است. هر چند هر دو آیه معنای لغوی؛ را که خوف و پرهیز از خطر است، شامل میشود؛ اما در آیه اول خوف از کفار مورد نظر است و آیه در صدد بیان این امر است که اگر از ناحیه کفار احساس خطر میکنید و میخواهید خود را از خطرحفظ کنید، میتوانید، بر خلاف واقع عمل کنید، تا جانتان محفوظ باشد؛ یعنی همان اصطلاح «تقیه»؛ که امروزه رایج است.
اما در آیه دوم خوف از خدا مورد نظر است؛ یعنی «تقوا». واژه «تقیه»؛ هم مثل بسیاری از واژههای دیگر است که در آغاز بعثت، در قرآن یا روایات به معنای لغویاش مورد استفاده قرار گرفته است، اما تدریجاً به اصطلاحی خاص تبدیل شده و امروز در عرف ما «تقیه»؛ معنایی غیر از اصطلاح رایج ندارد و معنای قبلی خود را از دست داده است. این تحولات در لغت زیاد پیدا میشود و باید به این نکته توجه داشته باشیم. بر همین اساس «زکات»؛ در عرف قرآنی به معنای لغویاش به کار رفته؛ یعنی هر مالی که انسان در راه خدا صرف کند، بنا بر این حتی بر صدقات مستحب هم «زکات»؛ اطلاق میشود. همچنانکه در عرف قرآنی عنوان «صدقه»؛ برای زکات واجب هم استعمال میشود. مثل آیهای که در مقام تعیین مصارف زکات میفرماید: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ.
مراتب داشتن وظایف دینی
در میان تکالیف مالی آنچه مهمتر است رسیدگی به نزدیکترین کسانی است که با انسان رابطه خویشاوندی دارند؛ طبعاً در درجه اول پدر و مادر و بعد از آنها سایر خویشاوندان مثل خواهر و برادر، عمو، عمه، دایی، خاله و فرزندان آنها. هر چه نسبت خویشاوندی نزدیکتر باشد وجوب رسیدگی به آنها مؤکدتر و از اولویت بیشتری برخوردار است.
این مطلب در این آیه از سوره نساء مورد تأکید واقع شده است: وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً. در این آیه ابتدا بر پرستش خدا که واجبترین واجبات است تأکید و از شرک نهی میکند.
همچنانکه قبلاً اشاره شد عبادت خدا منحصر به واجبات نیست؛ بلکه هر عمل عبادی پرستش خداست. این قسمت از آیه ترغیب به همه کارهای خیری است که تحت عنوان عبادت خدا میگنجد. متقابلاً نهی از شرک فقط بت پرستی را شامل نمیشود؛ بلکه هر نوع شرکی مذموم است؛ حتی شرکهای خفی مثل ریا وسمعه، تامراتبی از شرک که مخفیتر است مثل اعتماد و امید بستن به غیر خدا که منزه بودن آنها اختصاص به اولیای الهی دارد.
این آیه انسان را از آنها هم بر حذر میدارد. ذکراین نمونهها شاهدی است بر این که ما به واسطه انس با اصطلاحات فقهی و مانند آنها تصور نکنیم که الفاظ مورد استفاده در آیات کریمه قرآن و روایات شریفه همگی ناظر به اصطلاحات امروزی هست. بلکه مراد از آنها مفاهیم عامی است که بعضی از مصادیق آنها فقهی است و اغلب آنها مصادیقی است که در دایره مستحبات یا مسائل اخلاقی جا میگیرد.
این مسأله نشانه آن است که اسلام به حد خاصی از کمال دعوت نمیکند؛ بلکه معمولاً ارزشهایی که اسلام مطرح میکند ذومراتب است، بهگونهای که فاصله بین مرتبه نازل با مرتبه عالی و اعلا را خدا میداند و فهمیدن این مراتب بسته به این است که ما برای تسهیل در فهم و انتقال مطالب آنها را چگونه دستهبندی کنیم.
مثلاً در بعضی روایات برای ایمان هفت بخش شمرده شده است: سَبْعَةِ أَسْهُم. بعضی افراد یک سهم از ایمان دارند، بعضی دو سهم و بعضی بیشتر. در این روایت سفارش میفرماید کسانی که سهم عالیتری از ایمان را دارند، نخواسته باشند مرتبه خود را به مرتبه پایینتر تحمیل کنند.
چون هر کسی ظرفیت خاصی برای ایمان دارد. همه نمیتوانند ایمان سلمان و ابوذر را داشته باشند. ابتدا باید ظرفیت افراد سنجیده شود، تا به اندازه ظرفیت هر کس در جهت بالا بردن ایمانش سعی شود. در غیر این صورت او نمیتواند تحمل کند. همچنانکه میدانید در میان اصحاب پیغمبر (ص) نزدیکترین افراد از نظر ایمان به یکدیگر سلمان و ابوذر بودند. در بعضی روایات ایمان به ده درجه تقسیم شده و در ادامه گفتهاند ابوذردر مرتبه نهم و سلمان در درجه دهم از ایمان قرار گرفتهاند.
به قدری ایمان این دو به هم نزدیک بود که: لَقَدْ آخَی رَسُولُ اللَّهِ (ص) بَیْنَهُمَا ۹؛ پیغمبر اکرم (ص) بین سلمان و ابوذر عقد اخوت بستند؛ در عین حال در همین روایت و روایات متعدد دیگری داریم که: لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ. گرچه این دو در ایمان فقط یک درجه با هم اختلاف داشتند، اما ظرفیت ابوذر به اندازهای بود که اگر معرفت سلمان به او عرضه میشد، طاقت نمیآورد و میگفت اواز اسلام خارج است.
ظرفیتهای افراد در فهم و معرفت و درک معارف بلند متفاوت است و اگر بیش از حد به آنها عرضه شود، ممکن است برای ایشان باعث فتنه شود. سایر ارزشهای اسلامی هم اینچنین است؛ یعنی به حد معینی منحصر نمیشود؛ بلکه طیفی از مراتب را شامل میشود.
از جمله مفاهیم زکات، تقوی و حتی عبادت هر یک مراتب فراوانی دارند. چنین تصور نشود که اعْبُدُوا اللّهَ؛ یعنی فقط اقامه نماز واجب؛ بلکه هر امری را که پرستش خداست شامل میشود. مفهوم عبادت مراتبی را شامل میشود که عقل ما به آنها نمیرسد؛ بلکه در بین افراد متعارف، کسی مثل سلمان و بالاتر از او، ائمه اطهار_؛ صلوات الله علیهم اجمعین_ این مراتب را درک کردهاند؛ عبادتهایی که ما از درک آنها عاجزیم؛ همچنانکه لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً؛ مراتبی از شرک را شامل میشود که ما بهدرستی نمیفهمیم.
خداوند بعد از امر به واجبترین واجبات که اصلاً آفرینش انسان و جن برای آن بود: ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ، میفرماید وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً. یعنی بعد از عبادت خدا کاری واجبتر از احسان به والدین نیست.
در مرتبه بعد هم نیکی به؛ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ، وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ؛ در این میان، قرآن حتی رفیق راه، همنشین و همسفر را هم از قلم نمیاندازد و نیکی به آنها را از جمله کارهایی بر میشمرد که خدا دوست دارد. در بعضی از روایات از این کارها به عنوان حق واجب یاد شده است. البته منظور از واجب، واجب فقهی نیست؛ بلکه یعنی کاری که مؤکداً خداوند انجام آن را از ما میخواهد.
حقوق مسلمانان بر یکدیگر
در اینجا برای بهتر فهمیدن این فراز از دعا مناسب است به بعضی از روایات که در آنها اموری به عنوان حقوق واجب مسلمانان بر یکدیگر معرفی شده، اشاره شود. در اصول کافی، در باب حق المؤمن علی أخیه؛ روایتی از مُعَلَّی بْنِ خُنَیْس نقل شده است.
او میگوید: خدمت امام صادق (ع) عرض کردم که حق مسلمان بر مسلمان چیست؟ و اگر من بخواهم حق رفیق مسلمانم را ادا کنم، چه باید بکنم؟ حضرت ابتدا جوابی کلی داده و فرمودند: تقوا داشته باش و ارزشهای الهی را رعایت کن.
مجدداً من با خواهش و تمنا، اصرار کردم که این حقوق را به من یاد بدهید و از خدا بخواهید که به من توفیق دهد که به آن عمل کنم. حضرت در جواب فرمودند: حال که اصرار میکنی، بدان! هر مسلمانی بر مسلمان دیگر هفت حق واجب دارد: _البته در بعضی روایات دیگر، تا سی حق شمرده شده است_ أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ تَکْرَهَ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِکَ؛ هر چه برای خودت دوست داری، برای رفیقت هم دوست داشته باشی و هر چه برای خودت نمیپسندی، برای رفیقت هم نخواهی. حق دیگر این است که اگر یکی از دو برادر مسلمان، خادمی داشته باشد، حق برادرش بر او این است که ابتدا خادمش را برای انجام کارهای برادرش بفرستد و بعد کارهای خودش را به خادم بسپارد. ملاحظه کنید که امام (ع) چه مواردی را جز حقوق واجب مسلمان بر مسلمان دانسته است.
خداوند خواسته مسلمانها با یکدیگر صمیمی و یگانه باشند و منیت و خودخواهی از میان ایشان برداشته شود. به صورتهای مختلفی هم برای این کار برنامهریزی کرده، توصیه و سفارش کرده، به ما تعلیم داده، تا شاید ما شباهتی به این الگوها پیدا کنیم. از جمله موارد دیگری که در روایات به عنوان یک امر واجب تأکید زیادی بر آن شده، این است که اگر شما مال اضافهای داری که احتیاجی به آن نداری و از آن استفاده نمیکنی، اما رفیق تو به آن احتیاج دارد، حق واجب او بر تو این است که نیاز او را از مال خودت برطرف کنی. البته منظور از «واجب»؛ در این روایت واجب فقهی نیست که ترک آن حرام و موجب فسق میشود؛ بلکه به یک معنا واجب اخلاقی است.
زکات ظاهر و زکات باطن
در روایت دیگری از امام صادق (ع) سؤال شد: زکات واجب چه مقدار است؟ حضرت فرمود: زکات ظاهر را میگویی یا زکات باطن را؟ آن شخص عرض کرد: هر دو را بفرمائید. امام (ع) فرمود: زکات ظاهر آن است که اگر ندهی، اصلاً جز مسلمانان به حساب نمیآیی. چون کسی که از پرداخت زکات ابا داشته باشد، طاغی بر حکومت اسلامی است.
قرآن هم برای معرفی مشرکین و کافرین میفرماید: الَّذِینَ لا یُؤتُونَ الزَّکاةَ، کسانی که زکاتشان را پرداخت نمیکنند. امام (ع) در ادامه میفرماید: اما زکات باطن این است که فَلَا تَسْتَأْثِرْ عَلَی أَخِیکَ بِمَا هُوَ أَحْوَجُ إِلَیْهِ مِنْکَ؛ اگر مالی داری که برادر مسلمانت به آن احتیاج دارد، آنرا برای خود ذخیره نکنی و خودت را بر او ترجیح ندهی.
فقر و تنگدستی، نتیجه بیتوجهی به نیازمندان
اگر ما اندکی از این تعالیم اهل بیت _صلوات الله علیهم أجمعین_ را عمل کنیم، جامعه ما نمونه یک جامعه بهشتی میشود؛ جامعهای که آن روابط صمیمانه و صفا و محبت آنچنان در آن حاکم است که اگر کسی متوجه نیاز رفیقش شد، مال خودش را حتی به صورت ناشناس در اختیار او میگذارد.
اسلام میخواهد مؤمنین، بهخصوص شیعیان نسبت به یکدیگر اینگونه مهربان باشند. نه اینکه بین افراد جامعه رابطه گرگ و میش حاکم باشد و هر کسی به دنبال این باشد که به صورتهای مختلف رفیقش را فریب بدهد. چنین جامعهای هیچ وقت مورد پسند اسلام و بهخصوص اهل بیت؟ و بالأخص در این زمان مورد توجه حضرت ولی عصر _ ارواحناه فداه_ قرار نمیگیرد. ما اگر بخواهیم به گونهای باشیم که آنها هم مشکلات دنیایی ما را حل کنند، علاوه بر اینکه برای رسیدن ما به کمالات معنوی توجه و عنایت بفرمایند و ما را دعا کنند، باید کاری کنیم که آنها بپسندند. این مسئله که انسان دیگران را به نحوی در مال خودش شریک بداند، یک ارزش انسانی است و اختصاص به صاحبان ادیان هم ندارد.
اگر لحن آیات قرآن را ملاحظه بفرمائید، در آیاتی که اوایل بعثت نازل شده، زمانی که هنوز به جز چند نفر، کسی ایمان نیاورده، بهخصوص آیاتی که در مقام نکوهش کفار و مشرکین است، به این مطلب اشاره شده است: فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ * وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ؛ آدمیزاد اینگونه است که وقتی خدا به او نعمت میدهد، میگوید خدا ما را مورد عنایت قرا داده، ما را دوست داشته و به ما احترام کرده است؛
وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ؛ اما وقتی بهخاطر مصلحت یا امتحان روزیش را تنگ کنیم، فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ؛ میگوید خدا به من اهانت کرده، من را خوار کرده. خداوند میفرماید: اینطور نیست و بعد به یکی از اسبابی که موجب تنگی روزی میشود اشاره میکند: کَلاّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ * وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکِینِ؛ آنچه باعث میشود روزیتان تنگ شود این نیست که خدا شما را خوار و ذلیل کرده، بلکه این عقوبت کارهایی است که انجام میدهید: لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ؛ یتیم را اکرام نمیکنید. وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکِینِ. نمیفرماید «لاتطعمون المسکین»؛ بلکه لا تَحَاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکِینِ؛ یعنی وظیفه شما این است یکدیگر را برای رسیدگی به فقرا تشویق کنید.
ممکن است هر کدام جداگانه خدمتی انجام دهید، یا فقیری را سیر کنید؛ اما آنچه در این آیه میگوید این نیست؛ بلکه میفرماید:؛ وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکِینِ؛ علت اینکه شما به فقر و گرفتاری مبتلا میشوید، روزیتان تنگ میشود و به گرانی و تورم مبتلا میشوید این است که همدیگر را به اطعام تهیدستان تشویق نمیکنید. این آیات خطاب به چه کسانی است؟ این از سورههای کوچکی است که اوایل بعثت نازل شده است.
همچنین در سوره بلد میفرماید: فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ * فَکُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ * یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ ۱۶؛ ابتدا میفرماید: کسانی که گرفتار عذاب الهی میشوند، به این دلیل است که از گردنه نگذشتهاند. بعد ادامه میدهد: میدانید گردنه چیست؟ گردنه و عقبه این است: فَکُّ رَقَبَةٍ، اگر اسیری را آزاد کنید، از گردنه میگذرند؛ أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ، در روز تنگدستی، قحطی و گرفتاری به دیگران رسیدگی کنند؛ یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ، یا به یتیمی از نزدیکان و خویشاوندان رسیدگی کنند؛ أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ، یا به گدای خاک نشینی کمک کنند.
وقتی به چنین کسانی که نیازمند رسیدگی هستند، توجهی نمیکنید، به این بدبختیها مبتلا میشوید.
خداوند در آیاتی که اوایل بعثت نازل شده، مراتب توحید و شرایط و احکام اسلام را بیان نمیکند، بلکه اموری را مطرح میکند که مشرکان و کافرانی که مخاطبان این آیات هستند، میفهمند. خدا در این آیات خطاب به ایشان میفرماید: شما که میدانید که باید به فقرا رسیدگی کرد، وجدان و فطرت شما به حسن اینکار شهادت میدهد و شما را به آن تشویق میکند؛ ولی شما بر خلاف فطرت و وجدانتان، و بر خلاف عقل و عواطف انسانیتان رفتار میکنید؛ نتیجه آن هم گرفتاریهای دنیاست.
ادای حقوق مالی، مظهر خداپرستی
گفتیم که سرّ خداپرستی و تقرب به خدا در این است که انسان بفهمد از خود هیچ ندارد و همه چیز از خداست و یکی از مظاهر خداپرستی این است که اموالی را که خدا در اختیار ما قرار داده و همه، ملک خدا و امانتی است از جانب او در دست ما، در راهی که مورد رضایت اوست صرف کنیم، گو اینکه برای تحصیل بعضی از آنها زحمتی هم کشیدهایم؛ اما این زحمت هم با دستی بوده که خدا داده، با سلامتی؛ و نیرویی بوده که خدا عنایت کرده، شرایط آن را هم خدا فراهم کرده و در نتیجه اموالی به دست ما رسیده است.
حال اگر ما عبدیم و در مقام بندگی هستیم، نباید ادعای مالکیت آنها را داشته باشیم و طبعاً نباید حرص به جمعآوری این اموال داشته باشیم؛ نباید برای اینکه از این اموال به دیگران بدهیم بخل داشته باشیم و بترسیم که مبادا کم شود. رستگاری در این است که انسان تنگ نظری را از خود دور کند؛ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ اینکه کسی تمام فکرش این باشد که دائماً اموالی را برای خودش جمع کند، اول بدبختی؛ اوست. این نشانه مرتبهای از کفر است؛ یعنی من خودم را مالک میدانم، نه خدا را.
البته نه اموال ما بینهایت است و به نیازهای افراد جامعه آنقدر محدود است که بتوانیم مشکل همه را حل کنیم؛ به؛ ناچار باید اولویتها را رعایت کنیم. اولین اولویت هم خویشانِ نزدیک است و در رأس آنها پدر و مادر و بعد از آن سایر خویشاوندان هستند.
نظر شما