خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه_ فاطمه میرزاجعفری: کتاب «ما هم جنگیدیم»؛ روایت زنان ملارد در پشتیبانی دفاع مقدس، به قلم نرجس توکلی لشکاجانی توسط انتشارات «راه یار» روانه بازار نشر شده است؛ این کتاب روایتی از خاطرات واقعی زنانی است که با مدیریت شمسیخانم اتفاق زیبایی را در جنگ تحمیلی رقم زدند؛ اتفاق مبارکی که نه میشود آن را با هزینههای کلان دولتی بهدست آورد و نه زور و اجبار. روایتهایی که میخوانیم، برگهای سپیدی در تاریخ دفاع مقدس این مملکتاند؛ همین قدر پاک و بیآلایش؛ مثل خود این زنان روستایی و نوع زندگی سادهشان.
با وجود نگاههای سنتی به زن و منع برای حضور در جامعه، رهبر انقلاب اسلامی، امامخمینی (ره)، هویت اجتماعی زن آن زمانه را لحاظ کرد. ایشان حتی پا فراتر گذاشت و زنان را رهبران نهضت خود نامید. بعد از جنگ هم همواره با تعابیر مختلف، زنان و فعالیتهای خداپسندانهشان در پشتیبانی از جنگ را ستود. اما امام (ره) در تعبیر بسیار جالبی، زنان را به سربازان گمنامی تشبیه کرد که گویی اسلحه به دست گرفتهاند و مشغول جهادند...
اما ارزش حرکت جهادی و خودجوش زنان جهادگر ملارد آنجا بیشتر میشود که قدمتی چهلساله پیدا میکند؛ یعنی کمکرسانی و کار جهادی این خانمها و نسلهای بعدترشان به زمانه جنگ محدود نمیشود و در قالب فعالیت فرهنگی در گلزار شهدا، تدارک اردوهای جهادی به اطراف ملارد، کمک به زلزلهزدگان و سیلزدگان کرمانشاه، همیاری در روزهای کرونایی و… ادامه پیدا میکنند.
کتاب «ما هم جنگیدیم» که محمدمهدی رحیمی، پژوهش و مصاحبه و نرجس توکلی لشکاجانی، نگارش آن را برعهده داشتهاند، در ۲۱۶ صفحه با شمارگان یک هزار و ۵۰۰ جلد به قیمت ۴۵ هزار تومان توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده است.
در بخشی از مقدمه این کتاب میخوانیم:
«شمسیخانم از دوران جوانی و قبل از انقلاب، خانهاش را کرده بود کلاس قرآن برای زنان و کودکان روستایش، ملارد. چون سخنرانهای سیاسی به جلسه دعوت میکرد، ساواک خانه را زیر نظر گرفته بود. با شروع انقلاب، با همان حلقه منسجم خانمهای کلاس قرآن، اولین راهپیمایی ملارد را شکل داد و در دوران جنگ هم با مدیریت او، روستا شد یکی از مراکز مهم پشتیبانی جنگ. کامیونکامیون نان و مربا و ترشی و خاکشیر و ماست بود که از ملارد راهی جبهه میشد. خانه و زندگیشان هم شده بود وقف این کار. مردم میگفتند فرش خانهشان همیشه آردی بود…»
در این گزارش گفت و گویی با نرجس توکلی لشکجانی نویسنده این کتاب داریم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
* ابتدا بفرمائید جمع آوری روایات چه مدت زمانی طول کشید و تا چه اندازه این روایتها با واقعیت آمیخته شده؟ یعنی تخیل شما هم در داستان دخیل است یا خیر؟
جمع آوری و کار تحقیق و مصاحبه با زنان پشتیبانی جنگ ملارد، با برادر رحیمی بود که حدود سی چهل ساعت مصاحبه گرفتند و در این پروژه زحمات بسیاری متحمل شدند.
کار نگارش روایتها را بنده انجام دادم. کار اساساً داستان نیست، بلکه مجموعه روایت است. در روایت، ما باید به اصل ماجرا و حتی جزئیات وقایع پایبند باشیم و امانت داری را حفظ کنیم. و تنها مایهای از فضاسازی و رعایت تکنیکهای نگارشی مثل شروع با تعلیق و پایان بندی مناسب و انسجام روایت است که باید رعایت شود. بنابراین ما اجازه دخل و تصرف در روایت یا تخیل را نداریم. درباره این کار هم این اصل، با دقت انجام شده است.
* چرا چنین سوژهای را برای نوشتن انتخاب کردید؟
اساساً به روایتهای زنانه پشتیبانی جنگ، آن هم روایتهای جمعی زنان یک روستا با این حجم از کاری که خانمهای ملارد انجام دادهاند، کمتر دیده و روایت شده است. نشان دادن این حرکت مومنانه که اتفاقاً چهل سال هم قدمت دارد، ارزشمند و الهام بخش است. یعنی فعالیت این خانمها به دوران جنگ محدود نشده و تا به امروز در روزهای زلزله و سیل و کرونا کمک رسانی شأن به مردم ادامه داشته است. حتی همین الان به اطراف ملارد برای اردوهای جهادی میروند. خب این خیلی منحصر به فرد است و جای دقت و بررسی دارد.
* در این کتاب قصد داشتید الگویی برای زن در تراز انقلاب اسلامی تعریف کنید؟
به یک معنا بله. مهمترین شاخصه زنان جهادگر ملارد این بود که مسئله زمان خودشان را درست درک کردند و برای حل آن از تمام داشتههای خودشان مایه گذاشتند. کنشگری اجتماعی این زنان روستایی در حالی که خودشان گرفتار مشکلات جنگ بودند، جالب توجه است. ممکن است ما فکر کنیم این خانمها توی روستا کاری نداشتند و حالا آمدند پای کار، در حالی که این طور نبود؛ این خانمها هر کدام در دوره جنگ، همسر پسر و یکی از مردان شأن توی جبهه بودند و دائم دلنگران بودند از طرفی بار زندگی و فرزند را هم به دوش میکشیدند. حالا شما ببینید این زنان با این درجه درگیری احساساتی که هر زن به همسر و فرزندش دارد، چه روحیه قوی و انگیزه و امیدی به زندگی، آن هم در دوره جنگ داشتند که این طور پای کار انقلاب اسلامی آمدند.
از طرفی هم همان طور که عرض کردم، این کنشگری تا به امروز هم امتداد یافته و این تشکل بادوام و مستمر چهل ساله حتماً جای بررسی دارد.
* آیا به نظر شما زن در تراز انقلاب اسلامی فقط زنان دوران دفاع مقدس هستند که در پشت جبههها فعالیت میکردند و یا از فرزندان خود گذشتند و آنها را راهی جبهه کردند؟
قطعاً خیر. همان طور که عرض کردم فعالیت این خانمها هم منحصر به دوران جنگ نبود و تا به امروز ادامه دارد. به نظرم الگویی که میشود از فعالیت زنان ملارد برداشت کرد، همان شاخصه کنشگری اجتماعی و شناخت و حل مسئله جامعه در کنار حفظ کانون خانواده است.
* همانطور که میدانید متأسفانه ما الگوی درستی برای تعریف زن در طراز انقلاب نداریم از یک طرف الگوهای غربی و از طرفی الگوی اسلامی به نظر شما این کتاب این بار سنگین را به دوش میکشد؟
اینکه کتاب بنده توانسته باشد همه آنچیزی را که از زن طراز انقلاب انتظار داریم، بیان کند، ادعای گزافی است. اما میشود گفت زنان جهادگر ملارد، یکی از مهمترین قطعات پازل زن طراز انقلاب اسلامی هستند. لازم است بتوانیم الگوهای این چنینی در جامعه دیروز و امروز را بررسی کنیم و در کنار هم بگذاریم تا بتوانیم به یک نمای کاملتر از زن طراز انقلاب اسلامی برسیم.
* در گوشه دیگری از کتاب با اشاره به سخن حضرت امام تا حدودی پاسخ نامگذاری کتاب را دادید اما دوست دارم بیشتر از این انتخاب بگویید.
اسم کتاب، بیشتر از محتوای روایتها به ذهنم رسید. بعدها آن جمله امام را دیدم و بهش برخوردم که زنان پشتیبانی جنگ را به سربازان گمنام تشبیه کرده بودند که در جبههها مشغول جهاد هستند. خیلی تعبیر دقیق و عجیبی است. چون به مسئله پشتیبانی جنگ، حتی همین امروز هم به عنوان یک کار درجه دوم (در مقابل حضور در خط مقدم) نگاه میشود. مثلاً میگویند کسی که جلوی دشمن جنگ کرده و جنگیده، کار مهمتری انجام داده و کسی که پشت جنگ بوده، کارش بااهمیت نیست. در حالی که امام این نگاه را اساسأ اشتباه و غلط میداند و چه بسا این حاشیه را مهمتر از متن تلقی میکند و به جامعه منتقل میکند. ایشان در ادامه میگوید اینها توقع اینکه پست یا مقامی بگیرند یا چیزی از مردم بخواهند، ندارند… واقعاً وقتی این حجم از فداکاری را میبینیم، مثل امام سر تعظیم فرود میآوریم و شرمنده این زنان ایثارگر میشویم.
* در داستان هم رنگ روایت ۴۶ از ملوک عطاء اللهی چه چیزی سبب میشوید که یک بانو از گوشواره و گردنبند دخترانی برای بافتن ژاکت برای رزمندگان بگذرد چرا به این مسئله پرداخته نشده؟
به نظرم آن روحیه ایثار و فداکاری و هویتی که امام به زن مسلمان ایرانی داد، باعث شد که زنان احساس کنند در متن جامعه کنشگری شأن مهم است. همین الان هم اگر در زنان این احساس ایجاد شود، با همان انرژی و پای کار می آیند؛ چه بسا که خیلی از خانمها در زمانه فعلی با همان انگیزه و توان و بلکه مضاعفتر در میدان انقلاب اسلامی نقش ایفا میکنند. اما معتقدم اگر مسئولان فرهنگی میخواهند این را به گفتمان تبدیل کنند، باید برای هویت دادن به زن مسلمان ایرانی برنامه داشته باشند. گوشواره و گردنبند هم کمترین چیزی است که یک زن میتواند در این مسیر هزینه کند! به نظرم مهمتر از آن، وقت و عمر و جوانی این زنان بود که در آن برهه صرف انقلاب و پشتیبانی از جنگ کردند.
* کمی از سختی نویسندگی در حوزه تاریخ شفاهی بگویید؟
همه اش لطف است. سختی کار را خانمهای ملارد تحمل کردند. اما شاید یکی از مسائل نویسندگان تاریخ شفاهی، این باشد که برای انسجام مصاحبههای خام که شبیه قطعات جدا از هم هستند، باید تدبیری کنند. و این مرحله شاید سخت ترینش است که باید طرح و زاویهای انتخاب کنی که کل واقعه، به شکل یک کتاب خواندنی بیاید و مخاطب پراکندگی و انفصالی در آن احساس نکند.
* عکسهای بسیاری را در پایان کتاب آوردید طریقه دسترسی شما به این عکسها و افراد برای جمع آوری کتابها چگونه بود؟
زحمت عکسها را برادر رحیمی کشیدند. تکتک عکسها را با مراجعه به منزل راویان گرفتند و اسکن کردند؛ بخش عکس نوشتها، خودش فصل مجرایی محسوب میشود. در این بخش، با ابتکار جدیدی سعی کرده ام در کنار عکسها، با زبانی صمیمی، به حواشی زندگی این خانمها هم بپردازم. از طرفی هم بعضی از راویان که جزو راویان اصلی کتاب نبودند، اما در این جهاد عظیم نقش داشتند، تک خاطره داشتند. این بخش با عکس راوی، آن تک خاطره چاپ شد و در چاپهای بعدی هم انشاءالله میتواند ادامه داشته باشد و تک خاطرههای بیشتری از هرکسی که در این جهاد نقش داشته، آورده شود.
نظر شما